نتايج انتخابات مجلس شوراي اسلامي در استان بوشهر
غلامرضا شريفي خواه: دبستان در ابتدي روستا و با فاصلهاي از خانههاي مسکوني قرار داشت به همين جهت در فصل گرما تابستان روي زمين و يا زيرزمين اطراف، مارهايي از گونه «تيرمار، کُک مار» پديدار ميشدند. کُک مار اين منطقه خزندهاي با قد کوتاه و به رنگهاي زرد و خاکستري و کور و تنبل بودند ولي زهرشان کشنده و سريع انسان را به هلاکت ميرساند، ولي کشتن آنها راحت بود...
سخني با فرماندار شهرستان بوشهر
به مشکلات و مسائل اجتماعي مردم بوشهر برسيد
غلامرضا کبابي زاده
برگزاري يادواره شهدا و زنده نگهداشتن ياد وخاطره شهدا بسيار خوب و ارزنده است و اجر آن کمتر از شهادت نيست. اخيرا مطلبي خواندم در مورد برگزاري يادواره شهداي شهرستان بوشهر که متولي اصلي اين يادواره فرمانداري بوشهر بوده و براي برگزاري اين يادواره بيش از 60 جلسه تشکيل داده است.
آقاي فرماندار آيا وظيفه جنابعالي برگزاري يادواره شهداست؟ پس وظيفه بنياد شهيد چيست؟
شما وظيفه حاکميتي و نظارتي داريد و مي بايست به مشکلات و مسائل اجتماعي مردم شهر بوشهر برسيد. شما اگر از پنجره اتاقتان به سمت دريا نگاه کنيد محل استقرار قايقهاي صيادان جبري که به گل نشستهاند را ميبينيد که اين کانال نياز مبرم به لايروبي دارد ولي متاسفانه شما آنها را نديديد!
وضعيت گراني و نابساماني در بازار، مردم را آزار داده به حدي که صداي امام جمعه بوشهر را درآورد و در نماز جمعه به متوليان امر تذکر شديد دادند، پس شما آقاي فرماندار کجاييد؟
آقاي فرماندار شما بر اساس وظايفي که بعهده داريد، براي ساماندهي سواحل چه کاري کرديد؟ براي بافت فرسوده چه اقدامي کرديد؟ براي اشتغال جوانان چه تدبيري انديشيديد؟ چگونه بر پروژههاي عمراني نظارت ميکنيد؟ چه تسهيلاتي براي مسکندار کردن جوانان فراهم کرديد؟
اينها بخشي از وظايف جنابعالي است که ميبايست براي هر کدام از آنها وقت گذاشت و سامان بخشيد، نه اينکه بيش از 120 ساعت وقت اداري خود را صرف کاري کنيد که جزو وظايف شما نيست! چرا به وظيفه ذاتي خود عمل نمي کنيد؟
اگر بدانيد کساني هستند که بهتر از شما ميتوانند کار کنند و شما جاي آنان را اشغال کرديد بايد فردا در محضر شهدا پاسخگو باشيد.
غلامرضا شريفي خواه : کسبههاي بازار انسانهايي از جنس آرامش و صداقت و شرف و مهرباني بودند و نام شان جاويد و يادشان گرامي باد. در هنگام صبح لنج هاي صيادي موتوري از جزيره شيف با ماهيهاي تازه و درجه يک در کنار ساحل که قهوهخانه کاکي در آن جا قرار داشت «تابوک» پهلو ميگرفتند. اين قهوهخانه مرکز معاملات و داد و ستدها و رفع اختلافات بين لنج داران بود که به کمک «مهدي و ماندني کاکي» اداره مي شد و محلي بود...
غلامرضا غريبي: هر اختلافي هم که بين مسئولين بهداشت و درمان با سازندگان بخش خصوصي درباره مفاد قرارداد اين کلينيک درماني است، نبايد دود آن به چشم مردم برود؟ چگونه است که اين اختلافات هنگام عقد قرارداد و در زمان شش سال ساخت وجود نداشت و الان که بخش خصوصي مبلغ هنگفتي را سرمايهگذاري کرده است، مديران جديد، ساز ناکوک زده و جلوي آغاز فعاليت اين مجتمع درماني را گرفتهاند؟!..
غلامرضا شريفيخواه: در دوران نوجواني اواسط دهه چهل شمسي تفريح برخي از بچه هاي بندر بوشهر، اين بود که با پاي برهنه (پتي) يا در کنار دريا ميگذراندم و يا رفتن به بازار قديم و دروازه شهر و بعضي اوقات هم با بچه هاي محل در ميداني جمع شده و مشغول به بازيهاي گروهي (دسته جمعي) ميشديم و خيلي خوش ميگذشت. تا اين که کم کم بزرگتر و به سينما علاقمند شدم. به قولي که در عامه مردم ميگفتند سينمارو، يعني عادت رفتن به سينما.
آن معلم آمد
او کسي نبود جز معلم مدرسه نامش که نمي دانستيم و او را آقاي معلم صدا مي کرديم. اصلا نمي دانستيم اهل کجاست؟ اما مي فهميديم که از شهر اومده، تازه از مکتب آسيد مصطفي فارغ شده و سواد خواندن و نوشتن بلد بوديم ولي از آداب مدرسه هيچ اطلاعي نداشتيم. دروازه مشهدي مح سن يا به زبان کتابي مشهدي محمد حسن که رحمت خدا بر او باد کلاس درسمان شد هرکسي به جاي نيمکت يک گوني همراه خود داشت، حتي عده اي همين هم نداشتند و روي زمين نشستند تا آقا معلم بيايد و درس را اگرچه مهر ماه نبود اما براي ما مهر بود و مهرباني همراه داشت شروع نمايد اولين روزي بود که با چهره ي معلم آشنا مي شديم او با متانت خاصي آمد و اولين روز درس شروع شد و او کسي نبود جز استاد بزرگوار جناب آقاي غلامرضا شريفيخواه
و امروز به چنين اساتيدي مفتخريم و آغاز ماه مهر و مهرباني را به همه دانشآموزان و معلمان خاصه اساتيد ديارم تبريک عرض مي نمايم.
چون تو بودي علم در من پا گرفت
دانش تو در وجودم جا گرفت
تا ابد مديونتم آموزگار
از وجودت علم دنيا را گرفت
* شاگرد هميشگي - غلامرضا خدادادي
استاد پوربهي بازيهاي احمد را که به همراه شاهين آبادان به اصفهان سفرکرده بود، از نزديک مشاهده مي کند و هنگامي که ميشنود احمد رزمي اصالتا بوشهري است و در شهر بوشهر به دنيا آمده است باب گفتگو را با او باز ميکند و عليرغم تمايل سران شاهين آبادان، مسئولين هر دو باشگاه که زيرمجموعه شاهين تهران بودند به توافق ميرسند و بدينسان احمد رزمي پا به باشگاه شاهين ميگذارد و به شاهين بوشهر ملحق ميشود...
غلامرضا شريفيخواه: در زمانهاي بسيار قديم و قبل از احداث آب انبار قوام، ساکنان مردم بندر بوشهر براي تهيه آب آشاميدني از چاههاي منطقه اُندر بندر، باغ ملا، ريشهر، هليله، بندرگاه و... همچنين از قنات، به وسيله کساني که کارشان سقايي بود و با داشتن الاغ و با حمل دو الي سه مشک بزرگ پر از آب از راههاي خاکي و يا گلي و شُلي از چاههاي مناطق مذکور با فاصلههاي چندين کيلومتر آب را به داخل شهر ميبردند
رسول نوروزي: در آن قتلگاه تنها مانده بوديم و بقول بوشهريها نه راه پيش داشتيم و نه راه برگشت، آتش عراقيها هم شديدتر شده بود و گويا در زميني به آن بزرگي تنها متوجه ما شده بودند، دمدماي سحر شده بود و از محورهاي چپ و راست خودمان صداي فرياد عراقي را ميشنيديم و براي تضعيف...
عکسی از تيم منتخب فوتبال بوشهر سال 1344
غلامرضا شريفي خواه : در اواخر دهه چهل شمسي شرکتي به نام «هديش» در بوشهر بود که مسئوليت ساخت پايگاه نيروي دريايي را داشت. در فصل تابستان گرم و شرجي طاقت فرسا، من و رفيق شفيقم (هاشم)، مدام با هم بوده و دوستاني که دست بر دوش هم و حتي پول جيبمان يکي بود و در رفاقتي نسبت به هم پيش دستي مي کرديم. در آن زمان اغلب دانش آموزان در تعطيلات مدارس در تابستان از کوچک تا بزرگ...
غلامرضا شريفي خواه: بازار سنتي قديمي در بوشهر که قدمت آن از دورة حکومت قاجاريه مي باشد که در آن جا علاوه بر دو راسته اصلي به نام هاي معين التجار و رييس التجار بوده و به بخش هاي کوچک تري هم تقسيم شد و در هر بخش مربوط به صنفي بود که براي آسان خريد مردم شهر و حومه اطراف و ساکنين جزاير ترتيب داده بودند..
جعفر درايي: سال1358 اوايل زمستان بود و مدرسه باتک کلاس اول راهنمايي با23 دانش آموز در اين سال آغاز بکار نموده بودم. دانش آموزان از سه روستاي نخل تقي عسلويه و بيدخون بودند که در سالهاي بعد از زباز و دهنو و اخند و کلات هم به اين مدرسه اضافه شدند ... اين سال مدرسه، با دو دبير اداره مي شد، من و غلامرضا اسدي که از بندر طاهري بوديم...
غلامرضا شريفي خواه : بازار قديم بوشهر يکي از بازارهاي سنتي ايران به شمار مي رفت که دو راسته اصلي و مشهور در آن وجود داشت، يکي حاج محمد آقا بوشهري ملقب به معين التجار و ديگري حاج عبدالرسول طالبي ملقب به رييس التجار که حاج رييس در بوشهر سرشناس بود. اين بازار از بخش هايي و با توجه به مشاغل متعدد تقسيم شده بود که براي رفاه و راحتي مردم شهر و ساکنين اطراف، بتوانند مايحتاج خود را خريداري کنند...
مکيه گرمسيري: چند وقت بعد يک روز بطور اتفاقي و به منظور ثبت نام در دوره رانندگي به بوشهر آمدم. در خيابان ششم بهمن (انقلاب) چشمم به تابلوي دفتر برنامه و بودجه افتاد. اولين بار بود که دفتر استان را مي ديدم، وارد شدم. نامه ابلاغ حکم را که در کيفم بود به آقاي دمکي دادم و ايشان نيز به آقاي شيرواني دادند ايشان نيز با خوشرويي نامه را به نجف غلاميان دادند و به من گفتند يک کپي نيز بگير تا به آقاي خمسي بدهند...
غلامرضا شريفي خواه: در تاريخ هيجدهم دي ماه سنه1342 شمسي که چند روزي قبل از آن بارون دونه درشت (دهن مشکي) چنان باريده بود که همه جا از جمله آب انبارها و باغ ها و زمين ها پر از آب شد و بعد از اتمام بارندگي، شبي سرد و يخبندان در همه جاي بوشهر و نواحي محلات جنوبي پديد آمد و مردم پس از برخاستن از خواب، ديدند که در ظروف آب مصرفي مانند حبانه و خمره و بشکه و ... پوشيده از لايه يخ بود و مورد حيرت و تعجب همگان گرديده و تمامي محصولات زراعي کشت شده بر اثر يخ زدگي نابوده شده بود...
نجف آهوچهر هم آسماني شد (عبدالمجيد زنگويي)، کي رفتهاي زدل که تمنا کنم تو را (عبدالحسين کنين)، گنجينه اي از فرهنگ و ادب (علي دباش)، به شاگردان خود آيين مهرورزي آموخت (حسين رنجبر)، بدرود رفیق شفیق ما (خلیل موحد)، به ياد دوست که چه با وفا بود (محمدرضا دباش) ، در رثاي استاد نجف آهوچهر؛ عزيز و با يادماندني (اسماعيل منصورنژاد)، معلم، روزنامه نگار و نويسندهاي با لبخند هميشگي (عالي بازدار)
دوست هم دانشگاهي ام مدام اين را تکرار مي کرد که ادبيات زندگي است. من تا همين چند ماه پيش فکر مي کردم اين فقط سخني انتزاعي است. اما حالا دريافته ام که راستي خود زندگي است. من با ادبيات از انزواي خودخواسته ام بيرون آمدم و با مردم به راه افتادم. حس کردم با شعر مي توانم حرف هاي ناگفته بخشي از مردم را به تصوير بکشم...
افقي که براي تئاتر بوشهر مي بينم به اين شکل هست که ما چه بخواهيم و چه نخواهيم با تمام بي امکاناتي ها و ناملايمتي ها،جوانان اين شهر پرچم اين هنر را به دست خواهند گرفت و جلو خواهند برد و با وجود اين که ديگر در بوشهر شايد به ظاهر و به شکلي تئاتر ديگر وجود نداشته باشد ولي آينده اين هنر در دستان جوانان اين شهر است،پس شما به عنوان يک رسانه و دوستان ديگر در هرجايي که رسانهاي رو در دست دارند بايد از اين جوان ها حمايت کنند تا آن ها بتوانند بهترين ها را براي اين شهر و مرز و بوم رقم بزنند...
غلامرضا شريفي خواه: در سال 1329 خورشيدي بود که پدرم مرا براي کلاس اول در مدرسه بوذرجمهري که برگرفته از نام بزرگمهر که وزير و حکيم دوره ساساني بود، اسم نويسي کرد و اين مدرسه قديم در آخر خيابان شاپور (ليان) امروز واقع بود که سر در آن ضلع غربي شهر بوشهر در کنار خيابان پهلوي (معلم کنوني) و بچه ها تا کلاس نهم در اين مکان تحصيل مي کردند و سه کلاس ديگر هم براي اخذ مدرک ديپلم وارد مدرسه سعادت مي شدند.
غلامرضا شريفي خواه: قدمت بازار قديم در شهر بوشهر از تاريخ جديد بوشهر و شکل گيري و حاکميت خاندان آل مذکور يعني دورة زنديه شروع مي شود و با توجه به مشاغل مختلف از قسمت هايي تشکيل شده بود و در دوره حکومت قاجاريه يکي از مراکز اصلي اقتصاد ايران به شمار مي رفت، گفته اند کل بازار از حدود دويست و چهل باب دکان بوده و اين نوشته درباره قسمتي از اين بازار قديم است.
غلامرضا شريفي خواه : مردم بوشهر در قديم طي آداب و رسومي که از ديرباز براي آمادگي عيد سال جديد معمول بود، کارهايي را انجام مي دادند. در دهه هاي سي و چهل ابتدا خانه تکاني که دو هفته قبل از عيد، خانه هاي خود را بعد از يک سال با شرايط سخت آن زمان، تميز مي کردند. ابتدا وسايل هر اتاق در حياط گذاشته...
هادي اخلاقي: اين سال نيست نيز چون سالهاي پيش تر مثل باد آمد و مثل باد گذشت. باد زشتي که چشمها را پر از خاک کرد و اشک آورد. اين سال که بگذرد و تمام شود قرن تمام مي شود. يک قرن، و اينک ماييم در آستانه سال نو، قرني نو با آرزوهاي مانده، کهنه در خاک کاشته و قد نيافراشته و اين آرزوها مانده است...
غلامرضا ايزدپناهي: چند سال پيش از اين، در جايي يادداشتي به اين مضمون نوشته بودم که بوشهر به سبب سابقه تاريخي، موقعيت بندري، ارتباطات داخلي و خارجي و زندگي طولاني مدت و مسالمت آميز با افراد، اقوام، اديان و فرهنگ هاي گوناگون و... در کنار هم، يک ويژگي تقريباً منحصر به فرد داشت، چنانکه مي شد آن را «شهر مدارا» ناميد. اگرچه آن بوشهر جمعيت چنداني نداشت، ولي همين «منشِ مُداراگر» بود که مهاجران را جذب مي کرد و طبعاً تازه واردان نيز پذيرا و مروّج آن مي شدند. آن بوشهريان به سبب جمعيت کم و روابط سالم، همديگر را خوب مي شناختند و...
غلامرضا شريفي خواه : در اوايل سال ١٣٤٠ خورشيدي منزل ما کنار درب گمرک بود، قبلا گمرک وظايفش مبارزه با قاچاق صادرات و واردات و مراقبت از سواحل بود. از پشت ديوار گمرک کنار دريا، بچهها و آدم بزرگها شنا مي کردند. در تابستان آب ٣ الي ۴ متر تا رُخ بُلت (کنار دريا) بالا ميآمد. صبحها بچههاي محلات دهدشتي و شنبدي و تعداد از بهبهانيها مشغول شنا کردن ميشدند...
غلامرضا شریفی خواه: مدرسه بوذر جمهر در آخر خیابان لیان امروزی و خانه ما در محله دهدشتی بندر بوشهر واقع بود. این مدرسه ۹ کلاس داشت و کلاس های بالاتر در دبیرستان سعادت دهم و یازدهم و دوازدهم در سه رشته ادبی و طبیعی و ریاضی بود. من کلاس اول و دوم و نصف سال تحصیلی کلاس سوم در این مدرسه بودم و بعد ما را به دبستان ملی سعادت بردند. مدرسه نوساز که تا چند سال پیش اداره آموزش و پرورش شهرستان بود و...
غلامرضا شریفی خواه : در شبهای فصل سرمای زمستون در شهر بوشهر مخصوصاً در چهار محل عدهای به صورت دوره ای اقوام به خانه هم می رفتند و خانه های قدیمی طوری ساخته شده بود که اتاق تابستونه و زمستونه جداگانه بود، و حیاط در وسط خانه که اغلب آب انبار در آن جا قرار داشت و اتاق ها به اسم نشیمن و مجلسی و اتاق کوچک تر که صندوقخانه می گفتند. اتاق نشیمن که بیشتر در آن جا بودیم...
غلامرضا حاجی نژاد: یکی از مشکلاتی که پیش از مدیریت مرحوم پوربهی، در دبیرستان سعادت داشتیم هنگامی بود که مهمانان خارج از استان از دبیرستان سعادت بازدید می کردند. در چنین مواقعی، از جناب آقایان کنین، دکتر مشایخی، مرحوم نبوی و برخی از دبیران صاحب نظر دیگر درحکم راهنمای مهمانان استفاده می کردیم.
اما با مدیر شدن مرحوم پوربهی این مشکل حل شد. او با صدای رسا و آگاهی از تاریخ آن مجموعه قدیمی، زینت آرای مجلس می شد...
محمود آرامش: خبر تلخ بود و ناگوار، حاج غلامرضا منفرد پدر معنوی فوتبال شهرستان دشتی و شاید به نوعی استان بوشهر، سه شنبه نوزدهم مرداد ماه هزار و چهارصد پرواز کرد تا خود را به همسرش مرحوم خیری خواجه خورموجی، مادر معنوی فوتبال ما برساند! و چه زیباست این وصال. اگر نام ایرانجوان بر تارک فوتبال دشتی با عزت و احترام می درخشد، بدون شک نام حاج غلام عزیز و همسر ایشان پیوند عجیبی بر این تلالو دارد...
عکسی تاریخی از مسابقه بین تیم های خلیج (رونی) وجنوب (سرتل) بندر بوشهر درسال 1352
عالی بازدار: پس از پایان تحصیل در دانشسرای تربیت معلم شیراز اعلام کردند که میتوانید تا قبل از خدمت سربازی به عنوان معلم پیمانی معرفی شوید. با ابلاغ اداره کل آموزش و پرورش استان به اتفاق دوستان و همکاران عازم بندر دیلم شدیم. از ساعت ۷ صبح با اتوبوس آبادان حرکت کردیم راه بسیار ناهموار بود. حدود ۶ ساعت در...
آخرین اخبار
- نگاهي به تبعيضهاي درماني در کشور / به بهانه کلنگ زني بيمارستان نفت در شيراز
- استقبال از عيد نوروز باستاني در بوشهر
- دنياي معترضان
- چاپ شعري از استاد باباچاهي در امريکا
- آقاي استاندار در مقابل لغو مجوز فستيوال کوچه بوشهر، پاسخگو باشيد
- گردشگران دره ساساني «تنگ جيز» دشت خشت کازرون
- خاطرات خدمت سربازي در سپاه دانش
- مرثيه اي براي موسيقي
- فستيوال کوچه بوشهر در مسير رونمايي از گنج موسيقي نواحي است
- «کوچه بوشهر» مدل جديدي براي آغاز کوچههاي ديگر ايران
- در فستيوال کوچه بوشهر چه گذشت؟
- «کوچه» فستيوالي که واقعا فستيوال است!
- به کوچههاي بوشهر گوش دهيد
- امثال جشنواره کوچه، بهانهاي است براي زيستن
- فستيوال کوچه؛ اميد فرداي فرهنگ و هنر بوشهر
پربیننده ترین
- ایرج صغیری، هنرمند بی بدیل کشور
- زندگینامهی خودنوشت منوچهر آتشی
- پیشینه معماری بارگاه امام حسین (ع)، در عراق
- بوشهر بهشت ایران در نوروز/ دیار نخلهای سرافراز و دریای خروشان + تصاویر
- تصاویر مراسم تشییع پیکر سیمین بهبهانی
- تصاویر مراسم شروه خوانی در عمارت حاج رئیس بوشهر
- تصاویر دوره آموزشی - توجیهی خبرنگاران پانا استان بوشهر
- متولی اصلی بافت تاریخی بوشهر مشخص نیست
- ضرورت شکستن دایره بسته مدیریت سنتی
- ناگفتههای نصر از ریاست دفتر فرح، فراماسونری و مریمیه
- عکس های دیدنی از زندگی رئیسعلی دلواری
- دیگر بار ، تبادار!
- گوشه ای از حماسه رئیسعلی دلواری و یارانش
- شهرونداني هميشه شهروند
- گزارش تصویری مراسم تقدیر مجمع اصلاح طلبان و ستاد انتخاباتی محمد باقر سعادت از شکوه حضور مردم