طراحی سایت
تاريخ انتشار: 21 بهمن 1393 - 19:58
گوشه ای از خاطرات علیرضا مظفری زاده، در مبارزه بر علیه رژیم شاه در بوشهر:

ندان شهرباني ساختماني در بافت قديم بوشهر و در محله ي شيخ سعدون (كوتي) و نزديك به مسجد بود كه آن را به شكل زندان درآورده بودند. ساختمان دو طبقه داشت كه چهار طرف آن اتاق بود و حياط آن در وسط، با آب انباري كه در ميان حياط قرار داشت. زندانيان به زودي با ما انس گرفتند و وقتي كه از وضع ما آگاه شدند علاقه بيشتري به...




علیرضا مظفری زاده، یکی از فعالان انقلاب در بوشهر است. وی در طی مبارزات خود بر علیه رژیم شاه، دوبار به زندان افتاد. آنچه در نسیم جنوب می خوانید گوشه ای از خاطرات زندان اول وی در سال 1351 است. وی پس از تشکیل دادگاه، به شش ماه حبس محکوم گردید. مظفری زاده بار دیگر در سال 1356 نیز دستگیر و در دادگاه بدوی به اتهام اقدام علیه امنیت کشور به ده سال زندان محکوم که در دادگاه تجدید نظر این محکومیت به چهار سال حبس قطعی، کاهش یافت. وی بدنبال فرتگیر شدن تظاهرات بر علیه شاه و  پس از سیزده ماه زندانی، در آذر ماه 1357 و بهمراه تعدادی از زندانیان سیاسی، آزاد گردید.

**

گرچه عده اي كه با هم كار مي كرديم نهايت مراقبت و دقت را به خرج مي داديم، اما بي احتياطي يكي از برادران باعث  نفوذ يكي از عوامل ساواك در ميان ما شد و او مدتي فعاليت هاي ما را تحت نظر قرار داد. ماموران ساواك روزهاي هفتم و هشتم اسفند ماه سال 1351 به منازل عده اي يورش بردند. روز سه شنبه هشتم اسفند ماه 1351 ساعت 6 صبح تازه نماز خوانده بودم و هوا تاريك روشن و يا به عبارت بهتر گرگ و ميشي بود كه ساواكي ها به منزل مان واقع در مخبلند هجوم آوردند. 

افراد خانه (مادرم و خواهرانم) ترسيده بودند و به خيال اين كه اين ها دزد هستند فورا  كلانتري دواس را خبر كردند و دو نفر مامور شهرباني به سرعت خود را به خانه رساندند! ماموران ساواك نزديك 90 جلد از كتابهاي كتابخانه ام به علاوه ي، عكس، فيلم، نوار، يادداشت ها و هر چه كه دم دستشان بود جمع آوري كردند و پس از تنظيم  صورت جلسه و امضاي ماموران و صاحبخانه با خود بردند.

مادر و خواهرانم كه مي ديدند تنها سرپرست شان به دست ساواكي ها اسير شده است و به جاي نامعلومي مي برند گريان و مضطرب بودند. مادرم با مراجعه با افراد مختلف از جمله رييس اداره كشاورزي حتي تجارتخانه ي خانم دشتي (كه قبلا نزد او كار مي كردم) تلاش مي كرد از سرنوشت من خبري به دست‌ آورد، اما در طول دروه ي بازداشتم در ساواك نتوانست و دستش به جايي نرسيد. 

مهندس رجبي، رييس اداره كشاورزي، هم حسابي ترسيده بود، براي اين كه من علاوه بر ماشين نويسي در اداره، مسئول دفترش هم بودم. ساواكي ها پس از جمع آوري اوراق و كتابها، به پسر عمويم رحمان جمهيري كه خبردار شده و خودش را به سرعت به خانه ما رسانده بود دستور دادند كه كيسه هاي پر از كتاب را بلند كند و پشت ماشين آن ها كه در كوچه متوقف بود بگذارد. آن ها بدون اين كه حرفي بزنند مرا ابتدا به طرف مسجد دواس بردند و پس از درنگ كوتاهي در آن جا راهي شهر شدند و به ساواك تحويل دادند. در اين يورش ها عبدالله فاتحي (دانش آموز)، عبدالنبي سيمروني (رييس بانك ملي شعبه بندر ريگ)، سيدمهدي موسوي (مهندس اداره برق و اهل كازرون)، احمد معصومي (تكنسين اداره ي مخابرات و اهل اراك) و حسين جمشيدي (خياط و اهل كازرون) نيز دستگير و به ساواك منتقل شدند. 

سيمروني  را در بندر ريگ  دستگير كرده بودند. ماموران ساواك كه تاوت لي يكي از آن ها بود، هنگامي كه وي مشغول  خواندن نماز ظهر بوده است وارد منزلش جنب بانك ملي شعبه بندر ريگ شده بودند و در برابر سوال كاركنان بانك گفته بودند كه پسر خاله اش آمده و مي خواهد او را ببيند. سيمروني مي گفت كه متن پلي كپي شده ي كتاب ولايت فقيه و جزوه ي سخنراني امام خميني عليه جشن هاي 2500 ساله ي شاهنشاهي را در خانه داشتم و زير فرش گذاشته بود كه اگر به دست ماموران ساواك مي افتاد برايم مشكل بيشتري درست مي كردند. تاوت لي وقتي وارد خانه شد درست روي همان قسمتي از فرش نشست  كه اعلاميه زيرش بود. آن ها دو تا سه گوني كتاب جمع مي كنند و در اتومبيل مي گذارند و همراه با صاحب كتابها كه سميروني باشد به طرف بوشهر حركت مي كنند. سميروني آن موقع متاهل بود و فرزندش مهدي تازه به دنيا آمده بود. 

 

 

بازداشت گروهي مذهبي در بوشهر كه تعدادي از آن ها نيز كارمند دولت بودند – يا از نظر ساواك طرفداران خميني در بوشهر به شمار مي رفتند – بازتاب وسيعي داشت و در شهرباني بوشهر تحويل دادند. در آن روز در مسيرمان از بازداشتگاه ساواك تا زندان شهرباني، ماموران مسلح چيده بودند. در زمان شهرباني اين گروه را در اتاق هايي جدا از هم جا دادند، ساير زندانيان از افراد عادي با جرايم مختلف بودند. 

زندان شهرباني ساختماني در بافت قديم بوشهر و در محله ي شيخ سعدون (كوتي) و نزديك به مسجد بود كه آن را به شكل زندان درآورده بودند. مالك اوليه ساختمان، گشمردي (كارمند گمرك) بود كه آن را به فرمانداري بوشهر فروخته بود. ساختمان دو طبقه داشت كه چهار طرف آن اتاق بود و حياط آن در وسط، با آب انباري كه در ميان حياط قرار داشت. 

زندانيان به زودي با ما انس گرفتند و وقتي كه از وضع ما آگاه شدند علاقه بيشتري به ما پيدا كردند. بيشتر زندانيان محلي بودند. سميروني كه صداي خوشي داشت شب هاي جمعه در مراسم دعاي كميل  كه در زندان راه انداخته شده بود مرثيه مي خواند و زندانيان را به گريه مي انداخت؛ حتي زندانبانان نيز تحت تاثير قرار مي گرفتند. خداي رحمت كند يكي از زندانبانان را؛ پاسبان (حاج) احمد خوش طينت كه مي گفت من هر وقت اين ها را مي بينم به ياد اسارت امام زين العابدين (ع) مي افتم. پاسبانان حيدر مظفري  و استوار غلامحسين مظفري از جمله نگهبانان زندان بودند و پاسبان حسن نامدار فرد مسئول فروشگاه زندان بود. علي اكبر جمهيري نيز كه هم محله اي و از بستگان بود در بخش انگشت نگاري زندان كه در طبقه ي بالاي ساختمان قرار داشت كار مي كرد. از زندانيان عادي اسامي بعضي به خاطرم مانده است: مرحوم حاج نجف ناصري، عزيز اصلاني، و اسماعيل خليلي كه ظاهرا  به خاطر اقدام به قاچاق به زندان افتاده بودند. اما لازم است اضافه كنم كه در استان ما متاثر از روحيه مذهبي  حاكم بر منطقه، قاچاق مواد مخدر، مشروبات الكلي و اسلحه صورت نمي گرفت  يا موارد آن ها بسيار نادر بود. قاچاق  مواد  غذايي و پوشاكي  وسيگار  را هم خلاف و جرم نمي دانستند. 

در ارديبهشت  ماه سال 1352 كه در زندان بوشهر بودم مادر و بستگانم خبر آوردند كه  اهالي جفره عليباش و باغ ملا و ليل ها – ليل بحريني و ليلي درويي – كه محله هاي آن ها در محدوده ي پايگاه هوايي واقع شده است، در حال تخريب  خانه هاي خود و انتقال به نقاط ديگر هستند. 

زندان عادل آباد شيراز 

تا اواسط  ارديبهشت ماه ما را در زندان بوشهر نگه داشتند. زندان عادل آباد شيراز به تازگي افتتاح شده بود و زندانيان د‍ژ برازجان با همه ي كادر نگهباني و ماموران شهرباني به شيراز منتقل شده بودند. دستور اعزام گروه  ما به شيراز داده شد.  روزي همه ي ما را به گاراژ  مسافربري اتوميهن (زره پوش) در خيابان صفوي آن روز بردند و بدون هيچ تشريفات خاصي دست هر يك از ما را به دست يك مامور ژاندارم دستبند زدند و ما سوار بر اتوبوس معمولي همراه با ساير مسافران حدود ساعت 10 صبح راهي شيراز شديم؛ بدون اين كه ما را بدرقه كنند يا اطراف ما كسي جمع شود يا حرفي بزنند. نزديك غروب آفتاب به شيراز رسيديم. ما را يك راست به دفتر زندان عادل آباد – كه در آن موقع تقريبا بيرون شهر شيراز واقع شده بود – بردند. ابتدا ما را مدتي در بند انتظار  نگه داشتند و بعد از گرفتن وسايل شخصي  و پوشاندن لباس مخصوص  زنداينان،  ما را در بند 1 زندان كه طبقه پايين  آن مخصوص زندانيان سياسي بود جاي داند. بالاي سر ما دارالتاديب اطفال و طبقه سوم بند جاي زنان بزهكار بود. شبه هاي شنبه قاضي عسكري را مي آوردند  و او براي زنان روضه مي خواند.

زندان شيراز به تازگي شورشي را پشت سر گذاشته بود. بعد از جشن هاي 2500 ساله، رژيم شاه سياست سخت گيري بر مخالفان را در پيش گرفته بود و آن ها پس از شورش، زندان را واقعا زندان كرده بودند. در طبقه پايين، سلول هايي وجود داشت تقريبا 3 در 4 متر در دو رديف بود درها نرده هاي آهني محكمي داشتند كه در طول شبانه روز به استثناي موارد خاص – مثلا دستشويي يا وضو – به روي زندانيان بسته بودند. در هر سلول، سه تخت سه طبقه براي نه نفر تعبيه شده بود. گروه ما را در دو سلول و در بين ساير زندانيان سياسي جاي دادند. هر دو سه روز يك بار افراد چند سلول را با هم به مدت نيم ساعت براي هواخوري و گرفتن آفتاب به حياط مي بردند تا چند دقيقه اي قدم بزنند. بعضي وقت ها هم مهندس عزت الله سحابي – كه يكي از زنداينان سياسي در عادل آباد بود –  در سلول رو به رو پشت درهاي بسته نرمشي را شروع مي كرد و زندانياني كه او را مي ديدند در سلول خودشان آن حركات را تكرار مي كردند. 

مي دانيم كه معمولا زندان جايي براي دوره ي بعد از اتمام بازجويي هاست تا زنداني بقيه ي ايام حبس خود را بگذراند. در زندان شيراز وقتي  كه بچه هاي مسلمان هنگام مغرب  به نماز برمي خاستند، هم زمان ماموران از بلندگوي زندان ترانه هاي خوانندگان زن آن زمان را با صداي بلند پخش مي كردند تا با وارد كردن فشار روحي بر آنان محيط زندان را برايشان سخت تر كنند. گذشته از اين  بلندگوي زندان از اول صبح تا سرشب روشن بود و نام زندانيان عادي را كه ملاقاتي داشتند با صداي بلند مي خواندند. خود اين عمل براي سياسي ها كه ملاقات نداشتند يا فقط روزهاي خاص آزار دهنده بود...

 

 

 

برچسب ها:
انقلاب , بوشهر

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین