دكترشهناز عرش: عبدی پور در تیک آف به زوایای تاریک زندگی فردی و اجتماعی می پردازد و به وضعیت اجتماعی موجود انتقاد می کند. او رخدادهای عینی را دستمایه قرار می دهد و پلشتی های جامعه را با قمارخانه و میز رولت نمادین کریم الکل به تصویر می کشد. گویی که مسبب همه مشکلات فایز و خانواده اش کریم الکل است...
دكترشهناز عرش
استاد دانشگاه تهران
نویسنده و کارگردان اهل بوشهر است. این نوشتار قصد دارد با خوانشی ناتورالیستی به تحلیل داستان فیلم بپردازد. در واقع نگاه به فیلم در اینجا نگاه صرف به متن است نه ویژگی های بصری و سینمایی.
خلاصه داستان فیلم
تیک آف با دستگیری ۳ جوان (فائز،حمزه و مصی) در یک جاده خلوت در بوشهر و کنار ماشین پاترولشان آغاز میشود. بخش عمده فیلم روایت فائز شخصیت محوری فیلم است. در واقع فائز در حال روایت سرگذشت خودشان برای مرد بازجوست. . فائز موزیسین و نوازندهی نیانبان است که به خاطر شرایط سخت مالی مجبور به نواختن در عروسیها شده است. پدرش تمام هستی خود را ظرف مدت هشت دقیقه در قمارخانه کریم الکل از دست داده است. به قول فائز: «فرم زندگی ما تو سه هفته عوض شد.» پس از این جریان، مادر فائز پس از گذشت سه ماه فوت میکند. خواهر فائز (آتنا) نیز که به خاطر بیپولی قید دانشکده خلبانی را زده و انصراف داده دچار افسردگی میشود. دامون برادر خردسال آنها نیز افسرده است و به ندرت حرف میزند. پدر با وجود عزادار بودن بچه ها ازدواج مجدد میکند و آنها را به حال خود وامیگذارد. پس از مدتی آتنا دست به یک خودکشی ناموفق میزند و افسرده تر میشود. جوانی به نام حمزه که یک موزیسین اهل خرمشهر است نیز با آنها زندگی میکند. مصی نامزد سابق فائز که پرستار بیمارستان است در جریان خودکشی آتنا دوباره وارد زندگی آنها میشود و با آمدن شیرو (شیرزاد) دوست قدیمی آنها به بوشهر جمع قدیمیشان زنده میشود. شیرزاد که جزو گروه موسیقی فائز بوده بعد از رها شدن توسط نامزدش سیمین، برای کار روی کشتی به دوبی میرود و پنج سال تمام به مرخصی نمیآید. حالا او با کلتی به بوشهر آمده تا سیمین را بکشد. فائز درصدد است او را از این کار منصرف کند و موفق هم میشود. داستان اصلی فیلم از زمان بازگشت شیرو شکل میگیرد. آتنا که ظاهرا به شیرو علاقه دارد. جشن تولدی برای دامون برادرش می گیرد تا او را از این حال و هوا دربیاورد. خصوصا اینکه دامون بسیار شاهد بحث و مرافعه خواهر و برادر خود است. بعد از جشن و رفتن مهمانان فائز و آتنا همراه با شیرو، حمزه و مصی و دوست دیگرشان مشغول بازی حکم میشوند.
به پیشنهاد شیرو با چرخاندن بطری (که رسمی در کشتی است) و نشانه رفتن سر بطری به طرف یک نفر، حاکم و دزد انتخاب و شرطی نیز گذاشته میشود. شروطی مانند خوردن نفت، شکستن شیشه، کتک زدن همسایه خلافکار و خرد کردن میز قمار کریم الکل و... این بازی آن چنان فائز و بقیه را مشغول و سرخوش میکند که برای مدتی از زیست تلخ و غمبار خود کنده میشوند و شروع به تفریح و شادی میکنند. اما نکته اصلی فیلم و آنچه بیننده را در تعلیق نگاه میدارد، شرطی ناگفته است که منجر به مرگ آتنا و پایان تلخ فیلم می شود. شیرو هنگام بازگشت به دریا به آتنا می گوید که دوست داشته حاکمش باشد. آتنا می پرسد که چه خوابی برایش دیده و شیرو با اشاره به او میفهماند که حکمش پرواز اوست. آتنا آنچنان تحت تاثیر شیرو قرار گرفته و آن قدر به پرواز عشق میورزد که تصمیم میگیرد به صورت غیر قانونی هواپیمایی را در یک پایگاه هوایی به پرواز در آورد. پس از بحثی مفصل با فائز بالاخره برادرش را راضی میکند تا او در اجرای حکم یاری کند. فائز همراه با حمزه و مصی مسیر فرود آتنا را آماده می کنند و آتنا مخفیانه به پایگاه هوایی می رود که قبلا با دوستش به آنجا می رفته و شاهد پرواز هواپیماها بوده. گره فیلم در این قسمت باز میشود و مشخص می شود که چرا در آغاز فیلم فائز و همراهانش دستگیر شده اند. روایت ماجرا از زبان فائز برای بازجو به پایان می رسد و باقی ماجرا به تصویر کشیده می شود. آتنا در فرود آوردن هواپیما مشکل دارد و برج مراقبت با او تماس میگیرد. در این میان آتنا مجبور میشود فائز را به آنها معرفی کند. صحنه ابتدایی فیلم که در واقع صحنه های پایانی فیلم است به سبک مدرنیستی در این قسمت تکرار میشود. ماموران فائز را به برج مراقبت میبرند تا با آتنا صحبت کند. چون معتقدند هواپیما مشکلی ندارد و آتنا خودش قصد فرود ندارد. در صحبت آتنا با فائز آنچه میشنویم اظهار ناراحتی او از وضعیت پیش آمده است و اینکه دوست دارد زندگی کند. اما به واقع بیننده در نوعی ابهام میماند که آیا آتنا قصد خودکشی دارد یا نه؟
فیلم با صحنه هایی روشن و گرم به پایان میرسد. دامون برادر افسرده آنها پس از مرگ خواهر به نوعی گشایش میرسد. پرده ها رو به یک سو میکشد و دوربین روی کتاب نت او زوم میکند.
تحلیل ناتورالیستی فیلم
رضا سید حسینی در تعریف ناتورالیسم آن را عقیده ای میداند که تقلید از طبیعت در هر چیزی ضروری میداند. ناتورالیسم از دل رئالیسم متولد شد. امیل زولا مبدع آن معتقد بود که نویسندگان و شاعران باید با نگرشی معطوف به واقعیات عینی به پرورش موضوعات آثار خود بپردازند. در واقع نویسنده باید مانند یک عالم علوم طبیعی دست به تجربه بزند و شخصیت های داستانی را طوری وارد کنش داستان کند که در نتیجه اعمال آنها، پیرنگ داستان مطابق با اقتضای جبری امور منجر به نتیجه خاصی شود؛ نتیجه ای که اغلب با مرگ عجین است. در واقع نویسنده پیامد رفتارها و احساسات افراد را بررسی میکند.
ناتورالیست ها دیدگاهی جبری درباره شخصیت انسان ها دارند. اینکه افراد از آغاز تولد و بدون اینکه خود بخواهند غرایزی را به ارث برده اند که مهم ترین آنها غریزه رفع گرسنگی و غریزه جنسی است. آنان قربانی وضع موجودند و تحت تاثیر محیط و وراثت. نویسنده ناتورالیست بدون هیچ موضع گیری به نمایش دشواریها و گرفتاریهای افراد داستان میپردازد و در توصیف جامعه به نوعی عینیت گرایی دست مییازد. ناتورالیسم با پرداخت به دنیای ملال آور و زندگی روزمره، گاهی نیز پلشتیهای جامعه را به نمایش میگذارد، گاه از رویداد های ناراحت کننده و دلخراش میگوید و گاه از رذالتهای شخصیت ها و پلیدی شان. فرجام این داستان ها اغلب تراژیک است و شخصیت ها دچار جبری هستند که سرنوشت برایشان تدارک دیده است .
درونمایه های معمول در داستان های ناتورالیستی عبارتند از :
۱- دشواری بقا
۲- جبر زیست شناختی
۳- حیوانی بودن طبع انسان
۴- تاثیر ناگزیر خصایل ارثی و ویژگی های محیطی در نگرش و رفتار انسان
۵- ناکامی در اعمال اراده فردی
البته نمی توان تمامی مولفه های این سبک را در داستان فیلم تیک آف کاوید و مشاهده کرد. دلیلی هم ندارد فیلم آینه تمام نمای این سبک فیلم باشد.
زولا معتقد است در این سبک خیال پروری باید جای خود را به مشاهده و تجربه بدهد. ناتورالیسم صبغه ای ضد رمانتیک دارد و صاحب اثر بی هیچ هیجان یا احساسی به بازگویی حوادث ناگوار و دلخراش میپردازد. در فیلم نیز شاهد این مساله هستیم هر چند صدای صاحب اثر و عشق به خطه خود و مردمان آن از پس زمینه تصاویر و از میان انبوه دیالوگ های جذاب (که همچون آیینه ای متکثر یا هزار تکه به نمایش اقلیم بوشهر می پردازند) به گوش میرسد. تسلط بسیار نویسنده /کارگردان بر فرهنگ فولکور بوشهر و استفاده بجا از دیالوگ های اثرگذار و قوی و اتفاقا احساسی ماهیتی خاص به فیلم میبخشد.
اینکه عبدی پور در نگارش قصه فیلم تا چه حد به مساله سبک توجه داشته و به چه اندازه زیر سایه آن است، مساله این نوشتار نیست. این نوشتار درصدد است با توجه به مولفه های سبک ناتورالیسم به خوانش داستان فیلم بپردازد. مولفه هایی که به زعم نگارنده در این فیلم نمود و برجستگی خاصی دارند و شاکله قصه را ساخته اند.کاربست برخی از این مولفه ها در کنار مشاهده گری تیزبینانه سازنده، جغرافیای داستان فیلم، بازی گرفتن نسبتا خوب از چهره هایی که نسبتی با فضای اقلیمی مربوط ندارند و نیز روایت جانداری که از زبان شخصیت فائز می شنویم (فائز درواقع کار راوی را در داستان می کند.) فیلم را از ورطه ای که ممکن است به واسطه درونمایه تکراری اش در آن بیفتد می رهاند. در زیر به برخی از المان های ناتورالیستی موجود در فیلم می پردازیم:
دشواری بقا: دشواری بقا از المان ها و درونمایه های اصلی ناتورالیسم است که در فیلم تیک آف هم نمود بسیار دارد. زندگی شخصیت ها همراه با رنج و عذاب است و هر یک از آنها با دشواری ها و شرایط نا گواری مواجه اند. قهرمان این سبک زمینه های سقوط خود را فراهم می آورد. (می توان شخصیت های محوری این فیلم را سه نفر دانست. فایز، آتنا و شیرو. اما قهرمان اصلی آتناست. زیرا فیلم با همه وقایعی که نمایش می دهد درنهایت به آتنا و پرواز او می رسد. او قهرمان قصه ناتورالیستی است که پایان تراژیک آن را رقم می زند.)
فائز جوانی است که در سخت ترین شرایط گذران معاش میکند. پدرش زندگی شان را در قمار میبازد و آنها را به حال خود رها میکند. مادر پس از مدت کوتاهی دق میکند و میمیرد و سایه مرگ او بر زندگی فائز و خواهر و برادرش آتنا و دامون میافتد. فائز جوان هنرمندی که نی انبان مینواخته و در گروهی هنری فعالیت میکرده اما اکنون به دلیل شرایط خاص اقتصادی مجبور به نواختن در عروسی هاست. این مساله چماقی میشود که مصی نامزد سابقش در یکی دو دعوا بر سر او میکوبد. به این مساله می توان آسیب شناسانه نگریست. فایز پنهانی حشیش مصرف می کند و بسیار غمگین است. زندگی سخت هنرمندان جوان در جامعه و قدر ندیدن در این فیلم به خوبی بازنمایی می شود. درواقع موسیقی جنوب از عناصری است که در قصه تیک آف تاکید بسیاری روی آن می شود و صحنه های متعددی از نواختن را درآن شاهدیم.
یکی از صحنههای فیلم که جذابیت خاصی دارد، صحنه رفتن فائز به محفل عروسی است. او بعد از خودکشی ناموفق خواهرش مجبور است به سر کار برود. آیرونی خاصی در این قسمت وجود دارد که از دیده مخاطب تیزبین پنهان نمیماند. فائز با پیراهن سیاه نی انبان مینوازد و صدای شور و شادی همراه با رقص کودکان گوش را پر میکند. فائز با صورتی اندوهگین شادمانه مینوازد و خنده و شادی در صورت حاضران هویداست. تنها خود فائز میداند در دلش چه میگذرد. گویی او به هر جمعیتی نالان است و جفت بد حالان و خوشحالان. بیننده ای که درد فائز را میداند بی شک از شنیدن صدای ساز او دلتنگ میشود. خود فائز نیز طی روایت خود برای بازجو به این مساله اشاره میکند: «گندترین کار جهان اینه که صبحش خواهرتو با ۱۵ تا بخیه از بیمارستان تحویل بگیری ، عصرش تو عروسی مردم مجبور باشی قر بدی.»
آتنا خواهر فائز به دنبال ورشکستگی پدر و مرگ مادر دچار افسردگی شدید میشود. او عاشق پرواز است. بعد از ترک دانشکده خلبانی به خاطر مسائل مالی و از دست دادن رویای پرواز گوشه گیر و غمگین و افسرده میشود. در جایی از فیلم فائز می گوید: «آتنا مرده .جسدشه که هر روز صبح پا می شه و نفس می کشه.» می توان گفت درونمایه اصلی در این فیلم پرواز است (همان طور که از نام فیلم پیداست) اما سایه شرط بندی و اجرای حکم بر آن افتاده و کمرنگش کرده است. پروازی که ابتدا به خاطر دشواری های زندگی منجر به سقوط دختر ۲۶ ساله شده و او را تا پای مرگ پیش برده. (می توان گفت مساله شرط بندی با بطری که موازی با میز رولت کریم الکل در قصه پیش می رود باعث دوپاره شدن داستان شده است. یک پاره شخصیت ها و بطری و حکم و پاره دیگر آتنا و رویای پروازش. از این جهت تم داستان تاحدودی معلق است). آتنا همچون پرنده ای که بال هایش شکسته نمیتواند پرواز کند و به اوج آسمان برسد. اویی که آن قدر عاشق پرواز بود و با دوستش برای تماشای پرواز هواپیماها به پایگاه هوایی میرفت به شیرو میگوید وقتی صدای هواپیما را میشنود بالا میآورد. آتنا درگیر دنیای ملال آور و روزمره شده است و زیستی همراه با درد و رنج دارد. رنجی که او را تا پای مرگ می برد.
شیرزاد (شیرو) جوان بوشهری که به دلیل شرایط ناگوار احساسی پنج سال تمام روی آب بوده و اکنون با کلتی به بوشهر آمده تا انتقام خود را از سیمین نامزد سابقش بگیرد. سیمینی که مرد دیگری را به او ترجیح داده و ترکش کرده است. شیرو به خاطر تحقیری که شده، توانش را از دست داده و با عذاب مفرط زیست میکند. تفاوت او با بقیه انتخاب آزادانه خودش برای زندگی سخت تر است. اما بازگشت او به بوشهر دنیای دوستانش را عوض می کند. به فایز و اتنا جرات می دهد و آنها را وارد بازی می کند تا شاید از این وضعیت دشوار دور شوند. شیرو به آتنای غمگین انگیزه می بخشد. اظهار عشق آتنا به او سکانس های جذاب فیلم است.
حمزه جوان خرمشهری که بعد از مرگ پدرش و شرایط ناگوار خانواده شهرش را ترک میکند و با ساز خود به بوشهر میآید و با فائز آشنا می شود؛ جوان غیرتمندی که فائز و خانواده اش را عاشقانه دوست دارد و با ساز زدن در خیابان امرار معاش می کند.
دامون برادر کوچک فائز و آتنا پسر بچه ای افسرده است که به خاطر شرایط وحشتناک و مرگ مادر در خودش فرو رفته و صحبت نمیکند. او آرام و اندوهگین فقط مینگرد و به کتاب دعا پناه میبرد. دامون کوچک سهم عمده ای در نمایش رنج و سختی زندگی خانواده دارد. او بی آنکه سخنی بگوید با نگاه های غمگنانه خود ترجمان دشواری زندگی و شرایط اسفناک خانواده اش است. حتی جشن تولدی که برایش می گیرند هم لبخند به لبانش نمی آورد. دیالوگ «آبجی خیلی بدبختُم» از زبان پسربچه نمایش غمگینی از دشواری بقاست.
حیوانی بودن طبع انسان: باید گفت شخصیت های فیلم فاقد این خصیصه هستند. اتفاقا آنها سادگی و زلالی خاصی دارند و در کنار شرایط ناگوار زندگی در پی یافتن روزنه امید و بهبود شرایط اند. شاید بتوان این ویژگی را تا حدی در شخصیت پدر خانواده دید. مردی زیاده خواه و شهوتران که قمار میکند و بچه هایش را نادیده میگیرد. اما شخصیتی که سرشتی حیوانی دارد و می توان این مولفه ناتورالیستی را در او بعینه دید، کریم الکل است؛ کریمی که قمارخانه اش بنیان خانه ها را فرو می ریزد. او چنان منفور است که در بازی حکم، حاکم به خرد کردن میز قمار او حکم میراند و فائز با صورتی پوشیده میز را بر سر او و مشتریانش خرد میکند. (مخاطب می پندارد که این باید رویداد کلیدی فیلم باشد اما این گونه نیست و رویداد اصلی در کنش آتنا نمود می یابد. می توان گفت این دو کفه تقریبا هم وزن پاشنه آشیل فیلم است.)
جبر زیست شناختی: در ناتورالیسم انسان ناچار است که به الزام های زیستی تن بدهد. این الزام ها را در زندگی تک تک شخصیت ها میتوان دید. آنها تحت تاثیر محیط و وراثت ناچار از پذیرش وضعیت موجود از زندگی احساس رضایت ندارند و دچار کشمکش درونی هستند. در سبک مورد بحث کشمکش دو گونه است: یکی کشمکش انسان در برابر طبیعت و دیگری کشمکش انسان در مخالفت با خود. البته این نوع کشمکش در داستان فیلم با کشمکش هایی که به فرض در ناتورالیسم چوبکی می بینیم تفاوت دارد. فائز درونی پر جوش و خروش دارد و با زندگی و شرایط سخت در جنگ است. شیرو درگیر مساله ای است که به زعم خودش هر جا که برود دست از سرش بر نمیدارد. او دریا را برگزیده تا میان خروش امواج، آرام گیرد و به قول خودش میخواهد آن قدر روی آب بماند تا آبشش در بیاورد و برود لای مرجان ها و با یک عروس دریایی زندگی کند. آتنا می کوشد رویای پروازش را عینی کند و با جسارت دست به این عمل میزند. حمزه با وجود فقر موجود به سرای سالمندان میرود و برای پیرمردان و پیر زنان مینوازد. پس لزوما کشمکش آنها در تخالف با خود نیست. اما میتوان گفت آنها در برابر طبیعت و شرایط میایستند و در شرط بندی شان هم این مساله نمود کامل دارد. کارهای آنها خلاف روال طبیعی زندگی است. آنها عقده های سر کوب شده خود را میگشایند و اتفاقا به خلاف روایت های ناتورالیستی کنشگر هستند تا کنش پذیر. آنها بانی رخدادها هستند و اگر چه اراده شان مقهور جبر اقتصادی، اجتماعی و وراثت است اما سعی میکنند قربانی وضعیت موجود نباشند. موجوداتی نیستند که اسیر رانه های درونی و وجوه منفی خود باشند و درواقع به غرایز حیوانی صرف فروکاسته نمی شوند. آنها سلاحی در دست دارند که به واسطه آن جهانی از شوق و شور را خلق می کنند؛ سلاحی که گاه نفسی است دمیده در نی انبان و گاه دستی است رقصان بر ساز.
موسیقی نکته ای است که به صورت یک زنجیره در سراسر متن کشیده شده است. آنها با نواختن خود را تخلیه میکنند. موسیقی عبدالحلیم بر بستر فیلم جاری است، حتی اگر صدای او هم به گوش نرسد. هموست که در خیال فائز به او میگوید که با آتنا جنگ نکند. جمله بسیار زیبای فائز درباره او از جذاب ترین گفته های فیلم است: «عبدالحلیم وسط کوچه نفتی مچمو گرفت و کشید داخل خونه دایی ام. صداش انگار ترمز تمام جهانه.» دایی فائز را می توان شخصیت مرشد گونه ای در نظر گرفت که بارها فائز را اندرز می دهد. مرد دریانورد دنیا دیده با آن هیئت سنتی و بینش روشن فائز را به احترام به پدر دعوت می کند:« پدر مرده اش هم پدره.» رابطه دایی با فائز رنگی از شوخی و طنز نیز دارد. طنزی که صبغه ای روشن به جبر موجود میبخشد.
تاثیر ناگزیر خصائل ارثی و محیطی در رفتار: نمی توان گفت لزوما خصائل ارثی در شخصیت ها وجود دارد. فائز نقطه مقابل پدر است. حمزه متفاوت با افراد خانواده خود است که برای رسیدن به ماترک خانوادگی به جان هم می افتند وهمین سبب فرار حمزه و آمدنش به بوشهر شده است. اما تاثیر شرایط محیطی و اجتماعی را میتوان بر رفتار شخصیت ها دید. شرایط دشواری که رابطه آتنا و فائز را با وجود محبت بسیار با آنها به پرخاش و مجادله میکشاند؛ ارتباط عاشقانه فائز را با مصی را فرو میپاشاند؛ دامون را افسرده میکند و شیرو را به زندگی روی آب سوق میدهد و... شرایطی که گاه منجر به رفتارهای خشونتبار نیز می شوند. برای مثال می توان به اولین بازی در شب تولد دامون اشاره کرد و رفتار خشن حمزه با شیرو که به زخمی شدن او منجر شد یا رفتارهای عصبی و پرخاش جویانه آتنا در مواجهه با برادرش فایز. اما در خلال فیلم میبینیم که شخصیت ها در جستجوی راهی اند که دمی از این شرایط دشوار فاصله بگیرند. حتی با بازی حکم و اجرای شرط هایی که در تقابل با قوانین اجتماعی است.
ناکامی در اعمال اراده فردی: در این سبک فرد بیهوده تصور میکند که قادر است به اراده خود با جهان ستیزه کند. اتفاقا در این فیلم عکس این مساله را شاهدیم. شخصیت ها برای مواجه با شرایط موجود و ستیز با جهانی که درها را به رویشان بسته تلاش میکنند. آنها طی بازی حکم و آنچه در آن لحظه میخواهند میاندیشند و اجرایش میکنند. حمزه حاکم میشود و به فائز حکم میکند که به در خانه مرد ساقی خلافکاری برود که در همسایگی شان است و هنگام خودکشی آتنا حرف های رکیکی درباره او به فائز زده. حمزه میاندیشد که فائز باید حالا در برابر او بایستد و دست از ترس بردارد. فائز این کار را انجام میدهد و چهره جسورانه ای از خود به نمایش میگذارد حال آنکه قبلا بسیار منفعلانه و به دور از مرام های مردانه جنوبی از کنار آن مرد و سخنان بی پایه اش گذشته است. آتنا نیز با آنچه مانع پرواز او شده میستیزد. مخفیانه به پایگاه میرود و هواپیما را به پرواز در میآورد. او با خواست اراده خود با شرایط میجنگد و رویای پروازش را محقق میکند؛ خواست و اراده ای که شیرو و سخنانش به تقویت آن کمک میکند. دامون کوچک در برابر شرایط اسفناک زندگی میایستد و تولدی دوباره مییابد. فائز دچار استحاله ای میشود که آن را می توان در ایستادن در برابر مرد خلافکار و نیز حمله به قمارخانه کریم الکل دید. حمزه و شیرو همانند اهرمی عمل میکنند که در تغییر شرایط موجود نقش برجسته ای دارند. شیرو حتی به فائز سفارش می کند که به طرف مصی برگردد و اینجاست که روزنه هایی از امید در پس این همه یاس و غم دیده میشود. روزنه هایی که در پایان فیلم نور و روشنی و رنگ را به خانه محل سکونت فائز به ارمغان میاورند.
نکته جالبی که در فیلم هست، خانه چوبک است. فائز طی روایتش برای بازجو از این خانه میگوید؛ خانه ای بزرگ با معماری خاص و سنتی که آنها موقتا ساکن آنند. به شرطی که هرگاه یکی از چوبک ها بیایید باید آن را تخلیه کنند. در اینجا بینامتنیتی پدید میآید و مخاطب را به یاد صادق چوبک و داستان های ناتورالیستی اش که بی شباهت به این فیلم نیستند میاندازد. حال این چوبک به صادق چوبک و خانه ای که در بوشهر از آن خانواده اوست ارتباط دارد یا نه، آن چنان اهمیت ندارد. مهم تداعی است که صورت میگیرد. خانه چوبک خانه ای زیبا با پنجره های رنگی است اما ساکنانی سرد و زخمی دارد. فائز از خانه چوبک و گرمای آن میگوید و از سردی خودشان : «خونه چوبک می ارزید توش زندگی باشه. یه خونواده گرم باشه. ما ... ما سیبری بودیم.»
تضادی که در اینجا به وجود میآید قابل توجه است؛ تقابل سردی و گرمی؛ اینکه یک خانه درندشت و بزرگ و پر از گرما هم نمیتواند یک خانواده سرد و بدبخت را سرحال بیاورد. سخنان فائز در این باره صرفا نمایش واقعیت نیست بلکه نشانگر ناچاری از پذیرش شرایط سخت و تنگناهای موجود است. فیلم نمیخواهد تنها به بازنمایی واقعیات موجود بپردازد بلکه قصد دارد وضعیتی را نمایش دهد که به وجود آورنده این واقعیت هاست؛ وضعیتی که تا وقتی برقرار است، این واقعیات تلخ را هم استمرار میبخشد. گویا آمدن شیرو و افتادن گروه به بازی حکم راهی است برای فرار از این جبر مستمر. حتی اگر پایان ماجرا مرگ تراژیک آتنای جوان باشد. به هر روی پایان دردناک و تراژیک که معمولا با مرگ عجین است از ویژگی های سبک ناتورالیسم است.
عکس برداری لجام گسیخته : راوی داستان ناتورالیستی همه جریانات را مو به مو و مفصل شرح میدهد و با شرح جزییات به مکان رویدادهای داستان و زمان آن میپردازد. او هیچ چیز را از قلم نمیاندازد. اگر به غیر از راوی فیلم تیک آف، بخواهیم راوی دومی را در نظر بگیریم، او فائز است که از لحظه دستگیری به روایت اتفاقات موجود و شرح ریز به ریز وقایع برای بازجو میپردازد و این روایت تا رفتن به برج مراقبت و صحبت با آتنا ادامه دارد. البته مصی و حمزه نیز به دفعات اندک وارد روایت میشوند و چند کلامی سخن میگویند. شاید در نظر اول جملات بریده بریده و از این شاخه به آن شاخه و شرح جزییات در میان روایت فائز کمی طولانی و نامرتبط به نظر برسد اما درحقیقت این خاصیت متون ناتورالیستی است. به نظر منطقی نمی رسد فایز و دوستانش در اتاق بازجویی پایگاه آن هم در شرایطی که آتنا در آسمان سرگردان است و نمی تواند فرود بیاید (یا نمی خواهد فرود بیاید) شروع به داستان سرایی کنند. آنها آرام و شمرده حرف میزنند. فائز از همه چیز می گوید و تمام جریانات پیش آمده را مو به مو توضیح میدهد. مخاطب هم در این میان در تعلیق میماند که جریان از چه قرار است و حتی بازجو از فائز میخواهد که به حرفهایش و تعریف وقایع ادامه دهد . البته مخاطب صرفا در قسمتهای فرجامین قصه وقتی متوجه دلیل دستگیری فائز و مصی و حمزه میشود و کاری که آتنا کرده، به این مساله غیر منطقی می اندیشند. اما می توان با توجیهاتی این مسئله را نادیده گرفت و فائز را راوی تقریبا کلی دانست که به روایت قصه فیلم می پردازد. (در برخی از وقایعی که فائز به تعریف آنها می پردازد خودش حضور ندارد. برای مثال صحبت پنهانی شیرو و آتنا در آشپزخانه یا حرف هایی که آتنا به برادرش دامون میزند و این از نظر داستان نویسی ایراد است). به هر روی فیلم به سان داستان های ناتورالیسمی به عکس برداری لجام گسیخته و مهار نشده از وقایع میپردازد.
در پایان می توان گفت عبدی پور در تیک آف به زوایای تاریک زندگی فردی و اجتماعی می پردازد و به وضعیت اجتماعی موجود انتقاد می کند. او رخدادهای عینی را دستمایه قرار می دهد و پلشتی های جامعه را با قمارخانه و میز رولت نمادین کریم الکل به تصویر می کشد. گویی که مسبب همه مشکلات فایز و خانواده اش کریم الکل است. عبدی پور با تسلط و مهارت خاص خود، مایه های بسیاری از فرهنگ جنوب را می گیرد و با دیالوگ های بی نظیری که نشان از حرفه ای بودن او در زمینه داستان نویسی دارد به آسیب های فردی و اجتماعی مانند تنهایی، حس حقارت، فقر، مواد مخدر، قمار و ... می پردازد. برخی مولفه های سبک ناتورالیسم در تیک آف مشهود است. اما عبدی پور سبک خاص خود را دارد. پرسوناژهای او با وجود فقر و رنج و تنهایی ذاتا شادند و امیدوار. او از مرگ قهرمان فیلم وسیله ای برای گشایش می سازد. گشایشی گه با گستردن قالی در اتاقی روشن توسط دامون صورت می گیرد و پرده هایی که کنار زده می شوند تا روشنی و گرما به ساکنان خانه چوبک برگردد. مرگ تراژیک آتنا به همان اندازه شیرین است. مرگی در اوج و در حال پرواز. مرگی که نهایت آن دریاست. گویی آتنا بی آنکه آبشش دربیاورد عروس دریایی می شود و شاید روزی شیرو به او بپیوندد.
آخرین اخبار
- درستايش سه استاد؛ دانشگاه تهران – دانشگاه اکسفورد – دانشگاه اردن
- نيم قرن خدمت در تعليم و تربيت فرزندان اين مرز و بوم
- عيد اومد، خيمه زد به صحراي دلوم
- زنان هنرمند سعي دارند به اندازه مردان نقشي محوري در غني سازي هنر داشته باشند اما کمتر ديده شدهاند
- شاهنامه؛ هويتي که در حال فراموشي است
- تلاش هميشگي زنان و دختران براي احقاق حقوق خود
- از نگاه جنسيتي جامعه به زنان بيزاريم
- براستي زن بودن کار مشکلي است
- از سَتّاره فرمانفرمائيان تا مسموم سازي دختران
- حلاليت طلبيدن يا عذرخواهي
- به ياد منصور بهرامي و عشقش به بوشهر/ هنرمندي که خودش بود
- هنرمندان جوان را فراموش نکنيد
- تاثير و جايگاه منوچهر آتشي در فضاي ادبي ايران زمين
- توليد خشم با حذف طبقه متوسط
- عميق مثل اقيانوس
پربیننده ترین
- استانداران باید مشی اعتدال داشته باشند + تصاویر تکریم و معارفه استاندار
- آیا دانشکده معماری رونق را به بافت تاریخی بوشهر باز میگرداند؟
- از سَتّاره فرمانفرمائيان تا مسموم سازي دختران
- نگرانی از فروش پروانه کشتی رافائل در بوشهر
- رازواره های تایتانیک ایرانی (رافائل) برای میراث فرهنگی بوشهر + تصاویر
- عکس هائی دیدنی از سریال به یاد ماندنی دلیران تنگستان
- گزارش خبری و تصویری از گردهمایی معلمان استان بوشهر به مناسبت روز جهانی معلم
- هنرمندان جوان را فراموش نکنيد
- بوشهر، شهر هزارهاي دور
- تلاش هميشگي زنان و دختران براي احقاق حقوق خود
- براستي زن بودن کار مشکلي است
- از نگاه جنسيتي جامعه به زنان بيزاريم
- شاهنامه؛ هويتي که در حال فراموشي است
- خاطرات درس و مدرسه در بندر عسلويه؛ اشک شوق
- عيد اومد، خيمه زد به صحراي دلوم