طراحی سایت
تاريخ انتشار: 09 مهر 1395 - 14:51
نوشته علی باباچاهی در سوگ محسن شریف نویسنده بوشهر

در نوشتن نیز می نوشت به گونه ای که گویا نمی نوشت! اهل این نبود که پیش از نوشتن ، بسته های کاغذهای سفید را به این و آن نشان دهد که من آنم و اینم که در اینده ای نزدیک، روزگار این سفید هارا سیاه خواهم کرد! مقطع نویس بود و " سنگین گذر"! در عاشقیتی بی حرف و حدیث...

 




شمال و جنوب و شرق و غرب کم ندارند از فکر، از متفکر، از شاعر و نویسنده و .... با کلیتی رو به روییم که محسن شریف نیز دران سهم داشت و این کم چیزی نیست!

شریف اما غالبا درخت خودش را آب می داد ، در سایه ی خودش می نشست!...

اهل بصیرت که باشی ، می بینی اطراف و اطرافیانت را . در کار خودش بود اگر، اما می دید ، و خوب هم !

کم حرف که باشی، نگاه ات تعمیقی ست، توریستی نه! کم حرف بود او! در محاصره ی مجادله ها و بحث های دامنه دار نبود. ندیدم اصلا او را که به تعبیر آتشی " گرم و عرقریز" بحث های معمول یا فرامعمول باشد.

بی اعتنا نبود به آنچه می گذرد در اطرافش! " من " خود را خط نمی زد. نامریی بود ظاهرا. این من رویت پذیربود اما به طرقی دیگر !

صوفی و عارف نبود و گوشه گیر نیز!

در حاشیه نبود بر حاشیه می زیست. نمی خواست (نمی توانست ؟) تماشاگه اهل راز باشد! اهل مصاحبه هم نبود ، نه اینکه گرداگرد خانه اش را میکروفن ها محاصره کرده باشند. نیازی نیز نداشت که این گونه باشد و بنماید .

در نوشتن نیز می نوشت به گونه ای که گویا نمی نوشت! اهل این نبود که پیش از نوشتن ، بسته های کاغذهای سفید را به این و آن نشان دهد که من آنم و اینم که در اینده ای نزدیک، روزگار این سفید هارا سیاه خواهم کرد!

مقطع نویس بود و " سنگین گذر"!

در عاشقیتی بی حرف و حدیث می نوشت، فضای کارش، وهم آلود بود، به قدری که گاه سرنخ روایت از دست خواننده فرار می کرد، تاجایی که وجه عمده ی روایت هایش ، خود ارجاع می نمود و قابل تاویل!

رفیقی گفت : جای شریف در جنوب ، کسی پر نمی کند! شریف ، ناگفته این گفته ی زنده یاد آتشی را بر زبان آورد:

من نامدم تاجای کس را تنگ سازم !

وحق نیز همین است !

نا آمدگان ، نو آمدگان و آمدگان ، می آیند و آمده اند و جا و مکان ، برای همه ، همگان هست!

که جغرافیا نیز ، تعریف دیگری یافته است !

برچسب ها:
محسن شریف

نظرات کاربران
قق بيش از 8 سال قبل گفت:
من هم به نوبه ی خود فقدان بزرگ این مرد شریف را خدمت همه ی هم استانی ها بویژه اهالی قلم تسلیت عرض می کنم🌉🌉🌉

پیچید خش خش برگ هایی روی هم افناد
بیش از نوشته نا نوشته دست کم افتاد
بوشهر دردش از غم یک تن فراتر. رفت
وقتی که از دست «شریف» او قلم افتاد
محمدجعفرنجدی
«سیادوک»
قق بيش از 8 سال قبل گفت:
در "سال های صبر"
"فصل های تکراری"
را
"ورار" می کردم
از گلوی "آس نحس"
که آمدی/
شیره ی نگاهت
بر جان کلمه
در سینه ی غوره های سکوت/
این حلواها "شریفند"
به حرمت همان رنجی
که کشیده اند.
در هیچ بهاری
پاییز را فراموش نکنید
ای کاغذهای یتیم...
مهشید حاجتی
قق بيش از 8 سال قبل گفت:
بازم از حلقهء عشاق حریفی برود.
ازمیان ادبا نکته ظریفی برود....
فصل ها درغم تکرار به ما می گویند....
درتب نوبه بخوانید شریفی برود..
محمد منفرد
قق بيش از 8 سال قبل گفت:
تو خالق "فصل های تکرار" هستی
با عطر خوش "ورار" خود سرمستی
می دانم از این به بعد خوشحالی که
با رفتن خود به ایرجو پیوستی

[عقیل نجّار]
ابراهیم مهدی زاده بيش از 8 سال قبل گفت:
فتد نام اش از قلم هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت

متفاوت از متعارف نویس ، استان بوشهر که به ادبیات داستانی و زبان پارسی سود رساند

یادش گرامی باد
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین