طراحی سایت
تاريخ انتشار: 03 مهر 1395 - 22:07
پاسخی به پرسش مهر رئیس جمهور
عبدالرسول عمادی : آقای دکتر روحانی رئیس جمهوری اسلامی ایران در پرسش مهر 1395 سوالات زیر را مطرح کرده و از دانش آموزان پاسخ طلبیده اند. یک: خشونت از کجا نشات می گیرد؟ دو: چگونه عده ای خشونت را می آموزند؟ سه : چگونه باید در مقابل خشونت ایستادگی کرد؟...
عبدالرسول عمادی 
آقای دکتر روحانی رئیس جمهوری اسلامی ایران در پرسش مهر 1395 سوالات زیر را مطرح کرده و از دانش آموزان پاسخ طلبیده اند.
یک: خشونت از کجا نشات می گیرد؟
دو: چگونه عده ای خشونت را می آموزند؟
سه : چگونه باید در مقابل خشونت ایستادگی کرد؟
اینجانب به عنوان  یک دانش آموز سابق، پاسخ خود به سوالات رئیس جمهور را به شرح زیر به عرض می رسانم.
ابتدا باید دید خشونت چیست؟
خشونت واژه ای عربی به معنای تندی و سرسختی و زبری است که در مقابل لینت است لینت یعنی نرمی.
 خداوند در  قرآن به موسی دستور می دهد که به سوی فرعون برود و در حالی که فرعون طغیان کرده است با او با لینت و نرمی سخن بگوید: "و قل له قولا لینا" با او به زبان نرم سخن بگو.
یعنی در مقابل فرعون طغیان گر خشونت به خرج نده بلکه نرمی و انعطاف به خرج بده.
خشونت به نظر من رفتاری است که منجر به آسیب جسمی یا روانی به شخص یا اشخاصی می شود.  رفتار خشونت آمیز می تواند یک بی عملی و بی اعتنایی فاعل نسبت به مفعول که مفعول آن را خشونت می پندارد تا قتل و نابودی مفعول باشد.
خشونت دو طرف دارد فاعل خشونت که فعل خشونت از او سر می زند و مفعول خشونت که فعل خشونت بر او انجام می شود. منشا خشونت یا نا آگاهی فرد فاعل و با تعمد اوست. خشونت معمولا در جاهایی اعمال می شود که یا افراد آگاهی کافی ندارند با مجازات تعریف شده ای در مقابل انواع خشونت وجود نداشته باشد و یا فاعل خشونت از تبعات آن هراس نداشته و یا هیچ تبعاتی در پی نداشته باشد. بنابر این فاعل خشونت باید اولا آگاهی بیابد ثانیا از مجازات مطمئن بشود تا دست به خشونت نزند.
در مورد خشونت احتمالات شش گانه زیر قابل تصور است.
یک: فاعل خشونت نا آگاه است و مفعول نیز رفتار او را خشونت به شمار نمی آورد.
در جوامعی که از آموزش و پرورش و تربیت خانوادگی و اجتماعی مطلوب خبری نیست معمولا انواع خشونت رواج می یابند و خشونت های کلامی به وفور یافت می شود. افراد با لحن های بی ادبانه با هم سخن می گویند و به همدیگر فحش می دهند اما طرفین آن را خشونت به شمار نمی آورند. بی جا و بی جهت بوق می زنند، چراغ قرمز را رد می کنند و رفتارهایی که در عرف جوامع متمدن و در تعریف خشونت رفتارهای خشن هستند مرتکب می شوند اما آن را خشونت به شمار نمی آورند این جوامع که فاعل و مفعول آگاهی و یا گله و شکایتی از خشونت ندارند در جهل مرکب هستند و مناسبات خشن و ظالمانه در این جوامع تداوم می یابد.
رفتارهای مبتنی بر عرف قبیله های بدوی و با رفتارهایی که در فرهنگ های جوامع عقب مانده نسبت به زنان اعمال می شود از این دست هستند.
راه جلوگیری از این خشونت آگاهانیدن فاعل و مفعول نسبت به خشونت و نسبت به حقوق خود در مقابله با فاعل خشونت است.
برخی رفتارهای تنبیهی خشن در مدارس قدیم نیز از این جنس هستند حتی من به خاطر دارم که در مدرسه چند پایه در روستای ما پدری به معلم سفارش می کرد که در حضور خودش فرزندش را تنبیه کند و این ضرب المثل که "چوب معلم گله / هر کی نخوردش خله" هم حاکی از این به رسمیت شناختن خشونت است.
خشونتی که هیچ اعتراضی را بر نیانگیزد به تدریج تبدیل به قانون های عرفی می شود که از قانون های مصوب حکومتی ریشه دارتر می شوند.
دو: فاعل خشونت نا آگاه است و مفعول آن را خشونت به شمار می آورد.
در اصلاح این وضع نظام تعلیم و تربیت رسمی و غیر رسمی از یک سو و نظام قضائی از سوی دیگر مسئولیت دارند تعلیم و تربیت باید فراگیران و شهروندان را نسبت به مصادیق خشونت آگاهی دهد و نظام قضائی باید از قربانیان خشونت حفاظت کند البته با توجه به نا آگاهی فاعل خشونت طبیعی است که نقش پیشگیرانه و بازدارنده نظام تعلیم و تربیت از نقش جزائی نظام قضائی مهم تر است.
 در این حالت خود مفعول خشونت نیز باید در آگاهانیدن فاعل نقش ایفا کند مانند این که شخصی ناخواسته و نا آگاهانه سخنی بگوید که شما آن را توهین به خود تلقی کنید اگر فاعل ناآگاه باشد بلافاصله پس از آگاهی پوزش می طلبد و از رفتار نادرست خود آگاه شده و تنبه حاصل می کند گفت و گوی توام با نرمی و آرامش می تواند فاعل را آگاه کند و منجر شود به این که او رفتار خشن خود را تصحیح کند.
سه : فاعل خشونت آگاه است و مفعول آن را خشونت نمی داند.
این حالتی است که در آن فاعل از نا آگاهی مفعول سوء استفاده می کند مانند رفتارهایی که برخی در مورد کودکان اعمال می کنند. آنها می دانند که این رفتاری که با کودک می کنند و یا این حرفی که به او می زنند خشونت آمیز است اما از ناآگاهی کودک سوء استفاده کرده و آن رفتار را بروز می دهند. این رفتار باعث تقویت چرخه خشونت آگاهانه و یا نا آگاهانه می شود و در اثر تحکیم این رفتارهای خشن در تربیت کودک او را در آینده به فردی خشن تبدیل می کند.
در این مورد که فاعل خشونت به اندازه کافی آگاهی دارد، ضعف قانون و قضا موجب بروز خشونت می شود و لازم است با خشونت ورزان برخورد جدی صورت گیرد. زیرا منشا این گونه رفتارهای خشونت بار عدم هراس از مجازات است و چون خشونت ورزان از مصونیت برخوردارند این خشونت به فرهنگ تبدیل شده و نظام ضعیف کشی توسعه می یابد. در چنین جامعه ای اقویا به شدت از توسعه آگاهی ضعیفان نسبت به حقوق خود جلوگیری می کنند تا همواره از آنان بهره کشی کنند.
چهار: فاعل خشونت آگاه است و مفعول هم آن را خشونت می داند.
این خشونت اگر خشونت گفتاری باشد جامعه را به عرصه ای بروز خشونت های گفتاری تبدیل می کند و در آن افراد در مجامع عمومی و در رسانه ها در طعنه و توهین و تحقیر یک دیگر از هم سبقت می گیرند و هر یک سعی می کند با ابراز انواع سخنان خشن و موهن دیگری را مورد تهاجم قرار دهد. 
در چنین جامعه ای اگر جلوی خشونت های گفتاری با ابزار قضائی و با دفاع از فرهنگ عمومی و حقوق خصوصی گرفته نشود به تدریج خشونت گفتاری به خشونت رفتاری بدل می شود و جامعه تبدیل به عرصه زد و خورد فیزیکی می شود که ممکن است نظام اجتماعی را نابود کرده و جامعه را به اضمحلال دچار کند.
پنج: فاعل آگاه است و مفعول خود خواهان خشونت است.
در این حالت مفعول که از رفتار خشن استقبال می کند و یا جامعه ای که توهین و تحقیر به خود را ناپسند نمی شمارد فرد و جامعه ای بیمار است که باید جامعه شناسان و صاحب نظران تعلیم و تربیت برای ابن جامعه دچار فاجعه و بحران هویت فکری بکنند و اگر فردی خواهان اعمال خشونت بر خودش آز سوی دیگری است هم باید توسط روان پزشکان و روان کاوان درمان شود.
شش: فاعل و مفعول خشونت یکی است.
خود آزاری نیز بکی از موارد اعمال خشونت است که با مورد قبل این تفاوت را دارد که در این یکی فاعل و مفعول یکی است. 
با توجه به این که فرد نباید در مورد خود نیز خشونت به خرج دهد باید در نظام تعلیم و تربیت احساس شخصیت افراد تقویت شود و در مورد چگونگی حفظ خود آموزش ببینند. تمام رفتارهای پر خطری که حیات فرد یا سلامت جسمی و روانی او را به خطر می افکند از این مقوله است. فرد در این حالت ممکن است آگاه و یا ناآگاه باشد و آسیب هایی که از سوی افراد به خودشان می رسد، عمدتا ناشی از عدم آگاهی آنهاست. مثلا این که فرد بهداشت فردی خود را رعایت نکند و این امر به سلامت جسمی او آسیب برساند نیز رفتاری از جنس این نوع خشونت است.
در پاسخ به سوال دوم که رئیس جمهور پرسیده اند افراد چگونه خشونت را می آموزند باید گفت افراد از راههای زیر خشونت را می آموزند.
یک: عدم آشنایی با تمایز میان رفتارهای خشن و غیر خشن. وقتی که در نظام آموزشی به افراد آموزش کافی داده نشده باشد.
دو: از ضعف نظام قانون گذاری که باعث می شود قوانین ظالمانه و خشن بوده و افراد خشونت را به صورت رسمی آموزش ببینند.
سه: هنگامی که آشکارا حقوق خود را پایمال شده ببینند و قانونی برای حمایت از آنها وجود نداشته و یا قانون حمایت کافی را از آنها انجام نمی دهد.
چهار: وقتی ببینند هر کس خشن تر رفتار می کند برنده تر است.
پنج: وقتی که کسانی رفتارهای خشن را تشویق کرده و خشونت را تئوریزه می کنند.
شش: وقتی ادبیات خشونت بار و خشونت کلامی از تریبون های نشان دار و رسمی ترویج شود.
برای مقابله با توسعه خشونت در جامعه باید
یک: نظام تعلیم و تربیت تقویت و مناسب سازی شود به نحوی که افراد را آموزش دهد که مصادیق سلوک خشونت بار را بشناسند و خود از آن اجتناب کنند و از تسلیم شدن در مقابل خشونت گران نیز بپرهيزند. 
دو: احترام به قانون با تصویب قوانین عادلانه و بازدارنده و اجرای دقیق آن به فرهنگ تبدیل شود.
سه : همه خرده فرهنگ های مروج خشونت در جامعه شناسایی و طرد شوند.

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین