طراحی سایت
تاريخ انتشار: 03 آذر 1393 - 23:52
به مناسبت سالکوچ استاد منوچهر آتشی

نجف آهوچهراولين روزي كه به كلاس ما آمد مانند نسيمي خوش آراسته و خوش خرام با دو جلد كتابي كه به سينه فشرده بود وارد كلاس شد پس از اداي احترام با چشمان سبز و رويايي و قشنگش همه را ورانداز كرد و بفرمايي گفت و صندلي اش را برداشت و درست در وسط كلاس نشست، ما هم با حالت نيم دايره به طرفش چرخيديم...

 

نجف آهوچهر


اولين روزي كه به كلاس ما آمد مانند نسيمي خوش آراسته و خوش خرام با دو جلد كتابي كه به سينه فشرده بود وارد كلاس شد پس از اداي احترام با چشمان سبز و رويايي و قشنگش همه را ورانداز كرد و بفرمايي گفت و صندلي اش را برداشت و درست در وسط كلاس نشست، ما هم با حالت نيم دايره به طرفش چرخيديم صدايي گرم از ته گلو از شعر و ادب، وطن پرستي  و مهر از ابهت علم و دانش و احترام به پدر و مادر گفت و پس از آن شروع درس و‌ آخر وقت كتابهايي جهت مطالعه  و خودسازي و موضوعي هم براي انشاي روز بعد. از اخوان، شعري خواند، زندگاني  شعله مي خواهد شعله ها را هيمه بايد برفروزند، در لابه لاي درسش گريزي هم به محل زادگاهش دشتستان و روستاي سمل و چاهكوتاه و پشت كوه مي زد و از طبيعت بكر و سبزه زارهاي وسيع آن ديارها ياد مي كرد و تشريح انعكاس صداي سم اسبان در كمركش كوه ها و گردنه هاي زاگرس و كوچ شبانه و تلألو مهتاب و حركت ‌آب رودخانه هاي بين راه و شكوه علفزارها و سال هاي خشك و كم باران، و تيتر موك (1) اگر پاسخ نداد از سال پربركت «غم دل مي توان با ساز قليان گفت و عبدوي جط دوباره مي آيد اسب سفيد وحشي اين حيوان نجيب كه در اكثر شعرهايش وجود داشت از نخل هاي سبز و سربلند جنوب و اين كه غريبانه در ريگ زارها انتظار آمدن باران را مي كشند و چرا در شعر حافظ گل نكردند. 

 

اي نخل هاي سوخته در ريگ زاران 

حسرت ميندوزيد از نفرين هر باد

گر در ميان شعر حافظ گل نگرديد 

شعر من اين ويرانه پرچين شما باد

از شاهنامه، اين سند افتخار ملي ما ايرانيان

كلاس آتشي مشحون از زيبايي كلام و غناي تمثيل و ايهام و صناعات ادبي و بديع و قافيه بود چقدر زيبا بود آن ساعات درس و كلام سحرآميز، او به دانش آموزان عشق مي ورزيد.

هيچ استادي چو من مفتون شاگردش مباد

اي فداي فتنه چشم خمارآلود تو

از سر ميز كلاست تنگ آغوش آورم

بوسه گاه لب كنم ذهن حساب آلود تو

آتشي آن قدر از شغل معلمي گفت و تعريف كرد كه همه ما را مشتاق اين شغل شريف كرد و هم چنان كه شعر رودكي بر سر امير ساماني آورد آتشي هم با كلام گرم و محبت آميز ما را هوايي شغل معلمي كرد و بخاراي من شد شغل معلمي.

آتشي شاعر ملي در هر كجا باشد و آرامگاه او در هر نقطه يي از ايران عزيز فرق نمي كند زيرا مزار او در دل مردمان عارف است و مهر او در سويداي قلب ما جاي دارد.

اي مرا آرام بخش هر غروب      

آفتاب سرزمين هاي جنوب

آرام بخواب كه خاك ايران تو را سخت در آغوش گرفته است.

1- تيتر موك- مرغ باران

 

برچسب ها:
منوچهر آتشی

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین