طراحی سایت
تاريخ انتشار: 04 تير 1395 - 15:10

علی اسماعیلی : مادری درب منزل، پدری درب دکانش، عاشقی در حیاط کوچکی همه منتظرند مردشان برگردد. نگاه همه به ابتدای کوچه و درب منزل دوخته شده است. منتظرند هر لحظه برسد . آخرین دیدار روز اعزام بوده است . همه منتظرند . یک خاکی پوش با یک کوله پشتی بزرگ...

علی اسماعیلی - نسیم جنوب:

 

قسمت اول : روز اعزام 

همه درب حوزه اعزام کننده جمع شده اند. جوانان حدود 18 ساله ای که همین شب قبل از موهای سرشان که خیلی دوستش داشتند دل بریده اند و خود را برای دو سال خدمت سربازی آماده کرده ند . وداع سختی است . دسته های حلقه شده بر گردن فرزند و خانواده همه را به امید و دلخوشی پایان این دوره رهسپار می کند . یکی رهسپار پادگان و یکی رهسپار خانه . و همه به امید دیدار هم

 

یک روز یک پادگان آموزشی

از جلو نظام . ایست خبردار . بشین پاشو . کلاغ پر. برپااااااا حالا دیگر خوب می داند اینجا خانه خاله نیست . فرمانده می گویید من بابا و مادرت نیستم که ناز تو را بکشم!  دل از همه چیز کنده است. همه دلخوشیش همان پنج دقیقه تلفن هفتگی است که صدای آن سوی خط او را به پایان خط امیدوار می کند. همه چیزش شکسته شده مثل غرورش!  که در صف رژه زیر پاهایش برای همیشه شکست. غروری که در پادگان کاذبش می خوانند، ولی حالا همه دل گرمی او هم گروهانیش هست که آنهم فردا احتمالا از او جدا می شود.

 

روز آخر . یک پادگان آموزشی نظامی

حال عجیبی در میان سربازها موج می زند روز آخر است و تقسیم . دلت می خواهد با رفیق هم گروهانیت که عمر رفاقتتان به دو ماه بیشتر هم نمی کشد دوباره در یک پادگان هم خدمتی شوید. هر کس به یک کار مشغول است یکی کیسه انفرادیش را می بیندد و دیگری دفترش را برای نوشتن یک خط یادگاری به دوستش می سپارد . آدرس ها و شماره تلفن ها را رد و بدل می کنند شاید یک روز دوباره گذرشان به یک دیگر افتاد . آنقدر به هم وابسته شده اند که دلشان می خواهد کمی بیشتر در کنار هم باشند به هر طریق خوب است. معمولا هم مسیرها و همشهری ها به دنبال اجاره یک خودرو مثل مینی بوس یا اتوبوس بصورت یک جا می افتند . حالا شوق رسیدن و دیدن خانواده در کنار همسفری با رفیق روزهای سخت یک حال دیگر می دهد . وقتی اتوبوس در اختیار خودتان باشد شوخی و خنده ها هم گل می کند. اما ساعتی که می گذرد سکوت خاصی اتوبوس را فرا می گیرد. همه در افکار خود غوطه ور می شوند. از استقبالی که انتظارش می کشند . یکی خاطرات پادگان را مرور می کند و دیگری آینده را متصور می شود ، قرار است بعد خدمت به خواستگاری برود و دیگری جشن عروسیش را بر پا کند و... اتوبوس غرق در رویا است!!

 

قسمت دوم

مادری درب منزل، پدری درب دکانش، عاشقی در حیاط کوچکی همه منتظرند مردشان برگردد. نگاه همه به ابتدای کوچه و درب منزل دوخته شده است. منتظرند هر لحظه برسد . آخرین دیدار روز اعزام بوده است . همه منتظرند . یک خاکی پوش با یک کوله پشتی بزرگ ناگهان جلویشان ظاهر شود. زنگ خانه بخورد و وارد شود!! اما تلفن زنگ می خورد . صدای آن طرف خط می لرزد . این سوی خط خشکش زده . همه مات مانده اند ... شاید خبر از مردشان داده باشند ! آخر گفته بودند  پسر تا نرود خدمت  مرد نمی شود! حالا خبر این است مردشان دیگر برنمی گردد!!

 

حرف آخر

خبری تلخ در شبانگاه چهارشنبه تن هر شنونده ای را دوباره به لرزه انداخت. خبر سقوط و واژگونی دو دستگاه اتوبوس. جزییات خبر که کمی بعدتر باز شد تعداد کشته شدگان را در یک اتوبوس بیست نفر و تماما سرباز و در اتوبوس دیگری پنج نفر آنهم سرباز. زخمی های حادثه هر دو اتوبوس بیست و پنج نفر که آنها هم تماما سرباز بودند. علت های حادثه هم مثل همیشه مشخص بودند . ناوگان فرسوده، راننده خواب آلود و جاده خراب. 

ولی براستی تا کی باید شاهد حضور این مقصرین ثابت در حوادث رانندگی در کشورمان باشیم؟ در فضای مجازی دل یکی از پدران کشته شده این سانحه دلم را به درد آورد: "کاش من هم پول داشتم و خدمت سربازی پسرم را می خریدم". 

ضمن عرض تسلیت وابراز همدردی عمیق با خانواده کشته شدگان و مجروحین این حادثه اسفناک، امید است نمایندگان ملت ضمن بازنگری جدی به  قانون خدمت سربازی  و پرسش از وزرای مربوطه، پیگیر به جد حقوق آسیب دیدگان حادثه فوق باشند. براستی اگر این حادثه در کشوری مثل ژاپن اتفاق می افتاد اکنون شاهد چند عذرخواهی و استعفا از سوی مسولین آنها بودیم؟ 

برچسب ها:
سرباز

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین