هیچ موهبتی بهتر از آزادی نیست. بکوشیم تا خود را از هر قید و بند غیر انسانی آزاد سازیم و این موهبت را برای همه بخواهیم نه تنها برای خود. یکدیگر را دوست داشته باشیم، به تمام انسانها عشق بورزیم. فرصتسوزی نکنیم. فرصتمان بسیار اندک است، تا به خود بجنبیم پیر و ناتوان شدهایم و دریغاگوی جوانی و فرصتهای از کف رفته. «غزال آرزوها را، دریغا / نمیگیرد کمندم، وای بر من»!...
- فرج کمالی، شاعری نام آشنا است، اما اگر بخواهیم بیشتر با وی آشنا شویم باید نخست از وی و خانواده اش بپرسیم. لطفا در این باره برای خوانندگان نسیم جنوب توضیح دهید.
- گویی تشبادی که در دوم تیرماه 1328 تفتیده شدن خاک دشتستان را در پی داشت، نقشی نیز در تقدیر زندگی من به عهده داشت. در خانوادهای فرهنگی زاده شدم؛ عمویم مرحوم کربلایی نعمتالله متخلص به «ناصح» در سرودن دوبیتی و برادر ارشدم زندهیاد محمدحسین کمالی هم در دوبیتی و هم در قالبهای دیگر شعر میسرود و هر دو در دشتستان شهرت داشتند. برادر دیگرم شادروان هدایتالله کمالی با نام اختصاری «هدا» از فایزخوانان (شروهخوان) معروف دشتستان و استان بود. دو فرزند پسر و دو دختر دارم، یک پسر و دخترم متأهل و بقیه مجردند. یکی از فرزندانم تا مقطع فوق لیسانس و دو نفر دیگر تا مقطع لیسانس تحصیل کردهاند.خودم نیز لیسانس زیستشناسی هستم.
- در سالهای جوانی، فضای ادبی و فرهنگی دشتستان و استان بوشهر چگونه بود؟
- اگر سالهای جوانی را اواخر دورهی دبیرستان و زمان دانشجویی در نظر بگیریم، در آن ایّام بوشهر هنوز استان نبود و مدتی جزء استان ساحلی و بعداً به نام فرمانداری کل بنادر و جزایر خلیج فارس بود. فضای فرهنگی در آن هنگام بیش از آنکه تحت تأثیر ادبیات باشد، به شدت در اختیار فایزخوانی (شروه) و نوحهخوانی و مرثیهسرایی بود. نوارهای ریلی و بعداً کاست نوحهخوانی زندهیاد جهانبخش کردیزاده (بخشو) در سراسر کشور خواهان داشت و در استان در اوج محبوبیت بود و حتی در غیر ماههای محرم و صفر هم در اتومبیلها استفاده میشد. نوارهای فایزخوانی هم به همین ترتیب رواج فراوان داشت. از بین شاعران، زندهیادان آتشی و بیابانی به دلایل متفاوت در بین علاقهمندان به ادبیات به تدریج شناخته میشدند.
- چه چیزی باعث شد تا شما به شعر روی آورید و چگونه شعر محلی را انتخاب کردید؟
- همانطور که در پاسخ پرسش نخست گفتم، خانوادهای که من در آن بزرگ شدم، خانوادهای فرهنگی بود و کلاً در فامیل کمالیهای برازجان گرایش به ادبیات سنّتی، دیرپای. پس گرایش من به شعر، امر فوقالعاده و غیر منتظرهای شمرده نمیشد. بنابراین از زمان تحصیل در دبیرستان گهگاهی دوبیتیهایی میسرودم، ولی اوّلین شعر بلندی که گفتم در سال ششم دبیرستان بود، در دبیرستان سعادت و با دبیری استاد بزرگوار حسن برازجانی؛ در آن زمان با شعر نو آشنایی چندانی نداشتم، ولی از وقتی زندهیاد منوچهر آتشی شعرهای خودش را برایمان خواند، من خیلی به شعر نو علاقهمند شدم. البته ایشان دبیر زبان انگلیسی بود و کتاب درسی ما DIRECT METHOD، اما گمان میکنم تا پایان سال بیش از یک پاراگراف از درس اوّل که SWIMING نام داشت تدریس نشد، بلکه بیشتر وقت کلاس ایشان به درخواست شاگردان به شعرخوانی میگذشت. روزی که ایشان شعر «جام من» را خواند، من برای حفظ کردن آن فقط یک بار دیگر نیاز پیدا کردم از رویش بخوانم. دلم میخواهد به این نکته نیز اشاره کنم که استاد حسن برازجانی شعرهای آتشی را حتی از خود ایشان زیباتر میخواند و تفسیر میکرد و شیرینیاش را دوچندان میکرد. تندرستی و عمر طولانی برای ایشان آرزو میکنم. به هر حال از آن زمان و در دوران دانشجویی به سرودن شعر نیمایی گرایش بیشتری داشتم، اما چون گمان نمیکردم در آینده به عنوان شاعر مطرح شوم، در نگهداری آنها هیچ کوششی نکردم! اما اوّلین شعرهای محلی را در همان محافل فامیلی شنیدم – به طور مشخص شعر «حالو بَردو» سرودهی مرحوم واله کازرونی با گویش لُری- که شرح سفر حج یک حاجی لُر است و هنوز بخشهای زیادی از آن را از بَر دارم. همچنین شعر «کِلِنگِ گُل» یا بهاریهی زیبای شادروان استاد محمد بیابانی خیلی مرا تحت تأثیر قرار داد. وقتی هم که در اصفهان دانشجو بودم با شخص میانسالی به نام استاد جمشیدی آشنا شدم که کتاب شعر کوچکی با لهجهی اصفهانی منتشر کرده بود و گهگاه که با او ملاقاتی دست میداد از اشعار خودش میخواند که خیلی شیرین و طنزآمیز بود. اما عاملی که انگیزهی من برای سرودن شعر محلی شد، شنیدن شعر «وِیمو نِوِیمو» از استاد شمسیزاده بود در سال 1353.
دوستی با استاد منوچهر آتشی و ویژگی های شعر او
- شما شاعری بی حاشیه هستید که ارتباط خوبی هم با شاعران دیگر دارید. لطفا درباره دوستی و ارتباط خود با استاد منوچهر آتشی بگویید.
- گفتم که در کلاس ششم دبیرستان سعادت در رشتهی طبیعی، یکی از دبیران ما آتشی بود، اما آغاز ارتباط نزدیکم با ایشان در اواسط دههی شصت بود که ایشان شعر «اسپیک» مرا شنیده و پسندیده بود و شبی که به اتفاق شمسیزاده و حسن زنگنه در برازجان در منزل دوستی مهمان بودند به پیشنهاد ایشان از من نیز دعوت شد و رفتم. بعدها بیشتر در منزل ایرج با هم دیدار میکردیم یا در صحرا و بیابان و خلاصه هر جا ممکن میشد در خدمت او باشیم، از اطلاعات وسیع ادبی و فرهنگی او سود میجستیم.
- نقش و جایگاه آتشی را در شعر کشور چگونه می بینید و بزرگترین میراث وی برای شعر ایران را چه می دانید؟
- آتشی از جملهی چند شاعر بزرگی است که در دهههای چهل و پنجاه خورشیدی در ایران درخشیدند و توانستند راهی را که نیما یوشیج گشوده بود برای آیندگان هموار کنند. منوچهر آتشی از معدود شاعرانی است که تلاش کرد در پنج دهه تقریباً به طور مداوم شعر خود را بهروز نماید و در سطح اوّل شعر کشور باقی بماند. وجه شاخص شعر او بومیگرایی و استفادهی درست و بجا از عناصر بومی جنوب و به ویژه استان بوشهر در شعرش میباشد. پرهیز از به کارگیری واژگان بیگانه از جمله عربی از دیگر مشخصات شعر او حتی در غزلیات میباشد. پرورش و تربیت شاعران نسلهای بعد از خود در استان بوشهر و در سطح کشور چه به صورت مستقیم – از نوع دوشنبههای ادبی نسیم جنوب – و چه به شکل غیر مستقیم یعنی با مطالعهی آثار او، حاصل تأثیر آتشی بر شعر نیمایی و آزاد ایرانزمین است؛ شاعرانی از قبیل روجا چمنکار و محمد غلامی. کسانی که با ایشان ارتباط داشتند به خوبی این عبارت را در مییافتند که شعر باید به سراغ شاعر بیاید نه شاعر در پی آن باشد، که در آن صورت گلی که در آن شعر میروید از نوع کاغذی خواهد بود. من خود شاهد بودهام که آتشی بارها از خواب میپرید تا شعری را که به او الهام شده بود، ثبت نماید! ضمناً میتوان گفت آتشی از اوّلین بزرگانی است که شعر محلی را به عنوان یک ژانر ادبی پذیرفت و مورد تأیید قرار داد.
- کدامیک از ویژگی های آتشی به نظر شما در زندگی و شعر بیشتر نظر شما را به خود جلب کرد؟
- ویژگی شعر او را در سؤال قبل پاسخ دادم، امّا به باور من آنچه میتوان از زندگی او آموخت سادهزیستی، کمتوقعی، قناعت و اصولاً بیتوجهی به مادیات است که در زندگی او آنقدر واضح است که گمان نمیکنم نیازی به اثبات داشته باشد.
دوستی صادقانه با شادروان ایرج شمسی زاده
- همه از دوستی نزدیک شما با شادروان ایرج شمسی زاده خبر دارند. این دوستی به کی برمی گردد . چه شد که دهه ها این دوستی ادامه یافت؟
- سابقهی دوستی من با «ایرجو» به میانهی دههی پنجاه باز میگردد؛ یعنی تا زمان درگذشت ایشان نزدیک به چهل سال. هر چند باورها و عقاید بنیادی متفاوتی داشتیم، اما صداقت تام ایشان و ارادت تمام من، تداومبخش این دوستی گردید. البته در دو دههی اخیر به طوری به همدیگر وابسته شده بودیم که از دست دادن او یکی از مهلکترین تشبادهای زندگی من شده است و بعید است به این زودیها از دست افسردگی حاصل از نبودنش خلاص شوم.
- به درستی ایرج شمسی زاده شاعر مردمی بود، این ویژگی را چگونه ارزیابی می کنید و ویژگی ایرج شمسی زاده را برای بدست آوردن این لقب چه می دانید؟
- مردمی بودن یک شاعر را دو گونه میشود تعریف کرد: یکی اینکه شاعر بازگو کنندهی دردها، رنجها، آمال، آرزوها، شادیها، دغدغهها و مطالبات اجتماعی مردمش باشد و اینهمه در شعر او انعکاس داشته باشد و حرف دل آنها را بزند، و گونهی دیگر اینکه علاوه بر سرودن اشعاری در این مضامین، خود شاعر نیز همان دغدغهها را داشته باشد و با آنها و صاحبان آنها زیست کند و در تماس دایم باشد؛ به عقیدهی من شمسیزاده شاعری از نوع دوم بود که حتی اگر شاعر هم نبود، انسانی مردمی بود و همانطور که در مراسم یادبودش گفتم اکثریت کسانی که در مراسم تشییع او حضور یافتند دستکم یک یا چند بار با او همنشین شده بودند.
ارزیابی از فضای کنونی شعر در استان بوشهر
- در میان شاعران استان بوشهر، فقدان شاعرانی مثل آتشی و شمسی زاده، به راستی سخت است. فضای کنونی شعر در استان را چگونه ارزیابی می کنید؟
- به جز پروردگار یکتا هیچکس عمر جاودان ندارد؛ درست است، فقدان این عزیزان برای جامعهی ادبی استان بوشهر بسیار سخت، اما واقعیّتی است تلخ و گزیرناپذیر. به گمان من پس از فروکش کردن داغ سوگ ایرجو، جامعهی ادبی استان بار دیگر به روند طبیعی خود باز خواهد گشت و این دو بزرگ هر چند دیگر به لحاظ فیزیکی در میان ما نیستند، اما آثارشان همچنان با ما و رهنمون ما خواهد بودکه: «تلک آثارنا تدلُّ علینا».
- آیا امید دارید که در استان بوشهر بار دیگر از میان نسل جوان، شاعران بزرگی مثل آتشی، باباچاهی، نعمتی و شمسی زاده و ... پرورش و ظهور نمایند؟
- هیچ شکی ندارم. استان بوشهر از دیرباز در همهی رشتههای فرهنگی در سطح کشور درخشان بوده و در حال حاضر نیز به نسبت جمعیّت در همهی زمینههای فرهنگی از قبیل نمایش، موسیقی محلی، شعر و ادبیات، تاریخنگاری، داستاننویسی و حتی موسیقی مذهبی و... یکی از پیشروترین استانهای کشور میباشد. فراموش نکنیم که ما هنوز ایرج صغیری، محسن شریف، منیرو روانیپور، دکتر عبدالرسول خیراندیش، دکتر هیبتالله مالکی و دکتر سیدجعفر حمیدی و... و در زمینه شعر سپید علی باباچاهی و از جوانترها روجا چمنکار، محمد غلامی، شهراد میدری، محمد مصدق، امید غضنفر و سیامک برازجانی و در زمینهی شعر بومی استاد سیداسماعیل بهزادی و حتی معصومه خدادادی و اصغر شمسیزاده و... و در زمینهی نقد ادبی کسی مانند مجید اجرایی را داریم که همگی نشان دهندهی سنگینی وزن شعر و ادبیات رسمی و بومی و سایر زمینههای فرهنگی استان بوشهر میباشند و من شخصاً در برخی شبهای شعر یا اجرای نمایش در جایجای استان مانند شهرستان جم، گناوه، شبانکاره، برازجان و بوشهر و همچنین در مطبوعات محلی شاهد نمونههای بسیار زیادی از استعداد ناب هنری بودهام و به همین دلیل عرض کردم که شکی ندارم.
تعریفی از شعر محلی
- تعاریف زیادی از شعر محلی شده است. تعریف شما چیست؟
- به نظر من نام درست آنچه که شعر محلی خوانده میشود، شعر با گویش محلی یا بومی است نه شعر محلی، و بر این اساس تفاوتی با سایر انواع شعر ندارد جز استفادهی حداکثری از واژگان گویش بومی. بنابراین در تعریف عمومی شعر میگنجد. اما شعر محلی مقولهی دیگری است که حداقل تفاوت آن با شعر به گویش بومی در آن است که سرایندهی مشخصی ندارد.
- گرچه استقبال از شعر محلی در زادگاه شاعر زیاد است، اما محدودیت های دیگر نقاط برای برقراری ارتباط با اشعار محلی، باعث محدودیت شاعر در یک جغرافیای حاص می شود. نظرتان در این باره چیست و چگونه می توان از آن عبور کرد؟
- این سخن در اساس درست است، لیکن اگر به منظور کمارزش جلوه دادن این نوع شعر و نوعی فرصتسوزی و اتلاف ذوق و استعداد شاعر مطرح گردد، با استدلالهای مختلف قابل به چالش کشیدن میباشد؛ زیرا نخست در واقعیت و در مقایسه با بسیاری از انواع دیگر شعر حداقل در منطقهی خود از نظر کمّی دارای مخاطبین بیشتری است و از سوی دیگر میدانیم که بخش عمدهای از ساکنان مناطق جنوب و جنوب غربی کشور با گویشی که ریشه در زبان پهلوی جنوبی یا پهلوی ساسانی دارد، یا با اندکی تسامح گویش لُری تکلم میکنند و با آن آشنا هستند. برای مثال گویش مناطق لیراوی و حیاتداوود و بخشی از شمال دشتستان بسیار به گویش لری نزدیک میباشد و در سایر نواحی دشتستان نیز لهجهی خاصی دیده نمیشود و تنها از واژگان بومی در محاوره استفاده میشود که این واژهها نیز طبق تحقیقات ریشه در زبان پهلوی دارند، به طوری که گویش دشتستانی به راحتی در نواحی وسیعی در استان فارس، خوزستان، لرستان، کهکیلویه و بویراحمد و... قابل فهم است. البته در حال حاضر خوانش متون مکتوب با گویش بومی با دشواری صورت میگیرد که این دشواری حتی در بین مردم خود استان هم وجود دارد، ولی در صورت انتشار اشعار محلی به صورت صوتی این مشکل تا حدود زیادی کمرنگ خواهد شد. ناگفته نماند این مشکل در حوزه گویشهایی که با لهجه بیان میشوند (مانند گویش دشتی) کمی پررنگتر میباشد. عبور از این مشکل - اگر واقعاً ضرورت آن احساس شود – و اگر عزمی بر آن استوار گردد، نیاز به انجام پروژههای تحقیقاتی آکادمیک دارد و به نظر میرسد در گام نخست یکسانسازی نحوهی صحیح نوشتن واژگان بومی و ریشهیابی آن واژگان امری ضروری خواهد بود و برقراری یک واحد درس دانشگاهی میتواند به عنوان پیشنهاد مورد بررسی قرار گیرد. اما باید دید آیا شعر با گویش بومی که در سالهای اخیر در تمام نواحی اشاره شده بیش و کم فعال بوده، پتانسیل ادامهی این روند را دارا میباشد یا خیر؟
- ارتباط شعر محلی با شعر طنز چگونه است و چرا رگه هایی از طنز را در بسیاری از اشعار محلی می بینیم؟
- گویشهای بومی استان ما به ویژه در زمینهی ضربالمثلها و اصطلاحات ذاتاً حامل نوعی طنز خفیف، درونی و غیر صریح میباشند که شاعران بومیسرا برای شیرینتر کردن کلام خود آن را در شعرشان پررنگ مینمایند که امری پسندیده و استفاده از ظرفیت گویش و زبان شمرده میشود و حتی میتوان گفت که شاعران بزرگ کلاسیک فارسیگوی نیز از این ویژگی که تا حدی در زبان فارسی نیز وجود دارد، استفاده کردهاند، مثلاً آنجا که حافظ میگوید: «ز کوی میکده دوشش به دوش میبردند / امام شهر که سجّاده میکشید به دوش» و یا در جای دیگر: «ترسم که صرفهای نبرد روز رستخیز / نان حلال شیخ زآب حرام ما». اما دستهی دیگری از شاعران که در زمرهی طنزپردازان جای میگیرند اصولاً ساختمان شعر خود را بر طنز و فکاهه و برای خندانیدن مخاطب میگذارند که در این زمینه بسیار موفق هم بودهاند و میتوانم در میان طنزپردازان بومیسرا به استاد سید اسماعیل بهزادی اشاره کنم. حال این طنزپردازی میتواند در امور شخصی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی اتفاق بیافتد و به نظر من نمیتواند نقطهی ضعفی برای بومیسرایی باشد؛ منهای مواردی که باید نام ابتذال بر آن گذاشت.
- شما تاکید زیادی بر استفاده از گویش و واژگان قدیمی و بومی در شعر محلی دارید. با توجه به فراموشی بسیاری از واژگان بومی و ناآشنائی جوانان با آنها، آیا این تاکید زیاد باعث نمی شود که اشعار شما بدرستی درک نشوند و یا مورد بی توجهی قرار بگیرند؟
- راستش را بخواهید در دههی اخیر من بیش از آن که دغدغهی شعر را داشته باشم، روی واژگان بومی وتبارشناسی و ریشهیابی آن تمرکز داشتهام و به همین دلیل که اشاره کردید یعنی فراموش شدگی واژگان بومی، تلاش کردهام از سرعت این فراموشی بکاهم، اما در عین حال توجه داشتهام که در هر شعر بلند محلی بیش از چهار یا پنج واژهی در حال فراموشی به کار نبرم تا خسته کننده نباشد و گمان میکنم حداقل فایدهای که اینکار دارد این است که این واژهها را به خود بومیسرایان جوان یادآوری نموده باشم.
- آیا به نظرتان شعر محلی به مرحله ای رسیده که قابلیت غزل و قصیده را داشته باشد؟
- به نظر من همین حالا هم غزلیات زیبایی را میتوان در میان اشعار بومیسرایان استان نشان داد و شاید زیباترین اشعار محلی همان غزلها باشند.
- بهترین اشعار محلی بوشهر به نظر شما کدام هستند و توسط چه شاعرانی سروده شده اند؟
- زیباترین و جامعترین شعری که با گویش بومی در استان بوشهر سروده شده، منظومهی ارجمند «کلاخا» سرودهی جاودانیاد حاج علی مرادی خورموجی است و این قولی است که جملگی برآنند. اما شعر «بهار اَندِن» یا «کِلِنگ گُل» زندهیاد بیابانی و بهاریه شادروان استاد شمسیزاده را نیز نمیشود فراموش کرد.
- آیا فکر نمی کنید که تجربه تلخ برخی از بومی سرایان مثل شما و شمسی زاده در زندگی و جریانات سیاسی، شعر محلی را به بیراهه برد و آنرا به ابزاری برای اعتراض تبدیل نمود و به عبارتی استفاده ابزاری از آن شد؟
- به باور بنده یکی از ویژگیهای شاعران و هنرمندان و حتی همهی روشنفکران، عدم رضایت از وضعیت موجود و کوشش برای بهتر کردن دنیا و حرکت در جهت وضعیت مطلوب است. با این حساب، اعتراض جزء لاینفک تفکر هر هنرمندی است. اینطور که شما میگویید، پس اعتراض حافظ به زهد ریایی، ریاکاری، خوردن مال یتیم، در خفا آن کار دیگر کردن و... و همچنین اعتراض خیام و سایر بزرگان، شعر فارسی را به بیراهه کشیده است.
تجربه ای از زندگی
- در این سالها و با این تجربه ای که آموخته اید، اگر به گذشته نگاهی بیاندازید، اگر فرصتی دیگر داشتید، در کدامیک از افکار و کارهای خود تجدید نظر می کردید؟
- رفتار هر انسان در هر لحظه، برآیند تمام نیروهای بیرونی و درونی است که از گذشته بر او وارد شده و در آن لحظه او را متأثر میسازد. پس هیچکس نمیتواند خارج از محدودهی برآیند آن نیروها ارادهی دیگری بکند، تصمیم دیگری بگیرد و رفتار دیگری از خود بروز دهد. از سوی دیگر، چون زندگی و لحظات آن برای هر فرد فقط یکبار اتفاق میافتد و قابل تکرار و تصحیح نیست، به عقیدهی من هیچکس نمیتواند از تمام اعمال یا روشهایی که در زندگی داشته، دفاع مطلق کند و همیشه دلیلی برای افسوس بر گذشته وجود دارد، اما با فرض چنین فرصتی، من سعی میکردم آنچه از زندگیام را که به جهالت یا بطالت گذراندهام، تکرار نکنم.
- و بر کدامیک بیشتر پای می فشردید؟
- به آموختن و دوست داشتن دیگران.
- به عنوان شاعری که دهها سال با شعر و کتاب و ادبیات سر و کار دارید، چه توصیه ای به جوانان دارید و چه تجربه ای را با آنها در میان می گذارید؟
- هیچ موهبتی بهتر از آزادی نیست. بکوشیم تا خود را از هر قید و بند غیر انسانی آزاد سازیم و این موهبت را برای همه بخواهیم نه تنها برای خود. یکدیگر را دوست داشته باشیم، به تمام انسانها عشق بورزیم. فرصتسوزی نکنیم. فرصتمان بسیار اندک است، تا به خود بجنبیم پیر و ناتوان شدهایم و دریغاگوی جوانی و فرصتهای از کف رفته. «غزال آرزوها را، دریغا / نمیگیرد کمندم، وای بر من»!
در پایان اجازه میخواهم از این فرصت اسفاده کنم و به اطلاع دوستان مطبوعاتی در همهی نشریات استان برسانم که به علت نداشتن حرف تازهای دربارهی شعر و شعر محلی، فعلاً و بعد از این مصاحبه از هرگونه گفتوگوی دیگری معذورم.
آخرین اخبار
- تبلوري از يک ايران مهربان و اخلاق مدار
- پرويز هوشيار؛ نويسنده و هنرمند متعهد و دلسوز بوشهري
- قوت قلب انسان دوستانه يک پزشک شهر کُنارتخته در دشت خشت کازرون
- واقعيت تلخ بيتفاوتي مديران براي رفع مشکل شيرخوارگاه در بوشهر
- سفينه فضاييِ جورج پمپيدو
- « صداتو »؛ تمنّاي آنچه خود داريم از زبان بيگانه
- بلاتکليفي بیست هزار ميليارد تومان؛ بدهي حق آلايندگي صنايع نفت و گاز و پتروشيمي به استان بوشهر!
- به جاي پلمپ کردن، به فکر رفع مشکلات باشيد
- گندمهاي ترومن در مدارس بوشهر
- ديگر توان جنگيدن با موانع ساخت شيرخوارگاه در بوشهر، را نداريم
- بازآزمايي تجربههاي شکست خورده در دانشگاهها
- رئيسعلي دلواري، نمونه کاملي از شجاعت و جسارت
- حکایت سنج و دمامزني در بوشهر
- محمد شريفيان، نابغة نوحه موسيقي
- دولت به دنبال خاموش کردن صداي منتقدان در بوشهر؟!
پربیننده ترین
- بازار ماهي فروشان، برازنده شهر بوشهر نيست
- خاطره تُوسون و شِنو تو دِرياي بوشهر
- تبلوري از يک ايران مهربان و اخلاق مدار
- نارضايتي مردم از قطع مکرر آب آشاميدني در بوشهر
- حکایت سنج و دمامزني در بوشهر
- سفينه فضاييِ جورج پمپيدو
- پرويز هوشيار؛ نويسنده و هنرمند متعهد و دلسوز بوشهري
- حبیب کارجو؛ روایتگر آوازکشتگان بر فیدوسهای خاموش آبادان
- بلاتکليفي بیست هزار ميليارد تومان؛ بدهي حق آلايندگي صنايع نفت و گاز و پتروشيمي به استان بوشهر!
- نجات از تيرباران به لطف مردم بوشهر
- قوت قلب انسان دوستانه يک پزشک شهر کُنارتخته در دشت خشت کازرون
- جایگاه استان بوشهر در کنکور سراسری مناسب نیست
- کتل ملو
- آب انبار قوام و آبرساني به بندر بوشهر در قديم
- زندگی آگاهانه: دايره شايستگي