نجف آهوچهر : اولين روزي كه به كلاس ما آمد مانند نسيمي خوش آراسته و خوش خرام با دو جلد كتابي كه به سينه فشرده بود وارد كلاس شد پس از اداي احترام با چشمان سبز و رويايي و قشنگش همه را ورانداز كرد و بفرمايي گفت و صندلي اش را برداشت و درست در وسط كلاس نشست، ما هم با حالت نيم دايره به طرفش چرخيديم...
نجف آهوچهر
اولين روزي كه به كلاس ما آمد مانند نسيمي خوش آراسته و خوش خرام با دو جلد كتابي كه به سينه فشرده بود وارد كلاس شد پس از اداي احترام با چشمان سبز و رويايي و قشنگش همه را ورانداز كرد و بفرمايي گفت و صندلي اش را برداشت و درست در وسط كلاس نشست، ما هم با حالت نيم دايره به طرفش چرخيديم صدايي گرم از ته گلو از شعر و ادب، وطن پرستي و مهر از ابهت علم و دانش و احترام به پدر و مادر گفت و پس از آن شروع درس و آخر وقت كتابهايي جهت مطالعه و خودسازي و موضوعي هم براي انشاي روز بعد. از اخوان، شعري خواند، زندگاني شعله مي خواهد شعله ها را هيمه بايد برفروزند، در لابه لاي درسش گريزي هم به محل زادگاهش دشتستان و روستاي سمل و چاهكوتاه و پشت كوه مي زد و از طبيعت بكر و سبزه زارهاي وسيع آن ديارها ياد مي كرد و تشريح انعكاس صداي سم اسبان در كمركش كوه ها و گردنه هاي زاگرس و كوچ شبانه و تلألو مهتاب و حركت آب رودخانه هاي بين راه و شكوه علفزارها و سال هاي خشك و كم باران، و تيتر موك (1) اگر پاسخ نداد از سال پربركت «غم دل مي توان با ساز قليان گفت و عبدوي جط دوباره مي آيد اسب سفيد وحشي اين حيوان نجيب كه در اكثر شعرهايش وجود داشت از نخل هاي سبز و سربلند جنوب و اين كه غريبانه در ريگ زارها انتظار آمدن باران را مي كشند و چرا در شعر حافظ گل نكردند.
اي نخل هاي سوخته در ريگ زاران
حسرت ميندوزيد از نفرين هر باد
گر در ميان شعر حافظ گل نگرديد
شعر من اين ويرانه پرچين شما باد
از شاهنامه، اين سند افتخار ملي ما ايرانيان
كلاس آتشي مشحون از زيبايي كلام و غناي تمثيل و ايهام و صناعات ادبي و بديع و قافيه بود چقدر زيبا بود آن ساعات درس و كلام سحرآميز، او به دانش آموزان عشق مي ورزيد.
هيچ استادي چو من مفتون شاگردش مباد
اي فداي فتنه چشم خمارآلود تو
از سر ميز كلاست تنگ آغوش آورم
بوسه گاه لب كنم ذهن حساب آلود تو
آتشي آن قدر از شغل معلمي گفت و تعريف كرد كه همه ما را مشتاق اين شغل شريف كرد و هم چنان كه شعر رودكي بر سر امير ساماني آورد آتشي هم با كلام گرم و محبت آميز ما را هوايي شغل معلمي كرد و بخاراي من شد شغل معلمي.
آتشي شاعر ملي در هر كجا باشد و آرامگاه او در هر نقطه يي از ايران عزيز فرق نمي كند زيرا مزار او در دل مردمان عارف است و مهر او در سويداي قلب ما جاي دارد.
اي مرا آرام بخش هر غروب
آفتاب سرزمين هاي جنوب
آرام بخواب كه خاك ايران تو را سخت در آغوش گرفته است.
1- تيتر موك- مرغ باران
آخرین اخبار
- نگاهي به تبعيضهاي درماني در کشور / به بهانه کلنگ زني بيمارستان نفت در شيراز
- استقبال از عيد نوروز باستاني در بوشهر
- دنياي معترضان
- چاپ شعري از استاد باباچاهي در امريکا
- آقاي استاندار در مقابل لغو مجوز فستيوال کوچه بوشهر، پاسخگو باشيد
- گردشگران دره ساساني «تنگ جيز» دشت خشت کازرون
- خاطرات خدمت سربازي در سپاه دانش
- مرثيه اي براي موسيقي
- فستيوال کوچه بوشهر در مسير رونمايي از گنج موسيقي نواحي است
- «کوچه بوشهر» مدل جديدي براي آغاز کوچههاي ديگر ايران
- در فستيوال کوچه بوشهر چه گذشت؟
- «کوچه» فستيوالي که واقعا فستيوال است!
- به کوچههاي بوشهر گوش دهيد
- امثال جشنواره کوچه، بهانهاي است براي زيستن
- فستيوال کوچه؛ اميد فرداي فرهنگ و هنر بوشهر
پربیننده ترین
- آگوجيکا يا باغ ملي در بوشهر
- فستيوال کوچه؛ اميد فرداي فرهنگ و هنر بوشهر
- بوشهر؛ پايتخت موسيقي فاخر ايران / دکتر عباس حاتمي
- خرفت خانه یا خانه سالمندان در بوشهر قدیم
- بازيکني که سوت پايان بازي را دوست نداشت
- سال ها معلمی و خاطرات تلخ و شیرین
- ربع قرن انتشار نسیم جنوب؛ عليرغم کارشکني ها و سنگ اندازي ها
- شهروند صياد نمونه بوشهر
- شادياي که در کوچه ماندگار شد
- بوشهر، شهر موسيقي است / اوکلو فرامرزي
- کوچه به انتها نرسيد
- چگونه دلیران تنگستان ساخته شد + تصاویر
- تصاوير نكوداشت فرج كمالي شاعر بومي سرا در گناوه
- گزارش تصویری افتتاح دانشکده هنر و معماری بوشهر با حضور وزیر راه و شهرسازی
- بانگ آمد که علی را کشتند