دولت بايد بداند كه جامعه ايراني به دين بسيار پايبند است اما همان اندازه هم به عناصر ملي پايبند است. دولت بايد بداند كه حتما در فرآيند جهاني شدن حضور داشته باشد. اگر اين سه پايه در طرحهاي توسعهيي موردتوجه قرار گرفت آن طرح قطعا جلو خواهد رفت اما اگر فقط يكي از اين سه پايه مورد بيتوجهي قرار بگيرد كار لنگ ميماند. توجه ويژه به يكي از اين سه پايه به قيمت نفي يك پايه ديگر ما را دچار بحران و مشكل ميكند. ما بايد از اين امر پرهيز كنيم و اگر پرهيز كنيم قطعا به هيچ مشكلي برنميخوريم
اعتماد- نيما صائب / تقابل سنت – مدرنيته، مليگرايي – دينگرايي و حتي ناسيوناليسم- اينترناسيوناليسم در تاريخ معاصر ايران همواره، كم و بيش وجود داشته است. اين تقابلها بعضا خود تبديل به مانع توسعه شدهاند. درعين حال بنابه نظر عالمان علم توسعه، توسعه در هركشور ابتدا از راه انسجام فرهنگي ميگذرد و انسجام فرهنگي خود نيازمند اجماع فكر نخبگان جامعه است. درباره اين تقابلها با دكتر محمد مهدي لبيبي، جامعه شناس و استاد دانشگاه گفتوگو كرديم. وي معتقد است كه جامعه ايراني به هر سه هويت ايراني، اسلامي و جهاني وابسته است و راه درست خودش را طي ميكند و اين دولتها هستند كه بايد برنامههاي توسعهيي خود را براساس هر سه هويت ذكرشده تدوين كنند وگرنه درصورت بيتوجهي فقط به يكي از اين سه هويت، با شكست مواجه خواهند شد.
بعضيها معتقدند كه در ايران بعضا تضاد فرهنگها پررنگ ميشود و هنوز به انسجام فرهنگ و تعريف واحدي از فرهنگ كه لازمه توسعه است نرسيدهايم. تا چه اندازه با اين فرضيه موافقيد؟
شكافهاي فرهنگي در كشورهاي مختلف به شكلهاي مختلف است. شكافهاي فرهنگي و اجتماعي حاصل تفاوتهاي زباني، ديني و نژادي است. مثلا در افغانستان دو قوم هزارهها و پشتونها دو فرهنگ كاملا متفاوت دارند با باورها و آداب و رسوم كاملا متفاوت. اين تفاوتها ميتواند در روند توسعه خلل ايجاد كند. در ايران هم ما تفاوتهاي زباني و گويشي و مذهبي داريم اما به صورت شكاف نيستند. در جامعه ما شكافهاي مسالهساز يا بحرانساز به تعبير ميشل فوكو وجود ندارد. اين تفاوتها تاحدودي در جامعه ما پذيرفته شده و مثلا ميبينيد در قضيه ازدواج اين تفاوتها ملاك نيست. اما در افغانستان يكي از ملاكهاي ازدواج نوع قوميت و نژاد است. يا اختلافات قومي و مذهبي دارد پاكستان را نابود ميكند. بعضي از كشورها چند شكاف دارند كه خطرناك هم هستند. يعني ممكن است در يك كشور هم شكاف قومي باشد هم مذهبي و همزباني كه منجر به چندپارگي جامعه ميشود. اما جامعه ايران در اين حوزه يك جامعه متحد است. تفاوتهاي مذهبي هم در جامعه ايران مساله ساز نيست. ارامنه در اعياد مذهبي مسلمانان بعضا شركت ميكنند و مسلمانان هم در جشن كريسمس اظهار خوشحالي ميكنند. اما يك شكاف در جامعه ايراني وجود دارد كه قابل انكار نيست. اين شكاف ربطي به نژاد و زبان و مذهب و خرده فرهنگ ندارد. اين شكاف، شكاف ميان سنت و مدرنيته است. بخشي از جامعه ارزشهاي سنتي را عميقا و شديدا باور دارد و بخش ديگر از اين ارزشها فاصله گرفته و رفتارهاي مدرني را دارد بروز ميدهد. دايره اين گروهها را براساس سن نميتوان مشخص كرد. ممكن است يك جوان ارزشهاي سنتي را باور داشته باشد و يك فرد مسن هم ارزشهاي مدرن را باور داشته باشد. همچنين نميتوانيم بگوييم تمام شهرنشينان ما مدرن هستند و تمام روستانشينان ما سنتي. در درون شهرهاي بزرگي چون تهران و مشهد و اصفهان هم گروههاي سنتي داريم و هم گروههاي مدرن. حتي ممكن است در يك منطقه شهر هم اين تفاوت وجود داشته باشد. ممكن است يك خانواده سنتي باشد و خانواده همسايهاش مدرن و يك خانواده ديگر بينابين.
حتي ممكن است در خود اعضاي خانواده هم اين شكاف وجود داشته باشد. درست است؟
بله. اگر دقيق به قضيه نگاه كنيم حرف شما درست است. مثلا نگاه پدر و مادر ميتواند با نگاه فرزند تفاوت داشته باشد. پس تنها عاملي كه ميتواند جامعه ايراني را تهديدكند يا حداقل مورد آزار قرار دهد شكافي است كه بين مدرنيته و سنت وجود دارد. تنوع نژادي و قومي و زباني و مذهبي هميشه در طول تاريخ ايران وجود داشته و هيچگاه تهديد نبوده و امروز هم نيست. اصولا تنوع و تفاوت امري عادي است. مثلا در سوييس سه زبان متفاوت وجود دارد. ايتاليايي، فرانسوي و آلماني. حتي مذاهب مختلف هم دركنار هم حضور دارند. مانند كاتوليسم و پروتستانيسم و ارتودكس. اما در اين جامعه اثري از تفرق نميبينيد. اين جامعه اتفاقا كاملا منسجم است و وحدتش را كاملا حفظ كرده است. يعني اين تمايزات عين وحدت در جامعه سوييس است. جامعه ايراني هم از اين لحاظ شبيه سوييس است با اين تفاوت كه ديگر شكاف سنت - مدرنيته در سوييس وجود ندارد چون تمام جامعه سوييس به سمت مدرن شدن رفتهاست. جامعه ايراني اما در حال گذار است. بخشي از جامعه از مرحله سنت عبور كرده و بخش ديگر مقاومت ميكند. اما مساله مهمي كه در اينجا براي ايران وجود دارد اين است كه ما نبايد اين مساله را با ادبيات غرب تحليل كنيم. غرب ميگويد كه عبور از سنت به سمت مدرنيته حتميت دارد و هيچ راه گريزي از آن وجود ندارد و يك پروسه بازگشتناپذير است و ديريا زود تمام بخشهاي سنتي، مدرن ميشوند. اين تز جاي سوال دارد. چون نميتواند درمورد تمام جوامع دنيا اين قطعيت را به كار برد و ممكن است در ايران همچنين اتفاقي نيفتد. كمااينكه ميبينيد در بسياري از جوامع اين ارزشهاي سنتي درحال بازتوليد شدن هستند. مثلا در روزهاي محرم، عيد عرفه، عيد قربان و كلا مناسك مذهبي شما نقش پررنگ جوانان را ميبينيد. خب در نگاه غرب مدرنيته يعني تضعيف نگاه مذهبي اما در ايران بعضا شاهد حضور پررنگ نسل جديد جامعه در مناسك مذهبي هستيم. مدرنيته دو مولفه دارد. يكي مدرنيسم به معناي نوانديشي و نوگرايي و يكي هم مدرنيزاسيون به معني نوسازي. نوسازي در جامعه ما كاملا اتفاق افتاده است كه همان تكنولوژي مانند گوشي همراه و اينترنت و مترو و برج و بزرگراه است. بسيار هم مورد استقبال قرار گرفته و حتي گروههاي مذهبي هم از اين ابزار كه جزو مظاهر غربي محسوب ميشوند بهره ميبرند. اما مشكل بر سر پذيرش مولفه دوم مدرنيته يعني مدرنيسم است كه غربيها نخواستهاند آن را درباره جوامعي مثل ايران بپذيرند. ممكن است نوگرايي به شكل غربي در ايران اتفاق نيفتد. چون غربيها پارادايم سنت – مدرنيته را در فرهنگ خود ترجمه كردند. در پارادايم غرب، سنت چيزي است كهنه و قديمي كه بايد از بين برود و مدرن يك چيز نو و جديد است كه بايد جاي سنت را بگيرد. اما آيا در جامعه ايراني ما همين تعريف را از سنت و مدرنيته داريم. مثلا آيا مناسبات خانوادگي ما به سمت فردگرايي به شكل غربياش ميرود. به نظر من مدرنترين خانوادههاي ايراني هم هنوز عناصر سنت را در خود دارند. بنابراين ما در ايران نبايد سنت را به معناي پوسيدگي و كهنگي تعبير كنيم. سنت، معيارهايي است كه از گذشتگان به ما رسيده كه ممكن است بعضي از بخشهايش از بين برود اما بعضي از بخشهايش براي جامعه ما لازم و ضروري است. به هرحال جامعه ايراني با جوامع ديگر فرق ميكند و بخش بزرگي از جامعه ايراني دينمدار هستند و نميتوان اعتقاداتشان را از آنها گرفت.
آيا پافشاري براي از بين بردن برخي از اعتقادات يا مدرن كردن بعضي از سنتها موجب واكنش معكوس از سوي جامعه نميشود؟
كاملا درست است. وقتي انقلاب اسلامي اتفاق افتاد ميشل فوكو به ايران آمد و به اين نتيجه رسيد كه همه انقلابها به سمت ليبرال دموكراسي نميروند. نظريهاش در مقابل نظريات افرادي مانند تافلر و هانتينگتون بود كه معتقد بودند دنيا به سمت ليبراليسم خواهد رفت. فوكو گفت انقلاب اسلامي ايران به خاطر مبارزه با ارزشهاي سنتي نبود بلكه براي احياي ارزشهاي سنتي بود. ٣٠ سال است كه از انقلاب گذشته و اينك در كشورهاي عربي انقلابهايي صورت گرفت كه فرقي نميكند اسمش بيداري اسلامي باشد يا بهار عربي اما هويتش مبارزه با رژيمهايي بود كه غربگرا بودندو مردم سياستهاي آنها را نپذيرفتند.
به ايران برگرديم. شكاف سنت و مدرنيته در ايران چه تبعاتي دارد؟
اين شكاف ميتواند در مسير توسعه اختلال ايجاد كند اما آنقدرها هم عميق نيست كه بعضا بزرگ جلوه داده ميشود. چون بسياري از مدرنهاي ما هنوز سنتي هستند و سنتيهاي ما هم بعضي از نمودهاي مدرنيته را دارند. جامعه ايراني تركيبي است از سنت و مدرنيته. ممكن است بعضي از المانهاي مدرنيته را برخلاف سنتمان بدانيم كه نميپذيريم و اگر موافق سنتمان بدانيم، ميپذيريم. ممكن است بخشي از جامعه ما هم به طور كل از سنت گذر كرده باشد و باورهاي ديني نداشته باشد كه البته در اقليت هستند. دركل اصرار دارم كه واژه سنت را از بار معنايي منفياش بايد جدا كرد. چون سنتها ميتوانند ارزشمند باشند و به انسجام فرهنگي ما كمك كنند. سنتها مانع توسعه فرهنگي و اجتماعي نيستند و بعضا ميتوانند به توسعه كمك كنند. ما به دنبال سبك زندگي اسلامي - ايراني بايد باشيم كه هر دو مولفه ديني و ملي را داشته باشد و به توسعهيي برسيم كه شايد همان توسعه مورد نظر غرب نباشد اما ميتواند يك توسعه بومي را به ارمغان بياورد. به هرحال سنت براي بسياري از ايرانيان هنوز وجود داردو محترم است و بسياري هم در حال بازگشت به آن هستند. مثلا نگاه كنيد روي نانوايي نوشته سنگك سنتي. خب اين واژه براي مردم تداعيكننده نوستالژي است و فروشنده فكر ميكند با اين ترفند ميتواند مشتريهاي بيشتري را جذب كند. اين نوع نانوايي را حتي ميتوانيد در يك محله مدرن با زندگي مدرن ببينيد.
ايرانيها در زندگي روزمره خود با شكاف سنت و مدرنيته مشكل چنداني ندارند اما شكاف در سطوح بالاتر جدي ميشود. مثلا در انتخابات يا تفاهم بر سر مفاهيم پايهيي چون دموكراسي و آزادي انتخاب هرچيزي يا تعريف هويت ايراني كه آيا يك شهروند ايراني، ايراني مسلمان است يا مسلمان ايراني. دو جناح سنتي و مدرنيته جامعه ايران وقتي به اين سطح از تعاريف ميرسند شكافشان جدي ميشود. آيا قبول داريد؟
در سطح كلان حرف شما درست است. مجادله بر سر نوع دموكراسي است. اينكه دموكراسي بايد غربي باشد يا ميتواند نوع ديگري از آن وجود داشته باشد يا اصلا چيز بدي است. يا اينكه سبك زندگي آيا بايد به شكل خاصي باشد يا هركس در انتخاب سبك زندگياش آزاد باشد به شرط اينكه مزاحم كسي نباشد. اينكه تا چه حد ميتوانيم به تنوع فكري همديگر احترام بگذاريم. آيا جامعه ما ظرفيت رفتن به اين سمت را دارد. آيا اصلا ميخواهد به اين سمت برود. وقتي از جامعه ايراني صحبت ميكنيم شامل روستايي و شهري، تحصيلكرده و بيسواد و مذهبي و غيرمذهبي ميشود. در تحليل هايمان نبايد فقط يك قشر را در نظر بگيريم و مثلا بگوييم روشنفكران و دانشجويان فلان حرف را ميزنند. وقتي از توسعه صحبت ميكنيم يعني همراه شدن كل جامعه با فرآيند توسعه. يعني تكتك آحاد جامعه بايد كمك كنند. مثلا براي توسعه صنعتي كارگراني كه سبك زندگي متفاوتي با مهندسين دارند هم بايد در توسعه همراه و همگام باشند. حال آيا كليت جامعه ايراني قصد رسيدن به نوگرايي را دارد؟ بعضي از ارزشهاي سنتي دارد مدرن ميشود اما نه به اين معنا كه اصول و معيارها تغيير كنند. البته بخشي از جامعه ايران با شتاب به سمت مدرنيته رفته و بخشي هم اصلا نميخواهد اين فرآيند را بپذيرد و بخشي هم بينابين است. به نظر من هم تعداد گروههاي كاملا سنتگرا كم است و هم تعداد گروههاي كاملا مدرن گرا. اكثريت جامعه بعضي از ارزشهاي مدرنيته را قبول و بعضي از ارزشها را نفي كردند و هنوز سنتها برايشان مهم است. اينها در تعريف هويت مشكل دارند چون هم ميخواهند مدرن شوند و هم نميخواهند عناصر سنتي را از دست بدهند. فكر كنم تعبير گيدنز درست باشد كه ميگويد گاهي اوقات ازجاكندگي نسبت به سنتها صورت ميگيرد و بعد يك جايگيري مجدد اتفاق ميافتد. فكر ميكنم اكثريت جامعه ايراني دارد اين كار را ميكند. يعني دارد سنتها را بازتعريف ميكند نه حذف. اصول سنتي را كنار نميگذارد اما دارد شيوههاي نوين برايش تعريف ميكند. الان دارد اين تحول آرامآرام اتفاق ميافتد. هرچقدر ما بتوانيم به جامعه كمك كنيم كه تفاهم بيشتري در اين زمينه بين مردم صورت پذيرد در مسير توسعه موفقتر خواهيم بود. يعني ما اصول سنتيمان را داشته باشيم اما شيوههاي مدرن را به كار ببريم.
در برخي از موارد تضادها به سمت نفي و برخورد پيش ميرود؛ تضادهايي كه بين سه فرهنگ عمده ايراني، اسلامي و غربي در داخل ايران ايجاد ميشود؛ فرهنگهايي كه از دل هزاران سال تاريخ اين سرزمين شكل گرفتهاند. چطور ميشود باتوجه به اين سه فرهنگ قدرتمند و بعضا نفيكننده همديگر به يك انسجام فرهنگي رسيد؟ آيا اين سه فرهنگ هم را به رسميت خواهند شناخت تا دركنار همديگر زندگي مسالمتآميزي داشته باشند؟ اگر پلوراليسم فرهنگي به وجود نيايد ما ميتوانيم به سمت توسعه برويم؟
اين يك سوال كليدي و ريشهيي است. من با حرف شما موافقم كه اگر بخواهيم هويت ايراني را تعريف كنيم بايد براساس سه فاكتور تحليل كنيم. يك پايه اسلام است يك پايه ايران و يك پايه هم فرآيند جهاني شدن. در ايران هويت و فرهنگ تنها بر دو مبناي اسلامي بودن و ايراني بودن است. اما فرآيندي به نام فرآيند جهاني شدن دارد در دنيا اتفاق ميافتد كه روي آن دو فرهنگ ديگر تاثير ميگذارد. فرآيند جهاني شدن همه كشورهاي دنيا را تحت تاثير قرار داده است از جمله جامعه ما را. بنابراين فرآيند جهاني شدن را به عنوان يك مولفه بايد در تحليلهايمان لحاظ كنيم. يعني بايد درنظر بگيريم كه جايگاه ما در فرآيند جهاني شدن چيست و به كدام سمت ميرويم. حال بايد ببينيم جامعه از بين سه مساله جهاني شدن، فرهنگ اسلامي و فرهنگ ايراني، اولويت را به كدام يك ميدهد. اينجا وجدان عمومي جامعه است كه ميگويد كدام فرهنگ مهمتر است. آنكه مهمتر است مابقي فرهنگها را زيرمجموعه خودش قرار ميدهد. مثلا اگر در جامعه ارزشهاي جهاني شدن در اولويت قرار بگيرد آنگاه ارزشهاي ديني و ملي زيرمجموعه ارزشهاي جهاني شدن ميشوند. من فكر ميكنم اكثريت جامعه ايراني اولويت اولشان ارزشهاي ديني است و اولويت دومشان ارزشهاي ايراني است و سومين اولويت بحث جهاني شدن است.
آيا اين نظر را براساس تحقيقات و پژوهش خاص و مشخصي ميگوييد؟
براساس تحقيقاتي كه در دانشگاههاي مختلف ما در زمانهاي مختلف و در گروههاي مختلف انجام شد، از اقشار مختلف درباره اولويتهاي فرهنگيشان پرسش شد. حال شايد دانشجويان دانشگاه تهران جهاني شدن اولويت اولشان بوده باشد اما اكثر قشرها ارزشهاي ديني برايشان در اولويت قرار داشت.
آيا زيرمجموعه قرار دادن يك فرهنگ منجر به واكنش منفي آن فرهنگ نميشود و واكنش منفي خودش را در رخدادهاي بزرگ مملكت نشان نميدهد؟ آيا اصلا ميشود براي جامعه چند فرهنگي ايران، فرهنگها را اولويتبندي كرد و يكي را بر ديگري ارجح دانست؟ آيا اين ارجحيت قايل شدن منجر به جابهجا شدن ارزشها نميشود؟ آيا در طول تاريخ ما شاهد اين جابهجايي ارزشها نبوديم؟ آيا ارجحيت باعث تقابل نميشود؟ آيا ما نميتوانيم بدون ارزشگذاري فرهنگ و رتبهبندي آنها به پلوراليسم فرهنگي برسيم؟
فرض كنيد سه دايره را در نظر بگيريد كه يكي نشاندهنده ارزشهاي ديني است، يكي ارزشهاي ملي و ديگري هم ارزشهاي جهاني شدن. جامعه ايراني در بخشي دارد زندگي ميكند كه اين سه دايره روي هم افتادهاند و يك فصل مشتركي را دارند ايجاد ميكنند. اين سه دايره جدا از هم هستند اما بخشهايي از اين سه دايره روي هم قرار دارند. جامعه به سمتي از دايره بايد برود كه فصل مشترك اين سه دايره است؛ ارزشهايي كه در تقابل با دين و مليگرايي و ارزشهاي جهاني نيست.
سوال هم اين است كه چطور بايد به اين سمت برويم؟
ما ميتوانيم به گونهيي عمل كنيم كه اين سه فرهنگ در كنار هم قرار بگيرند. در كنارهم قرار گرفتن به معناي ذوب شدن در يكديگر نيست. پذيرش بعضي از ارزشهاي غربي چيزي را در جامعه ايراني از بين نميبرد. ما مورد داشتهايم كه ديدهايم بعضي از رفتارها و عادات ما خوب نبوده اما در غرب به گونه ديگري رفتار شده و منجر به عواقب خوبي شده خب ما تاثيرپذيرفتيم. اين را كه نميشود انكار كرد. ما حتي در لباس پوشيدن و رفتارهاي اجتماعي خودمان را به سبك غربيها درآورديم. اينها كه چيز بدي نيستند. آموزههاي ديني ما به ما ميگويد كه طبق زمان خود حركت كنيد و فرزند زمان خود باشيد. دنيا مدام در حال تغيير است و ما نبايد تغييرات را نفي كنيم. حتي نميخواهم تاثيراتش را هم كمرنگ جلوه دهم. اما معتقدم كه جامعه ايراني بعضي از ارزشهاي غربي مانند از ميان برداشتن كامل دين را برنمي تابد. شايد يك گروه دانشگاهي اين اعتقاد را داشته باشد اما كليت جامعه كه اين اعتقاد را ندارد. يكي از آسيبها اين است كه هم شما به عنوان مصاحبهكننده هم من به عنوان مصاحبه شونده و هم خوانندگان شما عموما از يك طبقه هستيم كه با مباحث علمي آشناييم و احيانا كتابهاي نويسندگان غربي را خواندهايم. در اين مصاحبهها اما جاي اكثريت جامعه خالي است. اكثريت جامعه را وارد اين مباحث نميكنيم. اين اكثريت شايد بنيانهاي فكري توسعه يافتهيي نداشته باشند اما به عنوان يك واقعيت حضور دارند. آنها هستند اما قادر به بحث كردن نيستند. آنهايي هم كه درحال بحث كردن هستند چون اكثريت جامعه را ناديده ميگيرند عموما به نتايجي ميرسند كه قابل انطباق با واقعيات جامعه نيست. ما بايد همدلي با اكثريت جامعه ايجاد كنيم. آنها در بحثهاي ما حضور مستقيم ندارند اما ما آنها را مشاهده ميكنيم و بايد تحليلشان بكنيم. شب يلداي امسال مصادف شد با ايام عزاداري مسلمين. اكثريت جامعه ايراني هم شب يلدا را برگزار كردند و هم در ته دلشان غم ائمه و پيامبر وجود داشت. لازم هم نبود دولت براي كسي بخشنامه تصويب كند. اين عزاداري وجدان جامعه است. يا ما بارها شاهد تلاقي ايام نوروز با محرم بوديم. عموم مردم چه كردند؟ در جامعه ايراني باورهاي مذهبي بسيار قوي است. اين مذهبي بودن هم لزوما وجه سياسي ندارد. از قديم الايام در دل مردم بوده و هنوز هم وجود دارد.
در اينكه جامعه ايراني يك جامعه عموما مذهبي است شكي نيست اما بحث من برسر رتبهبندي و ارزشگذاري است. خب گروه مقابل هم ميتواند مسافرت تعداد زيادي از ايرانيها را در ايام تعطيل عزاداري مثال بياورد. طرفداران مذهب هم ميتوانند مثالهاي بيشتري بزنند. مثل حضور ميليوني شيعيان ايران در مراسم اربعين حسيني. آيا اصلا ميشود به اين مثالها و مشاهدات بسنده كرد و انسجام فرهنگي را تحليل ايدئولوژيك كرد؟ درست است كه اكثريت جامعه شايد متعلق به يك فرهنگ باشند اما امروزه دموكراسي، حكومت اكثريت نيست بلكه حكومت مدافع حقوق اقليت هم هست اما آيا ما به اين سمت يعني دموكراتيزه كردن بحثهاي فرهنگي رفتهايم يا اينكه با ارجح دانستن يك گروه بر گروه ديگر خود باعث بروز تضاد بيشتري شديم؟
بله. پس نه بگوييم كدام اكثريت است نه كدام اقليت. نگاهمان تلفيقي باشد. خب الان جامعه ما دارد به سمت تلفيق سه پايه اسلام، ايران و جهاني شدن ميرود. جامعه ايراني از اين جهت دچار بحران نيست. به عنوان كسي كه ٣٠ سال است در حوزه خانواده دارد كار ميكند به صراحت ميگويم ما در حوزه خانواده دچار بحران نيستيم ولي مشكل خانواده داريم. بحران چيز ديگري است. در غرب اما خانواده دارد از بين ميرود و خيليها به سمت زندگي بدون ازدواج ميروند. اما در ايران چنين چيزي وجود ندارد يا اگرهم وجود دارد خيلي كم است و دليل اكثريتش هم مسائل مالي است. يعني يك بحران فرهنگي محسوب نميشود. اما در غرب تحول در نگرش به وجود آمده است. شايد در ايران بعضيها نگرششان هم عوض شده باشد اما در كل اين سه فرهنگ دارند در ايران به خوبي در كنار هم زندگي ميكنند. اصولا جامعه در مقابل هر افراطي واكنش نشان ميدهد. ميخواهد افراط در اسلامگرايي باشد يا مليگرايي. نمونهاش را هم ديديم. قبل از انقلاب فقط انگشت گذاشتند روي فرهنگ اصيل ايراني و كوروش و داريوش بعد ملت همه اسامي مذهبي روي فرزندانشان ميگذاشتند. حال فشار زيادي روي بعد مذهبي در جامعه آورديم اسامي همه شده ايراني اصيل. جامعه از حكومت تعادل ميخواهد. جامعه به دنبال حفظ هر دو هويت ايراني و اسلامي خود است و به دنبال فرهنگ جهاني شدن هم هست به شرط اينكه در مغايرت با اين دو هويت اصلياش نباشد. به نظر من جامعه ايراني از اين جهت جامعه فهيمي است و مسير درستي را در حال طي كردن است.
آيا دولت هم در مسير درستي حركت ميكند؟ آيا دولت زيستن هر سه هويت در كنارهم را به رسميت شناخته است؟ به هرحال دولت كارگردان توسعه است آيا دولت به درك درستي از انسجام فرهنگي رسيده تا برنامهريزي جامعي براي مسير توسعه داشته باشد؟
دولت حتما بايد به هر سه هويت ديني و ايراني و جهاني توجه كند و صريحا بگويم كه اگر دولت ميخواهد در اجراي برنامههايش موفق باشد بايد هر سه آيتم را مدنظر قرار دهد. هيچ دولتي موفق نخواهد شد اگر بخواهد فقط روي يكي از اين سه پايه تمركز كند. دولت بايد بداند كه جامعه ايراني به دين بسيار پايبند است اما همان اندازه هم به عناصر ملي پايبند است. دولت بايد بداند كه حتما در فرآيند جهاني شدن حضور داشته باشد. اگر اين سه پايه در طرحهاي توسعهيي موردتوجه قرار گرفت آن طرح قطعا جلو خواهد رفت اما اگر فقط يكي از اين سه پايه مورد بيتوجهي قرار بگيرد كار لنگ ميماند. توجه ويژه به يكي از اين سه پايه به قيمت نفي يك پايه ديگر ما را دچار بحران و مشكل ميكند. ما بايد از اين امر پرهيز كنيم و اگر پرهيز كنيم قطعا به هيچ مشكلي برنميخوريم.
آخرین اخبار
- بايد براي تراژدي ورزش بوشهر، سالها گريست
- چرا نفت و گاز، از فعاليتهاي ورزشي استان بوشهر حمايت نميکنند؟
- چهار نکته براي رابطه پايدار والدين با فرزندان نوجوان
- نگاهي به تبعيضهاي درماني در کشور / به بهانه کلنگ زني بيمارستان نفت در شيراز
- استقبال از عيد نوروز باستاني در بوشهر
- دنياي معترضان
- چاپ شعري از استاد باباچاهي در امريکا
- آقاي استاندار در مقابل لغو مجوز فستيوال کوچه بوشهر، پاسخگو باشيد
- گردشگران دره ساساني «تنگ جيز» دشت خشت کازرون
- خاطرات خدمت سربازي در سپاه دانش
- مرثيه اي براي موسيقي
- فستيوال کوچه بوشهر در مسير رونمايي از گنج موسيقي نواحي است
- «کوچه بوشهر» مدل جديدي براي آغاز کوچههاي ديگر ايران
- در فستيوال کوچه بوشهر چه گذشت؟
- «کوچه» فستيوالي که واقعا فستيوال است!
پربیننده ترین
- نيهمبون؛ سازي که هيچوقت در هيچ جنگي نواخته نشد
- برگزاری پانزدهمين سالانه بهار تنگستان با عنوان “مجلس ايرانشهر”
- بايد براي تراژدي ورزش بوشهر، سالها گريست
- افراد منفي چه كمكي به ما ميكنند؟
- تصاویری دیده نشده از بوشهر قدیم
- عکس های منتشر نشده از پشت صحنه دلیران تنگستان
- گزارش تصویری افتتاح دانشکده هنر و معماری بوشهر با حضور وزیر راه و شهرسازی
- بازيکني که سوت پايان بازي را دوست نداشت
- ربع قرن انتشار نسیم جنوب؛ عليرغم کارشکني ها و سنگ اندازي ها
- وقتي فکر کرديم عراقيها دارن صدامون ميزنند
- بازار ماهي فروشان قديم در بندر بوشهر
- چرا نفت و گاز، از فعاليتهاي ورزشي استان بوشهر حمايت نميکنند؟
- ماشین و ماشین سواری در بوشهر قدیم
- روشنایی فانوس دریایی بوشهر، در یک عکس تاریخی
- مژده مواجي، بوشهري مقيم آلمان در مصاحبه با نسيم جنوب: