طراحی سایت
تاريخ انتشار: 10 دي 1400 - 11:28
به بهانه زادروز عيسي مسيح

دکتر محمود دهقانی: واپسين کليساي بوشهر"گئورگ" مقدس را در روزگار قاجار خانواده ارمني آواديان، در 1819 ميلادي برابر با 1235 هجري قمري ساختند. اين کليسا که نزديک به دو سده يکي از ساختمان هاي ديدني بوشهر بود، به دليل مديريت سست ميراث فرهنگي سرنوشت خوبي نداشت. اگر به صليب کشيدن عيسا پيش چشم حواريون در تپه جلجتا رخ داد، در بوشهر نيز در دل روز تابلو فلزي شناسنامه کليسا همراه با صليب آن را به يغما بردند...




کليساي بوشهر و به يغما رفتن بالاپوش کشيش 

به بهانه زادروز عيسي مسيح

دکتر محمود دهقانی

سال ها پيش نوشته اي درباره پيشينه کليسا در بندرِ ديرپاي بوشهر نوشتم که هفته نامه نسيم جنوب، پيشينه دارترين رسانه نوشتاري پس از انقلابِ بهمنِ استانِ بوشهر آن را چاپخش نمود و رسانه هاي ديگري نيز آن را بازتاب دادند. هر چند باور مسيحي همچون باور کليمي در ميان مردم ما و فرهنگ کهن دير پاي ايران شناخته شده است، اما کشورهاي اروپايي با سر برون آوردن شاه اسماعيل يکم صفوي، بيشتر از پيش در ايران دست به تلاش رواج انديشه ديني خود زدند. آشنايي با تلاش مسيحيان در ايران روزگار صفوي نه تنها براي ايرانيان مسيحي، بلکه براي هر ايراني با هر باور و انديشه ارزشمند است. بويژه در چمبره الکترونيک روزگار کنوني که جشن زادروز مسيح در همه کشورهاي بجز مسيحي نيز بازتاب مي يابد. در ميان آثار بر جا مانده از جهانگردان و گسترش دهندگانِ آيينِ مسيح در ايرانِ روزگارِ صفوي، ايتالياييها و اسپانيايي ها بيشتر از ديگر کشورهاي اروپايي تلاش داشتهاند. نخستين گسيل دهندگان رواج آموزه مسيح به ايران صفوي، "ونيز"ي ها بودند که با نيروي گسترده دريايي قلمرو مديترانه شرقي پس از اوزون حسن آق قويونلو، با شاهان صفوي پيوند سياسي و با آنها پيمانهاي دوستي پروپا قرص برقرار کردند. 

شاه اسماعيل يکم صفوي که برخي از پيشينهنگاران او را معمار مذهب تشيع در ايران مي دانند و نوشتهاند پايه گذار يکپارچگي سرزمين ايران بود، مادرش مارتا، دختر کاترينا همسر اوزون حسن، از مسيحيان ترابزوني بود. تبارِ ريشه مادري شاه اسماعيل يکم به زن يوناني عثمان بيگ و زن گرجي "کلويوآتس" فرزند "آلکسيس" چهارم ميرسد. آن چه گروه هاي مسيحي درباره ايران روزگارِ صفوي آشکار کردهاند اين است که با روي کار آمدنِ شاه اسماعيل يکم و گسترشِ رزم، دليري و انديشه نوين آوازهاش آنچنان در ايتاليا پيچيد که: "عامه ايتالياييها به او به چشم يک پيامبر جديد نگاه ميکردند".

نويسندگاني چون "جيواني روتا" درباره شاه اسماعيل يکم به گونه اي گسترده گزارش مي نوشتند. کتابِ "جيواني روتا" در سال 1508 ميلادي برابر با 914 هجري، درست در هفتمين سالِ فرمانروايي شاه اسماعيل درشهر رم به چاپ رسيد. در خودِ ايران نيز دگرگونيهاي برجستهاي که انجام گرفت انگيزه شد تا به گفته باستاني پاريزي: "مردم ايران به دنبال يک جوان کم سال چهارده ساله يعني شاه اسماعيل دلير به راه افتند". دليري و چهره و اندامِ زيباي شاه اسماعيل زبانزدِ مردمِ کوچه و بازار بود. مردم در باره شاه جوان و بيباک زبان به افسانه گشودند و برخي گفتند: " او در سن دوازده سالگي به دست خود خرسي را در غاري کشت و همچون سلطان جلال الدين خوارزمشاه که در سند پريد، با اسب از رود ارس (يا کر؟) گذشت". 

ارج و ارزشِ پيشينه نگاري گروه هاي مذهبي اروپايي در ايران به هر انديشه اي که در پي آن بودند، گوشه هايي را پس از پا گرفتنِ دودمانِ صفوي به خوبي آشکار و پيشرفت اقتصادي و اوج بده بستان سياسي ايران با جهان و اروپاي آن روزگار را گسترده بازتاب داده است. ايتالياييها شاه اسماعيل را هم پيمان با مسيحيان قلمداد کردند و درباره اين شاه جوان  نوشتند: "اسماعيل کبوتري است که شاخه زيتون يعني نشانه صلح بين خدا و انسان را به همراه دارد". برخي نويسندگان پا فراتر گذاشته و نوشتند که او مسيحي شده است. 

در آن ميان گزارشگرانِ گسترش دهنده آيينِ مسيح به ويژه ايتاليايي ها، نوشتههاي با ارزشي نيز درباره شاخاب پارس (خليج فارس)، لار، هرمز و بندر بوشهر و شيراز و همه شهرهاي آن روزِ ايران چاپخش نمودند. راهبردِ سياسي و ترفندهاي آن روزگار برانگيزنده نزديکي پاپ و کشيشان مسيحي با شاهانِ صفوي بود. چرا که نه تنها امپراتوري عثماني در روزگار پيش از فرمانروايي شاه عباس يکم، بلکه محمود افغان نيز پس از يورش و شبيخون جگرخراش به اصفهان در روزگار شاه حسين صفوي به مسيحيان روي خوش نشان نداده و از آنها باج  مي گرفتند.

پيوندِ دولتهاي نيرومندِ اروپايي از جمله هلند، اسپانيا، انگليس و آلمان آن روزگار با ايران بيشتر از ويژگي اقتصادي، انديشه راهبردي را نيز دنبال مي کرد. شيوه انديشه و رهيافت به ايران صفوي و سودمندي داد و ستد بازرگاني درست روزگاري بر اروپايي ها آشکار شد که "ري گونسالس دِ کلاويخو" فرستاده سياسي اسپانيا به دربارِ امير تيمور گورکاني در سمرقند، به ارزش و ارجِ ايران پي برده بود. هر چند برخي نگرش ها ي پاپ، سياست تاثيرگذارِ "ونيز" را کاهش و استقلال دولتي آنجا را سست نمود اما اروپاييان از آن روزگار تا به امروز به ايران و تواني که اين کشور کهن در غرب آسيا دارد به خوبي پي برده و به آن، با چشم باز نگريسته اند.

آن چه اروپاييان را ناگزير به پذيرش مي کند و به آن باور داشته و هنوز هم دارند، بينش و منشِ آزاد انديشِ بالنده ملي ملتي است که نه تنها کشورش در غرب آسيا جايگاه ارزشمندي دارد، بلکه در تلخ ترين روزگارِ سياسي اروپاي آن روز؛ بزرگ منشي و گشاده دستي ملت ايران بر آنها ثابت شده است. در روزگاري که سراسرِ جهان غرقِ در خشک انديشي بود، شاهان صفوي بر کشيش ها و پيروان  مسيح در ايران سخت نگرفتند. هر چند در آن روزگار نيز فراز و فرودهايي سر بر مي آورد، اما باز هم مسيحيان در ايران به گونه سرزمين عثماني زير فشار و ترکه بيداد و ستم نبودند. در ميان پيروان مسيحي جاي گرفته در ايران، گروه کاتوليک "کارمليت" (پابرهنهها) بسيار پُر تلاش بوده اند. گزارش هايي که اين گروه درباره شهروندان و فرهنگِ مردمِ ايران چاپخش کردهاند آيينهاي از رويدادهاي روزگارِ صفوي تا روزگارِ دودمان زند را بازتاب مي دهد. هر چند آن نوشتار داراي لغزش هايي نيز مي باشد، اما نکته هاي ارزشمندي براي پژوهشگران نيز در آن نهفته است.

با گزارش هاي گروه مسيحي"کارمليت" و بردنِ آوازه هر چه بيشتر کشور ايران به اروپا، "پدرو تشيي يرا" نخستين جهانگرد اسپانيايي به ايران آمد. ايشان زبان فارسي را به خوبي آموخت و کتابي را از زبان فارسي به اسپانيولي برگرداند. اين کتاب با نام "ملک هرمز" در شناخت پيشينه سياسي آن روزگارِ شاخاب پارس بسيار پُر ارج و ارزش است. از نسخه فيلمي اين کتاب و برخي نامه هاي سرانِ ايران و اسپانيا تا به امروز در "بيبليوتکا ناسيونال" کتابخانه ملي اسپانيا در مادريد و "وايادوليد" نگهداري مي شود. اما نسخه دستنويس کتاب به دليل شکننده بودن براي پژوهش به پژوهشگران داده نميشود. يادآوري اين نکته شايد بي جا نباشد که "فليپه" سوم پادشاه اسپانيا به دليل پيوندِ سياسي بسيار خوبي که با شاه عباس يکم داشت، گروهي از کشيشان را به ايران فرستاد. شاه عباس، پادشاه اسپانيا را برادر مي خواند. او در بزم باده گساري با "دون گارسيا سيلوا اي  فيگوئروا" فرستاده اسپانيا در اصفهان، جام شراب شيراز را بالا برده و گفته بود به سلامتي برادرم پادشاه اسپانيا.

هر چند دليلِ دوستي ميان شاه عباس يکم با پادشاه اسپانيا هنوز هم در اسناد تاريخي ايران و اسپانيا آشکار نشده و به چاپ نرسيده، اما به هر روي آن دوستي بيشتر از ژرفاي سياسي برخوردار بود. چرا که آن دو هيچ گاه با همديگر ديدار نداشته و همدلي و هم انديشي گرم آنها را فرستاده ها به وجود ميآوردند. "فيگوئروا" زاده شهر"باداخوس" از يک خانواده ريشه دار فرهنگي و پرآوازه  اسپانيا، از نوجواني همدم و همنشين "فليپه" دوم بود. 

شاه عباس يکم صفوي نيز حسينعلي بيگ بيات، از فرماندهان همدل خود را به دربار اسپانيا فرستاد. هرچند حسينعلي در هماهنگي انديشه سياسي آن روزگارِ پاپ و پادشاه کشور اسپانيا با ايران روزگارِ شاه عباس، کم و بيش تلاش کرد. اما غافل از آن شد که علي قلي بيگ و اروج بيگ که او را در سفر سياسي همراهي مي کردند به دلداده و فراتر از آن فرهنگ مسيحي روي آورده اند. اين "دون خوان" هاي ايراني (دون ژوان) دل باختند و سد راه خواسته سياسي شاه پنجم دودمان صفوي شدند. البته  هر چه عوض دارد، گله ندارد. در ايران نيز برخي از هنرمندان و سياستمداران مسيحي دست کمي از علي قلي بيگ و اروج بيگ نداشتند. 

پرسش شاه عباس يکم از جهانگرد مذهبي ايتاليايي آقاي "پيترو دلاواله" به هنگام ناهار در ديوانخانه اشرف (بهشهر کنوني) سال 1618 ميلادي، در باره اسپانيا و پادشاه آن کشور و بيزاري شاه عباس نسبت به دشمنان اسپانيا از جمله نکته هايي است که به پژوهشهاي گستردهتري نيازمند است. همين جهانگرد ايتاليايي نيز دلداده "معاني" دختر عراقي، زاده شهر ماردين در ميان رودان  (بين النهرين) شد. با او پيمان زناشويي بست و او را همراه خود به ايران آورد. 

مسيحيان در اصفهان تختگاه ايران نه تنها سيزده کليسا داشتند، بلکه گروه "کارمليت" به ديگر شهرهاي کشور نيز رفت و آمد مي کردند. در شيراز کليسا و منبر و نيايش داشتند اما يکي ازشهرهايي که "کارمليتها" پس از واژگوني دودمان صفوي باز هم به آن جا سفر کرده و مسکن گزيدهاند بندر بوشهر بود. اين گروه از سال 1744 تا 1745 ميلادي چندي در بوشهر جاگيربودهاند. کشيشي به نام " پدر اوربان" با کمک مسيحيان، در شهر بوشهر خانهاي را خريداري کرده و کليسايي براي مسيحياني که بدون مراسم و کليسا بودند داير ميکند". 

اين کشيش که نام او را پيشينه نگاري بدون نام و نشان پدر" اوربان" ناميده تا سال 1745 ميلادي در بوشهر يا بندرعباس ميماند تا سرانجام پس از چند سال از بندرعباس به آبخوست خارگ (جزيره خارگ) فرستاده ميشود و در آبخوست خارگ چشم بر جهان فرو ميبندد. نامههاي کوتاه کشيش هاي  اين گروه به نکته هاي تاريخي ارزشمندي از آبخوست خارگ و بندر بوشهر اشاره ميکند. از گزارش ها ميتوان دريافت که اين گروه پس از 1744 تا 1928 ميلادي نزديک به دو سده، چند بار در بوشهر براي مراسم نيايش، خانه خريده اند. 

عکسي که در سال 1938ميلادي برابر با 1317 هجري از نماي دروني و بيروني ساختمان کليساي مسيحيان بوشهر گرفته شده نشان از نماي بومي و معماري مناسب با آب و هواي گرم جنوب دارد. از راه سربونک و يک پله، کشيش کليسا و يا مسافران و کشيشان مسيحي مهمان در بوشهر به پشت بام رفته و شب در هواي خنک پشت بام مي خوابيده اند. سربونک فراتر از آمد و شد به پشت بام، به گونه يک بادگير نسيم خنک سينه ساييده به آبهاي دريا را به درون ساختمان مي برده است. سقف و ايوان کليسا با تيرهاي چوبي بوده و برفراز پيشخوان، بي گمان در اشکوب بالايي بر روي ستونها سايبان و يا تالار کوچکي قرار داشت. با تزيينات زيبا و سقف چوبي  کنده کاري شده براي استراحت در ظهرهاي گرم بوشهر هوا را پليمه و دلپذير مي کرده است. در عکس هاي بر جا مانده پس از دودمان قاجار، جاي تيرهاي چوبي بر ديوار نمايان است.

تزيينات چوبي سقف و نردهها و ميز خطابه و جاي چيدن شمع براي روزگار خود هنرمندانه طراحي شده است. گچبريهاي دروني ساختمان نيز از شيوه معماري پيشرفته بخش هاي گرم آن روزگار برخوردار است که بي گمان معماران ورزيده ارمني اصفهان کار گچ بري و ساختن تنديسها را انجام مي داده اند. از آن جا که کشورهاي اروپايي ايتاليا، اسپانيا و پرتقال در آن روزگار داري توان گسترده  دريايي بوده اند شايد بتوان گفت که تنديسهاي مريم عذرا و عيسا مسيح در کليساي بوشهر ساخت ايتاليا و يا يک کشور ديگر اروپايي بوده است. اما به هر روي بايد به يادداشت که پيکر تراشان ارمني جلفا نيز ماهر و کار آمد بوده و در آن روزگار تنديس هاي زيبا مي ساختند. همچنين شايد مصالح تنديس ها از اصفهان و ساخت آنها در بوشهر انجام گرفته باشد. اين احتمال نيز که در ميان کشيش ها معماران  و تنديس سازان ورزيدهاي بوده نيز ميتواند دست آويزي براي يک پژوهش باشد.

نکته ديگري که نشان مي دهد شمار کمي مسيحي در بوشهر زندگي مي کرده اند، ناقوس اين کليسا است. اين ناقوس به گونه کليساهاي جلفاي اصفهان و کليساهاي سراسر جهان بر فراز ساختمان قرار ندارد. بنابراين ميتواند گوياي دو چيز باشد. يکي آنکه چون مسيحيان در بوشهر تعدادشان زياد نبوده نياز به بانگ ناقوس مراسم تجهيز و تکفين نداشتهاند و تنها به گونه يک سمبل در حياط کليسا به آن بسنده کردهاند. نکته ديگر ميتواند رعايت حقوق شهروندان بجز مسيحي شهر باشد. در برخي از کشورهاي مسيحي نيز اگر مسلمانان گروه کوچکي را تشکيل بدهند و شهروندان مسيحي در نزديکي مسجد زندگي کنند، به شهروندان مسلمان اجازه پخش اذان از بالاي پشت بام و يا از بلندگوي مناره مسجد داده نميشود.

واپسين کليساي بوشهر"گئورگ" مقدس را در روزگار قاجار خانواده ارمني آواديان، در 1819 ميلادي برابر با 1235 هجري قمري ساختند. اين کليسا که نزديک به دو سده يکي از ساختمان هاي ديدني بوشهر بود، به دليل مديريت سست ميراث فرهنگي سرنوشت خوبي نداشت. اگر به صليب کشيدن عيسا پيش چشم حواريون در تپه جلجتا رخ داد، در بوشهر نيز در دل روز تابلو فلزي شناسنامه کليسا همراه با صليب آن را به يغما بردند. 

هفته نامه نسيم جنوب بوشهر در فروردين 1389 گزارش داد که نه تنها تابلو بلکه ناقوس، رداي کشيش، انجيل مقدس و صليب و همه يادگارهاي تاريخي کليساي بوشهر به يغما رفت. البته اين کار دشمني با مسيحيت نبود چون ديري نپاييد سنگ نبشته يشم يک پارچه آيه اي از سوره توحيد سردر مسجد وکيل شيراز نيز به يغما رفت.                                                  

(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و چهارم، شماره۹۸۵)

 


نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین