در سوگ سربازان وطن که در حادثه ای تلخ پرپر شدند

سید مزتضی کراماتی

ناگهان در ناگهان آمد خبر سربازها

ترمز و بی خوابی و حرف و خطر سربازها

پادگان و جاده و دیدار و شوق یک وصال

لحظه های پر تپش خونین جگر سربازها

آسمان بغضش گرفت و دره در مات و سکوت 

داغ و درد و هجرت نوزده نفر سربازها

انعکاس یک صدا در غرش زنجیر و چرخ

بازتاب ماجرا کوه و کمر سربازها

کاش تاخیری نبود و کاش تعجیلی نبود

حرفها بسیار شد..اما ...اگر..سربازها

تا ورق برگردد و رخساره ها گلگون شود

خون نوشتم آخرین برگ سفر سربازها