طراحی سایت
تاريخ انتشار: 06 بهمن 1392 - 10:37

از 12 بهمن 1357، حتی پیش از آن یعنی در «شورای انقلاب» شاهد دوگانگی قدرت در ایران بودیم. به این معنا که هم «قدرتی دولتی» فعال بود و هم «قدرتی غیردولتی». بازرگان و دولتش سریعا متوجه شدند که در سلسله‌مراتب قدرت، از نفوذ چندانی برخوردار نیستند. او بارها تاکید کرده بود که «مانند چاقویی هستم که توانایی برش چیزی را ندارد....

 

275 روز نخست‌وزیری «مهندس» در گفت‌وگو با محسن میلانی:

بازرگان با دینش بازرگانی نکرد

شرق: سیرآنوش موسوی

«معتقد به دموکراسی هستم و حرکت آرام و بدون تعجیل را می‌پذیرم.» این جمله معروف مهدی بازرگان است که خلاصه‌وار اندیشه خود را تشریح می‌کند. در مجموع می‌توان تفکر بازرگان را در چهار عنصر دین‌گرایی، ملی‌گرایی (ایران‌گرایی)، نوگرایی علمی- تجربی و آزادیخواهی و لیبرال‌منشی گرد هم آورد. درست است که هر یک از این مفاهیم به‌سادگی قابل جمع نیستند، اما در بینش و کنش بازرگان چنین اتفاقی افتاده بود. شاید یکی از مهم‌ترین علل آن، این بود که بازرگان هم در دینداری، ملی‌گرایی، علم‌گرایی و قایل‌شدن به آزادی؛ می‌کوشید به قدر توان از افراطی‌گری و تندروی اجتناب کند و همان‌گونه که از یک مصلحت‌گرای معتدل انتظار می‌رود، با مصلحت‌سنجی‌های لازم، حد هریک از عناصر یاد‌شده را بر حسب مورد و اقتضای شرایط خاص جامعه خود، نگه دارد. وی با همین تفکر، مسوولیت «دولت موقت» را عهده‌دار شد. به بهانه سالگرد درگذشت مهدی بازرگان و بررسی آرای او به سراغ محسن میلانی رفته‌ایم. میلانی، استاد علوم سیاسی «دانشکده دولت و مسایل بین‌المللی» دانشگاه فلوریدای جنوبی است. او بیش از 50مقاله دانشگاهی درباره خلیج‌فارس، انقلاب و سیاست خارجی و امنیتی ایران، برای نشریات، کتب و دانشنامه‌ها نوشته و در کنفرانس‌های متعدد بین‌المللی و ملی با مبحث ایران و خلیج‌فارس به سخنرانی پرداخته است. میلانی همچنین به‌عنوان پژوهشگر، در دانشگاه هاروارد، کالج سنت‌آنتونی دانشگاه آکسفورد و دانشگاه فوسکاری در ونیز ایتالیا به فعالیت پرداخته است. او اخیرا در حال کار روی کتابی درباره سیاست منطقه‌ای ایران است.

بازرگان بیشترین همت خود را صرف ارایه تفسیری آزادیخواهانه از اسلام کرده است. تلاش‌های او و همفکرانش تا چه حد به آزادیخواهی و لیبرالیسم غربی نزدیک است؟ اگر بخواهیم مرزهایی برای این دو قایل شویم چه نکاتی به نظر شما مهم و برجسته است؟
لیبرالیسم سیاسی در غرب از دوران میانه (intiment‌) آغاز شده است. پایه و اساس این تفکر بر آزادی و برابری فرد است. اما در فرهنگ ایرانی فرد در مرکز تفکر نیست و انسان‌ها در قامت یک کل دیده می‌شوند. از این‌رو، لیبرالیسم مبتنی بر نگاه بازرگان با لیبرالیسم غربی اختلافی جدی دارد. یکی از دوستان نزدیک بازرگان درباره وی می‌گوید: «مهدی بازرگان با دینش بازرگانی نکرد.» بازرگان اعتقادی قلبی به دین اسلام داشت و از اعتقادات مذهبی خود در کارهای سیاسی بهره می‌جست اما در بسیاری از کتاب‌هایش در تلاش بود به نحوی اسلام را با لیبرالیسم و علم همسو کند. او با احترام به آزادی می‌کوشید برابری و برادری را در جامعه پی‌ریزی کند. نکته دیگر اینکه اساس لیبرالیسم در غرب «جدایی دین از سیاست» است و این تفکر، منجر به دگرگونی‌های شگرفی در اروپا شده. غربی‌ها بر این باور بودند که کلیسا باید از فرآیند حکومت‌مداری جدا شود. تعداد کلیساها در آمریکا نسبت به جمعیت، از شمار مساجد در برخی کشورهای اسلامی؛ بیشتر است اما در آنجا کلیسا به‌طور مستقیم در سیاست کشور اِعمال نفوذ نمی‌کند.

انقلاب ایران با رهبری امام خمینی(ره) به پیروزی رسید اما چرا مهدی بازرگان با اندیشه‌ای متفاوت، مامور تشکیل «دولت موقت» شد؟
اگر به تاریخ معاصر سیاسی ایران رجوع کنیم، متوجه می‌شویم، در یکی، دو سال آخر، حکومت محمدرضاشاه - آغاز مبارزاتی که به انقلاب ایران منتهی شد - متفکران و مخالفان لیبرال ایرانی در نامه‌ای به امیرعباس هویدا خواستار تغییر شرایط سیاسی- اجتماعی ایران شدند. این نامه درست زمانی نوشته شد که رییس‌جمهور وقت آمریکا سخنانی درباره «عدم رعایت حقوق‌بشر» در ایران مطرح کرده و به شاه فشار ‌آورده بود که تا حدودی سیستم سیاسی ایران را لیبرال کند و امکان آزادی‌های مدنی را برای ملت ایران فراهم کند. اما به نظرم از اینجا جنبش، آرام آرام تغییر مسیر می‌دهد و رهبران مذهبی بیشتر در میدان مبارزه علیه شاه حاضر می‌شوند؛ افرادی چون آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله خمینی. اما هیچ‌یک از این شخصیت‌ها نتوانستند محبوبیت آیت‌الله خمینی را در ایران به دست بیاورند. دلیل این محبوبیت نیز به زمانی بازمی‌گردد که وی شجاعانه در برابر انقلاب «شاه و مردم» محمدرضا پهلوی ایستاد و در تمام دورانی که آیت‌الله خمینی در تبعید بودند همه گروه‌های مخالف رژیم پهلوی چه اسلامگراها و چه چپ‌ها و ملی‌گراها رهبری ایشان را پذیرفته بودند. بنابراین قبل از ساقط‌شدن حکومت پهلوی و همگانی‌شدن اعتراضات، آیت‌الله خمینی رهبری خود را بین تمامی جریان‌های سیاسی تثبیت کرده بود. به گمانم در اینجا بیان روایت یکی از دوستانم خالی از لطف نباشد. او می‌گوید: «زمانی که اعتصابات و تظاهرات بالا گرفت، مرحوم بازرگان به‌همراه کریم سنجابی برای دیدار با آیت‌الله خمینی به پاریس رفتند و در آنجا نامه‌ای به او نشان دادند که در آن نامه خواستار حقوقی برای ملی‌گراها بودند. آیت‌الله خمینی نامه را خواندند و آن را پذیرفتند اما از آنها خواستند یک شرط را به مفاد این نامه اضافه کنند؛ اینکه در کنار واژه ملی، اسلامی را نیز ذکر کنند و از قرار معلوم بازرگان این شرط را می‌پذیرد.» هدف من از بیان این روایت اشاره به دو نکته مهم بود: نخست اینکه آیت‌الله خمینی به ملی‌گراها چندان باور نداشت. دوم اینکه ایشان در تلاش بود با اضافه‌کردن واژه اسلامی در چند ماه قبل از پیروزی انقلاب، اسلام سیاسی را وارد سیاست اجرایی کنند. آیت‌الله خمینی تنها کسی بود که بعد از رفتن شاه از محبوبیت و مشروعیت کافی برخوردار بود تا بتواند جایگزین وی شود. یکی از آمریکایی‌هایی که در پاریس به ملاقات آیت‌الله خمینی رفته بود، می‌گوید زمانی که من به دیدار ایشان رفتم مجذوب هوش و ذکاوت ایشان شدم. علما در آن زمان برنامه و سازماندهی منسجمی برای به دست‌گرفتن دولت را نداشتند به همین خاطر بهترین کاری که می‌توانستند صورت دهند این بود که عجالتا حکومت را به یک شخص مذهبی که تا حدودی سابقه کار اجرایی داشت، بسپارند. اما زمانی که بازرگان مسوولیت «دولت موقت» را عهده‌دار شد، یک دولت در درون دولت به وجود آورد. به این معنا که از همان ابتدا یک دوگانگی قدرت در ایران به وجود آمد.

مهم‌ترین اختلاف دیدگاه بازرگان و «دولت موقت» با گروه‌های اسلامی چه موضوعاتی بودند؟
مهم‌ترین اختلاف ملی‌گراها (چه جبهه ملی و چه نهضت آزادی با گرایش سکولار و مذهبی)، با اسلامگراها بر سر نوع حکومت بود. برای تدوین قانون اساسی جدید، مجلس خبرگانی تعیین شد. زمانی که جلسات این مجلس برگزار می‌شد اصل «ولایت فقیه» مطرح شد. بازرگان، مدافع«جدایی دین از حکومت» بود. این خواسته بازرگان با باورهای گروه‌های حامی حکومت اسلامی همسویی نداشت. در مورد سیاست خارجی نیز اختلافات جدی وجود داشت. بازرگان، مبارزه با آمریکا را به‌عنوان پایه سیاستگذاری در ایران نمی‌پذیرفت و بر این باور بود که می‌توان با آمریکا رابطه‌ای بر مبنای احترام متقابل برقرار کرد و در عین حال، می‌توان برنامه‌های پیشینی شاه با آمریکا مثل خرید اسلحه و ژاندارم‌شدن ایران در خلیج‌فارس و... را ادامه نداد. بنابراین نوع حکومت در ایران و همچنین سیاست خارجی، دو اختلاف مهم بازرگان با جریان غالب بود.

در اوایل انقلاب جریان‌های سیاسی مختلف سعی داشتند طبقات جامعه را با خود همراه کنند. به نظر شما چرا «دولت موقت» در یارگیری طبقاتی، نتوانست طبقات پایین جامعه و روستایی‌ها را با خود همراه کند؟ عدم موفقیت بازرگان را در چه عواملی می‌دانید؟
به دلیل تحقیق درباره دو سال نخست انقلاب ایران و همچنین خواندن کتاب «انقلاب در دو حرکت» بازرگان (مهم‌ترین کتابی که درخصوص انقلاب‌ ایرانیان به رشته تحریر درآوردند) چند باری موفق شده بودم با مرحوم بازرگان در ایران مصاحبه کنم. در ملاقات‌هایی که با ایشان داشتم سریعا متوجه شدم ایشان انسان فرهیخته، خوش‌فکر و فرزانه‌ای است. یکی از پرسش‌های من از ایشان دقیقا همین سوال شما بود اما جوابی که گرفتم چندان قانع‌کننده نبود. با این حال پاسخ بازرگان در نوع خود جالب است. بازرگان می‌گوید: «بنا نبود ما قدرت را در دست بگیریم. آیت‌الله خمینی به من گفت برای مدتی قدرت را در دست داشته باشیم تا مبادا هرج ومرج به وجود‌ آید.» اما دلیل عمده‌ای که تا حدودی قبول پاسخ بازرگان را برایم دشوار کرد این بود که همه جریان‌های سیاسی؛ ولو ملی‌گراها، چپ‌ها و اسلامگراها همگی در مبارزه برای کسب قدرت بودند. البته تعریف انقلاب نیز همین است. زمانی که نظام پیشین سقوط کرد نیروهای جدید با هم نزاع دارند. اما چه جریانی پیروز این میدان خواهد شد: جریانی که محبوبیت بیشتری داشته باشد، برنامه‌های ایده‌آل خود را به بهترین شکل ارایه دهد و زمانی که لازم باشد قاطعیت برخورد میدانی داشته باشد. دولت بازرگان به «انقلاب» و الزامات آن پایبند نبود، آنگونه که آیت‌الله خمینی و سایر انقلابیون بر این باور بودند؛ بازرگان قصد داشت سیستم سیاسی پیشین را«آرام آرام» تغییر دهد. در خصوص انقلاب فرانسه نکته‌ مهمی وجود دارد که به گمانم، بیان آن خالی از لطف نیست. زمانی که انقلاب فرانسه به پیروزی رسید؛ انقلابیون دست به فعالیت‌ها و تغییراتی ریشه‌ای زدند. آنها زمین‌های کلیسا را ملی کردند و تقویم را تغییر دادند و از سال صفر، تاریخ را آغاز کردند. در دو سال نخست انقلاب ایران عده‌ای از انقلابیون بحث‌های مشابهی مطرح شد و این بحث‌ها و شعارها منجر شد تا طرفداران بسیاری پیدا کنند. اما مرحوم بازرگان فردی ملی‌گرا که برای آن دوران ساخته نشده بود و به سر دادن چنین شعارهایی نیز باور نداشت.

آیا سیاست «گام‌به‌گام»بازرگان در جو انقلابی ایران؛ می‌توانست جوابگوی بحران‌هایی باشد که کشور در آن زمان با آنها دست‌و‌پنجه نرم می‌کرد؟
این سیاست، به هیچ عنوان، نباید از سوی بازرگان به اجرا درمی‌آمد. پس از سقوط رژیم پهلوی، خلأیی سیاسی در ایران به وجود آمده بود. نحوه فکر و اندیشه اغلب روشنفکران و کسانی که در ایران فعالیت سیاسی داشتند مبتنی بر شکل‌گیری تغییرات جدی در ایران بود چراکه بر این باور بودند این تغییرات در درازمدت به نفع مردم ایران خواهد بود. ایده‌ها و آرای بازرگان به جو آن زمانه تعلق نداشت. در آن دوره تنها شعارهای انقلابی شنیده می‌شد. این بحث را در دفاع از بازرگان مطرح نمی‌کنم ولی برنامه حکومت بازرگان به‌هیچ عنوان برپایی انقلاب در ایران نبود. این بحث را با استناد به سخنانی که بازرگان بارها به من گوشزد کرده بود عرض می‌کنم. بازرگان برنامه منسجمی برای دولت نداشت. او آمده بود قانون اساسی را تدوین کند تا کشور به هرج‌ومرج کشیده نشود. در ضمن اگر بازرگان برنامه‌ای داشت به قطع با برنامه جریان غالب در تضاد بود و درنهایت ملت باید یکی را گزینش می‌کرد و بی‌شک در این میان، بازرگان شکست می‌خورد.

دولت موقت تا قبل از گروگانگیری از اقتداری نسبی برخوردار بود همان‌گونه که شما نیز در کتاب «شکل‌گیری انقلاب اسلامی» با آمار نشان می‌دهید، 83‌درصد از وزرای دولت موقت وابسته به نهضت آزادی و جبهه ملی بود. چرا بعد از تسخیر سفارت آمریکا بازرگان از دولت استعفا می‌دهد؟
از 12 بهمن 1357، حتی پیش از آن یعنی در «شورای انقلاب» شاهد دوگانگی قدرت در ایران بودیم. به این معنا که هم «قدرتی دولتی» فعال بود و هم «قدرتی غیردولتی». بازرگان و دولتش سریعا متوجه شدند که در سلسله‌مراتب قدرت، از نفوذ چندانی برخوردار نیستند. او بارها تاکید کرده بود که «مانند چاقویی هستم که توانایی برش چیزی را ندارد.» در مصاحبه‌ها و خاطرات خود نیز به دفعات، تکرار کرده بود که «ما از روز اول قدرتی نداشتیم، به خاطر مصلحت کشور آنجا نشسته بودیم.» زمانی که دانشجویان پیرو خط امام سفارت آمریکا را تسخیر کردند، بازرگان با اقدام آنان مخالفت کرد و خواستار آزادکردن دیپلمات‌های آمریکایی شد. اما دانشجویان به بازرگان اهمیتی نمی‌دادند. همان‌طور که می‌دانید یکی، دو روز بعد از تسخیر سفارت آمریکا، آیت‌الله خمینی این حرکت را «انقلاب دوم» ایران برمی‌شمارند. در آن زمان بازرگان به این نتیجه رسید که دیگر به لحاظ ظاهری نیز قدرتی ندارد و بهتر است از صحنه قدرت کنار رود. بازرگان تصمیم درستی گرفت. بعد از تسخیر سفارت آمریکا، انقلاب ایران تغییر مسیر داد و مبارزه با آمریکا، به‌عنوان پایه سیاست خارجی ایران در نظر گرفته شد. در 11 و 12 آذر همان سال قانون اساسی جمهوری اسلامی به «رفراندوم» گذاشته شد و تصویب شد. این شکست بزرگی برای ملی‌گراها و شخص بازرگان بود.

زمانی که بازرگان خود اذعان دارد که از روز اول در سلسله‌مراتب قدرت جایی نداشت، چرا زودتر استعفا ندادند؟
در همان مصاحبه‌ها بازرگان به من گفت چندین بار نزد آیت‌الله خمینی رفتم و استعفایم را تحویل ایشان دادم اما ایشان از پذیرش آن امتناع می‌کردند. ایشان بر این باور بودند که استعفای بازرگان، در آن شرایط، به نفع انقلاب نیست. دومین دلیلی که به نظر من مانع استعفای بازرگان می‌شد، امیدواری او و همفکرانش برای ایجاد تغییراتی در شرایط ایران و سروسامان‌دادن به وضعیت آن زمان بود. اما اگر صحبت‌های بازرگان را با دقت مطالعه کنید، متوجه خواهید شد که او از روز اول از شرایط پیش‌آمده شکایت داشت. بازرگان بارها به من گفت ما در «شورای انقلاب» هم قدرتی نداشتیم. فردی که بیش از هرکس دیگری حرف‌هایش مورد پذیرش آیت‌الله خمینی بود؛ شخص آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی بود. همه ما فکر می‌کردیم از آنجا که آیت‌الله بهشتی دبیرکل حزب جمهوری اسلامی است پس بیشترین نفوذ را بر آیت‌الله خمینی دارد اما خیلی زود متوجه شدیم که هاشمی‌رفسنجانی بود که بیش از همه به ایشان نزدیک است.

چرا با کناررفتن بازرگان از صحنه سیاسی، تقریبا جریان لیبرالیسم مذهبی در ایران به حاشیه رانده شد؟
شخص بازرگان حذف نشد بلکه ایشان در انتخابات مجلس به‌عنوان نماینده تهران دوباره به سیاست بازگشت. فوت آیت‌الله طالقانی ضربه بزرگی به «نهضت آزادی» زد. ایشان از محبوبیت ویژه‌ای نزد روشنفکران و ملی‌گراها برخوردار بود و پلی میان روشنفکران و روحانیون به‌حساب می‌آمد. بعد از فوت آیت‌الله طالقانی، رابطه‌ها بدتر و مخالفت‌های بازرگان جدی‌تر شد. زمانی که شما با یکی از مهم‌ترین پایه‌های یک سیستم همسو نیستید، مشکل بتوانید درون سیستم به فعالیت خود ادامه دهید. اختلافات اسلامگراها و حزب جمهوری اسلامی با بازرگان و سایر گروه‌ها عمیق‌تر شده بود. شروع جنگ نیز وضعیت اسلامگراها را بهبود داد تا مخالفان خود را یکی پس از دیگری، از صحنه سیاسی کشور دور کنند.
برچسب ها:
بازار , ميلاني

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین