واکنشها به فوت مرتضی پاشایی، خواننده 30سالهای که صبح روز جمعه گذشته پس از 11ماه مبارزه با بیماری سرطان از دنیا رفت همچنان ادامه دارد. بخشی از واکنشها ادامه سوگواری برای این مرگ است و بخشی دیگر واکنشی آمیخته با بهت درباره این حجم و اندازه از واکنش مردم به این ماجرا.
گروه اول اغلب شامل هواداران خواننده مرحوم و جوانان و نوجوانانی هستند که مرتضی پاشایی را عاشقانه دوست داشتند؛ چه اینروزها که عزادار رفتنش هستند و چه پیش از آن دلبسته صدا و موسیقیاش بودند. از روز جمعه تا شبی که به صبح شنبه ختم شد دهها ویدیو، عکس و خبر از تهران، اصفهان، مشهد، تبریز، اهواز، گنبدکاووس، قزوین، انزلی، رشت، بوشهر، جیرفت، تهران و... در شبکههای اجتماعی و وبسایتهای محلی منتشر شد که حکایت از تجمع هواداران این خواننده جوان در پارکها و میادین این شهرها بود؛ تجمعاتی که همه برای یادبود و گرامیداشت خاطره مرتضی پاشایی برگزار شد، حاضران با شمعهایی در دست و زمزمه آهنگهایش بر لب، سوگوار این مرگ بودند.
گروه دوم را اما میتوان ذیل دسته کلیتری با عنوان گروههای روشنفکر جامعه برشمرد. روزنامهنگاران، استادان دانشگاه، گروههایی از دانشجوها و هنرمندانی غیر از هنرمندان عرصه موسیقی و... که همه بهتزده به واکنش دسته اول نگاه میکردند و دیرهنگام در پی تحلیل آن بودند. از نوع واکنش دسته دوم به این ماجرا در شبکههای اجتماعی و عرصههای دیگر یک نکته بیشتر از همه خود را نشان میدهد و آن، این است: «این خواننده که ما اصلا او را نمیشناسیم چطور تا این اندازه در جامعه محبوبیت داشت؟» پاسخها به این سوال هم به انحای مختلفی ابراز میشد، گروهی این واکنشها را صرفا ناشی از «جوگیری» افراد دانستهاند و گروهی دیگر این موضوع را نشانهای از فاصله زیاد گروههای روشنفکری با مردم عادی و بطن جامعه که مشتی نمونه خروار «عدم شناخت روشنفکران از جامعه» است قلمداد کردهاند. برای یافتن پاسخ برخی سوالات در همین رابطه ابتدا بهسراغ بهمن بابازاده، خبرنگار و دبیر بخش موسیقی پاپ وبسایت تخصصی موزیک ما رفتیم تا از او درباره جایگاه مرحوم مرتضی پاشایی در موسیقی پاپ امروز ایران و نوع مخاطبان موسیقیاش بپرسیم. بابازاده در اینباره به «شرق» میگوید: «واقعیت این است که جایگاه مرتضی را اگر بخواهیم بهعنوانمثال در بین 10خواننده اول پاپ ایران بررسی کنیم رتبهای بهتر از هفتم تا دهم نمیتوانیم برایش در نظر بگیریم. مخاطبان او هم اغلب افرادی در سنوسال تینایجرها- بین 13 تا 18، 19سال- بودند. به همین دلیل از او با عنوان عاشقانهخوان نسل جدید یاد میشد. متن ترانههای پرسوزوگداز و عشقهای تلخی که در کارهایش بود بهعلاوه غمی که در صدایش داشت باعث شده بود همین مخاطبان به او لقب سلطان عشق، سلطان احساس و... بدهند. اولین اثری که از او در موسیقی ایران منتشر و با استقبال هم مواجه شد آهنگی بود با عنوان «تو رفتی» که در روز فوت ناصر حجازی منتشر شد و به او هم تقدیم شده بود، این اثر خیلی محبوبیت پیدا کرد و با استقبال زیادی همراه شد.» بابازاده این عوامل بهعلاوه سرگذشتی که در یکسال گذشته و پس از روشنشدن ماجرای ابتلای او به سرطان بهوقوع پیوست را در واکنش مخاطبان به مرگ این خواننده بیتاثیر نمیداند. طبق گفتههای این روزنامهنگار: «آبانماه سال92 اولینبار بود که خود مرتضی و اعضای خانوادهاش از بیماری سرطان او مطلع شدند، این ماجرا در دیماه خبری شد و در یکی از کنسرتها اعضای گروه برای قوتقلبدادن و اعلام همبستگی با مرتضی که مشغول شیمیدرمانی بود، موهای خود را تراشیده و روی سن ظاهر شدند. او اسفندماه پارسال هم یک کنسرت دیگر برگزار کرد که بسیاری از خوانندگان مطرح پاپ کشور در آن حاضر شدند و همین رویداد خبر بیماری او را فراگیرتر کرد. در این مدت چندینبار شایعه فوت او هم به جدیت منتشر شد. با این حال از زمان اطلاعیافتن از بیماری سرطان و آغاز دوره درمان، مرتضی پاشایی و اعضای گروهش فشردهترین برنامه کنسرتها را در کل کشور کلید زدند. بهگونهای که میتوان گفت در یکسال گذشته او رکورددار اجرای موسیقی زنده در ایران بود با فاصله بسیار زیاد از نفر دوم. این کنسرتها هم شامل کنسرتهای رسمی و غیررسمی برای سازمانها و ارگانها بود و هم اجراهای عمومی، که حتی تا همین شهریورماه گذشته هفتهای دو اجرا در شهرستانهای مختلف داشت. آخرین اجرای مرتضی هم قرار بود قبل از محرم و صفر و در شهر مشهد باشد که بهدلیل فوت آیتالله مهدویکنی لغو شد و بعد او در بیمارستان بستری شد و... .»
نگاهی به سرخط خبرها درباره اجراهای این خواننده در یکسال گذشته حکایت از آن دارد که او در این مدت در شهرهای اراک، سمنان، برازجان، بوشهر، رشت، انزلی، ارومیه، مشهد، شیراز، خرمآباد، اهواز، ایلام، سنندج، کیش، اصفهان، کرمانشاه، بندرعباس، شهریار، یزد، تبریز، سرعین اردبیل، کرمان، بوکان، سقز و سالن میلاد تهران کنسرت اجرا کرده است. علاوهبر این صدای او تیتراژ برنامه محبوب و پرطرفدار تلویزیونی ماهعسل هم بود و همین عامل مردم زیادی را با صدای این خواننده آشنا کرده بود. همچنین نگاهی به برخی وبسایتهای پخش آنلاین موسیقی در اینترنت هم بخش دیگری از محبوبیت این خواننده را حکایت میکند، اگرچه از او تنها حدود 30قطعه موسیقی پخش شده اما میانگین تعداد دفعات شنیدن این قطعهها توسط مخاطبان عددی در حدود دومیلیونبار برای هر قطعه را نشان میدهد. همه اینها نشانههایی از محبوبیت فراگیر این خواننده در بین گروههای زیادی از مردم بود.
با اینهمه اما گروههای بهتزده از واکنشها به فوت او، نه بیننده برنامه ماهعسل بودند و نه از کنسرتهای مرتضی پاشایی و آهنگهایش خبری داشتند. پاسخ به این بخش از سوالها درباره این میزان از فاصله میان روشنفکران و مردم عادی را به آذر تشکر، جامعهشناس واگذار کردیم. او در اینباره به «شرق» میگوید: «باید اعتراف کنم که من هم از واکنشها به این ماجرا شوکه شدم و امروز پیگیر بودم که اطلاعاتی درباره این خواننده به دست بیاورم، یک دلیل عمده این عدم شناخت هم به برداشت ما از روشنفکر ایرانی و جامعه ایرانی از هنر مربوط است، اساسا برداشت ما از هنر، یک هنر فرهیخته و کلاسیک است، هنر پاپیولار را هم کمتر به آن توجه کردیم و هم شناختی از آن نداریم، در حالی که این هنر خودش اثرگذاری و مخاطبان خودش را دارد، نکته جالب اینکه هم روشنفکرها و هم مجموعه دولت گزینشی به هنر نگاه میکنند و بخشهایی را اصلا هنر نمیدانند. اما در جاهایی- مثل همین موضوع فوت آقای پاشایی - به این شکل بخشهایی خودش را بروز و اثرگذاریاش را نشان میدهد. نکته عجیبتر اینکه قضاوتهای ما راجع به این هنر فقط به نپسندیدن آن خلاصه نمیشود بلکه درواقع اصلا آن را نمیبینیم و به حسابشان نمیآوریم. این موارد را باید به عنوان آسیبشناسی جامعه روشنفکری به حساب بیاوریم، درواقع گروههای روشنفکری یکجور نخبهگرایی عجیبوغریبی دارند که باعث میشود نسبت به هر چیزی نهفقط هنر گزینشی اقدام کنند که حتی برای شناختش هم کاری نکنند.»
به گفته آذر تشکر قشر روشنفکر، کتابخوان و کسانی که مطالعات فرهنگی هم انجام میدهند این موضوعات را حتی بهعنوان موضوعی برای شناخت هم مورد توجه قرار نمیدهند در حالی که در حوزه جامعهشناسی جامعهشناسان بزرگی بررسیهای مهمی در حوزه هنرهای عامهپسند انجام دادهاند. او همچنین میافزاید: «درباره همین موضوع آقای پاشایی؛ چه معروفیتش و چه ماجرای ازدنیارفتنش و نوع واکنشها به آن میتوان یک دنیا نظریه جامعهشناختی را مطرح و بررسی کرد. فقط همین موضوع که گروههایی جمع شدهاند و به این سبک برای او عزاداری کردهاند حکایت از آن دارد که سبک دیگری از عزاداری مرسوم شده است که برای جامعه ما جدید است. این سبک جدیدی از کنارآمدن با اندوه در حال عرضه خودش به جامعه است که از این لحاظ هم میتواند موضوعی برای بررسی و تحلیل باشد. من تصور میکنم شمع بهدستگرفتن، دورهم جمعشدن و آوازخواندن برای عزاداری در آینده بسیار رایجتر هم خواهد شد در حالی که اینها را ما نمیشناسیم و نشناختیم.»
این جامعهشناس همچنین در بخش دیگری از صحبت خود به موضوع بیماری سرطان این خواننده و مبارزهاش با آن اشاره کرده و میگوید: «الان مرگ در کسوت بیماری لاعلاج خودش را نشان میدهد و این بهصورت امر عمومی درآمده، بیچارگی و ناچاری خاصی در این بیماری است که جامعه با آن در حال دستوپنجه نرمکردن است، یعنی مساله اجتماعی شده است. بسیاری از افراد جامعه خود یا نزدیکانشان به این بیماری مبتلا شدهاند- طبق آمارها سالانه 90هزارنفر در ایران به سرطان مبتلا میشوند- همین آمار نشان میدهد چه جمعیت زیادی در کشور از نزدیک با سرطان دستبهگریبان هستند. در چنین شرایطی وقتی یک خواننده با این سبک از موسیقی در اوج سنین جوانی به آن مبتلا میشود به شکل نمادین جامعه و مردم با او احساس نزدیکی و همدردی میکنند.»
واکنشها به این موضوع در شبکههای اجتماعی هم فراوان و جالبتوجه بود، بسیاری در اینباره تحلیل و نظر نوشتند.