طراحی سایت
تاريخ انتشار: 03 مهر 1402 - 10:22
نقدي بر استفاده افراطي از واژه هاي انگليسي

دکتر محسن قيصي‌ زاده : زبان ديرپاي فارسي شناسنامهي ما ايرانيان است، تنهي اصلي هويت ماست، ريشه در فرهنگ و تمدن و زيست ما دارد و به عنوان نقطهي اشتراک بين قوميتهاي کشور و حتي فراتر از مرزها در حوزهي نفوذ تمدن فرهنگي ايران، همبستگي ميآفريند. اينچنين است که شخصيتهاي فرهنگي و ادبي از آذربايجان تا سيستان و از خوزستان تا خراسان و حتي از افغانستان تا تاجيکستان و... بر نقش بيبديل و غيرجايگزين اين زبان تأکيد دارند...

نقدي بر استفاده افراطي از واژه هاي انگليسي

« صداتو »؛ تمنّاي آنچه خود داريم از زبان بيگانه

دکتر محسن قيصيزاده

چنديست به پيشنهاد پسر نوجوانم، به اتفاق وي و همسرم برنامهي «صداتو» را از سايت فيليمو ميبينيم. برنامهاي زيبا، حالخوبکن و مفرح که با ايجاد فضايي شاد، در اين روزمرهگيها و وانفساي تورّم و تشويش، ضمن رقم زدن لحظاتي خوش، لبخند را به لبان مخاطب هديه ميدهد.

اما آنچه جاي گلايه و شگفتي دارد و لذت بردن بيش از پيش از اين برنامهي خوب را خَش مياندازد، استفادهي افراطي و پرتکرار از واژههاي انگليسي و بيگانه است.

ساليانيست استفاده از واژههاي غير فارسي تقريباً در اکثر برنامههاي صدا و سيما از گزارش فوتبال گرفته تا فيلم و سريال و... و همچنين برنامههاي مختلف و متنوع شبکه‌‌هاي خانگي نظير فيليمو، نماوا و... به گوش ميخورد، اما در برنامهي «صداتو» بسيار پررنگتر و غليظتر بازتاب يافته است.

در اين برنامه تقريباً همه و همه از تهيهکنندگان و نويسندگان و مجري و هنرمندان حاضر در برنامه و ميهمانان و... اصرار عجيبي به استفاده از واژههاي انگليسي و... دارند. هنگام ديدن برنامه، آش تا آنجا شور ميشد که گاه پسرم که اتفاقاً چند ترم کلاسهاي زبان انگليسي را هم گذرانده، با نگه داشتن پخش، معني فارسي واژههاي فرنگي را که پيدرپي و جا و بيجا از صفحهي تلويزيون به صورت بيننده کوبيده ميشد، از من و همسرم ميپرسيد!

در اين برنامه، اولين واژهاي که بدجور توي ذوق ميزند، کلمهي هلپر (helper) است. استفاده از اين واژه با توجه به مترادفهاي متعددي که در زبان فارسي دارد، توجيهپذير نيست، چنان که خود مجري برنامه پس از به کار بردن اين واژه، براي جا افتادن بهتر آن، مترادفهاي فارسي را پشت سر هم رديف ميکند.

دقت کنيد براي همين هلپر چند مترادف و معادل قابل استفاده در زبان فارسي داريم: ياور، کمککننده، ياريگر، ياريدهنده، همراه، راهنما و...! به کجاي تهيه کنندگان و برنامهريزان برميخورد اگر يکي از همين کلمهها را به جاي آن واژهاي که به زور و چون وصلهاي ناجور در اين برنامه چپاندهاند به کار ميبردند؟

جالب اينکه کاربرد اين کلمه که اتفاقاً در ميان جمله و کلمات فارسي بدآوا و نچسب جلوه ميکند، ميهمانان را نيز تحت تأثير قرار ميدهد تا بنا به فضاي برنامه از آن استفاده کنند، تا آنجا که يکي از ميهمانان که دچار ترديد شده، از جناب مجري سؤال ميکند: «ميشه هِلپ بگيرم»؟!

اما قضيه به اينجا و همين يک کلمه ختم نميشود و در طول برنامه، استفاده از کلمات غيرضروري بيگانه همچون کشيده شدن قاشقي بر ظرف رويي در دست کودکي بازيگوش، روان دوستداران زبان فارسي را بيش از پيش به هم ميريزد. و من با هر بار شنيدن اين واژهها، به پسرم و ديگر نوجوانان اين سرزمين فکر ميکنم که با ديدن چنين برنامههايي، در آينده چگونه سخن خواهند گفت و نگاهشان به زبان مادري چگونه خواهد بود؟

از وقتي مصمم به اعتراض و نگاشتن اين مطلب شدم، برخي واژههاي بيگانه و عمدتاً انگليسي به کار رفته در دو سه قسمت آخر را به دفتر ذهن سپردم. به اين عبارات و واژههاي نامأنوس که امکان استفاده از معادل فارسي آنها وجود داشت، دقت کنيد:

- ليپسينک!

- چالش آنلاک!

- به شما کيوهايي ميده که...!

- پسر تالنتمون...!

- من تارگتم اينه...!

- پنل هنرمندان...!

- فيلم بورينگ و شُل و ولي شده...!

- جزو وينِرها باشيم و رنک آخر نباشيم...!

- ديتا...!

- نِرسَم تو بيمارستان...!

- آلرِدي...!

- همچنان آقاي پيک موتوري موتوري رو سِيو داشته باشيد...! ...با پول سِيو شده به استوديو برگشتيم...!

کلماتي که از نظر گذشت و توسط مجري، گروه هنرمندان و ميهمانان به کار رفته، تنها به عنوان مُشتي نمونهي خروار آمده است. در اين ميان البته به عنوان استثناء، تأکيد و مباهات يکي از هنرمندانِ ياريگر " محسن شريفيان" نه تنها به زبان فارسي، بلکه به استفاده از لهجهي بومي و کلمات بوشهري خود جاي ارج و تقدير دارد و جالب اينکه بومي صحبت کردن وي، بسيار دلنشين و جذاب جلوه ميکند.

علاوه بر اين قسمت يازدهم صداتو نيز که بنا به حضور يک ميهمان خوزستاني و دو هنرمند جنوبي ديگر، به سمت استفاده از کلمات، عبارات و اصطلاحات جنوبي پيش رفت و اتفاقاً نسبت به ديگر قسمتها از واژههاي وارداتي کمتري استفاده شد، خيلي باحالتر و شيرينتر از آب در آمد.

همانطور که از نثر اين قلم بر ميآيد، بنده به عنوان نويسنده مطلب، از حساسيت و البته مهارت کساني همچون استاد جلالالدين کزازي در استفادهي تام و تمام از کلمات فارسي برخوردار نيستم و حضور و تثبيت بسياري از کلمات وارد شده به زبان و فارسي شدن آنها را پذيرفتهام، کما اينکه در حال حاضر به دليل ضعف و رخوت و عدم تأثيرگذاري که در طول اين چند دهه بر نهادهايي همچون فرهنگستان زبان و... حاکم بوده، چارهاي جز پذيرش اصطلاحات علمي و فني معادلسازي نشده خارجي و استفاده از آنها نداريم.

اما استفادهي افراطي و بيدليل از واژههاي بيگانه و آلوده کردن بيش از پيش زبان فارسي به اين کلمات، قابل قبول و توجيه نيست. لذا حذف بيدليل هر واژهي فارسي و جايگزيني آن با واژهي غير و غريب، زخمي بر پيکرهي زبان و ادبيات فارسي به شمار ميرود.

زبان ديرپاي فارسي شناسنامهي ما ايرانيان است، تنهي اصلي هويت ماست، ريشه در فرهنگ و تمدن و زيست ما دارد و به عنوان نقطهي اشتراک بين قوميتهاي کشور و حتي فراتر از مرزها در حوزهي نفوذ تمدن فرهنگي ايران، همبستگي ميآفريند. اينچنين است که شخصيتهاي فرهنگي و ادبي از آذربايجان تا سيستان و از خوزستان تا خراسان و حتي از افغانستان تا تاجيکستان و... بر نقش بيبديل و غيرجايگزين اين زبان تأکيد دارند.

بدون تعصب و جانبداري، کدام زبان را در دنيا ميتوان سراغ گرفت که شعر و ادبيات با اين گستره در همهي حيطهها و ابعاد آن از علم و دين و عرفان و نجوم و حتي پزشکي و... جاري باشد؟ چطور دلتان ميآيد در کشوري که مهمترين ويژگي و شاخصهاش شعر و ادبيات است و بيتبيت شعر در زمين و زمان در پرواز و پراکنده است، به زبان عسلسخناني همچون رودکي، فردوسي، خيام، سعدي، حافظ، مولانا و... صحبت نکنيد؟  

باور کنيد استفاده از واژههاي فرنگي و بيگانه، نشانهي باکلاس بودن نيست و استفادهي بيجا از کلمات غربي بيش از آن که باسوادي گوينده را برجسته کند، به نوعي تازه به دوران رسيدگي، خودباختگي و از خودبيگانگي فرد را نشان ميدهد. به راستي چرا بايد آنچه خود داريم ز بيگانه تمنا کنيم، از اصل خويش دور بمانيم و در آخر، حيرتزده در وادي فرهنگ، روزگار وصل خويش بازجوييم؟

در روزگاري که کشورهاي بيگانه و همسايه از جعل نام خليج فارس تا ثبت آيين و رسوم اصيل ايراني را به نام کشور خود در دستور کار قرار داده و حتي با تحريف تاريخ، تغيير خاستگاه و زادگاه دانشمندان و نامآوران ايران را همّت گماشتهاند، چرا ما خود نادانسته در اين مسير فرهنگزدايي گام بر ميداريم؟

براي حفظ اين زبان و فرهنگ، بزرگان ما خون دلها خوردهاند و عمرها صرف حفظ و گسترش آن شده است. برجستهترين اين افراد همانا فردوسي پاکزاد، آن دهقان نجيبزاده بود که زندگي و جان و مال بر سر نگهداشتِ اين زبان فاخر گذاشت و در آخر به تهديدِ به پاي پيل افکنده شدن، سرگردانِ يار و ديار شد. به حرمت آوارگي و دربدري پير فرزانهي توس در اواخر عمر و قدر نديدن و زجر کشيدنش، اينقدر ساده و بيانديشه، گنج فرهنگي خود را به تاراج ندهيم./ عصر ايران


نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین