طراحی سایت
تاريخ انتشار: 17 ارديبهشت 1402 - 19:59
به ياد معلم فرهيخته بوشهري؛ زنده ياد نجف آهوچهر

احمد عبداللهي: بعد از چند سال تدريس اداره شهرستان بوشهر او را براي مديريت دبيرستان نواب صفوي و بعد از سه سال به مديريت دبيرستان ماندگار سعادت بوشهر منصوب کرد. ايشان بعد از مديريت در دبيرستان سعادت در دبيرستانهاي طالقاني، فاطمه زهرا، شهيد مطهري و شهيد بابايي پايگاه هوايي هم تدريس نمودند و از سال 1365 به جهت اعتمادي که به ايشان بود 17 بار به طور متناوب مسئول سالن مرکزي حوزه تصحيح اوراق امتحاني دبيرستان تعيين گرديد..

 

به ياد معلم فرهيخته بوشهري؛ زنده ياد نجف آهوچهر 

نيم قرن خدمت در تعليم و تربيت فرزندان اين مرز و بوم 

احمد عبداللهي

در هفته بزرگداشت معلم يادي کنيم از يکي از معلمان فرهيخته استان بوشهر زنده ياد نجف آهوچهر که نزديک به پنجاه سال از عمر پربرکت خود را در کسوت آموزگاري، دبيري و مديريت مدارس استان و شهرستان بوشهر صرف تعليم و تربيت فرزندان اين مرز و بوم نمود. به گفته خودش «پدرم به نام قنبر آهوچهر در روستاي درازي از توابع شهرستان دشتي متولد مي شود و در کودکي پدرش را از دست مي دهد با وجودي که باغ و املاک در روستا دارد و شهرتش برگرفته از زميني به نام آهوچهر در درازي است، مادرش باغ و املاک را رها کرده فرزند دلبندش را برداشته و راهي بوشهر مي شود، او را به مدرسه مي فرستد قنبر پس از پايان تحصيلات ابتدايي در شهرباني بوشهر استخدام مي گردد. اما بعد از مدتي کار در شهرباني را رها کرده و در شرکت نفت آبادان، استخدام مي شود که اولين فرزندش، نجف متولد آبادان است. استخدام در شرکت نفت نيز ديري نمي پايد که در وزارت فرهنگ و اوقاف و صنايع مستظرفه استخدام و محل خدمت وي در روستاي ليلتين شهرستان ديلم تعيين مي گردد».

نجف تحصيلات ابتدايي تا کلاس ششم را در ليلتين و ديلم گذرانيد و چون دوره دبيرستان در ديلم نبود پدرش براي ادامه تحصيل فرزندانش، خود را به بوشهر منتقل نمود.

نجف تحصيلات در دوره اول و دوم دبيرستان را در دبيرستان هاي بوشهر ادامه داد  و از دبيرستان ماندگار سعادت ديپلم گرفت. بعد از گرفتن ديپلم براي انجام خدمت سربازي در سپاه دانش به مرکز پياده شيراز رفت. دوره آموزشي خدمت را در مرکز پياده به پايان رسانيد و براي ادامه خدمت آموزگاري در سپاه دانش به درگز استان خراسان رفت تا باقيمانده خدمت را در آن شهر بگذراند. وي 2 ماه از خدمت خود را در درگز به تعليم و تربيت فرزندان آن ديار پرداخت و بعد از پايان خدمت سربازي به استخدام رسمي اداره فرهنگ بوشهر درآمد و خدمت خود را از روستاي بنهگز شهرستان تنگستان آغاز کرد و پس از چندي به بوشهر منتقل شد و در مدرسه پورسيناي امامزاده، مشغول به کار شد. وي فوق ديپلم علوم انساني را ضمن خدمت از مرکز تربيت معلم شيراز گرفت و در دبيرستان هاي شاهدخت و ايراندخت بوشهر تدريس نمود. ايشان در دي ماه 1353 براي ادامه تحصيل کارشناسي جغرافيا مأمور به تحصيل در اصفهان شد، در ضمن تحصيل چهار سال در دبيرستان وحيد دستگردي تدريس نمود. وي پس از پايان تحصيلات دانشگاهي به بوشهر بازگشت و در دبيرستان هاي بوشهر به تدريس مشغول گشت.

بعد از چند سال تدريس اداره شهرستان بوشهر او را براي مديريت دبيرستان نواب صفوي و بعد از سه سال به مديريت دبيرستان ماندگار سعادت بوشهر منصوب کرد. ايشان بعد از مديريت در دبيرستان سعادت در دبيرستانهاي طالقاني، فاطمه زهرا، شهيد مطهري و شهيد بابايي پايگاه هوايي هم تدريس نمودند و از سال 1365 به جهت اعتمادي که به ايشان بود 17 بار به طور متناوب مسئول سالن مرکزي حوزه تصحيح اوراق امتحاني دبيرستان تعيين گرديد. ايشان بعد از 30 سال خدمت صادقانه که به افتخار بازنشستگي نايل آمد. نامبرده از سالي که بازنشست شدند تا سال 1391 مديريت دبيرستان غيرانتفاعي دهخدا را عهده دار شدند که اينجانب به مدت 12 سال در اين آموزشگاه با ايشان دوست و همکار بودم. در اين مدت از تجارب گرانبها و رهنمودهاي ايشان بهرهها بردم و ازسجاياي اخلاقي ايشان الگو گرفتم. وي در دوستي ثابت قدم بود اما در حيطه کاري ملاحظه هيچ کسي حتي نزديکترين دوستان و نزديکان را نميکرد.

حقوقي که بابت مديريت دو شيفته مدرسه دهخدا دريافت مي کرد خيلي ناچيز بود وقتي به وي گفته ميشد چرا با اين حقوق ناچيز دو شيفت کار ميکني در جواب مي گفت «موسس اين مدرسه روزي به دردم خورده به پسرم علي الخصوص فيزيک تدريس نموده و ازم پول نگرفته و من تا آخر عمر بدهکارش هستم».

نجف در مديريت مدرسه استاد و باصلابت بود و اجازه سوء استفاده به هيچ کس را نميداد. خاطرهاي برايم تعريف کرد که بيان آن خالي از لطف نيست؛ مي گفت «در دبيرستان نواب صفوي در کلاس چهارم دبيرستان دانشآموزي داشتم که خيلي شلوغ بود و چندين بار از دستم تنبيه شده بود، در يکي از روزها که او را تنبيه کردم فحشي نثارم کرد که نشنيده گرفتم و به روي خود نياوردم. اتفاقاً در پايان سال تحصيلي پدرش مُرد و در امتحانات نهايي در يکي دو درس تجديد شد. در شهريور به من که مشغول حوزه تصحيح بودم مراجعه کرد و با عذرخواهي و شرمندگي از شلوغي و شيطنتها در کلاس، گفت پدرم مرده اگر قبول نشوم به خدمت رفته و از تحصيل باز ميمانم و سرپرستي خواهر و برادران خردسال را هم بر عهده دارم. که ما هم بررسي کرديم و قبول شد. يک سال بعد روزي متوجه شدم کسي در ميزند،  در را که باز کردم ديدم همان پسر ناآرام در کلاس چهارم است که بستهاي شيريني در دست دارد به پايم افتاده و اظهار سپاس از قبول شدنش نمود که من او را بلند کرده صورتش را بوسيدم. پسر گفت: به لطف خدا و محبت شما در فلان اداره استخدام شدهام، که من هم اظهار خوشحالي نمودم و خدا را سپاس گفتم که ديدم ساکت شد  و ميخواست چيزي بگويد و روش نمي شد که بالاخره دل به دريا زد و گفت آغا يک عذرخواهي ويژه هم به شما بدهکارم. که گفتم حتماً بابت آن فحشي که در کلاس نثارم کردي؟ ديدم به گريه افتاد و هاي هاي مي گريست و ساکت نمي شد. تا اين که خودم او را آرام کردم».

موارد متعددي از ابتکارات آموزگاري و معلمي را برايم تعريف ميکرد، از خاطرات آموزگاري سپاه دانش در سرخس خراسان و اين که در آن جا رسم بود که اگر جواني دختري را ميخواست و پدر خانواده مخالفت ميکرد و آن جوان دختر را ميدزديد  و به مدت يک ماه او را پنهان ميکرد که خانواده دختر نتوانند او را پيدا کنند بعد از گذشت يک ماه پدر دختر وظيفه داشت بدون هيچ عذر و بهانهاي اجازه دهد دخترش با آن جوان ازدواج کند.

وي با دانش آموزان خاطي برخورد ميکرد حتي اگر ولي دانش آموز خاطي در بالاترين مقامات دولتي و يا از افراد ذي نفوذ شهر بود.

به دليل فشار کاري سکته به سراغش آمد و در بخش سي سي يو  بيمارستان بستري گرديد که با بهبودي به کارش در مدرسه دهخدا ادامه داد، چند سال بعد دوباره سکته کرد که عوارض آن لکنت زبان بود که تا آخر عمر برايش ماند. ايشان بعد از سکته دوم در سال 1391 از مديريت مدرسه استعفا داد و موسس مدرسه دهخدا، مدرسه را تعطيل کرد. با پرسنل و دانش آموزان مدرسه منحله دهخدا آموزشگاه ديگري به نام دبستان دکتر حسابي را عبدالله پوربهي با مديريت عنايت الله قديمي تأسيس کرد.

نجف بعد از استعفا از مدرسه بيشتر وقت خود را صرف شرکت در جلسات فرهنگي مختلف که در بوشهر تشکيل ميگرديد، ميکرد که در خيلي از جلسات يکي از سخنرانان جلسه ايشان بودند.

ايشان در 25/7/1401 به همراه همسرش جهت زيارت قبر امام حسين و شهداي کربلا عازم عراق گرديد پس  از بازگشت از عتبات عاليات با کاروان زيارتي از عراق در مسير بازگشت، بيمار شد و در هنديجان حالش بد شد که او را به بيمارستان بردند و تا حدودي خوب شد و به بوشهر بازگشت ولي در 4/8/1401 دوباره بيماري  وي با شدت بيشتري عود کرد که ايشان را به بيمارستان خليج فارس بردند. بعد از چند روز درمان در بيمارستان براي ادامه درمان به بيمارستان «ام آر آي» شيراز منتقل شدند و مدت زيادي در آن بيمارستان تحت مداوا بودند که متأسفانه تلاشهاي پزشکان و کادر درمان موثر واقع نشد و در 26/9/1401 رخ در نقاب خاک کشيد و به ملکوت اعلاء پيوست و جامعه فرهنگي بوشهر يکي از پيشکسوتان  دلسوز فرهنگي خود را از دست داد. وي در قطعه هنرمندان قبرستان عمومي بوشهر در آغوش خاک سپرده شد.

روحش شاد و يادش گرامي باد.

(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و ششم، شماره 1040)

 

برچسب ها:
نجف آهوچهر

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین