طراحی سایت
تاريخ انتشار: 18 آذر 1392 - 08:48

محمد ابراهیم فروزانی: نلسون ماندلا به عنوان یک شخصیت جهانی برای آرمان های بشری و صلح با همه کس و با هر ایدئولوژی نشست و گفت و گو کرد. به آنان لبخند زد و تلاش کرد تا با آنان همدلی کند تا بفهمدشان و زمینه برای فهم آنان از خودش و از دیگران فراهم کند. استراتژی او نه تنها گفت و گو بود بلکه ایجاد و توسعه فضایی بود که در آن امکان گفت و گوی دیگران در صلح و آرامش بوجود آید...

محمد ابراهیم فروزانی

"فراسوی این جایگاه پر از خشم و اشک، جز سایه های وحشت دیده نمی شود. تهدید و رنجِ سالیان، مرا می پاید اما در من نشانی از هول و هراس نیست. از این گذرگاه تنگ و تاریک و از پیامدهای در تقدیر، واهمه ای ندارم. چون سرنوشتم را با دست خویش می نویسم و سردار روح خویشتنم."
 این بخش از شعر "شکست ناپذیر" از شاعر فقیر و مسلول انگلیسی ویلیام اِرنست هِنلی، که گفته می شود ماندلا در ایام زندان گاه و بیگاه در زیر لب زمزمه می کرده، تو گویی در مورد خود ماندلا و سرنوشتش سروده شده است.
ماندلا خط بطلانی بود بر این اعتقاد که در دوره مدرن نمی توانیم به جستجوی اسطوره ها و قهرمانان نام آور دوران برویم. هرچند جستجوی کوتاهی در تاریخ مدرن جهان، ما را مجبور به اعتراف به حضور اسطوره های خیر و شر در این مقطع چند صد ساله می نماید. شاید بتوانیم بگوییم سخن مهم «سروانتس» در آغاز دوران ادبیات مدرن در قالب رمان دون کیشوت، نه پایان دوره شوالیه ها بلکه تغییر منطق شوالیه گری بود. منطقی که نه در قالب کلمات «سروانتس» بلکه در میان فضای خاکستریِ مبهم، وهم آلود و سیالِ ساخته شده با قلم در عرصه سپید کاغذ در میان خطوط تیره ی زنجیرِ کلمات او باید جستجو شود. منطقی که با آن، «سروانتس» خود را در قامت اولین اسطوره ادبیات مدرن بازنمود.
قصدم این نیست که در این نوشته به منطق بوجود آمدن اسطوره های مدرن بپردازم اما لازم است که به این وجه آن اشاره کنم، همچنانکه «سروانتس» نشان داد در دنیای جدید، اسطوره های انسانی اگر خودآگاه یا ناخودآگاه به دنبال مقدس شدن در معنای سنتی اش بروند، سرنوشت شان جاودانه شدن در نامِ شر و شیطان است. این از تضادهای زاینده (دیالکتیک) دوران مدرن است که اسطوره بودن به معنای مثبت اش تنها با در کنارِ عقل خود بنیاد نقاد قرار گرفتن، ممکن است. در واقع  می توان گفت که تقدس را معنایی دیگر آمده است.
اکنون ماندلا نیز با زندگی و مرگ خود، اندیشه و عمل اش، در باشگاه اسطورگان تاریخ مدرن، برای همیشه منبع الهام و درس آموزی انسان های آزادیخواه و عدالت جو به عنوان یک روح آزاده، در همه زمان ها و مکان هاست. 

ایمان و اراده به آزادی، برابری و برادری
درس بزرگ ماندلا، درسِ ایمان است؛ ایمان به ارزش های پایه ای انسان در زمانه ما که همان آزادی، برابری و برادری باشد. این سه ارزش اساسی با هم می توانند جهانی انسانی بسازند که زمینه ای برای تعالی بشر قرار دهد. نمی توان از یکی به نفع دیگری گذشت. این سه گانه ارزشی با یکدیگر و در درون هم باید به تعادلی انسانی برسند. اما اسطورگی کسانی چون ماندلا، گاندی و مارتین لوترکینگ تنها اصرار به این ارزش ها به شکلی انتزاعی و روشنفکرانه نیست. آنها وارد عرصه مبارزه عملی در اجتماع و سیاست شدند تا پراتیک و نهادهای آزادی، برابری و برادری را در جامعه سیاسی و مدنی بنیان گذارند. آنان تجسم و تعین انسان به عنوان حیوانی ناطق و سیاسی شدند آنگونه که فیلسوفان یونان باستان همچون ارسطو می گفتند.

 

نمایی از محوطه بیرونی زندان جزیره روبن در دوران زندان ماندلا

 

سیاست مسالمت آمیز و مبارزه با خشونت
 سال های طولانی زندان برای ماندلا، سال های تحول در پندار و دگرگونی در گفتار و کردار بود. او به این نتیجه رسید که برای رسیدن به آزادی، برابری و برادری نمی توان با سیاستی مبتنی بر خشونت چه در عمل و چه در نظر پیش رفت. خشونت در مسیر این ارزش های بنیادی باعث از دست دادن بخشی و در نهایت همه این موهبت های الهی و انسانی می گردد. اما نکته این است که مبارزه با خشونت، ماندلا را در ورطه آنارشیسم و انفعال کلبی مسلکی نغلطاند. او می دانست که سیاست، دولت و نهادهای سیاسی و اجتماعی باید وجود داشته باشند و تأسیس شوند. از این رو بود که در زندان پس از تحول، به سمت عرفان نرفت بلکه سیاست ورزید. انقلاب کرد، انقلابی دموکراتیک و مسالمت آمیز، عاری از خشونت و با مذاکره با کسانی که او را نه تنها شهروند درجه دوم می دانستند بلکه در انسان بودن او نیز شک روا می داشتند با ممنوع کردن ورود هم نژادان او و سگ ها به مکان های عمومی خاص. ماندلا اسطوره است چون نشان داد که مبارزه با خشونت را باید از خود شروع کرد. او ابتدا رهبر مبارزات مسلحانه بود اما سیر تحول او از بیرون و درون زندان آغاز شد و ادامه پیدا کرد و در نهایت در اوج قدرت با زندان بان خود در کاخ ریاست جمهوری نهار خورد و دشمن سال های دور و نزدیک خود را به سمت معاونت ریاست جمهوری اش منصوب کرد و با او مشترکاً نوبل صلح گرفت.

سیاست گفت و گو  
ماندلا نشان داد که مهم ترین ابزار سیاست حتی در آرمانی ترین شکل اش گفت و گو است؛ و آنهم نه تنها گفت و گو با دوستان که با دشمنانی که حتی موجودیت انسانی و پایه ای ترین حقوق بشری شما را به زیر سؤال می برند. اگر انسانیت انسان به ناطق بودن اوست، اگر آنگاه که از طرف بنیان هستی مورد خطاب قرار می گیرد، به خواندن، فراخوانده و به قلم، قسم داده می شود پس چه باک از گفتن و گفت و گو از حقیقت، حتی با کسانی که آنرا و شما را به رسمیت نمی شناسند. تن آدمی شریف است به جان آدمیت و این جان چیزی نیست جز اندیشه و گفتار نیک که به عمل نیک می انجامد و نه همین لباس زیباست نشان آدمیت.

در عفو لذتی است که در انتقام نیست
ماندلا تجسم بخشش و گذشت در زندان و در قدرت بود. او سیاست گذشت را پیشه کرد هرچند می دانست دوستان و همرزمان سابقش ممکن است او را طرد کنند. او شوالیه ای بود که نشان داد چگونه می توان از درون زندان به جنگ قدرتمند ترین ارزش ها، نهادها و افراد ضد آزادیخواهی با همه پیچیدگی ها و پشتیبانی های جهانی شان رفت. اما ساده دل و ساده اندیش نبود. منطق قدرت را می شناخت. به همین دلیل به جز کسانی که مرتکب فجیع ترین جنایت ضد بشری شده بودند، اعلام کرد که می توان همه را عفو کرد مشروط به اینکه هرکس به جرایم و شرارت هایی که مرتکب شده اعتراف کند و این اعتراف ثبت و ضبط در تاریخ شود تا اصل ببخش اما فراموش نکن را برای ریشه کنی ظلم و تضییع حقوق مسلم انسان ها جاری کند.

تحکیم دموکراسی با واگذاری قدرت   
ماندلا مانند گاندی حقوقدان بود؛ بنابراین به خوبی می دانست که در مسیر آزادی و دموکراسی، نهادها از افراد مهم تر هستند. او سرشت قدرت را می شناخت. حاضر به مذاکره با آن حتی از درون زندان بود. حاضر بود از وجودش بهره ببرد برای برپایی نهادهای آزادی و استیفای حقوق انسان هایی که زور شنیده بودند و زور گفته بودند، به آنها ظلم شده بود و ظلم کرده بودند. اما او به خوبی می دانست برای تثبیت نهادهای تازه تأسیس آزادی و دموکراسی واقعی در جهان مادی باید خود پیش و بیش از هرکسی گردش مسالمت آمیز قدرت را عینیت ببخشد. او در اوج، قدرت را واگذار کرد؛ در حالیکه توان نگهداشت آن را داشت و تا سال ها بعد در عرصه ملی و بین المللی فعالیت گسترده سیاسی و اجتماعی می کرد. او از حوزه سیاست به جامعه مدنی و عرصه اجتماع رفت تا در آنجا نیز به نهادسازی بپردازد چرا که می دانست دموکراسی، آزادی و برابری بدون نهادهای مدنی و تنها با سیاست ورزی و تکیه بر نهادهای سیاسی بدست نمی آید. او رییس جمهوری آفریقای جنوبی بود، حقوق و اقتصاد را می شناخت؛ پس می دانست که جامعه مدنی عرصه ای برای فعالیت آزاد و رقابتی خصوصاً برای توسعه اقتصادی است اما آنچه همواره مغفول می افتد، ارزش برادری و نوع دوستی است. آنچه جامعه انسانی را سرپا نگه می دارد، برادری و عشق و تعاون  غیرمنفعت طلبانه برای کاهش آلام انسان ها و نگهداشت و بهبود محیط زیست شان از طریق فعالیت های داوطلبانه است.

 

تلاش برای کاهش دردهای انسان  
انسان باید در برابر نوع خود و زمین شرمنده باشد؛ چراکه به آنها همچون ابزاری برای کسب منافع، سود و لذت مطلق بهره برده است. برای ماندلا عشق به دیگری و گذشت از خود، تجربه ای زیست شده بود. پس می دانست که فقر یعنی چه؟ درد و مرض لاعلاج یعنی چه؟ محرومیت از فرصت های زمین برای شکوفا شدن چه معنایی می دهد و چه زخم و شکاف عمیقی بر جان و روح بشر و هستی پیرامون اش می نشاند. او در این راه نیز نهادهایی برای مبارزه با ایدز و فقر تأسیس نمود. از آفریقا شروع کرد اما همه جهان را با استفاده از رسانه ها و زبان هایی مردمی و پاپ مورد خطاب قرار می داد تا پیامش را به همه انسان ها با هرگونه رنگ، نژاد، ملیت، دین و مذهب و اندیشه ای خصوصاً جوانان برساند. او به خوبی می دانست که در این جهان با همه توسعه یافتگی و گسترش آزادی های دموکراتیک اش، جاهایی است که اجتماع مغلوب اقتصاد و سیاست می گردد. این دو می نشینند و زجر انسان ها و تباهی محیط شان را بدون آنکه قدمی جدی بردارند بدون هرگونه احساسات انسانی ملاحظه می کنند. پس برای اجتماع انسان ها و ملت ها بایستی کاری فراتر سیاست دولت ها و اقتصاد افراد و شرکت ها پیش برد. در اینجا نیاز به اراده ای فراتر از همه مرزهای سیاسی و فرهنگی می باشد که باید توسط انسان های روی زمین اِعمال شود چراکه چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار، تو کز محنت دیگران بی غمی، نشاید که نامت نهند آدمی.

انسان برتر از ایدئولوژی؛ تلاش برای یافتن زبان مشترک   
نلسون ماندلا به عنوان یک شخصیت جهانی برای آرمان های بشری و صلح با همه کس و با هر ایدئولوژی نشست و گفت و گو کرد. به آنان لبخند زد و تلاش کرد تا با آنان همدلی کند تا بفهمدشان و زمینه برای فهم آنان از خودش و از دیگران فراهم کند. استراتژی او نه تنها گفت و گو بود بلکه ایجاد و توسعه فضایی بود که در آن امکان گفت و گوی دیگران در صلح و آرامش بوجود آید. در این مسیر نیز آرمان گرایی کاملاً عمل گرا و واقع بین بود. می دانست مذاکره در حوزه قدرت و سیاست بدون بده و بستان و مبادله پیش نمی رود. گویی ماندلا تعین ترکیب اندیشه های دو فیلسوف بزرگ معاصر یعنی هابرماس و فوکو در شناخت، بکارگیری و توسعه مفاهیم سپهر عمومی و قدرت در واقعیت های خشن و سنگین روی زمین در مسیر گسترش صلح، آزادی، عدالت و نوع دوستی بود. او به خوبی می دانست که راهی در برابر انسان جز برساختن زبانی مشترک از میان تنوع و گونه گونی زبان ها، اندیشه ها، نژادها و قوم ها، دین ها و مذهب ها، سیاست ها و ایدئولوژی ها و منافع برای رسیدن به وحدتی در کثرت در این جهان و مرهمی بر دردهای مشترک نیست.
"در فراسوی این شب تیره که چون مغاکی میان دو قطب مرا در برگرفته است، برای سرشت استوار و تسخیر ناپذیر خویش، شکرگذار خدایانم. در شرایط طاقت فرسا و در چنگال ضربات زمانه سر را سندان صبور کردم. نه دست از تلاش برداشتم و نه به لابه و زاری افتادم. با پتک ایام و زیر آوار سرنوشت، سرم خونین اما افراشته است" (بخشی دیگر از شعر شکست ناپذیر از ویلیام ارنست هنلی که ماندلا بسیار به آن علاقه داشت و در زندان معمولاً زمزمه اش می کرد).
زندگی و مرگ ماندلا بدون شک، جاودانه برای انسان ها الهام بخش خواهد بود. او تبدیل به یک قدیس مدرن و اسطوره ای تاریخی شد، هرچند این مفاهیم به غایت در خود متناقض و متضاد هستند اما پویا، پیش برنده، زندگی دهنده و آزادی بخش می باشند.
شاید برای او همچون هموطنان اش در نبودش باید پایکوبی و دست افشانی و هلهله کرد، گونه ای از سوگواری که ما جنوبی ها و بوشهری ها به علت ریشه های آفریقایی فرهنگ مان چندان از آن بیگانه نیستیم و این چنان به خود تذکر می دهیم که آنکه رفته، همواره حاضر است.
روح اش شاد


نظرات کاربران
سعداباد بيش از 10 سال قبل گفت:
درود به دكتر عزيز و با تشكر كه بي تفاوت نيستي و بزرگان را ياداوري ميكني و در واقع ياد انسانهاي بزرگ انتشار افكار انهاست .
درود بر صلح و ازادي و درود بر نيك خواهان سراسر جهان .
فرامرز بيش از 10 سال قبل گفت:
مهندس محمد ابراهیم فروزانی عزیز ونجیب،درود برتو،سرفرازی مدیران پاک نهاد، امین، و توانمند وفرهیخته ای چون تو آرزوی همیشگی منست،که خوش گفتن از انسان والایی مثل ماندلای بزرگ،لیاقت میخواهد، صداقت میخواهد وشرف انسانی،که تو سرامدی.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین