گفتگو با همایون شهنواز، کارگردان سریال دلیران تنگستان:
ابوشهر و تنگستان با رئیسعلی دلواری گره خورده است. مردی که در زمان حیاتاش مبارزی جسور بوده و مقطعی از تاریخ این سرزمین را از آن خودش کرده است. اما بوشهر مرد دیگری را در حافظه خود نیز ثبت کرده است. همایون شهنواز کارگردان «دلیران تنگستان» و راوی زندگی رئیسعلی دلواری ...
خبرگزاری میراث فرهنگی ـ گروه فرهنگ و هنر ـ نام بوشهر و تنگستان با رئیسعلی دلواری گره خورده است. مردی که در زمان حیاتاش مبارزی جسور بوده و مقطعی از تاریخ این سرزمین را از آن خودش کرده است. اما بوشهر مرد دیگری را در حافظه خود نیز ثبت کرده است. راوی دلاوریهای رئیسعلی. مردی که به اندازه حافظه تاریخی بوشهر برای به ثبت رساندن لحظههای آن اتفاقهای مهمی را رقم زده است. همایون شهنواز اگر چه برای نسل امروز مردمان ایران نامی کمتر شناخته شده باشد. اما هم او بود که با «دلیران تنگستان» اولین سریال فارسی زبان تلویزیون و سینمای ایران را به حافظه تصویری آن الصاق کرد. گفت و گو با او در روزهایی که صحبتها درباره خلیج فارس و تمامیت ارضی ایران بیش از گذشته نقل محافل رسمی و غیر رسمی شده است شاید خالی از لطف نباشد.
چطور شد که ساخت سریال «دلیران تنگستان» را بر عهده گرفتید؟
سریال «دلیران تنگستان» جوابگوی برخی از نیازهای مردم زمان خود بود. طرح این سریال را زنده یاد فریدون رهنما داد که توسط آقای قطبی با بودجهیی بالغ بر یک میلیون و 500 هزار تومان به تصویب رسید. درحالی که در آن زمان برای ساخت یک فیلم معمولی تنها صد هزار تومان هزینه میشد. این اثر، نخستین سریال ایرانی بود و از فضای استودیو فاصله گرفت. امروز متاسفانه چیزی از بوشهر باقی نمانده است. بافت بوشهر برای بازسازی واقعیتهای تاریخی کمک فراوانی به من کرد و من با مشکل خاصی برای انتخاب لوکیشن مواجه نبودم
پس با خوش شانسی روبرو بودید که با معماری آن زمان مشکلی در کارتان پیش نیامد؟
در سینما، معماری حرف اول را میزند. همان طور که در آثار آلفرد هیچکاک کاملا مشهود است، معماری لوکیشن، مهمترین عامل در القای تصویر واقعی از داستان است. همواره در فیلمهایم به محیط پیرامون آن حساس بودم و در آثار آیندهام نیز به همین ترتیب خواهم بود.
![]() |
سریال «دلیران تنگستان» جوابگوی برخی از نیازهای مردم زمان خود بود. طرح این سریال را زنده یاد فریدون رهنما داد که توسط آقای قطبی با بودجهیی بالغ بر یک میلیون و 500 هزار تومان به تصویب رسید. |
بگذارید از یک اتفاق صحبت کنیم. شما چندین سال بعد از ساخت سریال «دلیران تنگستان» به سراغ خیری همسر رئیسعلی دلواری رفتید. از آن دیدار بگویید؟ چه گذشت در آن اتفاق؟
صبح زود یکی از روزهای خردادماه که روی ایوان خوابیده بودم، ناصر برهان آزاد آمد سراغم و گفت: باید برای فیلم برداری به بوشهر بروید. پرسیدم ماجرا چیست؟ گفت مربوط به زن رئیسعلی است. پیش خودم گفتم: خدایا، نکند برای او اتفاقی افتاده؟ سپس به بوشهر رفتیم و به اتفاق استاندار به آن روستا رفتیم. آنجا متوجه شدم که برای این خانم ماهیانهای در نظر گرفته شده که باید رسما به او تحویل داده شود. چشم خیری درست نمیدید. رفتم و خودم را معرفی کردم. مرا شناخت، چون قبلاً از او فیلم گرفته بودم. بعد به استاندار اشاره کرد که در گوشهای ایستاده بود و گفت این آقا کیست؟ گفتم استاندار بوشهر. گفت استاندار یعنی چه؟ یکی از اهالی در گوشی برایش توضیح داد که: یعنی حاکم. گفت حاکم بوشهر؟ بعد سکوت کرد و سپس ادامه داد: افسوس که دیر آمدی ای نگار سرمست. آمدی به ما سربزنی؟ استاندار، خودش را جمع و جور کرد و خیلی رسمی توضیح داد که حامل سه فقره چک، هر کدام به مبلغ یک هزار و پانصد تومان است. گفت: از اول فروردین 1354 این مقرری برای شما در نظر گرفته شده و اینها مال سه ماه گذشته است و از این پس باید مادام العمر هر ماه به شما پرداخت شود. زن رئیس علی گفت: مادام العمر؟ من 96 سال سن دارم و ممکن است فردا صبح از خواب بیدار نشوم. آقای حاکم! این به چه درد من میخورد؟ من به همین نان خشکی که به آب میزنم عادت دارم. بعد به بچهها اشاره کرد و گفت: برای اینها مدرسه بسازید، مریضخانه بسازید، اینها راه ندارند، آب نیست. استاندار گفت: مطمئن باشید به اینجا رسیدگی میشود، اما این پول مخصوص شماست.
![]() |
زن رئیس علی گفت: مادام العمر؟ من 96 سال سن دارم و ممکن است فردا صبح از خواب بیدار نشوم. آقای حاکم! این به چه درد من میخورد؟ من به همین نان خشکی که به آب میزنم عادت دارم. |
جالب این که بعد از آن بحث شد با این چک چه بکنند؟ یکی گفت در بانک نقدش کنیم. آقایی گفت: ای آقا اگر بانک این پول را بدهد، با امنیت جانی این پیرزن چه کنیم؟ اگر این پول به دست او برسد، دزدها شبانه سرش را میبرند. خلاصه بلبشویی به پا شد. این پول در آن زمان و در آن روستا خیلی زیاد بود.
به جز دلیران تنگستان موضوع یا داستان تاریخی دیگری را برای تبدیل به فیلم انتخاب نکردهاید؟ آیا کار دیگر در رابطه مسائل تاریخی یا اسطورهای ایران در نظر دارید که آن را به فیلم یا سریال تاریخی تبدیل کنید؟
من یک داستانی داشتم در این مورد که چطور میشود که ستمکشها، وقتی به قدرت میرسند، بدترین ستم گران میشوند. در صورتی که با تمام وجود خودشان تلخی سیستم را حس کردهاند. داستان کیخسرو از شاهنامه را کار کردم. کیخسرو از شخصیتهای عرفانی و از اساطیر شاهنامه است. پادشاهی کیخسرو، پایان بخش جنگهای ویرانگر و پایان ناپذیر ایران و توران بود. او کسی است که دنیای مادری و پدربزرگ خودش را میکشد، یعنی پدر فرنگیس، را که سرکرده و فرمانده نیروی اهریمنی بود. وقتی بر تورانیان پیروز میشود و در مملکت داد و دهش برقرار میکند و برای این که همه جا آرامش و آبادانی برقرار کند، آن قدر درگیر میشود که مادر خودش را که همسر سیاوش بود و بسیار هم به او علاقهمند بود، پاک از یاد میبرد. او وقتی بر میگردد که جنازه فرنگیس را برای خاکسپاری میبردند. این داستان را به عنوان یک داستان ایرانی در دوره آقای خاتمی پیشنهاد کردم و زنده یاد سیفالله داد هم خیلی مرا تشویق کرد و به فارابی رفتم. ولی آنها گفتند فیلمی باب روز بساز، شاهنامه لباس دارد دکور دارد. مسأله دارد.
به هر حال کیخسرو بعد از همه آن پیروزیها، وقتی به شبستان خود میرود، سلاح و زره خود را رها میکند و داخل شبستان میشود، پردهها را میکشد و چله نشینی او از همین جا آغاز میشود. دستور میدهد که هیچ کس حق ورود ندارد. مریدان و سرداران و پهلوانان، از جمله زال که هزار سال است فرد اساطیری ایران است نسبت به او بدگمان میشوند و او را همنشین شیطان میخوانند. حتی غذا هم نمیخورد. تمام دیالوگ این داستان را از حدود پنج هزار بیت استخراج کردم و به زبان فردوسی نوشتم. یعنی در اصل این دیالوگها را از زبان فردوسی است و من کارهای نیستم. غیر از دو سه بیت، هیچ دستی در آن نبردم. چون خود فردوسی میزانسن داده است؛ مثلاً در سکانس شبستان، وقتی توضیح میدهد و توصیف میکند، هر کدام با زبان و گویش خود سخن میگویند:
تو را وقت شادی و بر خوردن است
نه هنگام تیمار و افسردن است
بعد هم، مثلاً رستم میگوید:
بگو گه زما تا دلش خوش کنیم
پر از خون دل و رخ برآتش کنیم
هر کسی متناسب با شخصیت خود سخن میگوید. مثلاً آن مرید میگوید:
ندانیم که چرا تیره شد روزگار
چه اندیشهای است در سر شهریار
![]() |
من یک داستانی داشتم در این مورد که چطور میشود که ستمکشها، وقتی به قدرت میرسند، بدترین ستم گران میشوند. در صورتی که با تمام وجود خودشان تلخی سیستم را حس کردهاند. داستان کیخسرو از شاهنامه را کار کردم. |
و روزی کیخسرو همه را فرا میخواند و میگوید نگران نباشید، من آرزویی دارم که تا به آن نرسم، به این روش ادامه میدهم و نزد خدای خودم استغاثه میکنم و به نماز و نیایش میپردازم. از او می پرسند چه آرزویی داری؟ میگوید به موقع خواهم گفت. و نوید میدهد که من با اهریمن همنشین نشدم و ایران را تهدید نمیکنم. چله نشینی از همین اساطیر آغاز شده است و نکته قابل ذکر این که، اساطیر ایران یکتاپرستند ولی اساطیر دیگر ممالک چند خدایی هستند. حکایت آرزو و آرمان آنها هم رسیدن به زیبایی و لذت بردن از زیبایی است. به هر حال روز آخر که سروش ایزدی میآید، میگوید: چه میخواهی؟ کیخسرو میگوید: تا امروز هر کاری میکردم برای ملت خودم بود، از این به بعد هر چه میکنم برای بقای خودم است. بنابراین از خداوند میخواهم که مرا در بهشت مینو جای دهد و این پادشاهی را از من بگیرد. سروش ایزدی هم به او میگوید که تو پذیرفته شدی و با ما بیا. کیخسرو هم پادشاهی را رها میکند و با تمام سرداران خود وداع میکند و میرود. رستم میگوید:
خردمند از این کار حیران شود
که زنده کسی سوی یزدان شود
و این نشان میدهد که چه نگره و جهان بینی والایی مطرح است که تا زمانی که هستی باید در خدمت خلق باشی.
آیا این علاقه به فردوسی در نگارش و ساخت دلیران تنگستان هم اثر گذاشت؟
حقیقت این است که فردوسی اثری حماسی و جهانی را خلق کرده و خارج از جنبه ادبی و طرح داستان و حماسه آفرینیهای آن، انسان به عظمت این کار پی میبرد که هزار سال بعد از او با همان زبان فردوسی صحبت میکنیم. دیگر این که به ما یادآوری میکند اگر سرزمینی به نام ایران هنوز باقی مانده است، نقش فردوسی در آن بسیار مؤثر بوده است. در ساخت این سریال هم خیلی در من تأثیر گذاشته بود، زیرا وقتی به آن جا رفتم، خوانینی که هنوز آن جا بودند و خودشان که نه ولی پدرانشان در آن نهضت شرکت داشتند، به من یادآوری میکردند که چه پیش از جنگ و چه در جریان جنگ، شاهنامه خوانی بخشی از تدارکات جنگ بود و برای تهییج جنگجویان مورد استفاده قرار میگرفت. هر خانی یک پادو شاهنامه خوان داشت و شاهنامه همانند قرآن و حافظ و سعدی در اکثر خانوادهها و البته در تناسب با سواد آن دوره خوانده میشد. در این سریال هم چندین صحنه شاهنامه خوانی دارم. یکی از آنها در سه قسمت اول برای مجروحین بد حال که خواهر احمد خان به آنها رسیدگی میکند شاهنامه میخواند. از بخشو هم که خیلی خوب شاهنامه میخواند، برای شاهنامه خوانی استفاده کردم، منتها نقالی نمیکند بلکه آهنگین و ملودیک میخواند.
![]() |
آن طور که من از همرزمان او شنیدم، رئیس علی انسان مقبولی بود. کسی بود که بسیار شخصیت جذابی داشت و گاهی اوقات تند خو بود، رئیسعلی آن کارها را نکرد که در زمان خودش و یا بعد از خودش قهرمان شناخته شود. |
بعد هم رجزخوانی بود. فردوسی بخشهایی دارد که شاهکار رجز خوانی محسوب میشود و اشارات آن بسیار ظریف و مؤثر است. مثلاً در صحنه نبرد اشکبوس با رستم، اشکبوس که اسب بسیار زیبا و نازنینی هم دارد، دور میدان میگردد و به رستم میگوید که چرا پیاده آمدهای و بر سر بی تنت چه کسی خواهد گریست. رستم میگوید: مرا مادرم مرگ نام تو کرد. بعد میگوید: به شهر شما شیرو ببر و پلنگ/ سواره بیایند هر سه به جنگ و بعد از آن میگوید توس مرا فرستاد که اسب را از تو بگیرم و همین کار را هم میکند. بخشی که من بعد از شاه خاموش ساختم، دوازده اپیزود بود که دنباله همین ماجرا بود. منتها آنان گفتند شما نمیتوانید روزی چهار دقیقه فیلم بگیرید اما یکی پیدا شده است که روزی شش دقیقه فیلم میگیرد و برای ما کمیت مهمتر از کیفیت است. من هم به آقای لاریجانی شکایت کردم که بابت خرید داستان، پول مرا پس بدهید و اصلاً نمیخواهم این فیلم را بسازم. هر اپیزودی صد و هفتاد هزار تومان به من دادند که خرج حروف چین هم نمیشد. بالاخره آن کار را از من گرفتند و گفتند که دوازده قسمت باقی مانده را شما بسازید و جالب است که سریالی را باید بسازم که هشت قسمت اول آن حذف شده است. ساختن کارهای تاریخی نیازمند بلندنظری و عزم ملی است، چون از آن ملت است.
آن دوازده قسمت چه بود؟
زندگی یکی از قهرمانها به نام شیخ حسین چاه کوتاهی که خیلی هم آن را دوست دارم و نام آن را «باغ پر درخت» گذاشتم.
من یک داستانی داشتم در این مورد که چطور میشود که ستمکشها، وقتی به قدرت میرسند، بدترین ستم گران میشوند. در صورتی که با تمام وجود خودشان تلخی سیستم را حس کردهاند. داستان کیخسرو از شاهنامه را کار کردم.
تمام دوازده قسمت درباره شیخ حسین چاه کوتاهی است؟
بیشتر آن درباره اوست. نقش شیخ را امیر دژاکام بازی کرد در سریال دلیران تنگستان کامران نوزاد نقش او را بازی کرده بود.
چرا برخلاف نام کتاب آدمیت که دلیران تنگستانی بود، شما «دلیران تنگستان» را برای سریال انتخاب کردید؟
برای این که من کل منطقه را میخواستم به تصویر بکشم.
آیا واسموس آلمانی هم جزو دلیران تنگستان بود؟
نه، این طور نبود. من به خوبی نشان دادم که او مأموریتی داشت ولی موقعی به تنگستانیها و دشتستانیها میرسد که دست خالی است. انگلیسیها تمام چیزهایی را که با خود داشت از او گرفتند و در واقع واسموس به تنگستانیها پناهنده شد من سندی دیدم که نشان میدهد ده هزار تومان به غضنفرالسلطنه بدهکار است و خیلی هم تلاش میکند تا از دولت آلمان این پول را دریافت کند و بدهی خود را بپردازد.
در کتابهای «زیر آفتاب سوزان»و «به سوی شرق» آمده است که آلمانها در جریان جنگ جهانی اول دیدند که فعالیت آنان در اروپا با مقاومت شدید کشورهای عمده مثل انگلیس و روس و فرانسه مواجه میشود. میخواستند آن نیروها را متوجه شرق کنند، این است که چندین گروه میفرستند. مثلاً یک گروه فرستادند. برای انفجار پالایشگاه آبادان که من هم یک داستان دارم به نام برجهای قلعه تدبیر که از «روزهای به یادماندنی» حذف شد یا مثلاً اسکارخان حتی تا هرات کابل میرود و با پادشاه افغانستان ملاقات میکند و با قبایل آن جا دیدار میکند تا به هندوستان نفوذ کنند و هندیها را برای رهایی از تسلط انگلیسیها تحریک کنند.
![]() |
چه گوارا میگوید: کسی که انقلاب میکند و به پا میخیزد، در واقع به جایی میرسد که فکر میکند شرایط تحملناپذیر است و در این شرایط شروع میکند به عکسالعمل نشان دادن و به این فکر نیست که نیروی کافی ندارد. |
کدام برجستگیهای شخصیت رئیس علی شما را علاقه مند کرد؟
آن طور که من از همرزمان او شنیدم، رئیس علی انسان مقبولی بود. کسی بود که بسیار شخصیت جذابی داشت و گاهی اوقات تند خو بود، رئیسعلی آن کارها را نکرد که در زمان خودش و یا بعد از خودش قهرمان شناخته شود. او در یک جریان تاریخی قرار میگیرد و صادقانه ایفای نقش میکند. این همان چیزی است که من به محمود جوهری القا کردم. برعکس خیلیها که میخواهند قهرمان آن مبارزه شناخته شوند، هدف این شخص ادامه مبارزه است و نه حتی رسیدن به پیروزی در زمان خودش. این که میگویند «دستش از خاک بیرون است» منظورشان همین است.
چه گوارا میگوید: کسی که انقلاب میکند و به پا میخیزد، در واقع به جایی میرسد که فکر میکند شرایط تحملناپذیر است و در این شرایط شروع میکند به عکسالعمل نشان دادن و به این فکر نیست که نیروی کافی ندارد. به این نمیاندیشد که شهید میشود و به این فکر نمیکند که دشمن خیلی نیرومند است و حتی داخل کشور علیه او توطئه میکنند. عزمش جزم مبارزه است. در همه جای دنیا این اتفاق میافتد. لومومبا، زاپاتا، چه گوارا و رئیسعلی هم همین گونه هستند. یکی دیگر از ویژگیهای اخلاقی رئیسعلی این بود که بین جمع بزرگان مثل خوانین یا سرداران و رهبران، بسیار ساکت و فرزانهوار خاموش بود. فقط یک هدف داشت و آن هم ادامه مبارزه. انگلیسیها هم خوب میدانستند چه کسی را باید از سر راه بردارند. در زندگی شخصی ـ طبق روایت دیگران ـ سه همسر و به قولی هم دو همسر داشت که خیری همسر آخر او بود. بسیار محبوب بود و اهل گردآوری مال و ثروت نبود. ادعا نمیکنم که بر دانش سیاسی زمان خود اشراف داشت، ولی مشروطیت براو تأثیر داشت و علاوه بر حس سیاسی، کمی هم سواد داشت.
مردم ما رئیسعلی را با چهره زنده یاد محمود جوهری میشناسند، این مسأله در شما که خالق این اثر هستید، چه حسی به وجود میآورد؟
ما خیلی کار کردیم تا چهره جوهری درست شود. جوهری سیمای جذاب و چشمانی نجیب داشت. کارش صادقانه بود. اهل نماز هم بود. هر کدام از این ویژگیها عالمی دارد. من چه میتوانم بگویم وقتی او در جوانی درگذشت و کار خودش را هم درست و حسابی ندید؟
شاید یکی از دلایل جاودانگی جوهری مرگ نابهنگام او بود. مردم بعد از این سریال او را در هیچ نقشی ندیدند.
جوهری تازه ازدواج کرده بود. گاهی اوقات که میخواست از بوشهر به تهران برگردد، شخصاً خجالت میکشید به من بگوید و هاشم ارکان را واسطه میکرد تا دو سه روز مرخصی بگیرد. من هم در حدی که زیاد به کارمان لطمه نخورد به او مرخصی میدادم، چون بعضیها میرفتند و در بازگشت ریش و سبیل اصلاح کرده داشتند و از ما کاری ساخته نبود.
اگر می ماند، ستاره می شد؟
هر چند اهل شهرت طلبی و ثروت نبود ولی حتماً ستاره میشد. خلوص و فداکاری او و دیگران در این سریال واقعاً مثال زدنی است. در این دوره من یک فیلم خواستم بسازم اما نابودم کردند. یک شخصی برایم نامه نوشت که آقای شهنواز من حاضرم سر صحنه فیلم شما جاروکشی کنم، بعد که با او قرارداد بستم، گفت: من فقط در صحنههایی حاضر میشوم که دیالوگ داشته باشم در غیر این صورت نمیآیم. محمود جوهری اهل این حرفها نبود. من با او قرارداد چهل هزارتومانی بستم. و قرارداد هم برای شش یا هفت ماه بود در حالی که دو سال تمام رفت و آمد کرد، ولی در پایان من برای او پیشنهاد پاداش کردم و چهل هزار تومان پاداش برای او دریافت کردم و به او پرداختم. و او هم با این پول یک اتومبیل پیکان جوانان قرمز رنگ خرید و با همان به مسافرت رفت و تصادف کرد و کشته شد. یک نفر به من گفت که تو باعث شدی که او ماشین بخرد، چون تازه رانندگی یاد گرفته بود. البته آن جاده، جاده خطرناکی است و هنوز هم قربانی میگیرد.
![]() |
من دیگر نمیخواهم این سریال را دوباره بسازم. آن قدر قهرمان در این مملکت داریم که کسی نام آنها را هم نشنیده است، پس چرا این کار را بکنم. |
همسر او هم در این تصادف کشته شد؟
بله! فقط فرزند او زنده ماند و الان در کرج زندگی میکند. پدر مرحوم جوهری نیز چند سال پیش فوت کرد.
بعد از گذشت این همه سال و این همه اقبال از این سریال، اگر بخواهید این سریال را دوباره بسازید، چگونه میسازید؟
من دیگر نمیخواهم این سریال را دوباره بسازم. آن قدر قهرمان در این مملکت داریم که کسی نام آنها را هم نشنیده است، پس چرا این کار را بکنم. گذشته از آن، اگر کاری مقبولیت دارد چرا دوباره آن را تکرار کنم؟
مرتبط:
» عکس های منتشر نشده از پشت صحنه دلیران تنگستان [بيش از 8 سال قبل]
نظرات کاربران
خداوند به آقای همایون شهنواز جزای خیر دهد که با این کوشش وافر خویش یکی از سرداران دلیر ایرانی را به نمایش دید مردم رسانده است.
فیلم اتر خودش را برمخاطب بطور اگمل داشته واثری ماندگار است .
حقیر برای فاتحه خوانی رییس علی به وادی السلام رفتم انجا حتی سنگ قبری در خور شان آن مرد بزرگ ندیدم از دست اندرکاران استدعا دارم فکری بیندیشند.
آخرین اخبار
- تبلوري از يک ايران مهربان و اخلاق مدار
- پرويز هوشيار؛ نويسنده و هنرمند متعهد و دلسوز بوشهري
- قوت قلب انسان دوستانه يک پزشک شهر کُنارتخته در دشت خشت کازرون
- واقعيت تلخ بيتفاوتي مديران براي رفع مشکل شيرخوارگاه در بوشهر
- سفينه فضاييِ جورج پمپيدو
- « صداتو »؛ تمنّاي آنچه خود داريم از زبان بيگانه
- بلاتکليفي بیست هزار ميليارد تومان؛ بدهي حق آلايندگي صنايع نفت و گاز و پتروشيمي به استان بوشهر!
- به جاي پلمپ کردن، به فکر رفع مشکلات باشيد
- گندمهاي ترومن در مدارس بوشهر
- ديگر توان جنگيدن با موانع ساخت شيرخوارگاه در بوشهر، را نداريم
- بازآزمايي تجربههاي شکست خورده در دانشگاهها
- رئيسعلي دلواري، نمونه کاملي از شجاعت و جسارت
- حکایت سنج و دمامزني در بوشهر
- محمد شريفيان، نابغة نوحه موسيقي
- دولت به دنبال خاموش کردن صداي منتقدان در بوشهر؟!
پربیننده ترین
- خاطره تُوسون و شِنو تو دِرياي بوشهر
- تبلوري از يک ايران مهربان و اخلاق مدار
- حکایت سنج و دمامزني در بوشهر
- نارضايتي مردم از قطع مکرر آب آشاميدني در بوشهر
- سفينه فضاييِ جورج پمپيدو
- پرويز هوشيار؛ نويسنده و هنرمند متعهد و دلسوز بوشهري
- بلاتکليفي بیست هزار ميليارد تومان؛ بدهي حق آلايندگي صنايع نفت و گاز و پتروشيمي به استان بوشهر!
- نجات از تيرباران به لطف مردم بوشهر
- قوت قلب انسان دوستانه يک پزشک شهر کُنارتخته در دشت خشت کازرون
- آب انبار قوام و آبرساني به بندر بوشهر در قديم
- زندگی آگاهانه: دايره شايستگي
- افشای حقايق و رازهاي ناگفته از مبارزات رئیسعلی با انگلیسی ها
- نوروز در بوشهر: بازار قدیمی بوشهر ، یادگاری از عصر قجر + تصاویر
- از بازار قنادي قديم تا کافه قنادي نگرو در بندر بوشهر
- اخراج محمود ملاکي از آموزش و پرورش در بوشهر