طراحی سایت
تاريخ انتشار: 04 شهريور 1401 - 11:31
بوشهر در گذرگاه تاريخ و فرهنگ

ابراهيم مهديزاده: در سايه روشن شيشه هاي رنگي و هلالي کلاس، هنوز صداي مردانه آتشي از توي راهروهاي دبيرستان قديمي و کهنسال سعادت به گوش مي رسد. سالهاي اول دبيرستان و هجوم ناشناخته‌ ها...

 

بوشهر در گذرگاه تاريخ و فرهنگ 

منوچهر آتشی، دعوت از دريا  

نسیم جنوب - ابراهيم مهدي زاده 

در سايه روشن شيشه هاي رنگي و هلالي کلاس، هنوز صداي مردانه آتشي از توي راهروهاي دبيرستان قديمي و کهنسال سعادت به گوش مي رسد. سالهاي اول دبيرستان و هجوم ناشناخته ها ... شعر و قصه، ادبيات و هنر ... و نام هاي چوبک، هدايت، رسول پرويزي، توللي و نادر پور، شاملو و فروغ، گلستان و اخوان ثالث ... تا نشريات و ماهنامه هاي خوشه، آرش، فردوسي و تهران مصور، تکاپوي باباچاهي، سالن تئاتر فرهنگ و" حماسه هاي جاويدان" ... آواز خاک آتشي، مرگ فروغ، مرگ تختي، اردوي رامسر ... يار غار آتشي، محمد رضانعمتي زاده ...  دنياي جديد و مفهوم جديد ... 

و آن گاه که آتشي از جنوب رفت. رفت؟ آرامش در حضور ديگران؟ سپانلو و ثريا قاسمي، اکبر مشکين و ناصر خان تقوايي قصه نويس وکارگران بعدي، دکتر ساعدي ... و بعد مجله تماشا، ترجمه رمان فانتومارا. پرده ها پياپي مي آيند و مي روند. آيا کسي هست که با آتشي پيوندي اين چنيني نداشته باشد؟ حتي اگر ملوان يا جاشويي تازه کار يا بازياري کم سن و سال باشد در کپري ويران يا ناخداي خسته ي لنِجِي، لنگر انداخته به انتظار گلاف پير؟

تهران بيمارستان امير اعلم و آتشي خوابيده بر تخت:

...بگو بخواند با هر دهاني که مي داند

... دريا بگو بيايد شبي به بالينم

...

آتشي محصول روستا و درياست. روستائي کم آب و بعضا خشک و بي آب، با نخل هاي سوخته در باد گرم و خشونت ديده از طبيعت و دريا و آدميان. دريا نيز برعکس، آب زده و تلخ و شور و طوفان زده با خشونتي ذاتي. گاه آرام و رام چون طفلي خوابيده در بغل، گاه ويرانگر و عصياني و بلعنده چون افعي.

وجه مشترک دريا و روستا خشونت است و آتشي بيمار نيمه دوم دهه چهل در تهران، نگاهي به بوته پنيرک دارد و نگاهي به دريا ... و باز مي خواند:

... بگو بخواند با هر دهان که مي داند

... دريا بگو بيايد شبي به بالينم ...

...

و تجسم درياي خليج فارس که آتشي او را دعوت به تهران مي کند که بيايد و او را که خسته و خفته و بيمار بر تختي در بيمارستان امير اعلم تهران است گرم کند و اين که دريا موجاموج از "کتل ملو "، "کتل پيرزن" و "رودک" بيايد تهران ...

...

  شاملو مي گفت آتشي شاعري به ذات است.

و ديگر آن که:  آتشي شاعري تحول خواه و تحول پذير بود.

تحول در اشعار آتشي يک ضرورت بود و او اين را در سروده هاي دهه شصت به بعد اجرائي کرد. او اين تحول را به فراست دريافت. آيا توان آن را داشت؟ البته که داشت. فاصله گيري از خود، آن هم شعر، کاري به غايت سخت و مشکل است. تازه اين تحول تا مرز ويراني و دره برزخ،  وسعت دارد. شاعراني مثل توللي، نادر پور، اخوان،  م0 آزاد ... نتوانستند از خود فاصله بگيرند.

اما آتشي ديگر پيوندي با روستا و دريا نداشت هر چند از اين دو مقوله يک جا نگسست. بلکه اين مضامين را با پوششي لطيف به سمت آرمان شهري مدرن ره سپرد. شعر هاي تازه آتشي به سمت شعر هاي "پلي فوني"، چند معنائي و گاه بي معنايي آوانگارد  تمايل نشان دارد. در اين راه براهني و باباچاهي پيش از آن جد و جهد نشان داده بودند.

نظريه هاي دريدا، فوکو و فرماليست هاي روس که تا آن زمان کالاي ممنوعه بود، در صدر نشريات "آدينه" ، "دنياي سخن" ، "تکاپو" و ترجمه هاي بابک احمدي به اين فضا رونق داد. ديگر از "پيام ويژه" خبري نبود. از مختصات جديد، در اين پوست اندازي، مشارکت خوانده و مخاطب در متن و ايجاد پرسش گري، ترديد در  "باورهاي ثابت" به جا مانده از "دوآليسم" خير و شري روستا و خان و دريا و آدميان بود. زيبا شناسي و ستايش از "حقيقت و زيبائي " و عاطفه شهري، به سمت زندگي و پيوند هاي پوياي "چيستي هستي " هدايت شد . شايد به تعبيري، آتشي در قمار اين تحول و انتحار شعري، موفق و سربلند بيرون آمد. 

خيلي ها، اين تحول را براي شاعري در سن و سال آتشي، خود کشي ارزيابي مي کردند. ولي آتشي ثابت کرد که ظرفيت و توان شعري اش با پشتوانه ي بي پايان شاعرانه اش ، بر اين مهم فائق خواهد آمد. شعر هاي اوليه آتشي، مخصوصا سه کتاب " آهنگ ديگر "، " آواز خاک "، و " ديدار در فلق " لحن حماسي/ تغزلي دارد و حاصل تجربه ي زيست اوست و زمختي گرماي جنوب و نخلستان و سيطره ي خوانين بر روستا دارد. اما شعرهاي مجموعه " اتفاق آخر " مثل شعر '" سمفوني دهم " که بتهوون را احضار مي کند ، ضرب آهنگ باران و حرکت قشون در در آبها گل آلود با اعرابه هاي توپ بر شانه ي اسبان به پيش مي روند، جلوي ديگر دارد. با شليک توپ ها و چکاچک نيزه و شيهه اسبان، ديگر از عبور ياغي با اسب،  از چهار راه چراغ قرمز خبري نيست.

 دنياي مدرن درحال آرايش جنگ هاي جديد براي تقسيم جهان و تکنولوژيهاي غول آسا و کنترل آسمان است و تسلط ديستوپيا ...و ديگر ماهيت ظاهري خود را از دست داده است و گسترده ديگر مي طلبد. آتشي از محدود شاعراني است که همواره "پيام نيما" را مثل فروغ را دريافته بود. آتشي، علي رغم فضاي متفاوت با فروغ اما در وفاداري به نيما در عدول نکردن از سنت نيما، با فروغ وجه مشترک دارد. اما تصوير هاي فروغ با آتشي به علت بافت شهري و روستايي و حماسي / تغزلي متفاوت است. ولي آتشي به موجوديت جنوب، بعد فرهنگي و هويت هنري بخشيد که هرگز نبايد فراموش شود. هرچند در شعرهاي اوليه اش، به منازعات روستا بدون توجه به بافت " قدرت " در شهر دامن مي زد، اما باز تاب عاطفي او بر " مغلوب " روستا، حسن کار اوست که هيچ گاه به آن پشت نکرد:

انسان کنار دريا شکل الهه است

- عريان و خيس و تاريک -

که روي تخته سنگ سياهي دو زانو نشسته

و آب هاي دور جهان را مي پايد

بي آن که انتظار آمدن هيچکس

گيسوي خيس و شفافش را

به اهتزاز در آرد

( از ديدار ساحلي )

 او در اشعار جديد با تکنيک مدرن، نو و به خدمت گرفتن کلمه و واژگان متکثر، چند معنايي، مشارکت خوانده در تکميل متن و معناي آن، ايجاد پرسشگري در او "، دعوتي دو باره از دريا، روستا و شهر کرد.

(نسیم جنوب، سال بیست و پنجم، شماره ۱۰۱۵)

 

برچسب ها:
آتشی , مهدیزاده

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین