طراحی سایت
تاريخ انتشار: 06 بهمن 1400 - 21:57

 

حسین زیرراهی: متاسفانه یکی از باورهای غلطی که به خورد ما داده‌اند این است که در هر کاری باید سالها دود چراغ خورد یا خاک کوزه گری بر تو بنشیند تا به درجه استادی برسی. من در این مقاله می‌خواهم ضمن زیر سوال بردن این دیدگاه؛ مثالهای نقضی از کسانی در قدیم و جدید بیاورم که  زیر سی سال به درجه استادی در کار خود رسیده‌اند؛ همچنین به شما بگویم چه کار کنید که خیلی زودتر از آن چه فکرش را می‌کنید در کار خود به درجه استادی برسید...

 

در جوانی در کار خود استاد شوید!

حسین زیرراهی

متاسفانه یکی از باورهای غلطی که به خورد ما داده‌اند این است که در هر کاری باید سالها دود چراغ خورد یا خاک کوزه گری بر تو بنشیند تا به درجه استادی برسی. من در این مقاله می‌خواهم ضمن زیر سوال بردن این دیدگاه؛ مثالهای نقضی از کسانی در قدیم و جدید بیاورم که  زیر سی سال به درجه استادی در کار خود رسیده‌اند؛ همچنین به شما بگویم چه کار کنید که خیلی زودتر از آن چه فکرش را می‌کنید در کار خود به درجه استادی برسید.

 

چرا اغلب مردم فکر می‌کنند باید سالها شاگردی کرد و خاک خورد تا استاد شد؟

دلیل اصلی چنین طرز فکری نیروهای بازدارنده درون مغز انسان است که او را از حرکت باز می‌دارد. نیروهایی مانند ترس و تنبلی که نمی‌گذارند از منطقه امن خود بیرون بیاییم و دست به کارهایی بزنیم که ما را جلو می‌برند. مغز قدیم ما همواره تلاش می‌کند ما را از انجام کارهایی که نیازمند صرف انرژی در مغز و ماهیچه است باز دارد. چون وظیفه اصلی آن حفظ جان ما است. یکی از راه های حفظ جان ما هم هدر ندادن انرژی است. ضمنا مرکز کنترل احساس در مغزمان هم ما را از کارهایی که لذت بخش نباشد باز می‌دارد. بنابراین آن چه ما را خسته می‌کند، می‌ترساند، یا نیازمند وارد شدن به حیطه های ناشناخته باشد با احساسات ما همخوان نیست.

مثالهای نقض از استادان جوان در تاریخ

در تاریخ قدیم و معاصر ما نمونه‌های زیادی از بزرگانی را داریم که زیر سی سالگی به درجه استادی رسیده‌اند. البته من آنهایی را نام می برم که در جوانی فوت کرده‌اند. عین القضات همدانی، حسین منصور حلاج، منوچهری دامغانی و سیبویه همگی در دهه سی زندگی خود فوت کرده‌اند ولی چنان تاثیری از خود به جا گذاشته‌اند که در تاریخ ماندگار شده‌اند. البته شما ممکن است اینجا بگویید اینها همه نابغه بوده‌ و بخاطر هوش سرشار خود به این درجه رسیده‌اند. ولی واقعیت این است که تنها فرق این بزرگان با بقیه این بوده که از سنین پایین‌تر شروع کرده و علوم زمان خود را تا نوجوانی بقول معروف قورت داده اند. یعنی اگر ضریب هوشی آنها بالا بوده هم بیشتر آن را خود بالا برده‌اند. برای این موضوع شما را به کتاب طرز فکر نوشته پروفسور کارول دووک ارجاع می‌دهم.

در تاریخ معاصر هم از این بزرگان کم نداریم. فروغ فرخزاد قبل از جوانمرگ شدن در 33 سالگی نام خود را بعنوان یکی از بزرگان شعر نو ثبت کرد. محمدرضا لطفی و پرویز مشکاتیان در دهه بیست زندگی خود ماندگارترین آثار موسیقی ما را خلق کردند. پروفسور مریم میرزاخانی را هم همه می‌شناسیم.

چطور در جوانی در رشته خود استاد شویم؟

برای اینکه در جوانی استاد شویم باید حداقل این سه کار را انجام دهیم: بصورت ناپیوسته آموزش ببینیم؛ تا می‌توانیم تجربه کنیم و از تجربه کردن نترسیم؛ از تجربه دیگران هم استفاده کنیم.

تا می توانید آموزش ببینید!

متاسفانه ما فکر می‌کنیم با گرفتن یک مدرک لیسانس که نصف درسهای آن هم هیچ وقت به دردمان نمی‌خورد پرونده علم و دانش خود را بسته‌ایم. در حالی که تحصیلات رسمی صرفا یک کار فرمالیته است که مدرکی به شما داده شود. اگر می‌خواهید در رشته‌ای استاد شوید باید هر آموزشی که در آن زمینه وجود دارد را بگذرانید. یعنی بصورت همیشگی در حال آموزش دیدن باشید.

همه کتابهای (بله درست شنیدید) رشته خود را بخوانید (یا قورت بدهید). یا حداقل هر کتابی که در زمینه کاری خود به دستتان می‌رسد را بخوانید. مطالعه کتاب هم هیچ وقت نباید تمام شود. مگر این که شما در آن زمینه به درجه‌ای رسیده باشید که بخواهید سراغ شاخه دیگری بروید. یعنی اولویت مطالعه‌تان عوض شده باشد. و گرنه هیچ وقت کتاب در یک رشته تمام نمی‌شود. اغلب بزرگان شعر فارسی تا سن نوجوانی تمام شعر و ادب قبل از خود را خوانده‌اند. راز نبوغ شان همین بوده و نبوغ ژنتیکی خاصی وجود نداشته است. برای این کار باید تندخوانی و خلاصه نویسی یاد بگیرید. همین الان در ژاپن و آمریکا سرعت مطالعه حدود هزار کلمه در دقیقه است.

تا می‌توانید تجربه کنید، شکست بخورید و امتحان کنید!

این قسمت مستقیما با ترس ما در ارتباط است. ترس نمی‌گذارد تجربه‌های جدید داشته باشیم. یعنی تجربه‌هایی که معلوم نیست در آن موفق می‌شویم یا نه. ترس از شکست ترمز بزرگ ما است. فقط یک راه برای غلبه بر ترس وجود دارد. اقدام با وجود ترس. بگردید و ترسهای خود را پیدا کنید و همان کارها را انجام دهید. هیچ زمینه امتحان نشده‌ای را در کار خود باقی نگذارید. کارهایی که قرار است در سی سال کار انجام دهید را در پنج سال انجام دهید. هر زمان که در زمینه‌ای یادگیری تمام شد یعنی باید سراغ زمینه‌ای دیگر بروید. یا در همان زمینه بالاتر بروید. خلاصه یک جا نمانید.

هضم تجربه کنید!

هضم تجربه یعنی از تجربه‌های دیگران استفاده کنید. ببنید نمونه های موفق چه کاری انجام می‌دهند. فلسفه پشت کار آنها را پیدا کنید اگر برای شما هم مفید است همان‌ها را انجام دهید. در شروع هرچقدر می‌توانید تقلید کنید. مثلا اگر آشپز هستید باید مرتب به هتل و رستورانهای خوب بروید و غذا بخورید. اگر می‌توانید اجازه بگیرید و وارد آشپزخانه آنها شوید و همه چیز را با دقت نگاه کنید. اصلا شده مدتی بعنوان کمک آشپز استخدام شده و فقط یاد بگیرید. فقط به کیفیت غذا توجه نکنید. شیوه سرو غذا، تزیینات، نوآوری، ترکیبات جدید، تنوع غذایی، روش پخت، وسایل جدید آشپزی، موارد اولیه و خلاصه هرچه می‌بینید را ضبط کنید. در جمع هم صنفی‌های خود زیاد شرکت کنید. دوستان زیادی از هم رشته‌ای‌های خود داشته باشید. تا از آخرین تحولات زمینه کاری خود آگاه شوید.

جمع بندی نهایی

 

اگر شما هم این کارها را انجام دهید بقیه به شما می‌گویند نابغه. در حالی که شما در دل به آنها می‌خندید که نبوغ بخاطر کارهایی بوده که انجام داده‌اید نه ژنهایتان. اگر مثل ابن سینا چهل بار کتاب مابعد طبیعه ارسطو را بخوانید و آن را نفهمیدید شما هم نابغه نیستید بلکه صرفا سختکوش و پیگیر هستید. این راز نبوغ و استاد شدن در جوانی است.

 

  (هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و چهارم- شماره987)


نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین