طراحی سایت
تاريخ انتشار: 04 دي 1393 - 12:26

وقتي مي‌خواهيم اخلاق را تعريف كنيم ناگزير وارد بحث فلسفي مي‌شويم. چون در تصور عالمانه‌يي كه وجود دارد اخلاق به عنوان يك نهاد مستقل است، هم مستقل از دين است و هم مستقل از عرف. از طرف ديگر ممكن است كساني بگويند: اخلاق همان حقوق و مقررات است اما ما مي‌گوييم اخلاق مقررات عمومي بايدها و نبايدهايي است كه انسان‌ها براساس يك توافق ميان خود وضع مي‌كنند و اساس آن منطق قدرت و منطق عمومي است

گفت‌وگو با دكتر انشاءالله رحمتي، استاد دانشگاه و مدرس فلسفه اخلاق
رفتارهاي ناهنجار اجتماعي ريـشـه در جـهل اخـلاقي دارد
اعتماد - منوچهر دين‌پرست

 سعادت و نيك زيستي، از مهم‌ترين آرمان‌هاي ديرينه بشر از آغاز تا كنون بوده است. آدميان با تمام تنوع نژادها و گونه‌هاي متفاوت فرهنگي، براي تامين سعادت و نيك زيستي با عوامل تهديد كننده آن در تمام قرون و اعصار دست و پنجه نرم كرده‌اند. تجربه عيني و تاريخي زندگي انسان، ضرورت رويكرد به تربيت و تهذيب را به عنوان عامل مهم سامان بخش زندگي و تامين سعادت، بارها به اثبات رسانده است. در اين ميان، نقش برجسته دين، كه دستورها و توصيه‌هاي اخلاقي از اجزا و عناصر مهم آن به شمار مي‌رود، بر كسي پوشيده نيست؛ تا جايي كه در متون مقدس ديني، به ويژه قرآن كريم تزكيه، تهذيب و تربيت آدميان از اهداف مهم بعثت رسولان دانسته شده است. به دليل اهميت و نقش عمده «اخلاق» در ساماندهي زندگي، انديشمندان و فيلسوفان همواره در بسط و تبيين مسائل و مفاهيم اخلاقي كوشيده‌اند. به خصوص در مباحث «فلسفه اخلاق» كه در نيم قرن اخير مورد توجه ويژه عالمان و انديشمندان قرار گرفته، آراي گوناگوني به چشم مي‌خورد. بايد اذعان كرد كه در ميان انديشمندان ديني، مباحث «فلسفه اخلاق» در مقايسه با ساير معارف اسلامي، كمتر مورد توجه بوده است. از اين رو ضروري مي‌نمايد تا بيشتر به اين‌گونه مباحث پرداخته شود. گفت‌وگوي حاضر، كوششي است در تبيين جايگاه فلسفه اخلاق در جامعه ما. دكتر رحمتي، استاد دانشگاه آزاد است و تحقيقات و ترجمه‌هاي وي عمدتا به حوزه‌هاي فلسفه دين، فلسفه اخلاق، سنت‌گرايي و فلسفه اسلامي معطوف بوده است. كتاب دانشنامه فلسفه اخلاق ويراسته پل ادواردز از جمله آثار ايشان است كه منتشر شده است.

    در ابتداي بحث مي‌خواهم به اين موضوع اشاره كنم كه چه نسبتي بين «فلسفه» و «اخلاق» مي‌توانيم برقرار كنيم كه از آن با تعبير «فلسفه اخلاق» ياد مي‌شود، اين دو نسبت چگونه با هم مرتبط  مي‌شوند؟

«اخلاق» يكي از نهادهاي زندگي است. بشر وقتي وارد جهان مي‌شود با نهادهاي مختلف دين، خانواده، دولت و حقوق روبه‌رو است و يكي از اين نهادها اخلاق است. اين موضوع كه آيا نهادي كه ما به عنوان اخلاق مي‌شناسيم يك هويت مستقل دارد يا خير؟ اولين سوالي است كه وقتي پرسيده مي‌شود ما را وارد بحث فلسفي از اخلاق مي‌كند. به عنوان مثال ممكن است بسياري از افراد فكر كنند كه اخلاق قابل تعميم به دين است يعني ما تمام بايدها و نبايدهاي اخلاقي را مي‌توانيم به دين بازگردانيم كه در طول تاريخ اين تلقي خيلي رايج بوده است. مكرر شنيده‌ايم كه بدون دين هركاري مباح است. بدون ترس از خدا، انسان هركاري كه دلش مي‌خواهد، مي‌تواند انجام دهد. اين بدان معني است كه چيزي به نام اخلاق نداريم و آن چه داريم، دين است، چون خدا در دين است نه در اخلاق. بنابراين در اين نگاه چيزي به نام اخلاق نخواهيم داشت و چيزي كه به نام اخلاق داريم تبديل به شريعت و دين الهي مي‌شود. اما اخلاق هويت مستقلي دارد و در اينجا وارد بحث فلسفي اخلاق مي‌شويم. بسياري از افراد مي‌گويند كه اين بايدها و نبايدهاي اخلاقي فقط مصالح ما است يعني اينكه من بايد فعل اخلاقي انجام دهم و از فعل غيراخلاقي دوري كنم. به اين دليل است كه منافع شخص من در اين نوع عمل كردن است. اگر منافع شخص من، خلاف اخلاق را اقتضا مي‌كرد من آن عمل را انجام مي‌دادم چون منافع و مصالح من در اخلاق است بنابراين ما اخلاقي رفتار مي‌كنيم. اگر اين نوع نگاه را در نظر بگيريم، مي‌بينيم كه اخلاق هويت مستقلي نخواهد داشت و اخلاق تعبير مي‌شود به مصلحت شخصي. اما منظور از اخلاق آن است كه ما بايد به بايدها و نبايدهاي اخلاقي ملتزم باشيم ولو اينكه منافع ما را تامين نكند و به ضرر ما باشد. كسي كه مي‌گويد اخلاق نسبي است در واقع اخلاق را برمي‌گرداند به عرف يعني يكسري قواعد و مقرراتي كه متناسب با شرايط جوامع و فرهنگ‌هاي مختلف ايجاد مي‌شود. به هر دليلي در يك جامعه بايدها و نبايدهايي وجود دارد كه وقتي از آن فرهنگ بيرون رفتيم ديگر آنها موضوعيت ندارد، در يك مقطعي از تاريخ هستند و در مقطع ديگري نه‌تنها نيستند بلكه ممكن است ضد خودشان هم باشند. چيزهايي كه ارزش بودند ممكن است ضدارزش شده باشند و باز هم بحث اخلاق پيش مي‌آيد و اين تصور در ذهن خيلي‌ها وجود دارد كه اين ارزش‌ها نسبي‌اند و ارزش‌هاي جامعه و فرهنگ ما هستند و ممكن است در جامعه و فرهنگ ديگري تغيير كنند.

   اينجا سوالي پيش مي‌آيد، ارزش اخلاقي در چه چيزي مي‌تواند قرار بگيرد؟

اين سوال‌ها را درباره اخلاق مطرح مي‌كنيم چرا كه مي‌خواهيم هويت اخلاقي را بشناسيم. نفس اينكه مي‌خواهيم هويت اخلاقي را بشناسيم، بحث فلسفي است و ديگر اخلاقي نيست. گروهي مي‌گويند ارزش‌هاي اخلاقي، ارزش‌هاي عصري است يا ارزش‌هاي فرهنگي است و در فرهنگ‌هاي مختلف، متفاوت است پس ما چيزي به نام ارزش‌هاي مطلق نداريم. وقتي چيزي داراي ارزش نسبي شد، اين عرف است. بنابراين وقتي مي‌خواهيم اخلاق را تعريف كنيم ناگزير وارد بحث فلسفي مي‌شويم. چون در تصور عالمانه‌يي كه وجود دارد اخلاق به عنوان يك نهاد مستقل است، هم مستقل از دين است و هم مستقل از عرف. از طرف ديگر ممكن است كساني بگويند: اخلاق همان حقوق و مقررات است اما ما مي‌گوييم اخلاق مقررات عمومي بايدها و نبايدهايي است كه انسان‌ها براساس يك توافق ميان خود وضع مي‌كنند و اساس آن منطق قدرت و منطق عمومي است. اما اخلاق چيزي نيست كه انسان‌ها آن را وضع كرده باشند. همين كه مي‌خواهيم مفهوم اخلاق را تعريف كنيم و يك تصور دقيقي از اخلاق داشته باشيم و نشان دهيم اخلاق هويت مستقلي دارد و با همه نهادها و حوزه‌هايي كه به نوعي شباهتي با اخلاق دارند، متفاوت است، نيازمند به بحث فلسفي درباره اخلاق مي‌شويم.

   به موضوع دين در ميانه صحبت اشاره كرديد. تا چه اندازه‌يي دين مي‌تواند با بحث فلسفه اخلاق قرابت پيدا كند و باعث قوام فلسفه اخلاق شود؟ به‌خصوص براي جوامعي كه دين‌مدار هستند و دين براي آنها در ساحت‌هاي مختلف وجود دارد؟

به لحاظ تاريخي مي‌شود گفت كه دين و اخلاق پيوندشان آنقدر تنگاتنگ و عميق بوده كه تا به امروز اين تصور براي بسياري از افراد پيدا شده كه اگر دين نباشد، اخلاق هم نيست. فيلسوف سكولاري مثل جان لاك در جايي مي‌گويد كافران عهد و ميثاق ندارند و اگر با آنها عهد ببنديم، نمي‌توانيم به عهدشان اعتماد كنيم. چون كسي كه خدا را قبول نداشته باشد دليلي براي رعايت قوانين اخلاقي ندارد. بنابراين اين پيوند خيلي تنگاتنگ است. اما وقتي كه دقت مي‌كنيم مي‌بينيم اين وابستگي بين دين و اخلاق و اينكه كدام يك مقدم بر ديگري است و كدام يك از ديگري تغذيه مي‌كند، بايد بررسي شود. به عنوان مثال ممكن است به لحاظ تاريخي بررسي كنيم و به اين نتيجه برسيم كه اگر دين نبود، انسان‌ها اصلا با اخلاق آشنا نمي‌شدند و اخلاق از طريق دين به انسان‌ها آموزش داده شده است. اما اين فرق مي‌كند كه بگوييم اخلاق به لحاظ معرفت‌شناختي وابسته به دين است يا بگوييم كه به لحاظ وجودي اخلاق وابسته به دين است. ممكن است از لحاظ تاريخي اين وابستگي وجود داشته باشد اما از لحاظ متافيزيكي و معرفت‌شناختي وجود نداشته باشد.

   وابستگي فرهنگي هم مي‌تواند داشته باشد؟ يعني يك جامعه رفتارهايي را براي خودش نهادينه كرده كه در اين ميان دين جايگاه مهمي دارد. در اينجا اخلاق چه جايگاهي مي‌تواند بگيرد؟
اگر بخواهم يك اصطلاح عام‌تري به كار بگيرم كه فرهنگ را هم شامل شود به جاي وابستگي تاريخي مي‌توانم بگويم وابستگي علّي. به اين معنا كه هم در طول تاريخ و هم در يك مقطع مشخصي در يك فرهنگ مشخص اين وابستگي وجود دارد. اين وابستگي علّي است. به اين معنا كه دين، علت رواج اخلاق در يك جامعه است چه در طول تاريخ يا يك مقطع مشخص. مثلا در جامعه ايراني، فرهنگ ديني علت رواج اخلاق است.

   در تاييد صحبت شما مي‌توانيم به همان جمله خيلي معروف پيامبر اكرم(ص) هم استناد كنيم كه فرمودند من براي احياي اخلاق مبعوث شدم.

بله در واقع به اين معني كه پيامبر(ص) فرمودند، اگر من نبودم، اخلاق در جامعه ترويج نمي‌شد. اما اين وابستگي علّي است نه معرفت‌شناسانه.
با توجه به توضيحاتي كه ارايه شد مي‌خواهم بحث را به سمت جامعه امروزي بكشانم. ما در جامعه‌يي زندگي مي‌كنيم كه در آن حوادث، اتفاقات، پيشامدها، محيط‌زيست، رفتارها، روابط بين‌الملل، سياست، فرهنگ دايما در حال تغيير و پرشتاب در حال حركت است؛ يك‌سري مسائلي براي جامعه به وجود مي‌آيد كه رويكردهاي اخلاقي خودش را نشان مي‌دهد. رفتارهايي كه در عملكردهاي سياسي بروز مي‌كند، بحراني كه براي محيط زيست و آلودگي هوا به وجود مي‌آيد، گسترش بيماري‌هاي مختلف كه براي بشر به وجود آمده و از سوي ديگر فرهنگي كه دغدغه بسياري از اهالي فرهنگ است. در يك چنين پروسه‌يي اخلاق چگونه مي‌تواند نقش جدي ايفا كند به خصوص افرادي كه داعيه‌دار و تخصص شان بحث فلسفه اخلاق است؟
من مقدمه‌يي عرض مي‌كنم. در دنياي امروز و در جوامع سكولار، ادعاي كساني كه فكر مي‌كنند اگر دين نباشد، اخلاق هم نيست كاملا خلاف اين نكته است. مثلا در جوامع غربي و پيشرفته چه بپسنديم و چه نپسنديم، سكولار هستند يعني اعتقادات ديني ممكن است در اين جوامع وجود نداشته باشد يا كمرنگ باشد. اما رفتار اخلاقي در اين جوامع از بين نرفته است. اين نشان مي‌دهد كه اين وابستگي، وابستگي علّي نيست، چرا كه بايد به همان ميزاني كه دين افول كرده، اخلاق هم افول مي‌كرد. آنها بنيادهاي اخلاقي را در جاهاي ديگري جست‌وجو كرده‌اند و يافته‌اند كه به نوعي عقل بشر در مورد ديدگاه‌هايي كه فيلسوفان اخلاق دارند تمكين كرده و ممكن است كه بگوييم رفتارهاي اخلاقي بهتر نشده اما حداقل اين است كه بدتر نشده است. يعني عموم انسان‌ها تقيدات اخلاقي را دارند و وقتي هم كه مي‌خواهند در مورد موضوعي بحث كنند مي‌بينيم كه يكي از پايه‌هاي آن نقادي اخلاق است و اين نشان مي‌دهد كه اخلاق بنيادهايي جداي از دين دارد. ما وقتي به فرهنگ خودمان و كلام شيعه نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم كه متكلمان اشعري وقتي مي‌خواهند نظرشان را درباره اخلاق بگويند معتقد به حسن و قبح الهي شرعي هستند يعني اخلاق را به دين تعبير مي‌كنند. معنايش اين است كه حسن و قبح معنايي جز امر و نهي الهي ندارد اما شيعه به حسن و قبح عقلي ذاتي معتقد است. منظور اين است كه ارزش‌هاي اخلاق در نفس‌الامر وجود دارد. به قول امروزي‌ها objective  هستند. راه شناخت ارزش‌ها هم عقلي است. در اين نظريه كه متكلمان ما مي‌گويند ارزش‌هاي اخلاقي مبتني بر دين نيستند و مستقل از آن هستند. جالب است كه در نهج البلاغه امام علي(ع) عباراتي دارد كه وقتي دلايل ارسال رسل را بيان مي‌كند و مي‌گويد كه انبيا آمده بودند كه ميثاق فطرت را ادا كنند و نعمت فراموش شده خداوند را ياد انسان‌ها بياورند و عقولي كه در آنها مدفون بود و عقل و معرفتي كه در آنها بالقوه بود را بالفعل كنند و اتفاقا اگر دقت كنيم مي‌بينيم كه بارزترين اين وجه و نعمتي كه در اين عقل‌ها مدفون است همين نعمت ارزش‌هاي اخلاقي است كه انبيا آمده‌اند ميثاق فطرت را به ما يادآوري كنند. ميثاق يك مفهوم اخلاقي است يعني عهدي كه ما با خداوند بسته‌ايم، بنابراين قبل از اينكه انبيا بيايند آن عهد و عقل وجود دارد و انبيا فقط آمده‌اند آن را در ما شكوفا و بيدار كنند و به همين دليل هم هست كه شما اگر دقت كنيد متكلمان شيعه وقتي مي‌خواهند وجود خدا را اثبات كنند از طريق برهان لطف اثبات مي‌كنند. اينجا نكته‌يي وجود دارد. يك موقع ما وجود خدا را از طريق برهان حكمت اثبات مي‌كنيم و مي‌گوييم كه حكمت خدا اين بود كه انبيا را بفرستد و اگر نمي‌فرستاد خلاف حكمتش بود چون در واقع خدا مي‌خواهد انسان‌ها را هدايت كند و اگر هدايت خداوندي را نپذيرفتند حق تعالي آنها را عقاب كند. بنابراين اول بايد به آنها اعلام شده باشد. اگر عقاب قبل از هدايت و اعلام باشد، خلاف عدالت و حكمت است و جالب است كه متكلمين ما از طريق حكمت نمي‌آيند لزوم انبيا را اثبات كنند گويي اگر خداوند پيامبران را هم نمي‌فرستاد و عقاب مي‌كرد اين عقاب ظالمانه و غيرحكيمانه نبود. به اين دليل كه خداوند از طريق ديگري امر و نهي خود را به بشر اعلام كرده بود و عهد خود را با او بسته بود. لذا مي‌گويند كه انبيا به موجب لطف فرستاده شدند و منظور از لطف چيزي است كه با وجود آن مكلف به طاعت نزديك‌تر است و نمي‌گويند كه با وجود آن اطاعت مي‌كند و مي‌گويند كه اگر اين باشد كار برايش آسان‌تر است و آن چيزي كه انبيا آمده‌اند به ما يادآوري كنند همين امر و نهي‌هاي اخلاقي است چون آن قسمت‌هايي كه امر و نهي ديني است آن چيزي نيست كه بين همه انسان‌ها مشترك باشد، ممكن است در واقع شريعت‌هاي انبيا به نوعي در هر وحي پيامبري با وحي پيامبر ديگري متفاوت باشد، شرايط مختلفي داريم و مي‌بينيم كه دين‌ها آسماني باشد اما احكام‌شان متفاوت باشد اما جايي مي‌خواهند ميثاق فطرت را به بشر ياد بدهند، اين همان حسن و قبح‌ها و ارزش‌هاي اخلاقي است. اگر اين‌گونه نگاه كنيم، مي‌بينيم كه در فهم مذهبي ما شيعيان از اخلاق، اين استقلال اخلاق مبنا قرار گرفته است. متون اخلاقي شيعيان را «عدليه» مي‌گويند، در واقع به اين معني است كه عدل در نظر ما شيعيان حسن عقلي است و عقل آن را درك مي‌كند و اگر خداوند هم نگفته بود كه چه عملي عادلانه است ما خودمان مي‌فهميديم. پس چنين مبناي سنتي و تاريخي داريم و متكلمان و بزرگان ما اين گونه اخلاق را مي‌فهميدند و اين يعني اينكه وقتي ما راجع به مسائل فرهنگي و ديني و اجتماعي سخن مي‌گوييم مبناي اصلي‌مان اخلاق است. در جامعه ما وقتي به بحث محيط زيست، رسانه‌ها و پزشكي نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم كه يك بعد فراموش‌شده در همه اينها هست يعني ممكن است منظرهاي ديگر را در اينجا وارد كنيم اما منظر اخلاقي وجود ندارد. به عنوان مثال ما چيزي به اسم اخلاق محيط زيست نداريم به اين معنا كه يك نظامي داشته باشيم و بحث كنيم و حسن و قبح اخلاقي را بيان كنيم، نه از نظر مهندسي محيط زيست و سود و صرفه اجتماعي. اگر قبح اخلاقي بسياري از اين كارها نشان داده شود مردم بهتر تبعيت مي‌كنند و با مساله كنار مي‌آيند. اين نشان مي‌دهد كه ما نيازمند اخلاق حرفه‌يي و كاربردي هستيم و جالب اين است كه در گذشته زندگي‌هاي‌مان را خيلي بيشتر همراه اخلاق اداره مي‌كرديم با همين مبناي عقلي و استدلال عقلي مسائل را حل مي‌كرديم. جامعه ايراني يك جامعه ديني بوده است. ولي در جامعه ايراني براي اصناف مختلف فتوت‌نامه داريم. مثلا فتوت‌نامه آهنگران، بنايان، زرگران و اين فتوت‌نامه‌ها اصول اخلاق حرفه‌يي هر كدام از آنها بوده كه در آنجا هم توصيه‌ها غالبا اخلاقي بوده و حتي مي‌توان گفت اخلاق جوانمردي يعني ما اخلاق تكليف داشته باشيم، اخلاق فضيلت، اخلاق فتوت. در فلسفه اخلاق اين سه مورد را داريم، اوج اخلاق كه اخلاق فتوت و جوانمردي است در فرهنگ ما به فتوت نامه تبديل مي‌شود يعني آنقدر ريز مي‌شود كه دستور اخلاقي مي‌دهد. به نظرم مي‌آيد اگر ما چنين كاري را امروز هم داشته باشيم يعني همين فتوت‌نامه‌ها را براي پزشكان و متخصصان و مردم و حتي براي مواجهه با بحران خشكسالي داشته باشيم و اگر بتوانيم اينها را از نظر اخلاقي مطرح و آن وجدان اخلاقي جامعه را بيدار كنيم و ميثاق فطرت را در آنها بيدار كنيم، اوضاع اجتماعي ما بهتر از اين خواهد بود.

   به نظر شما چرا اين انشقاق به وجود آمده است؟ چرا در اين حوزه‌يي كه استمرار در آن بود جدايي افتاد؟

به نظر مي‌آيد بايد كساني كه تخصص‌هاي ديگري دارند مثل جامعه‌شناسان و مردم‌شناسان بررسي كنند كه چه تغييراتي در جامعه ما افتاد، اما به نظر من گذر از سنت به مدرنيسم خيلي در اين قضيه تاثير گذاشته است به اين معنا كه ما وقتي وارد مدرنيسم شديم بسياري از آنچه در سنت داشتيم پشت سر و جا گذاشتيم و با خودمان نياورديم به عنوان مثال ما معمار و مهندس و پزشك داريم اما فتوت‌نامه‌ها مربوط به قديم بوده است و حالا كه وارد مدرنيسم شديم و اين اصناف مدرن شدند ما آن سنت اخلاقي را كنار گذاشتيم و با سنت اخلاقي امروز هم همراه نشديم. يعني زندگي ما مدرن شده اما با فلسفه اخلاق به عنوان دانشي كه متعلق به دنياي مدرن است آشنا نشديم. يعني ما فلسفه اخلاق را در زندگي‌مان وارد نكرديم. با تفكر اخلاقي آشنا و مانوس نيستيم.

   در سال‌هاي اخير يك‌سري فعاليت‌هايي در بحث فلسفه اخلاق داشتيد و آثاري هم ترجمه كرديد و آخرين آن هم همين دانشنامه فلسفه اخلاق بود كه كار ارزشمند و سترگي است. شما در حوزه فلسفه اخلاق كار آموزشي داشتيد و مقالات متعددي منتشر كرديد. به نظر شما اين فعاليت‌ها تا چه اندازه توانسته وارد بحث اخلاق كاربردي در جامعه شود؟ آيا ما هنوز در اين مورد دچار مشكل هستيم و نتوانسته‌ايم بين نظر و عمل ارتباط برقرار كنيم؟

به نظرم اين كارهايي كه انجام شده فقط در حد يك مقدمه است حتي براي اينكه به دانشگاه‌هاي ما معرفي شود و دانشجويان اين كتاب‌ها را بخوانند و بفهمند و به نوعي ارتباط‌شان را با جامعه شكل دهند هنوز كار زيادي داريم. تصور من اين است كه امروزه دانش بايد از همان دوران كودكي به كودكان آموخته شود و دانش‌آموزان با تفكر فلسفي انس بگيرند. من فكر مي‌كنم اين نگاه را بايد از سطوح پايين‌تر شروع كنيم. من بعضا مي‌بينم كه مباحثي كه تدريس مي‌شود هيچ نسبتي با فلسفه اخلاق ندارد و طبيعي هم هست، چرا كه ٣٠ سال پيش نوشته شده است ولي اينكه ما بتوانيم يك شكل رقيق‌شده‌يي از فلسفه اخلاق را به دانشجويان در رشته‌هاي مختلف آموزش و تدريس كنيم حتي آن چيزي كه در سنت خودمان وجود داشته، آن عقلانيت اخلاقي كه وجود داشته، آن را بتوانيم تعليم دهيم، شدني است و غفلت در اين موضوع اتفاق افتاده است. مباحث فلسفه اخلاق وقتي باز مي‌شود افرادي كه شايد هيچ علاقه‌يي به فلسفه نداشته باشند به آن علاقه‌مند مي‌شوند چون جنس‌اش به نوعي است كه نيازمند هيچ مقدمه فلسفي هم نيست يعني وقتي ما براساس همان فطرت اخلاقي انسان‌ها كه همه در آن مشترك هستند پيش مي‌رويم، مي‌بينيم كه تمام مسائلي كه در فلسفه اخلاق است براي ما هم مطرح مي‌شود. به نظرم بايد تلاشي كنيم كه جامعه با اينها انس بگيرد.

   اين تلاش‌ها بايد به چه شكلي باشد؟ به هر حال شما از يك سنت قوي اخلاق ياد كرديد، ديني، حكمي، انتقادي كه در سرزمين ما بوده و در سال‌هاي اخير هم آثار متعددي در حوزه فلسفه اخلاق در كشور منتشر و سعي شده بحث‌هاي تطبيقي متعددي در حوزه نظر به وجود بيايد، اما يك غفلت يا يك خلئي به وجود آمده كه بايد پاسخ داده شود؟

 راهكار اين است كه ما بتوانيم ضرورت فلسفه اخلاق را تبيين كنيم. بحث را در قالب اخلاق كاربردي بياوريم كه اختصاص به يك رشته يا يك گروه خاص ندارد يعني هركس در هر جايي كه هست نياز به اين تحولات اخلاقي دارد چون همه ما به لحاظ فطري دوست داريم رفتاري كه در جامعه نشان مي‌دهيم و شخصيتي كه از خود نشان مي‌دهيم، مقبول و شايسته باشد. اگر توجه كنيد هيچ چيز به اندازه اخلاق مقبوليت ايجاد نمي‌كند، آن هم نه صرفا خوش‌رو بودن يا خوش‌اخلاق بودن كه اين يك نوع از سجاياي اخلاقي است. اينكه افراد نوعي حكمت اخلاقي و نوعي حكمت عملي و فرزانگي در خود ببينند مهم‌ترين عامل در مقبوليت اوست. آن چيزي كه از يك معلم در ذهن ما باقي مي‌ماند فرزانگي اوست، يك دوست و پدر و مادر هم همين طور است. آن جنبه‌يي كه مي‌شود رويش حساب كرد و ماندني است فرزانگي است. ما در همه رشته‌ها نيازمند اين فرزانگي هستيم و مهم‌ترين عامل در اينكه چگونه بتوانيم اين فرزانگي را به نمايش بگذاريم اين است كه اخلاق حرفه‌يي مربوط به حوزه خودمان را فرا بگيريم. در بسياري از نهادهايي كه در كشور ما هستند به شكل‌هاي مختلف آموزش‌هاي ضمن خدمت برگزار مي‌كنند كه مي‌توانند بخشي از آن را به اخلاق حرفه‌يي اختصاص دهند و اگر درست برگزار شود، قطعا از آن استقبال خواهد شد. صرف نظر از بحث معرفت و دانايي و عشق به فلسفه و دين همه ما دوست داريم شخصيت مقبولي داشته باشيم و آن همان فرزانگي اخلاقي است. اين درباره شخصيت فردي است و در مورد روابط اجتماعي هم هيچ عاملي به اندازه اخلاق در تنظيم روابط اجتماعي ما موثر نيست و غالبا مي‌بينيم كه عمده رفتارهاي ناهنجار ما از نظر اخلاقي ريشه در جهل اخلاقي ما دارد، اينكه نمي‌دانيم چگونه درست رفتار كنيم بنابراين نياز به آموزش ديده شود. اين مبتني بر يك نوع عقلانيت اخلاقي است تا بتوانيم از اصول اخلاقي به عنوان معيارهايي كه ارزش مطلق دارند، دفاع كنيم و متناسب با شرايط مختلف و گروه‌هاي مختلف آموزش دهيم.

برش ١

وقتي مي‌خواهيم اخلاق را تعريف كنيم ناگزير وارد بحث فلسفي مي‌شويم. چون در تصور عالمانه‌يي كه وجود دارد اخلاق به عنوان يك نهاد مستقل است، هم مستقل از دين است و هم مستقل از عرف. از طرف ديگر ممكن است كساني بگويند: اخلاق همان حقوق و مقررات است اما ما مي‌گوييم اخلاق مقررات عمومي بايدها و نبايدهايي است كه انسان‌ها براساس يك توافق ميان خود وضع مي‌كنند و اساس آن منطق قدرت و منطق عمومي است

برش ٢

در فهم مذهبي ما شيعيان از اخلاق، استقلال اخلاق مبنا قرار گرفته است. متون اخلاقي شيعيان را «عدليه» مي‌گويند، در واقع به اين معني است كه عدل در نظر ما شيعيان حسن عقلي است و عقل آن را درك مي‌كند و اگر خداوند هم نگفته بود كه چه عملي عادلانه است ما خودمان مي‌فهميديم. پس چنين مبناي سنتي و تاريخي داريم و متكلمان و بزرگان ما اين گونه اخلاق را مي‌فهميدند و اين يعني اينكه وقتي ما راجع به مسائل فرهنگي و ديني و اجتماعي سخن مي‌گوييم مبناي اصلي‌مان اخلاق است


نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین