طراحی سایت
تاريخ انتشار: 28 اسفند 1401 - 14:58

عليرضا مشايخ: مدرنيته در همه عرصه ها در فلورانس متولد گرديده است!؟ اغراق آميز است؟! شهري که جيوواني ويلاني( 1276-1348) مورخ، روزنگار وقايع و مرد سياست فلورانسي، جمعيت آن  را ( در سال 1338) ميلادي نود هزار نفر مي داند. اقتصاد شکوفا، مديريت شهري و آزادي شهروندان رونق اين شهر را که در سده دوازدهم استقلال يافته، فراهم نموده بود. «آزادي» مهمترين عامل پيشرفت در اين شهر قلمداد مي شد! 

 

 

تولد مدرنيته در فلورانس

عليرضا مشايخ

«در شهر شما، آه اي فلورانسيها، در شهر شما، فرهنگ که در يونان مرده بود، متولد گرديد»(انجلو پوليزيانو شاعرو فيلسوف).

مدرنيته در همه عرصه ها در فلورانس متولد گرديده است!؟ اغراق آميز است؟! شهري که جيوواني ويلاني( 1276-1348) مورخ، روزنگار وقايع و مرد سياست فلورانسي، جمعيت آن  را ( در سال 1338) ميلادي نود هزار نفر مي داند. اقتصاد شکوفا، مديريت شهري و آزادي شهروندان رونق اين شهر را که در سده دوازدهم استقلال يافته، فراهم نموده بود. «آزادي» مهمترين عامل پيشرفت در اين شهر قلمداد مي شد! سيسموندي(1773-1842) اقتصاددان و مورخ برجسته سوئيسي جايگاه ويژه اي به اين مفهوم داد و در کتاب برجسته اش يعني تاريخ جمهوريهاي ايتاليايي به دقت اين مفهوم را مورد تحليل قرار داد چه؛ آزادي باعث تحرک و تحول اقتصاد مي شود و اين آخري چرخ هاي فرهنگ را به حرکت واميدارد.

خوانندگان به اين ادعاي دومينيک فرناندز نويسنده و پژوهشگر ايتاليايي فرانسوي درباره تولد مدرنيته در فلورانس ميتوانند شکاک باشند اما اين شک طولاني نخواهد ماند وقتي سياهه اي از اين تحولات مدرن را مورد دقت قرار ميدهد: شعر، رمان، رئاليسم ادبي، زيبايي شناسي، دکلمه در موزيک، اپرا، تاريخ هنر، علوم سياسي، علوم تجاري، ارگانيزاسيون اجتماعي، رياضيات، نجوم، تئوري خانواده، تئوري کاپيتاليسم و جزو سياهه اي هستند که از نظر پژوهشگر ما در اين شهر متولد شده اند. تئوري کاپيتاليسم؟! اين مناقشه اي طولاني در آغاز و پايان قرن بيستم را به دنبال داشت که هنوز نيز پايان نيافته است. از مهمترين اين مناقشات ميتوان به مباحثات ماکس وبر و ورمر سومبارت جامعه شناس و اقتصاد دان آلماني و دوست و همکار او اشاره کرد.

 

ماکس وبر و اخلاق پروتستاني و روح سرمايه داري

اين مقاله اي بود که وبر براي اولين بار(در دو قسمت) در نشريه اي که توسط خود وبر، سومبارت و ادگار جف اداره ميشد به چاپ رسيد. به گفته وبر داده هاي اين تحقيق از مطلب يکي از شاگردانش درباره فعاليتهاي اقتصادي در ايالت بادن در سال 1895 استخراج شده، اين داده ها که بطور دائم مورد ايراد منتقدان بوده يکي از نقاط ضعف تئوري وبر فرض مي شود.

در واقع هدف اصلي وبر نشان دادن اين است که دين (در اينجا پروتستانتيسم) مي تواند نقش برجسته اي در پيشرفت اقتصادي جامعه داشته باشد، اما اين اهميت نشان دهنده اين نخواهد بود که اين تنها جوامع پروتستان هستند که سرمايه داري در آن توان رشد دارد يا اين که نهضت اصلاحي سبب شده که جوامع با اين مشخصات وارد مدار عقلانيت شده سنت گرايي را متحول نمايند. در واقع همان گونه که آمد، وبر به دنبال نشان دادن تاثيرپذيري تحولات اقتصادي از مفاهيمي است که تلاش و کار و علاقه به ثروت را مي ستايد، هر چند نشانه هاي بررسيهاي کمي آن، اندک باشد.

کتاب وبر دو قسمت  دارد که اولين بخش آن با عنوان "مسئله" است.

از نظر وبر سرمايه داران، کارفرمايان، کارگران، متخصص و تکنسين ها در شرکتهاي مدرن پروتستان هستند. تمايل به رشته هاي انساني در ميان کاتوليکهاي ايالت بادن وبيشتر است، حال اين که در ميان پروتستانها ، تحصيل در رشته هاي فني صنعتي و تجاري اولويت بيشتري دارد. از نظر وبر کاتوليکها بيشتر در رشته هاي ارتيزان باقي مي مانند حال اين که پروتستانها دسته دسته به کارخانه ها هجوم مي آورند تا رده هاي بالايي کارگران ماهر و مديران صنعتي را تشکيل دهند.

بخش دوم مشتمل است بر روشن نمودن مفهوم روح سرمايه داري که وبر اعتقاد دارد  «روح» سرمايه داري در فورمولهاي بنجامين فرانکلين و فوگر بخوبي مشاهده مي شود. در واقع وبر در تلاش است با آموزه هاي فرانکلين ماهيت سرمايه داري را نشان بدهد. منظور وبر از روح سرمايه داري ايده اي است که «شغل»  را تکليف دانسته همان که با کلمه (Berufs     ) مطرح مي نمايد و همين باعث پيشرفت بيشتر آنها به نسبت کاتوليکها مي شود!

 

ورنر سومبارت و تلاش براي ابطال نظريه سرمايه داري وبر

سومبارت جامعه شناس  آلماني و همکار ماکس وبر در مجله آرشيو علوم اجتماعي و پيش ازآن که وارد مباحثه جدي با هم شوند، دوستاني نزديک بودند هر چند که به مرور از هم فاصله گرفتند ولي نه وبر و نه سومبارت هيچگاه  ارزش کار يکديگر را دست کم نگرفتند! بعدها اين دو برادران دشمن ناميده شدند. سومبارت پس از چاپ اخلاق پروتستاني وجزو اولين جامعه شناساني بود که نسبت به ابطال نظريه ماکس وبر اقدام کرد. 

مهمترين اثر سومبارت هم از نظر حجم هم از نظر گستردگي دامنه مطالعاتي، کتابي است با نام کاپيتاليسم مدرن که در سال 1902 در چهار جلد منتشر شده بود. در اين کتاب سومبارت در تلاش است نشان دهد که کاپيتاليسم چگونه در قرون وسطي و سپس  از ميانه قرن پانزدهم (دوره پيشا کاپيتاليسم و کاپيتاليسم)  تا انقلاب صنعتي در اروپا رشد کرده است. اين کتاب خيلي زود به اثري مهم در مطالعات تاريخي مفهوم کاپيتاليسم تبديل گرديد و در ادامه دو جلد ديگر نيز به آن افزوده شد که دوران پس از انقلاب صنعتي تا جنگ جهاني اول را دربر مي گرفت. سومبارت اين دوره را کاپيتاليسم توسعه يافته ناميد.

سومبارت با چاپ کتاب يهوديان (1913) و کاپيتاليسم مدرن بر خلاف وبر که کالونيسم را در پروسه مد نظرش مرکز تحولات مي داند، يهوديان را در مرکز تحقيق خود قرار ميدهد. ناگفته پيداست که وبر در دست کم گرفتن نقش يهوديان در گسترش آن چه کاپيتاليسم اش مي ناميم احتمالا بيشتر به اين نکته توجه دارد که يهوديان را آماده براي ترک سنت نميداند!

اما اثر ديگر سومبارت يعني بورژوازي که در سال 1913 به چاپ رسيد، توانست وبر را برانگيخت تا در دو صفحه پاورقي کتابش (چاپ 1920) نکاتي را بعنوان پاسخ به نقد سومبارت مطرح نمايد. به ويژه در باره نقش لئون باتيست آلبرتي که نظر او را درباره پول پذيرفته اما نقشش را به گستردگي نقش فرانکلين (که وبر براي نشان دادن روح سرمايه داري به او متوسل شده) نمي داند.

از نظر سومبارت کاپيتاليسم در ميانه قرن پانزدهم و در شهر فلورانس متولد گشته زيرا در زمان هايي که شهر دولت ها در حال جنگ هستند فلورانسي ها دامنه تجارت خود را تا مصر و اسکاتلند گسترش داده و داشتن شغل مايه مباهات بوده و پدران در  وصيتنامه خود اگر پسر يا پسراني بيکار داشته باشند جريمه اي تا 1000 فلورين بر آن ها وضع مي شده است.

سومبارت براي اين تز خود به تجزيه و تحليل يکي از آثار لئون باتيستا آلبرتي ( 1404-1472) ميلادي پرداخته است.

«درباره خانواده نوشته شده در سال 1434ميلادي» رساله اي است که آنرا شاهکار آلبرتي ميدانند و در آن، طريقه گفتگوهايي ذهني بين اعضا خانواده اش را شرح ميدهد و در تلاش است بر مبناي اطلاعاتي که از دوران باستان در اين زمينه دارد آنها را با نيازهاي جامعه دوران خود وفق داده تا مورد استفاده قرار بگيرد.

اين رساله مشتمل بر چند فصل است که در هر فصل نويسنده سوژه اي را گسترش داده: فصل اول در باره آموزش کودکان سخن رانده، در فصل دوم عشق و ازدواج را بررسي کرده و در فصل سوم يکسره به سراغ استفاده بهينه از ثروت، جان و روح، بدن و زمان و اقتصاد و بالاخره در فصل چهارم درباره دوستي را مطرح کرده است.

سومبارت ارزش بخشيدن به ثروت و بدست آوردن آن را که وبر روح سرمايه داري مي داند در تک تک جملات البرتي در کتابش به ما نشان ميدهد! از نظر سومبارت، البرتي ورژن قرن پانزدهم ميلادي بنجامين فرانکلين است: «در هر صفحه از کتاب آلبرتي ثروت بزرگ داشته شده و خير برتر ناميده مي شود، عشق ورزي به سود به عنوان صفتي عمومي و طبيعي قلمداد مي شود همه به فکر ثروتمند شدن هستند.» در قرن پانزدهم شاهد گسترش علاقه به ثروتمند شدن هستيم چنان که حتي مرد فرهيخته اي چون آراسموس نيز از اين ميل غالب در بين مردم سخن مي گويد.

البرتي يک اقتصاد خوب را واجد شرايطي مي داند که در وهله نخست بايد عقلانيت بر آن حاکم باشد؛ به اين معنا که دست آوردهاي بزرگ تنها زماني حاصل ميشوند که بر اساس برنامه اي مدون و انديشيده شده تنظيم گردند و روابط بين هدف و وسيله بر اساس يک برنامه عقلاني تنظيم گردد و هيچ گاه رابطه منطقي بين هزينه و درآمد فراموش نگردد. سپس روح پس انداز کردن در جامعه بايد  به عادت تبديل گزدد. آلبرتي به ما اهميت پس انداز کردن را مي آموزاند و هماهنگي خرج و دخل را لازم و بايسته مي داند. واژه زمان و اهميت آن پر تکرارترين مفهوم واژه کتاب البرتي مي باشد:

 «زمان را هدر ندهيد» « از زمان بهره ببريد براي فضيلت هايي که بايد داشته باشيد و گرنه آن را از دست داده ايد» «کسي که زمان را صرف آموختن امور ستودني مي نمايد و مي انديشد به آن ها، آن را به نفع خود بکار برده»

«براي اين که چيزي از اين خير گرانبها يعني زمان را از دست ندهم، اين قانون را به خودم تحميل ميکنم: هرگز بيکار نمي مانم، از خواب اجتناب مي کنم و فقط زماني که خسته هستم به رختخواب مي روم... وقتي قصد انجام کاري را دارم از خوابيدن و هدر دادن زمان اجتناب مي کنم. براي انجام کارهاي روزانه، صبح که از خواب بيدار مي شوم از خود مي پرسم: چگونه مي خواهم وقتم را تخصيص دهم؟ فهرستي از وظايفم تهيه ميکنم و به هر کدام زمان اختصاص ميدهم: صبح يک کار، و بعد از ظهر يک کار ديگر و اين گونه است که من تقريباً بدون خستگي کارم را با نظم و ترتيب انجام مي دهم. دوست دارم خواب را از خودم دريغ نمايم و بکار مشخص بپردازم تا اين که وقتم را هدر بدهم.»

 

آغاز کاپيتاليسم در نگاه ديگران

 

علي مشايخ

سالهاست مطالعات قرون وسطي تا آغاز رنسانس بسيار گسترده تر از قبل دنبال مي شود. براي مورخ شناخته شده اي چون ژاک لوگوف متخصص قرون وسطي هر چند تحولات اقتصادي بزرگي در زمينه هاي بانکداري، استفاده از چک و برات، توسعه تجارت، سيستم هاي جديد اداره کارگاه هاي توليدي، تغيير شيوه هاي توليد، تحولات اجتماعي را سبب شده بود (بويژه در فلورانس)  اما او بيشتر مايل است اين تحولات را سرآغاز دوران پيشا کاپيتاليسم بداند تا کاپيتاليسم!

از سوي ديگر ميتوان به مورخان مارکسيستي چون روتنبرگ و فرانک گروس اشاره کرد. روتنبرگ در مطالعه کمپاني هاي فلورانسي در قرن چهاردهم به اين نتيجه رسيد که بدون ترديد مي توانيم نشانه هايي از آغاز کاپيتاليسم را نظاره گر باشيم. فرانک گروس که تا آخر عمر تز شروع کاپيتاليسم از قرون وسطي را رد ميکرد و اعتقاد داشت که مي توانيم چند المان متفاوت (کاپيتاليسم) را در اروپا و بويژه در ايتاليا مشاهده نماييم.

ورنر سومبارت، ژاک دو گوف ونمونه هايي براي ابطال تئوري وبر ارائه نمودند و اين ويژگي هر تئوري ست که ممکن است پس از عرضه ابطال گردد يا باز به حيات خود ادامه دهد.

 اين بحث هنوز ادامه دارد! در سال 2004 مورخ ايتاليايي جاکوموتو دسکيني کتابي با نام ثروت (فرقه) فرانسيسکن منتشر نمود و در آن در تلاش است نشان دهد که اين فرقه از قرن سيزدهم مفاهيم کاربردي اقتصاد اروپايي را براي اولين بار شکل داده اند! بقول نويسنده کتاب؛  بيچاره ماکس وبر!

اخلاق پروتستاني و روحيه سرمايه داري و شريعتي

شريعتي جدي ترين روشنفکر ايراني است که در تلاش است پروتستانتيسم را نه تنها معرفي نمايد بلکه آن را نيز راه نجات بداند. او شيفته پروتستانتيسم است! براي همين در سخن گفتن از کتاب وبر کليتي ساختگي را ارائه مي نمايد. او از اراده اش براي معرفي وبر در آينده خبر ميدهد. شريعتي احتمالا سه بار در مجموع سخنراني هايش ماکس وبر را مورد دقت قرار داده است: تاريخ و شناخت اديان (1 و 2)  و  انسان  و انسان بي خود!

در" تاريخ شناخت اديان " شريعتي مي گويد: «اگر از اروپا تقليد مي کنيم، بايد از تجربه هاي خوبشان تقليد شود. و اين يکي از آنهاست که آن چه قرون وسطي را خراب کرد قرون جديد را به وجود آورد مذهب نو بود، تحول فکري مذهبي بود، نه مبارزه ضد مذهبي. نقش پروتستانتيسم در ايجاد قرون جديد و تمدن جديد را ماکس وبر بهتر از هر کسي تحليل کرده است».

آيا وبر در کتاب خود به تحليل اين مدعا پرداخته که پروتستانتيسم در ايجاد قرون و تمدن جديد پرداخته است؟ پاسخ روشن است! وبر مي آورد که ما مي خواهيم معين کنيم که نيروهاي مذهبي تا چه حد کيفيي تا در شکل گيري اين روحيه (سرمايه داري) و کمي تا در گسترش آن در جهان سهم داشته اند. نگاه شريعتي به پروتستانتيسم وبر فراتر از کتاب وبر است پس فراتر از از تئوري اوست و براي همين به آمار وبر توجهي ندارد! بنگريد: «چنان که در نقشه جامعه شناسي مذهبي ماکس وبر مي بينيم، در غرب هر جامعه اي که بورژوازي  در آن پيشرفته تر است، پروتستانتيسم نيز در آن اکثريت قوي تري دارد. آلمان، شمال اروپا و آمريکايي شمالي قريب به اتفاق، اسپانيا و ايتاليا که رشد بورژوازي از همه جا ضعيف تر است، اکثريت قريب به اتفاق کاتوليک و فرانسه که ميان اين دواست، اقليت پروتستان نيرومندي دارد».

شريعتي از نقشه جامعه شناسي وبر سخن مي گويد که بر اساس آن هر جا بورژوازي قويتر است پروتستانها در اکثريت قرار دارند! حال اين که آمار ذکر شده توسط وبر در کتابش نشان ميدهد که اتفاقا در ايالت بادن کاتوليکها بيش از 61 درصد هستند و پروتستانها بيش از 37 درصد! ( در اشاره به آمار پروتستانها و کاتوليکها در ايالت بادن فقط خواستم نشانه هايي در عدم مطالعه کتاب وبر آورده باشم!) پس اکثريت يا اقليت مبناي قويتر يا ضعيفتر محسوب نمي شود.

در واقع حتي ماکس وبر اعتقاد دارد که: اين که فکر کنيم روح سرمايه داري فقط مي توانست محصول برخي آثار نهضت اصلاح باشد يا اينکه سرمايه داري به عنوان يک نظام اقتصادي مخلوق نهضت اصلاح کليساست، تزي غيرعقلاني (مترجمان فارسي کتاب وبر کلمات تزي احمقانه و جزمي را بکار مي برند) ميباشد.

آيا بايد فکر کنيم که شريعتي با کتاب وبر آشنايي کامل ندارد؟ چاپ اخلاق پروتستاني ودر سال 1964 به فرانسوي ترجمه و چاپ شده است يعني سالي که شريعتي به ايران برگشته است! آيا اين مطلب نمي تواند ظن بالا  را قويتر سازد؟

ديگر اين که حتي اگر باور کنيم وبر در صدد است تز خودش را به تمام جهان سرمايه داري مربوط سازد، در واقع به موضوعي پرداخته است که مورد تنفر شريعتي ميباشد يعني سرمايه داري! و کيست که نداند نگاه شريعتي در اين زمينه نگاه متضاد است؟ در واقع اگر شريعتي پروتستانتيسم را مي پذيرد، حتما نتيجه آن يعني سرمايه داري (که او بورژوازي مي خواند) را هم بپذيرد!

ابهام سخنان شريعتي فقط در اين محدوده نيست! مفاهيمي چون اومانيسم، رنسانس و پروتستانتيسم نيز اگر با دقت مورد مطالعه قرار گيرند سرنوشتي بهتر نمي يابند! «خود اروپاي امروز معتقد است که «ما از فرهنگ اسلامي تغذيه کرده ايم. اسلام به ما بحر پيمايي را به جاي رودخانه پيمايي و ساحل پيمايي ياد داد. اسلام به ما مرکزيت سياسي آموخت. اسلام به ما آموخت که از  بردگي کليسا بيرون آييم و کليسا را "پروتست" کنيم و پروتستانتيسم را به وجود آوريم. اسلام آمد و بينش قرون وسطايي منحط ما را به يک بينش باز و آزاد از قيد و بند کليسايي تبديل کرد».

ما اطلاعات کاملي در زمينه اثر پذيري جهان غرب از برخي مفاهيم و متفکران اسلامي داريم که عمده آنان  مربوط به قرن وسطي بوده که در اين جا  مجال بحث آن نيست. براي مثال متن زير را ببينيد:

«اگر رفورميسم [مذهبى] نمي بود، رنسانس اولاً به تأخير افتاده بود؛ ثانياً دامنة توفيقى اين چنين به دست نياورده بود؛ و ثالثاً در چارچوب يک جناح محدود، يعنى روشنفکران و خواص متفکر و دانشمند محبوس مانده بود. پروتستانيسم مسبوق به يك نگاه ديگري هم بود كه يك نهضت اومانيزم را شروع كرده بود. نهضتي كه ميگفت: انسان ارزش دارد. كليسا خدا را مطرح ميكرد، براي اينكه بهنام خدا و نايب او انسان ها را قرباني كند و بت پرستي هم يعني همين، يعني قربانيكردن انسان بهنام بت در برابر خدا، خدايي كه بت ميشود و قرباني انساني ميطلبد، ولي خداي ابراهيم قرباني انساني نميخواهد. در دورهي كليسا هم همينطور بود، انسان تحقير ميشد».

دو متن فوق نقل قول آقاجري استاد تاريخ است که اولي را به نقل از شريعتي آورده و دومي از خودش مي باشد! در واقع  رفرم مذهبي  بعد از رنسانس بوقوع پيوسته است بنابراين نمي توانسته تهديدي براي تاخير رنسانس باشد! و بقيه موارد نيز يعني دامنه توفيق آن يا محدود ماندن آن نه نقل تاريخ است و نه تحليل آن بلکه اشتباهي است! عميق!؟

شايد اکنون مطالعه جدي مفاهيمي که مسلم مي شماريم ضرورتي غيرقابل انکار داشته باشد!

 

برچسب ها:
عليرضا مشايخ

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین