طراحی سایت
تاريخ انتشار: 11 شهريور 1394 - 09:50
به مناسبت 12 شهریور سالروز شهادت رئیسعلی دلواری

در سیلاب دگرگونی ها حادثه ای روی داد.  تمام شد. یکی رفت. رییس علی کشته شد. میرزا رحمت لیلکی همه ی امروز را چشم به من دوخته بود و وقتی بعدازظهر خبر را آورد از سکوت طولانی ام تعجب کرد. هرگز شانه اش را نفشرده بودم. پس از پایان دوره ی طولانی سکوتم، شانه اش را فشردم. باید قهقهه سر میدادم، ولی نمی خواهم. آن کس را که برگزیده بودم کار را تمام کرد...

 

به گزارش نسیم جنوب دهها سال این چنین تصور می شد که رئیسعلی دلواری دشمن سرسخت استعمارگران و مبارز نامی ایران زمین، بدون توطئه انگلیسی ها و به دلایل محلی توسط یکی از افراد محلی به شهادت رسید، اما انتشار ترجمه ویس کنسول انگلیس در بوشهر نشان داد که انگلیسی ها بطور مستقیم در بشهادت رساندن رئیسعلی دلواری نقش داشته اند. قسمتی از خاطرات هربرت چیک – ویس کنسول  انگلیس در بوشهر را به نقل از دانشنامه بوشهر می خوانید:

 

سه شنبه 1 سپتامبر 1915

به گمانم راه را یافته ام. دیشب او را یافتم. میرزا رحمت لیلکی مرا به نزد او برد. صحبت ها انجام شد. غلام حسین پذیرفت. شاید هیچکس اشک نریخته ی مرا ندید. آن کس که باید کار را تمام کند، پذیرفت که چنین کاری را انجام دهد. نه تنها در این دیار بلکه در هر دیاری هر نوع آدمی پیدا میشود. پذیر و رفت . رفت. من و میرزا رحمت بازگشتیم. فهمیده بود در فکرم، اصلا صحبت نمیکرد.

بر چنین ملتی حکـومت کردن آسان است. به لقمه نانی خرسندند. ما همه این را میدانیم. ما و روس ها و آلمانی ها و فرانسوی ها و هر یک از گوشه ای پا به این میدان می نهیم.  تا دو سه ماه پیش فکر میکردم غوغایی شگفت تر برپا شود، ولی با همه چیز کنار آمده اند.  دولت تنها در اندیشه ی خموش ساختن مخالفان خود در تهران است. شاه مجسمه ی تَرَک خورده ی قدرت است، مجلس نمایش مضحک انقلابی است که ریشه در اندیشه ی هم آهنگ با زمان ندارد. ایرانی نیست.  آذربایجان وامانده از هر واکنشی غرق در رویاهای فرداست. خوزستان هر لحظه ای انتظار درگیری های جنگ جدیدی را دارد. خراسان و بلوچستان گویا تکه هایی جدا از ایران اند. اصفهان قلب تپنده ای است که غرق در خروش است بی آنکه به فردایش بیندیشد و فارس سردرگم و گیج از هر عکس العملی است.  خبر رسیده که امروز تلاش برای ترور سرکنسول مان در اصفهان ناکام مانده است. 

 

 

سه شنبه 8 سپتامبر 1915

در سیلاب دگرگونی ها حادثه ای روی داد.  تمام شد. یکی رفت. رییس علی کشته شد. میرزا رحمت لیلکی همه ی امروز را چشم به من دوخته بود و وقتی بعدازظهر خبر را آورد از سکوت طولانی ام تعجب کرد. هرگز شانه اش را نفشرده بودم. پس از پایان دوره ی طولانی سکوتم، شانه اش را فشردم. باید قهقهه سر میدادم، ولی نمی خواهم. آن کس را که برگزیده بودم کار را تمام کرد. در میان درگیری تیری و فریادی و مرگی. ................... پایانی بر یک ماجرا. آدمی افتاده بر خاک. در خاک خواهد خفت. فردا درباره ی او و من و آن خاک چه خواهند گفت. من و او جنگیدیم ولی فردا درباره ی آن کس که تیر را انداخت چه خواهد گفت؟

بی حوصله ام. باید بروم پرسه ای بزنم. شبی شرجی و گرم است. از شهر هیچ صدایی نمی آید.

 

 

منبع:

دانشنامه بوشهر

راپورت های مستر چیک از رویداده های فارس و بوشهر در جنگ جهانی اول

گزارش گر هربرت چیک – ویس کنسول  انگلیس در بوشهر

ترجمه افشین پرتو

برچسب ها:
رئیسعلی دلواری

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین