طراحی سایت
تاريخ انتشار: 04 آذر 1400 - 13:29

ابراهیم بشکانی: با وجود لایروبی و شستن آب انبارها، آبی که در آن ذخیره می شد پس از مدتی جایگاه لار و حشرات و پشه ها می شد و کرم می زد. در بعضی مواقع در آب انبارهای خانه های بزرگ بچه قورباغه هم دیده می‌شدکه بهش جوجوک میگفتن، قبل از مصرف حتما آب را صاف می کردند..

شیفه و اونبار بوشهری‌ها

ابراهیم بشکانی

 

 

 ستاره سهیل هر ساله حدود پانزده شهریور ماه در یمن طلوع می کند، سپس بیستم در بوشهر از بلندی های قلعه ریشهر قابل رؤیت می باشد، و پس از عالمگیر شدن، در فارس و جنوب ایران در ارتفاع پائین دیده می شود، و بگفته قدیمی ها در این زمان تکِ هوا می شکنه و هوا رو به خنکی می ره، این ستاره،  قطری ۷۰ برابر و درخشندگی ۱۳۰۰۰ برابر و جرمی۸ تا ۹ برابر خورشید دارد. معروف است که میگن: "سهیل که زد آندریمن  /  بند قبات سفت ببند".

یعنی مواظب باش دو هوا نشوی و سرما نخوری، چون اول پائیز مریضی  فصلی و سرماخوردگی زیاد می شود. در این مواقع مردم بوشهر کم‌کم شروع می‌کردند به درست کردن ناودانها و شیفه (که ازجنس سفال یا چوب بود یا پارچه ای از متقال کلفت) در صورت سفال یا چوبی بودن شیفه،  آن را از پشت بام تا کف حیاط روی دیوار نصب می کردند سپس کف حیاط  سکویی ده الی پانزده سانت ارتفاع،  زیرشیفه ساخته می شد که وسطش خالی و بوسیله کانالی زیرزمینی وصل می شد به آب انبار، در خونه هایی که این کانال هدایت آب نداشت شیفه پارچه ای آب را تا آب انبار هدایت می کرد. از دیگرکارهای آن موقع تمیزکردن پشت بام و رُوفتن (لایروبی) آب انبار ازگل و لای سالهای قبل بود که همراه بارون از پشت بام وارد آن شده بود. اوایل آبان ماه یه روز صبح که لکه های  ابر سیاه رنگی از طرف قبله بالا میومد و بوی بارون به مشام می رسید، مادرم رو به پدرم کرد و گفت: سی کن هوا  ابرُلاهی شده و داره نو کهنش می‌کنه و ای خدا بخواد شاید بارون بیاد، پاشو برو شیفه ها وصل کن، پشت بونم یه جارو بزن.

حدود یکی دو ساعت بعد تو حیاط روسکنچه نشسته بودم و به پدرم که داشت طناب شیفه های پارچه ای نو شده به سر ناودون ها می بست و گره میزد نگاه می کردم و منتظر بارون بودم که پدرم گفت: "خدا کنه امسال چند تا بارون دهن مشکی بزنه که اونبارا پر بشن و سال خوبی داشته باشیم".

در این موقع بیاد حرفهای چند روز قبل استاحسن بنا  که مردی سبزه روی و خوش اخلاق و اهل محله جبری بود افتادم که برای پدرم تعریف می کرد چگونه آبِ انبار خونه همسایه شون دغذ (ترک)خورده و خیونت کرده (ترک خوردگی دیواره آب انبارخیونت کردن میگفتن) که بخاطر خوب درست نکردن ساروج و یا الیاف به اندازه درملات آن  نریختنه والا دغذ نمی خورد. 

 پدرم پس از کشیدن قلیونش و خوردن چای، بلافاصله جارو و خاک انداز برداشت و از پله ها بالا رفت، منهم همراهش رفتم ، هنگامی که داشت پشت‌بام، آت و آشغالهای بادآورده وکارخرابی های گربه ها را جارو و تمیز می کرد ازش سوال کردم چرا پشت بام همسایه مون که دو طبقه هست، هر سال بعد از بارون سر سبز میشه؟ باخونسردی برام توضیح داد که تو بوشهر برای درست کردن  پشت بام از دونوع شُل (گل رس)  استفاده می کردند یکی دُروشـکَهف و دیگری پنبه ای، نوع دروشکهف که شُلدرار اون طرف برج مقام در محدود چاه های اُندربُندر بود (امروزه جزئی از پایگاست) وشل آن چسبندگی بسیار عالی داشت، این گل که با الاغ یاگاری خرکی به محل آورده می شد پس از کوبیدن و نرم کردن بر روی پشت بام می ریختند و افراد متخصص این کار، شل ها را پهن و صاف می کردند و با علامه (کوبه مخصوص) ضمن خواندن اشعاری مانند:                                    

علامه، علامه، شاه نجف مولامه/   شاه نجف یاری کن این ساکنان خانه آن قدر ضربه می زدند تا پشت بام کاملا سفت و صاف و شیبی بطرف ناودونا پیداکنه، ولی شل پنبه ای شلدرارش در محدوده روبروی پُودَر به طرف کارخانجات دریایی و بالاتر بود، این شل ارزان قیمت، بیشتر برای اندود کاهگل پشت بام ها و دیوار پاشُلی ها (خونه های ارزان قیمت) به کار می رفت، در مواقع بخصوص گل با کاه و آب مخلوط می کردند و پس از چند روز که گندیده می شد با پا خوب ورز می دادند و پشت بام می ریختند و با ماله مخصوص صاف می کردند. پس از خشک شدن روی سطح  گل ترکهایی بوجود می‌آمد که یا با خاکستر ترکها را پر می کردند و یا بیشتر اوقات پشت بام ساختمانهای بلندی که مورد استفاده برای خوابیدن، یا در تابستان محل  اَریش زدن نبود، در محل ترک ها بذر جو یا  ارزن و یا علف های دیگر می ریختند که پس از بارندگی سبز می شد و ریشه شان توی هم می پیچید و هر ساله بذرشان همان جا می ریخت و سال بعد از نو سبز می‌شد و سطحی محکم به وجود می‌آمد که از فرسایش گل و شسته شدن به وسیله بارون تا اندازه ای جلوگیری می‌شد و سال ها سفت و محکم باقی می ماند.

هر سال مقداری گِل همراه آب بارون شسته و وارد آب انبار می شد که پس از ته نشین شدن گِلها و بعد از استفاده از آب، آب انبار، معمولاً در مهر ماه یا قبل از آن، آن را میرُفتن (لایروبی می کردند). برای این کار افرادی بودند که می آمدن در کوچه ها فریاد می‌زدند: «اُو انبار میروفیم، اُو انبار می شوریم»،  معمولاً دو نفر بودند یکی می رفت پائین توی آب انبار و یکی بالا و شل ها (گِل ولای) که بهش لیویر اونبار می گفتن باطناب و سطل بالا می کشیدند و به بیرون خونه منتقل می کردند، اگرجا بود گودالی می کندند وگِلها درون آن دفن می کردند اگر هم جانبود گوشه دیواری می ریختند که  پس از چند روز آفتاب خوردن آبشون تبخیر و تقریباسفت می شدن، سپس نوبت بچه ها می رسید برای بازی کردن با این شُلها، معمولاً دختربچه ها (مثل خمیر مجسمه سازی امروزی) باهاش عروسک و قابلمه و ظروف اسباب بازی می ساختند و پس از خشک کردن در آفتاب با آنها بازی می‌کردند و ما پسرا مقداری از اون را بر میداشتیم  تو کف دست کمی صاف و سطحش گود می‌کردیم و محکم به سطح صافی که معمولا ساروجی یا سمنتی (سیمانی) و صیقلی بود می زدیم که صدای ترقه ای ازش بلند می‌شد و لذت می بردیم.

با وجود لایروبی و شستن آب انبارها، آبی که در آن ذخیره می شد پس از مدتی جایگاه لار و حشرات و پشه ها می شد و کرم می زد. در بعضی مواقع در آب انبارهای خانه های بزرگ بچه قورباغه هم دیده می‌شدکه بهش جوجوک میگفتن، قبل از مصرف حتما آب را صاف می کردند (یادم میاد  عمه ای داشتم که هنگام آب خوردن گوشه مقنعه نازک مشکی رنگی که همیشه بر سرداشت مانند صافی جلو دهانش میگرفت وآب می نوشید) همیشه سعی می شد آب برای آشامیدن از بیرون تهیه کنند که معمولاً باتانکر از چاه هایی که در عالی چنگی و اُندُربُندر و یا چاه نوشادی بود، می آوردند. 

در ضمن افرادی بنام سقو (سقا) بودند که با مشک و الاغ یا گاری خرکی آب را به مقصد حمل می کردند، بعدا  در مکان هایی مانند ضلع شمال شرقی متصل به آب انبار قوام  یا کنارمیدان لوله غُرابی قدیم جنب گاراژ برازجانی ها و یا آبیاری سنگی اول خیابان توحید پهلو مدرسه،  مخازن سیمانی بزرگی درست کرده بودند و تعدادی شیرآب بهشون نصب شده  بود که با  تانکر، آب درون آن ها می ریختند و مردم می آمدند و با ملاسی (حلب بیست کیلویی روغن نباتی) یا ظروف دیگر آب می بردند،  سقوهایی هم بودندکه دو ملاسی را با طناب به چوبی بنام  قنتل یا کنتل بسته و روی دوش می گذاشتن و آب به منازل حمل می کردند  و در خمره یا حبانه می ریختند. یکی از سقاهای معروف بوشهر مرحوم جواد پتان بود. آب حبانه بر اثر تراوش و نسیم باد که بهش می خورد خنک می شد، آب خوردن با لیوان رویی که با طناب به حبانه بسته و آویزون بود مزه خوشی داشت. درآن زمان بخاطر وضع معیشتی مردم، غیربهداشتی بودن آبها، و رعایت نکردن بهداشت شخصی، اغلب مردم مخصوصا کودکان انگل داشتند که باعث زردی رنگ پوست و لاغری آنها می‌شد بهمین خاطر هر ساله خانواده ها از داروهای ضد انگل مانند لیموناکس و  نمک یا هلیله ویا روغن کرناتو (کرچک) استفاده می‌کردند که بهشون دوای کار(مسهل) می‌گفتند، وآن روزی که ما مسهل می خوردیم، نمی‌دونم رو چه حسابی نهار ظهر کته همراه باتخم مرغ آب پز بهمون می دادند و باوجود تلخ و بد مزه بودن دوای کار، بهوای خوردن کته وتخم مرغ دوا را می خوردیم. درضمن هر ساله از طرف بهداری و اداره ریشه کنی مالاریای آن زمان، برای ضدعفونی کردن منازل با گرد یا مایع د.د.ت و مخصوصا برای ریختن کلر  در آب انبار ها به درب منازل مراجعه می‌کردند.

    (هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و چهارم ، شماره 979)

 

 

#بوشهر #بوشهری #بوشهریا #خلیج_فارس #روزنامه #مقاله #نسیم_جنوب 


نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین