انتصاب جوان بوشهري به عنوان مدير سرمايههاي انساني پلمير آرياساسول
با حکم مديرعامل شرکت پلمير آرياساسول، محسن عمراني به عنوان مدير سرمايههاي انساني اين شرکت منصوب گرديد
دکتر محمد رضا حيدرزاده در حکمي محسن عمراني از جوانان و نخبگان مديريت استان بوشهر را به عنوان سرپرست مديريت سرمايههاي انساني منصوب کرد.
عمراني داراي تحصيلات اقتصاد انرژي در مقطع دکترا و مديريت اجرايي منابع انساني دانشگاه تهران مي باشد که پيش از اين به عنوان مدير واحد روابط کار و مددکاري اجتماعي در شرکت پليمر آرياساسول مشغول به کار بوده است.
انتصاب يک بوشهري در سازمان برنامه بودجه کشور
با حکم معاون رئيسجمهور و رئيس سازمان برنامه و بودجه کشور «رضا عوض پور» به عنوان رئيس امور آموزش، تحقيقات و فنآوري سازمان برنامه و بودجه کشور در دولت چهاردهم منصوب شد.
دکتر عوض پور سابقه رياست سازمان برنامه و بودجه استان بوشهر و رئيس امور سلامت و رفاه اجتماعي سازمان برنامه و بودجه کشور را در کارنامه دارد.
ادامه کم توجهي به نيروهاي استان بوشهر: بازهم از بوشهر کسي به وزارت نرسيد
ابراهيم دانش
جناب دکتر پزشکيان، از استان بوشهر برايت مينويسم، بله استاني که با همه توانمنديها؛ داشتههاو پتانسيلهاي مثبت؛ موثر و مفيد، قريب نيم قرن از عمر انقلاب اسلامي که ميگذرد در ادوار دولتها و کابينههاي گذشته و در بدنه حاکميتي، نيرويي در سطح کلان نداشته و بايد گفت تنها استاني در کشور بوده و هستيم که با توجه به فرواني نيروهاي توانمند؛ تاکنون وزيري در کابينه ها نداشته ايم.
بايد بگويم با همه انتظار که از شما و همکارانتان در شوراي راهبردي داشتيم و بي صبرانه اخبار از شوراي راهبردي رصد مينموديم، متأسفانه خبري از وجود يک نفر؛ بله حتي يک نفر از کابينه حضرتعالي که جهت راي اعتماد به مجلس شوراي اسلامي معرفي شده، وجود ندارد و اين يعني ناديده گرفته شدن استان بوشهر که به نوعي قطب انرژي کشور مي باشد.
باشگاه ورزشي جم بوشهر، الگويي براي زنده شدن تيمهاي محلات
محمود قدسي
در عبور از محله بنمانع بندر بوشهر، تابلويي نظرم را جلب کرد؛ تابلو باشگاه ورزشي جم بنمانع، جالب بود که در اين وانفساي نابودي اکثر تيمهاي خوب محلات مثل اميد و دارايي و سکان و افسر و رهبر و حتي تيم مردمي و بزرگ شاهين بوشهر، تيم ريشهدار جم بنمانع به همت پيشکسوتان محله بنمانع هنوز نفس ميکشد.
آري دفتر تيم جم بنمانع هنوز ميعادگاه پيشکسوتان، جوانان و نوجوانان اين محله است. به داخل دفتر رفتم و با آقاي گنجي مديرعامل باشگاه جم روبرو شدم، مردي از تبار پيشکسوتان فوتبال جم و فوتبال بوشهر، مردي متين و خوش اخلاق و خوش برخورد که از ديدنش بسيار خوشحال شدم. چند دقيقهاي در محضر ايشان بودم و گپ و گفتي با هم داشتيم. گنجي از سختيها و مشکلات صحبت کرد و اينکه با همه سختيها به همت بزرگان محل هنوز باشگاه جم بنمانع روي پاي خود جون سرو ايستاده است و قصد سر فرود آوردن را ندارد. وي از تيمهاي بزرگسالان و اميد و جوانان و نوجوانان فوتبال گفت و اينکه در دسته اول شهرستان حضور فعال دارند، حتي از ديگر رشتههاي ورزشي مثل شطرنج که حضوري فعال در مسابقات دارد نيز صحبت کرد. ديوار دفتر پر بود از عکسهاي تيم فوتبال جم و بزرگ مردي که به همت والايش خون رگهاي جم خشک نشده است (زنده ياد آقاي سالمي) و ديگر پيشکسوتان مثل حسين صلحدوست، کرمزاده و ديگر دوستان. عکسي از زنده ياد حسين ايرانپور و يک عکس قديمي که شاکله تيم جم را در مسابقات جام شکري تشکيل ميداد هم در ديوار ديده مي شد.
هم خوشحال بودم از اينکه تيم خوب و محبوب جم با همه سختيها و ناملايمات سرخم نکرده است و ناراحت شدم که چرا در بين پيشکسوتان ديگر محلات، چنين همت و کوششي ديده نميشود. درود ميفرستم و به پيشکسوتان و جوانان و نوجوانان بنمانع خسته نباشيد گفته و آرزوي تداوم تلاش و موفقيت در همه عرصههاي زندگي و ورزشي براي آنان دارم. باشد که راه تلاشگران باشگاه ورزشي جم الگويي براي زنده شدن تيمهاي محلات و جاري شدن خوني تازه در فوتبال بوشهر و ديگر رشته هاي ورزشي باشد.
تفاوت تلاش و زور زدن
حسين زيرراهي-مدرس مهارتهاي توسعه فردي
براي اغلب ما پيش آمده است يا از اطرافيان شنيدهايم که هرچه در زمينهاي تلاش ميکنيم نتيجه ملموسي بدست نميآوريم يا از حد خاصي بالاتر نميرويم. ممكن است آنرا با شانس و اقبال يا طلسم و جادو يا غير ممكن بودن آن كار ربط دهيم ولي در همه اين موارد دليل علمي و اصلي عدم نتيجهگيري مفقود است.
فرق تلاش و زور زدن. آدمهاي زيادي دور و بر خود ميشناسيم كه فعاليتي را شروع کرده و در مدتي کوتاه چندين برابر ميزان مورد نياز تلاش کرده و چون به نتيجه نرسيدهاند آنرا با کلي ضرر و زيان و حتي آسيبهايي به سلامت و روابط، خود کنار گذاشته و سراغ زمينه ديگري رفتهاند. کساني که فکر ميکنند با تلاش زياد يا همان زور زدن در کوتاه مدت ميتوانند نتايج بزرگ بگيرند دو چيز را خوب نشناختهاند.
نخست اينکه از ساز و کار مغز انسان آنچنان خبر ندارند. مغز ما در يادگيري دانش جديد، دروني کردن آن و تحليل اطلاعات وارده براي بدست آوردن نتايج ارزشمند تقريبا کند عمل ميکند و پلهپله جلو ميرود. مگر اينکه تجربيات عملي زياد همراه با تيزحسي هضم تجربه ديگران و آموزش همراه باشد که آن هم از يک حدي کمتر قابل فشردهسازي در تابع زمان نخواهد بود. براي همين ميگويند در هر کاري حداقل سه تا پنچ سال لازم است تا به درجهاي از تخصص برسيم. همين موضوع براي ساخت عادتها هم صادق است. برخي عادتها ممکن است شش ماه تا يک سال طول بکشد تا بهصورت خودکار درآيد. ضمن اينكه اگر بيش از حد تحمل مغز و بدن خود از آنها كار بكشيم مغز تسليم شده و بعد از مدتي دست از تلاش برميدارد.
دنيا هم با تغييرات تدريجي سازگار است. تغييرات فصول، تغييرات اقليمي، تغييرات در حيات و موجودات زنده و ... همه در سيري آرام رخ ميدهد. بنابراين شما اگر بخواهيد مثلا صدهزار فالوور در اينستاگرام داشته باشيد، لازم است هر کدام از اين افراد حداقل ده بار شما را ديده باشند تا متقاعد شوند دکمه فالو را بزنند. يا مغازهاي که کار و بارش سکه است احتمالا سالها طول کشيده تا در زبان مردم آن شهر افتاده است. حتي اگر با تبليغ، تخفيف و عوامل مختلف ديگر رونق گرفته باشد لازم است براي نگهداشتن آن سالها خدمتدهي مداوم داشته باشد. همين موضوع در کار اداري هم وجود دارد. براي رسيدن به جايگاهي رفيع بايد سالها مستمر كار كرد.
خلاصه اينكه رشد در كار هم مانند رشد در زندگي فرايندي تدريجي است.
گاهي هم تلاش آگاهانه نيست. تلاش آگاهانه تلاشي است كه همواره مقداري چالش و پيچيدگي در آن وجود داشته باشد. ضمن اينكه در برخورد با موانع درجا نزند و با عيب يابي و اصلاح از موانع عبور كند.
زماني هم عيب كار از درون خود ما نشات ميگيرد. ممكن است آن زمينه كاري به عاملي نياز داشته باشد كه در ما پايين است. مثلا به مقداري قدرت ريسكپذيري يا برعكس محافظهكاري نياز دارد كه ما نداريم. اگر به اين موارد آگاهي داشته باشيم ميتوانيم تصميم بگيريم خود را تغيير دهيم، به همان سطح راضي باشيم يا در زمينه ديگري تلاش كنيم.
جيره بندي آب در بوشهر
دو سال از وعده پايان جيرهبندي آب در شهر بوشهر گذشت ولي نه تنها پايان نيافت بلکه توزيع آب از هر 48 ساعت 8 ساعت به هر 48 ساعت دو ساعت تقليل يافت!
سالهاست معضل جيرهبندي آب در مرکز استان بوشهر که تنها مرکزي در کشور ميباشد که در آن جيرهبندي صورت ميگيرد وجود دارد و طي اين سالها وعده ها و شعارهاي زيادي داده شد که متاسفانه هيچکدام به دلايلي عملي نشد.
از سال 1400 اعضا و رئيس شوراي شهر بوشهر مرتب اين وعده را به شهروندان دادند که بزودي جيرهبندي آب در شهر بوشهر پايان ميدادند و هيچ اتفاقي نمي افتاد.
سال 1401 در سفر رئيس جمهور شهيد به استان بوشهر ايشان در جمع مردم بوشهر رسما اعلام نمودند که از امروز پايان جيرهبندي آب در شهر بوشهر اعلام ميکنيم.
اين خبر موجب خوشحالي شهروندان شد ولي حقيقت ماجرا چيز ديگري بود و در واقع شعاري بيش نبود زيرا نه تنها جيرهبندي آب به پايان نرسيد بلکه اين روزها شاهد هستيم که هر دو روز دو ساعت آب در شهر توزيع مي شود و برخي که نزديک به خطوط اصلي هستند قدري بيشتر از معاون عمراني استاندار گرفته تا مديرعامل آب و فاضلاب استان و رييس شوراي شهر بوشهر که الحمدالله اين مدت از اين ستاد به آن ستاد ميرفتند و شوراي شهر را جولانگاه ستاد انتخاباتي کرده بودند پاسخگو نيستند و گاها توجيهات غيرمقبولي ارائه ميدهند.
از نهادهاي نظارتي تقاضا داريم با عوامل کوتاهي نسبت به وعده عمومي و رسمي رييس جمهور شهيد برخورد قاطعانهاي داشته باشند تا در اين روزهاي گرم در کنار خليجفارس مردم شهر بوشهر تشنه نمانند./ ايرانديد
مسموميت 157 نفر از کارکنان در پارس جنوبي
رييس HSE و پدافند غيرعامل و مديريت بحران ارشد منطقه ويژه اقتصادي انرژي پارس درمورد مراجعه تعداد 157 نفر از کارکنان شرکتهاي زيرمجموعه هلدينگ باختر به بيمارستان عسلويه مطالبي را عنوان کرد.
به گزارش نفت نما، مهرزاد غيبي گفت: به دليل حساسيت موضوع، کارشناسان بهداشت مديريت HSE سازمان منطقه ويژه، روزهاي پنج شنبه و شنبه، 18 و 20 مردادماه 1403، با مراجعه حضوري به محل پتروشيمي کاويان و بيمارستان نبي اکرم(ص) عسلويه و همچنين پيگيريهاي لازم از طريق شبکه بهداشت شهرستان، جنبه هاي مختلف موضوع را بررسي کردند.
وي در گفتگو با نفت نما افزود: با بررسي هاي بعمل آمده مشخص شد از ساعت هشت صبح روز چهارشنبه، هفدهم تا 12 ظهر روز پنج شنبه، 18 مردادماه تعداد 157 نفر به بيمارستان نبي اکرم(ص) عسلويه و درمانگاه ابن سينا منطقه ويژه با علائم مسموميت مراجعه کرده که همگي درمان شدند.
غيبي با بيان اين که تا روز شنبه، 20 مردادماه 1403 نيز تعدادي مراجعه کننده به اين بيمارستان و ساير بيمارستان هاي منطقه وجود داشت، افزود: در اين مدت تعدادي از نفرات نيز توسط پزشک درمانگاه پتروشيمي کاويان به صورت سرپايي مداوا شدند.
وي با بيان اين که هنوز آمار مراجعين اوليه و ثانويه توسط شبكه بهداشت نهايي نشده است، درمورد مراجعهکنندگان به بيمارستانها گفت: مراجعهکنندگان به بيمارستان ها از شرکتهاي هلدينگ باختر (پتروشيمي کاويان، آرين متانول، رايان پليمر پويا) و شرکت عمران جنوب و شرکت سينا صنعت (پيمانکار پتروشيمي کاويان) بوده اند.
غيبي همچنين صحتِ خبر فوت يک نفر ناشي از مسموميت در بيمارستان كازرون در فضاي مجازي را منوط به بررسي بيشتر از طريق پزشكي قانوني آن شهرستان عنوان کرد.
وي با اشاره به فاصله سرو غذا و آغاز علائم و مراجعه به درمانگاهها و بيمارستانها، ابراز داشت: تعيين علت بروز مسموميت گسترده پس از اعلام نتايج آزمايشات نمونههاي اخذ شده به وسيله كارشناسان شبكه بهداشت و آزمايشگاه مواد غذايي بوشهر، توسط شبكه بهداشت اعلام و در صورت قصور با خاطيان امر برخورد قانوني خواهد شد.
دردسرهاي فيلترينگ
نسیم جنوب، دکتر امان الله شجاعي
فيليترينگ؛ داستان و حال و قصه اذيت و آزار براي مردم ايران و به ويژه جوانان عزيزي است که به کار و کسب در فضاي مجازي مشغولند.
دردسرهاي فيلتر کردن فضاي مجازي، از توان زبان و قلم خارج است.
آنان که در اين کاسبي به سودهاي کلان مي رسند، به چند شرکت وابسته به افراد بسيار صاحب نفوذ، محدود ميشوند. ولي در عوض، کل مردم ايران در حال ضرر دادن براي سود فراوان آن گروهاندکند.
در اين رابطه از هر چهار نماينده محترم مردم استان بوشهر ميپرسم؛ آيا از فيلترينگ راضي هستيد؟
اگر راضي نيستيد، چه اقدامي خواهيد کرد؟
انتظارات از دکتر پزشکيان و مديران دولت چهاردهم
نسیم جنوب، دکتر عباس حاتمي
دکتر پزشکيان اولين سياستمدار ارشد ايران بعد از انقلاب است که داراي بالاترين مدارج علمي و مسلط به دانش مديريت کيفيت هستند لذا بدون حتي 1 دقيقه وقفه به رايزني و مذاکره جهت اصلاحات زير که مورد مطالبه رايدهندگان به ايشان و تحريمکنندگان انتخابات (حدود 80 درصد جمعيت) هستند، مبادرت ورزند:
1-از سرگيري مذاکرات لغو تمام تحريمها و اتصال به fatf.
2-رفع فيلترينگ و خلاص کردن ملت از شر مافياي VPN.
3-ادامه غيرفعال ماندن حجاببان، گشت ارشاد و گروه فشار جهت آرامش جامعه و رونق صنعت گردشگري خارجي و ايجاد ميليونها شغل. (از زمان فوت آقاي رئيسي حجاببان و گشت ارشاد بندرت در خيابانها ظاهر ميشوند).
4-تناسبسازي حقوق و دستمزد با تورم، بازنگري در مالياتها.
5-لغو سهميههاي کنکور و ارتقاء گنجينه علمي کشور. لغو سهميههاي استخدامي براي گزينش شايستگان.
6-حذف دروس عمومي از کنکور و دانشگاهها و جايگزين کردن دروس مرتبط با هوش مصنوعي و...
7-آزادي واردات خودرو با کاهش تعرفه گمرکي.
8- حذف نهادهاي موازي و قطع بودجه آنها.
8- اولويت روابط خارجه با کشورهاي دمکراتيک، از سرگيري روابط کنسولي و تجاري با کانادا، آمريکا، بحرين و مصر.
9- رهايي آموزش و پرورش از ايدئولوژي خاص... و افزايش 2 برابري بودجه آن.
10- بازگرداندن اخراجيهاي دانشجويي و معلمان و اساتيد بر سرکار و جبران خسارات وارده به آنها.
11- افزايش حقوق انترنها و رزيدنتهاي پزشکي و حل مشکل دارو.
12- جلوگيري از صادرات مواد خام بهخصوص منع صادرات محصولات کشاورزي خام به روسيه و...
13- بالابردن ارزش پول و پاسپورت ايراني.
14- مبارزه جدي و قاطع با هر نوع فساد در دولت.
15- توجه ويژه به تأمين اجتماعي به منزله پيشاني دولت و حساسيت به زدوبند سياسي در شرکتهاي شستا.
(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و هفتم، شماره 1090)
فرمول خوششانسي در زندگي
نسیم جنوب، حسين زيرراهي- مدرس مهارتهاي توسعه فردي
اگر فکر ميکنيد آدم بدشانسي هستيد بايد به عرض برسانم شما در اولين آزمون بخت و اقبال زندگيتان در رقابتي بسيار سخت سربلند بيرون آمدهايد. يعني از بين 500 ميليون اسپرمي که فرزندان متفاوتي براي والدينتان متولد ميکرد آني به مقصد رسيد که سازنده شما بود. بقيه اين شانس را نداشتند که زندگي را تجربه کنند.
تقريبا اکثريت مردم فکر ميکنند از شانس پاييني در زندگي برخوردارند و فقط اقليتي از انسانهاي موفق هستند که معتقدند در زندگي خوششانس بودهاند. اين حقيقت به ما يادآور ميشود اگر فکر ميکنيم بدشانس هستيم اين موضوع به ما اثبات ميشود و اگر فکر ميکنيم خوششانس هستيم هم همان برايمان اثبات ميشود. در روانشناسي به اين حالت پيشگويي خودشکوفا يا خود محققکن ميگويند. يعني وقتي به چيزي باور داشته باشيد سير رخدادها شما را به سمت آن موضوع ميکشاند. احتمالا تا همينجا براي شما مشخص شده است که خوششانسي و بدشانسي بيشتر موضوعي نگرشي است تا واقعي.
آيا واقعا آدم بدشانس يا خوششانس داريم؟ اگر شانس را اتفاقهاي خوب و بد تعريف کنيم بطور قطع کسي وجود ندارد که از ابتدا تا انتهاي زندگي خوششانس يا بدشانس باشد. ولي تفاوتهايي در زندگي افراد وجود دارد که خود آنها در ايجاد آن دخيل نبودهاند. مانند ژنتيک، خانواده، جامعه، شهر، کشور و زماني که در آن به دنيا آمده اند. يا کسي که جوانمرگ شده و فرصت يک زندگي کامل را پيدا نکند. مثلي وجود دارد که ميگويد اگر سال 1939 (شروع جنگ جهاني دوم) هجده ساله نبودهايد آدم خوششانسي هستيد. ولي براي فرزندان يک خانواده يا جامعهاي با شرايط مشابه نميتوان يکي را خوششانس و ديگري را بدشانس قلمداد کرد. شايد بتوان اينطور گفت که هر انساني که در يک جامعه نرمال با ميزان دسترسي متوسط به امکانات زندگي به دنيا ميآيد در طول زندگي خود با فرصتها و تهديداتي روبرو ميشود. اين فرصتها و تهديدها تقريبا براي همه عصران او مشابه است و تفاوت تنها در نوع برخورد فرد با آنها است. دارن هاردي در کتاب اثر مرکب ميگويد اگر بدني سالم و غذايي براي خوردن داريد پس بايد گفت خوششانس هستيد. بعد از اين ديگر شانس به مجموعه انتخابهاي ما بستگي دارد. فرمول کامل خوش شانسي از نظر هاردي به اين صورت است: آمادگي نگرش فرصت اقدام.
آمادگي: يعني شما به رشد شخصي خود بها داده و مهارتها، دانش، تخصص، روابط و منابعتان را گسترش دهيد. با اين کار شما آماده دريافت فرصتها هستيد.
نگرش: يعني شما منتظر رسيدن فرصتها هستيد. موقعيتها را ميبينيد چون دنبالشان هستيد. چيزي که دنبالش نيستيد را نميتوانيد ببينيد. نگرش همان پيشبيني خود محقق کن است.
فرصت: اين همان موقعيتي است که بصورت اتفاقي سر راه شما قرار ميگيرد. فرصتي که برنامهريزي نشده يا سريعتر و متفاوتتر از انتظارتان رخ داده است. ميشود گفت رخدادي طبيعي است و در کنترل شما نيست.
اقدام: يعني جايي که شما وارد عمل ميشويد و اقدام ميکنيد. اينجا جايي است که موفقها را از ناموفقها جدا ميکند.
(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و هفتم، شماره 1090)
بمناسبت شروع فصل صيد ميگو مرداد ماه 1403
ترال (گوفه) ويرانگر
نسیم جنوب، حسين شادکامي - کارشناس صيد و بهره برداري
در اين ايام از سال که شدت گرما و کاهش اکسيژن در محيط زيست بوم دريايي، به حالت اشباع رسيده، فلوم پلانکتوني، تنفس حتي براي انواع آبزيان تازه رشد کرده که اکثرا هنوز به سن استاندار (بالغ) نرسيده و همزيست با گلههاي ميگو رفتار ميکند، غير ممکن مي سازد. در اين فصل صيد که به ازاي هر کيلو از ميگوي صيد شده بين هفت تا هشت کيلو از اين گونهها که وزني با ميانگين 50 تا100 گرم دارند بين 70 تا 80 قطعه از آبزيان به ازاي هر کيلو ميگو، توسط ابزار ترال از گردونه حيات زيست بدون تکثير نسل آينده از بين ميروند.
در بين انديشمندان زيست بومهاي دريايي در دنيا، يکي از مخربترين روش صيد، ترال کف شناخته شده است و زيانهايي زيادي به بسترهاي زيستگاهي ايجاد ميکند از جمله برهم زدن توازون اکولوژيکي و زيست بوم دريايي، ايجاد آلودگي صوتي و آلودگي آبها به واسطه ايجاد شيار در بستر زيستگاه که موجب گل آلود شدن آبها ميگردد.
طي ساليان سال ارقام و آمارها در نمودکاهش ذخيره و به انقراض کشاندن گونههاي صيد نمايان گرديده که در صورت تکرار و توقف نشدن اين روش صيد (دريابست )، صيدگاهها و زيستگاهها دچار فقر زيستي خواهند شد. هر چند که اين روش صيد در مدت زمان کم بيشترين مصرف انرژي (سوخت) و بازده اقتصادي آني براي صيد و صيادي دارد، اما براي محيط زيست آبزيان زيانآور و از استرس بالايي برخوردار است وآينده ذخيره آبزيان را به مخاطره مياندازد که با توجه به ميانگين صيد سالانه در چند سال اخير (1500 تا 2000تن) بين 12 تا 16 هزاران تن به همراه ميگو از گردونه حيات زيست دريايي خارج و از بين ميرود که بدنبال آن آينده حرفه صيد و صيادي ساحل نشينان استان بوشهر دچار رکود و چالش جدي منجر خواهد گشت . لذا مديريت صيد و بهره برداري ميبايست در کاربري اين ابزار تجديد نظر نمايند تا بتوان زيست بوم منطقه را براي پايداري حفظ نمايند و آينده ذخيره در آبهاي اين استان به سوي انقراض و نابودي کشانده نشود.
(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و هفتم، شماره 1090)
اسب سياه
حسين زيرراهي-مدرس مهارتهاي توسعه فردي
اگر در فروردين سال 1403 از هر ايراني ميپرسيدند ده نفر كه احتمال دارد رييسجمهور بعدي ايران باشند را نام ببرد، مسعود پزشكيان نه تنها در فهرست ده نفره كه حتي در بين پنجاه نفر هم نبود. مجموعه اتفاقاتي كه از اواخر ارديبهشت ماه شروع شد نهايتا كمتر از دو ماه ايشان را رييسجمهور ايران كرد. عبارت اسب سياه نخستين بار بعد از انتشار كتاب «دوك جوان» در سال 1831 بر سر زبانها افتاد. قهرمان داستان كتاب روي اسبي شرط كلاني ميبندد ولي يك اسب سياه كه هيچ كس فكر نميكند برنده شود برنده مسابقه شده و باعث باخت قهرمان ميشود. از آن به بعد منظور از اسب سياه قهرمان يا برندهاي است كه هيچكدام از شرايط بردن را نداشته ولي در روندي عجيب و مسيري كوتاه به جايگاه اول رسيده و همه را مبهوت كرده است. كتاب اسب سياه نوشته تاد رز و اگي اگاس با بررسي زندگي افرادي كه به روشهاي متفاوت و غيرمعمول به موفقيت رسيدهاند سعي ميکند طرز کار موفقيت به شيوه اسبهاي سياه را براي خواننده مشخص كند. روش معمول كه نويسندگان كتاب اسب سياه آن را عهدنامه استاندارد ناميدهاند همان چيزي است كه همه ما تقريبا ميدانيم. يعني سالها كار و تلاش در يك زمينه و رشد تدريجي تا رسيدن به موفقيت. فرمولي كه از روزگاران قديم وجود داشته ولي در قرن نوزدهم با تاسيس مدارس، دانشگاهها و كارخانجات صنعتي به شيوهاي استاندارد تبديل شد. اين عهدنامه استاندارد متاسفانه براي همه نتيجه نميدهد. در واقع مشكل آن اين است كه فرديت انسانها را ناديده گرفته و براي همه يك فرمول واحد ارائه ميدهد. ولي همه به يك روش نميتوانند موفق شوند. مشكل اسبهاي سياه با عهدنامه استاندارد اين است كه آنها به كاميابي بيشتر از موفقيت علاقه دارند. دوست دارند كاري را انجام دهند كه از انجام آن لذت ميبرند. اولويت اول آنها موفقيت نيست بلكه كاميابي است. در واقع برعكس مدل استاندارد كه افراد با موفقيت به كاميابي ميرسند، اسبهاي سياه از كاميابي به موفقيت ميرسند. طرز فكر اسب سياه چهار عنصر دارد. نخست شناخت خردهانگيزههاي خود است. انگيزههاي کوچک و متعدد هر فرد که اغلب ناشناخته و گاهي حتي با هم در تضادند. يك روش كاربردي براي شناخت خردهانگيزهها «بازي قضاوت» نام دارد. وقتي از ديگران تعريف ميكنيد (آنچه دوست داريد) يا از آنها انتقاد ميكنيد (آنچه دوست نداريد) در واقع داريد خردهانگيزههاي خود را بيان ميکنيد. دوم شناخت انتخابها است. اسبهاي سياه انتخابهاي خود را بر اساس علايق و توانمندي خود رقم ميزنند. البته اينطور نيست اولين انتخاب آنها درست باشد. گاهي سالها در زمينههاي ديگر فعاليت ميكنند تا به انتخاب نهايي خود برسند. سوم شناخت استراتژيهاي خود است. يعني بگذاريد تواناييهاي شما راهبرتان شوند و شما را به سوي بهترين روش انجام كار ببرند. چشم بر روي استراتژيهايي كه از بالا برايتان تجويز ميشود ببنديد. نهايتا بياعتنايي به مقصد است. اسبهاي سياه بجاي تمركز بر مقصد از مسير لذت ميبرند. البته هدف خود که شخصي است را دارند ولي مقصد چون از بيرون تجويز ميشود براي آنها بيمعني است. اگر بخواهيم چهار عنصر تفكر اسب سياه را در جملهاي بيان كنيم: در كارهايي كه برايتان بيشترين اهميت را دارد، بهتر شويد.
نارضايتي مردم استان بوشهر از قطع آب آشاميدني
عليرضا غريبي: باز تابستان شروع شد و باز مشکل آب آشاميدني و قطع مکرر آن به سراغ مردم استان بوشهر آمد.
وضعيت بحراني آب در استان در حالي است که استاندار بوشهر در ارديبهشت سالجاري گفته بود: «با اجراي طرحها و پروژههاي جهاد آبرساني در استان بوشهر شاهد بهبود وضعيت تامين و توزيع آب شرب در شهرها و روستاهاي استان هستيم».
اين روزها هر جا که ميروي ميبيني و ميشنوي که مردم دارند از قطع مکرر آب گلايه ميکنند و از مشکلاتي ميگويند که گريبانگير آنها در شروع فصل گرما شده است، از آن طرف هم استاندار و مسئولان استان بوشهر مرتب از پروژههاي آب شيرين کن و برنامههاي خود براي رفع مشکل آب بوشهر سخن ميگويند. وعدههايي که براي مردم آب نميشود و اينقدر گفته شده که ديگر اهميتي هم ندارد. مگر احداث آبشيرين کن چقدر زمان بر هست که به سرانجامي نميرسد و فقط در حال ساخت هستند؟!
يعني استاندار و ديگر مسئولان استان بوشهر قدرتي براي چانهزني و پيگيري سهم آب بوشهر از استانهاي فارس و خوزستان ندارند که تا فصل گرما ميشود، اين دو استان سهم آب مردم استان بوشهر را محدود ميکنند؟
طرح ضربتي و فوري استاندار براي رفع کمبود آب آشاميدني در تابستان چيست؟ زمان دقيق راهاندازي آب شيرين کن هاي استان بوشهر چه زماني است؟ چند درصد مشکل آب آشاميدني استان با راه اندازي اين آب شيرينکنها رفع ميشود؟ مردم تا راه اندازي اين آبشيرينکنها چه کنند؟
اگر قرار باشد همه فصل تابستان مردم استان بوشهر اينگونه با کمبود آب آشاميدني روبرو شوند و به دردسر بيفتند، بايد گفت تابستان سختي پيش رو داريم.
آلبوم محسن شريفيان در ميان بهترينهاي سال 2024 مجله سانگ لاينز
آلبوم «لوکا» اثر محسن شريفيان به عنوان يکي از 10 آلبوم برگزيده در بخش بَگپايپ (ني انبان) جهان، توسط مجله سانگ لاينز در ماه مي 2024 انتخاب و معرفي شد.
سانگلاينز (Songlines ) يک مجله موسيقيايي با گستره فعاليت درموسيقي جهان است که در بريتانيا به صورت الکترونيکي و فيزيکي منتشر مي شود. معرفي آثار موسيقي در ژانرهاي مختلف از ديرباز تا موسيقي هاي جديد، انتخاب بهترين آلبومهاي موسيقي دنيا، معرفي هنرمندان اين عرصه و اعطاي جايزه سال از اهم فعاليت هاي اين نشريه است.
آلبوم ديوي اسپيلان ايرلندي؛ نوازنده بگ پايپ و برنده جايزه گرمي، نيز در ميان برگزيدگان اين مجله است.
کريس ويلسي؛ ژورناليست اين مجله، محسن شريفيان و آلبوم لوکا را چنين توصيف مي کند: «شريفيان، نوازنده چند ساز و آهنگساز متولد استان بوشهر در جنوب ايران، از مهمترين هنرمندان آن کشور در حفظ و ترويج موسيقي و رقص محلي سنتي است. نيانبان او نقش برجستهاي را در اين مجموعه فوقالعاده بازي ميکند، جايي که ريتمهاي کوبهاي، زيرملوديهاي مستکننده فضاي خيال انگيزي را مي سازند.»
مجله بينالمللي”سانگ لاينز” در سال 1999 در انگلستان راهاندازي شده است. اين نشريه به طور تخصصي به بررسي موسيقي نواحي مختلف جهان ميپردازد.
اين مجله در سال 2013 نيز آلبوم مشترک کيهان کلهر، نوازنده ايراني و اردال ارزنجان، نوازنده ساز باقلاما از ترکيه را در ميان ده اثر برگزيده سال 2013 معرفي کرد.
آلبوم «لوکا»، تجربه سال ها اجراي گروه موسيقي ليان با سرپرستي محسن شريفيان است که در آخرين روزهاي سال 1400 روانه بازار موسيقي کشور شد.
محسن شريفيان در روز رونمايي از اين آلبوم گفته بود: «زمانى که آواهاي رام کُنندهي موج ها و بادها را به روايت ناخداها و دريانوردهاي جنوب دنبال مي کردم، به نغمههاي ديگري در کرانههاي خشک خليج فارس رسيدم! هجاهاي بيابانگردي که کارشان رام کردن شترها بود. پايش که بيفتد شتر، بدمست ميشود! بدتر از هر جهازِ در موجي، وحشي تر از هر دريايي! در کهن بندر بوشهر به شتر، «لوک» و به ساربانش، «جَت» مي گويند. جتها، لوک ها را با ترانه راه ميبردند، گفتگويي به رسم دريا و ساحل!»
نوزدهمين اثر مولتي مدياي محسن شريفيان؛ نوازنده و پژوهشگر بوشهري حاوي ده قطعه منتخب از محبوبترين قطعات گروه موسيقي ليان بوده و ترانههاي آن از ميان شعرهاي شاعران فولک جنوبي انتخاب شده است.
موزه چاپ و نشر علوي چه شد؟!
قاسم محمدي
مديران ميراث فرهنگي استان بوشهر اظهار داشتهاند «اعتبارات مرمت اماکن تاريخي اين استان در دولت سيزدهم با افزايش چهار برابري به يکهزار ميليارد ريال در سال رسيده است که قابل قياس با دولتهاي گذشته نيست».
افزايش اعتبارات وقتي که مردم نتيجه ملموس آن را نميبينند، به چه دردي ميخورد؟ بهتر است که ميراث فرهنگي بگويد که در دولت سيزدهم چند پروژه افتتاح مرمت اماکن تاريخي در استان بوشهر را داشته است! اين که نميشود اماکن تاريخي هميشه در حال مرمت باشند و فقط اعتبارات کلان را به عنوان مرمت هميشگي، هزينه کرد و خبري از افتتاح و استفاده مردم از اين اماکن تاريخي نباشد.
ميراث فرهنگي در حالي خبر از اين اعتبار کلان براي مرمت اماکن تاريخي ميدهد که حتي نتوانسته اماکن تاريخي آماده شده در دولت قبلي را نيز به سرانجامي برساند و افتتاح کند، نمونه آن موزه چاپ و نشر علوي در بافت قديم بوشهر است
مرمت اين عمارت که مربوط به اواخر دوره قاجار است، در سال 95 آغاز شد و شهريور 97 به پايان رسيد و مراسم پايان مرمت آن با حضور استاندار و مسئولان و آقاي مهدي علوي، برگزار شد ولي با گذشت 6 سال هنوز ميراث فرهنگي نتوانسته اين موزه را که وسايل آن آماده و از طرف خاندان علوي اهدا شده است، راهاندازي کند و اينقدر راهاندازي آن به طول انجاميد که آقاي مهدي علوي هم به رحمت خدا رفت و افتتاح موزهاي را که اهدا کرده بودند نديد. حتما چند سال ديگر باز يک بودجه براي مرمت آنچه اکنون مرمت کرده و مورد استفاده قرار نگرفته هم ميگذارند تا همچنان اماکن تاريخي بوشهر در حال مرمت هميشگي بدون اتمام و افتتاح باشند!
عکس فوتبالیستهای بوشهری در سال 1345
عکس دانش آموزان دبیرستان سعادت بوشهر در سال 1352
عکس جمعی از جوانان بوشهر در اواسط دهه پنجاه
تصویر تیم قهرمان فوتبال آموزشگاههای بوشهر در سال 1356
تصویر تیم امید بوشهر در سال 1345
ناتمام ماندن راه وحدت (صدرا، جزيره شيف) بعد از 16 سال!
رضا سياهوشي
در تابلو نصب شده ، چنين نوشته :
شروع عمليات : 1387 - بهره برداري : 1389 - هزينه اجاره : 25 ميليارد ريال
بله، طبق برآوردي که انجام شده بوده ميبايست کار اين پروژه طي تقريبا دوسال به اتمام ميرسيد.
حال سال 1403 و 16 سال از تاريخ کلنگزني آن ميگذرد و به تازگي حدود 4 کيلومتر از آن افتتاح گرديد! چرا مدت زمان اجرا و اتمام پروژهها در استان بسيار ثروتمند بوشهر چنين دير مي شود؟!
تعيين بودجه 25 ميليارد ريالي درسال 1387 براي انجام کل اين پروژه، الان به چه بودجه و مبلغي بسته مي شود؟! دليل اين همه سال تاخير در انجام و تحويل جاده دسترسي به جزيره شيف، چه بوده است؟ جاده اي که هم براي رفت و آمد اهالي شريف جزيره موثر مي باشد و هم از ورود و خروج کاميون هاي باري (در مسير گمرک) به سطح شهر جلوگيري مي کند.
برگزاري مراسم «گِلي» براي آمدن باران در بوشهر:
شايد خدا رحمش بياد
محمد قدسي
سال 1342 عيد آمد و دانشآموز دبيرستان پهلوي در بندر بوشهر بوديم (عمارتي که عربهاي مهاجر خوزستان، بعد از شروع جنگ در آنجا ساکن شدند).
آخر ارديبهشت به علت گرما و نبودن برق، به خرداد نرسيده امتحانات برگزار شد و ما از کلاس هفتم به هشتم رفتيم. تابستان وحشتناک گرم را بسر ميبرديم، مهرماه آمد و به مدرسه رفتيم وکم کم رو به پايان پابيز هم داريم تمام ميکنيم و متاسفانه زمين تشنه، آب انبارها به ته رسيده، مايه حيات فقط در دريا هست ولي متاسفانه شور است و به درد زندگي مخصوصا آشاميدن و براي کشاورزي ديم اين منطقه تشنه مناسب نيست. پسران بزرگ محله سنگي جنوبي، پورنجفيها مرحومان جلال و حبيب، از منزل حاج محمدحسين قيصيزاده مرحوم شهيد حاج ابراهيم و مرحوم حاج کاظم، حاج مجيد بنچاري و جوانان و نوجوانان محل در «ناکه» گرد آمدند و مشورت کردند و با نظر چند مرد مسن محل مانند مرحوم محمد علي خيرهچشم وحاج ابول وحاج ابراهيم و حاج نجف نبات خور و بقيه اهالي محل بنا را براين گذاشتند که براي آمدن باران مراسم «گلي» را برگزار کنند. رسم بود که يک آدمک درست ميکردند و بر الاغي سوار ميکردند. هسته اوليه که تدارککننده و راهاندازي اين مراسم را بر به عهده داشتند از درون ناکه که جاي منزل حاجحبيب و علي قاسمي و قايدنيا و منزل مرحوم محمد پورنچفي تا قسمتي از زمين ميدان ورزشي (دارايي) که شبها همه دور هم جمع ميشدند و بازيهاي خرمن چندمن، هسک چوورنگ و تيربيا بازي ميکردند، جمع شدند و آدمک بر الاغي سوار کردند و سر دسته ميخوانديم: گله گليه/ شاخ زني / بار بارون / شر شارون / اله توبزن بارون / سي ما عيالوارون/ گله آمده ترخونتون/ محض خاطر بوي بچه تون/ يه مشت گنم داشتم/ پشت تولي کاشتم/ بارون آمد سبز شد/ ده من غله کرد/ نصف سي بچههام دادم/ نصفش سي عباسعلي دادم/ الله تو بزن بارون...
يک مرتبه از بالاي بام يک خانه آب ميريختن رو حمعيت و جمعيت باهم ميگفتن «نه او بي/ بارون بي/ نه او بي/ بارون بي...»
در هرخون ميرفتيم و يه چيزي ميدادند، يه خونه برنج ميداد، يه خونه لوبيا، يکي عدس، حاج محسين قيصيزاده ده تومن داد... تا محله بنمانع طرف خونه آقاي فقيه وحراجي و حاج سيدرضا کرمزادهها و تا محله جفر ماهيني رفتيم.
فردا تعدادي از اهالي محل جمع شديم، خانمهاي بزرگ محل حبوبات را پاک کردند، نميدانم گوشت هم بود يا نه، تميز کردند و از همان مواد اوليه که جمع شده بود، تو خونه مرحوم عامو خداداد خان، آش پختند. بعد از نماز مغرب و عشا، آش کشيدند، يک مهره بزرگ تسبيح تو آش پنهان بود که اگر تو لقمه هر کس پيدا ميشد، بايد هاسک که تقريبا يک لنگهاش پنج کيلو بود را به دوش ميکشيد.
هر چهار پنج نفر دور يک سيني نشستند و شروع کرديم آش خوردن، تا اينکه يک نفر داد زد مهره تو لقمه يک نفر پيدا شده است.
بعد از خوردن آش، يک لنگه هاسک را به دوش کسي که مهره را پيدا کرده بود، گذاشتند و همه ميخوانديم: «ميخيم بريم قبله دعا/ شايد خدا رحمش بياد / يا الله يا الله بزن بزن بارون/ محض نجات اين بچه».
يا الله يا الله گويان از کوچه پس کوچههاي محل گذشتيم از پشت خانه حاج صفر گچيزاده، از جلو خانه ابراهيم گچيزاده (پدر دکتر مهرساي) و همه ميخوانديم و بعضيها هم گريه ميکردند و التماس بارون ميکردند. از خونه حاج رضا زنگويي گذشتيم که پدر دکتر ضامن شد که تا پنجشنبه آينده باران ميبارد و هاسک از کول حملکننده برداشته شد. همه با سلام و صلوات روانه خانه شديم...
عجيب اينکه تا پنجشنبه باران باريد...
چاپ کتاب بافت کهن دهدشت شهر راهبردي سپاه صفوي
کتاب «بافت کهن دهدشت شهر راهبردي سپاه صفوي» در استان کهگيلويه و بويراحمد نوشته دکتر محمود دهقاني درباره پيشينه و حال و هواي روزگار کنوني اين بافت در بخش کهگيلويه است. دکتر دهقاني در اين کتاب در باره کهگيلويه روزگار باستان و پس از آن استفاده راهبردي شاه عباس يکم صفوي از شهر شاپور (دهدشت کنوني) براي پيوند اصفهان پايتخت کشور به خليجفارس گفتگو به ميان ميآورد. بافت زيباي تاريخي شهر شاپور که دکتر دهقاني در کتاب خود تلاش دارد براي صنعت گردشگري گوشزد کند به آن بافت و بازسازي بخشي از آن رسيدگي شود، در روزگار قاجار آسيب ديد و تا روزگار پهلوي دوم هر چند بازسازي نشد اما بخشي از بافت سالم پا بر جا بود. با آغاز انقلاب سودجويان نه تنها در بخشي از آن بدون اجازه خانه ساختند بلکه سنگهاي ساختمانهاي بافت را در ساختمان هاي بخش نوين شهر به کار گرفتند و آسيب بسياري به بافت کهن رساندند.
دکتر محمود دهقاني که خود همراه جوانان دانشجو بيش از دو دهه پيش از بافت ديدار کرده در رسانههاي فارسي زبان درون و برون مرز درباره ويراني بافت نوشت. او اشاره کرده بود که بافت کهن جاي دنجي براي معتادان شده است. ديري نپاييد در بخشي از بافت با بودجه دولت بازسازي آغاز شد اما پس از چندي ادامه نيافت و ساختمانهاي بافت باز هم بدون پرچين و نگهبان به حال خود رها بودند.
اين نويسنده و پژوهشگر در اين کتاب ميگويد هرچند "استو کلر"، "استين" و "هاريسن" هم دهدشت را توصيف کردهاند اما تنها کسي که در گذشته پژوهشي ارزشمند درباره اين بخش از کشور انجام داد "هانيس گاوبه" نويسنده کتاب "ارجان و کهگيلويه از فتح عرب تا دوره صفوي" بود. اين استاد اتريشي شرق شناسي دانشگاه "توبينگن" آلمان به بررسي تاريخ و جغرافياي منطقه بهبهان، زيدون، سردشت، دهدشت، دوگنبدان و فهليان پرداخت و زمينه پژوهشي نو در گستره مطالعات ايراني مطرح ساخت.
آکادمي علوم کشور اتريش پژوهش "هانيس گاوبه" با نام "ارجان و کهگيلويه" را به زبان آلماني، به چاپ رساند. نسخهاي از آن کتاب آلماني به دست شادروان احمد اقتداري پژوهشگر ايران شناس، زاده شهر گراش لارستان افتاد. پژوهش "گاوبه" از زبان آلماني به فارسي برگردانده شد و با نام " ارجان و کهگيلويه از فتح عرب تا پايان دوره صفوي"، به چاپ رسيد.
دکترمحمود دهقاني که براي پژوهش چند بار به بافت کهن دهدشت سر زده بود به توصيه شادروان دکتر باقر آيتاللهزاده شيرازي و دکتر پرويز ورجاوند گزارش هايي از بافت به صورت گسترده در رسانه ها به چاپ رساند و بدنبال آن مستندي نيز با نام "بافت کهن شهر شاپور ساساني و ساختمانهاي روزگار صفوي دهدشت در استان کهگيلويه و بوير احمد" ساخت که دانشجويان بسياري از آن استقبال کردند. اين نويسنده در کتاب " بافت کهن دهدشت شهر راهبردي سپاه صفوي"، با عکس ها و نقشهها زمينه پژوهش آيندگان را نيز براي مطالعه پيشينه بافت کهن دهدشت که هم اکنون يکي از شهرهاي بزرگ استان کهگيلويه و بوير احمد شده، فراهم آورده است.
انتخاب هيات مديره کانون وکلاي دادگستري استان بوشهر
پيرو آگهي هيات نظارت بر هشتمين دوره انتخابات هيات مديره کانون وکلاي دادگستري استان بوشهر، انتخابات هشتمين دوره هيات مديره کانون وکلاي دادگستري استان بوشهر بصورت حضوري وبر خط برگزار شد. با اتمام مهلت رايگيري، نتايج آرا در سالن چوبک کانون وکلاي دادگستري استان بوشهر توسط دکتر بهرام فرهمند صابر رياست کانون وکلا و هيات نظارت به شرح ذيل اعلام شد: از مجموع 661 آراي ماخوذه نامزدهاي هيات مديره به ترتيب به عنوان اعضاي هيات مديره دوره هشتم انتخاب شدند:
1- مهدي بنه گزي با 542 راي
2- سيروس شهرياري با 392 راي
3- يلدا جهانفر با 332 راي
4- الهام بهياري با 328 راي
5- بابک شاياني با 325 راي
6- غلامحسين پاپري با 219 راي
7- عبدالرضا (اميد) جهان افروزيان با 215 راي
8- احمد رضا ونکي با 49 راي
از هشت نفر منتخب مجمع عمومي پنج نفر اول به عنوان اعضاي اصلي و نفرات ششم تا هشتم به عنوان اعضاي علي البدل هيات مديره کانون وکلاي دادگستري استان بوشهر مي باشند.
به گزارش روابط عمومي کانون وکلاي دادگستري استان بوشهر، در اين انتخابات بدون تمديد مهلت اخذ آرا، بالغ بر 88 درصد اعضاي مجمع عمومي کانون وکلاي دادگستري استان بوشهر با توجه به برگزاري به صورت بر خط و حضوري شرکت کردند که در صحنه انتخابات يک رکورد ويژه و کمتر دست يافتني است.
حکايت تلخ دوا و درمان
خاتون جمالي
خرداد پارسال به او گفتند سرطان دارد و بايد هر چه زودتر درمان خود را شروع کند، اما چون مايل به زنده بودن در اين دنياي پرآشوب نبود، از پزشکانش اجازه خواست تا اصرار به درمانش نکنند، اما پزشکان گفتند: اگر خود را معالجه نکند، بايد منتظر مرگي دردناک باشد. در نتيجه مجبور به درمان شد.
نه ماه درد و زجر شيمي درماني، سوزن، سرم، تزريق، قرنطينه شدن و... را تحمل کرد. هزينههاي درمان را هم به جان خريد. مرحله ي دوم درمان، عمل بود،که آن نيز به سختي گذشت... .
مرحله بعدي پرتو درماني بود، کفگير به ته ديگ خورده بود، بيمه بازنشستگي معلمان هم هيچ کدام از هزينههايش را بعد از نه ماه هنوز پرداخت نکرده بود.
گويا در شيراز فقط دو مرکز براي پرتودرماني وجود داشت، يکي از مراکز که هزينهها آزاد بود و بايد نزديک به سيصد ميليون بابت پرتو درماني پول مي داد و يکي ديگر که دولتي بود.
در نتيجه يک هفته بعد از عمل با بدني چاک بيمارستان دولتي را درنورديد و نوبت پرتو درماني را براي دو ماه بعد گرفت، هر چند که دکترش اين مدت را برايش مناسب نمي دانست و دير بود.
اما اجبارا خود را به سرنوشت سپرد، ديروز بعد از دو ماه، طبق نوبت خود براي پرتو درماني به بيمارستان مراجعه کرد، و در کمال تعجب به او گفتند: دستگاه پرتو درماني خراب شده است و مشخص نيست که کي درست شود ... .
پريشان و مستاصل دوباره به پزشکش مراجعه کرد تا شايد راه حلي پيش پايش بگذارد و پزشکش تنها حرفي که به او زد اين بود: بايد هرچه زودتر درمان را شروع کني وگرنه بيماريت عود مي کند و تمام زحماتت بي نتيجه خواهد بود... آري! اين حکم او بود، بايد محکوم به مرگ شود، چون در سرزميني زندگي مي کند که هيچ کس جوابگو نيست.
کليپي در شبکه هاي اجتماعي با موضوع تلف شدن تعداد زيادي ماهي در ساحل گناوه منتشر شده است.
رييس اداره حفاظت محيط زيست گناوه گفت: محل تلف شدن ماهيها در ساحل مال قائد با همراهي رييس دادگستري و دادستان گناوه به عنوان مدعيالعموم و رييس دامپزشکي شهرستان بازديد شد.
کامبيز عبدالهي در گفت و گو با خبرنگار مهر گفت: در پي تلف شدن تعداد زيادي ماهي در ساحل مال قائد شهرستان گناوه، پيگيري براي مشخص شدن علل آن در دست بررسي است.
رييس اداره حفاظت محيط زيست گناوه در اين خصوص گفت: اين اتفاق مربوط به روستاي مال قائد گناوه بوده که علت آن در دست بررسي است.
کامبيز عبدالهي اظهار داشت: ماهيهاي تلف شده همه از يک نوع هستند و تنها در يک منطقه از ساحل گناوه مشاهده شد و احتمال اينکه ناشي از دور ريز صيد باشند که با جز و مد دريا به ساحل آمدهاند وجود دارد اما براي تعيين علت اصلي بايد منتظر نتيجه آزمايشهاي کارشناسي بود.
وي بيان کرد: براي مشخص شدن علت دقيق تلف شدن اين ماهيها نمونه گيري از آب و ماهيهاي تلف شده توسط کارشناسان اداره انجام شده که پس از مشخص شدن علت دقيق اين موضوع اطلاع رساني کامل انجام خواهد شد.
عبدالهي گفت: پس از مشخص شدن علت دقيق اين موضوع اطلاع رساني کامل انجام خواهد شد.
اميني، رئيس شيلات بندر گناوه نيز بيان داشت: از عواملي که ممکن است دلايل اين موضوع باشد، ميتوان به آلودگي آب، شکوفايي جلبکي اشاره کرد.
واقعيتي ماندگار از زندگي معلمي در بندر بوالخير: تصويري که ماندگار شد!
نسیم جنوب، دکتر عبدالرحيم مهرور
دنياي عجيبي است با انسانهاي متفاوت، هر کدام از آنها در گذر زمان واقعيت ها و روياهايي تجربه نموده اند که ميتواند براي ديگران درسآموز و خوشايند باشد، زيرا تمام عالم هستي، زنده يا غير زنده از طريق امواج يا ارتعاشات با هم مرتبط هستند و اصطلاحاً مثل شبکه عنکبوتي به هم وصل هستند و افکار، گفتار، رفتارشان بر يکديگر تاثير مي گذارند.
43 سال قبل در 22 سالگي بعد از اينکه دو سال کارمند استانداري کميته توزيع خودرو و در موقعيت خوب شغلي با امکانات رفاهي منازل سازماني و... بودم، به همه آنها پشت پا زدم و با يک استعفاء شغل معلمي را انتخاب کردم آنهم در روستايي بنام «بندر بوالخير» با امکاناتي اندک، چون در آن زمان نه راهي و نه آبي مناسب بود، فقط هر چه بود صفا، صميميت و عشق به همنوع بود .
اولين روزي که به اتفاق همسرم پا به اين روستا گذاشتيم با ماشين کرايهاي بنام لندرور هلک هلک راه 60 کيلومتري را دو ساعت طي کرديم، آنهم با دستاندازهاي ناهمواري که دل و رودههايمان بهم مي ريخت تا اينکه به سلامت به آنجا رسيديم. بعد از استقرار در خانهاي که از قبل از طرف مرحوم غلامحسين (زارغلوم) خليلي مدير مدرسه برايمان مهيا شده بود اسکان يافتيم. اين خانه متعلق به خانواده يتيمي بود که خودشان هم در آن سکونت داشتند و سرپرست آن در يک سفر دريايي طولاني به بندر «مليوار» که يکي از بنادر هندوستان بود همراه با 11 ملوان و ناخدا همگي به علت طوفان غرق شدند بگونهاي که هيچ اثري از آنها باقي نماند و غريبانه غريب ماندند.
اما اصل ماجرا: بعد از چند روز با همسرم جهت شب نشيني به اتاق آنها که در همان حياط بود رفتيم تا اينکه تصوير آقايي که به ديوار نقش بسته بود نظرم را جلب کرد، فوري ايشان را شناختم گفتم اين عکس کيست؟ گفت عکس همسرم است. اين تصوير همان کسي بود که در سنين کودکي(7 تا 8 سالگي) چندين نوبت هنگامي که براي بازي به خانه بستگان مادري مي رفتم ايشان را در آنجا مي ديدم تا اينکه بعد از مهاجرتمان از زادگاهم محله جبري به منطقه سنگي محله ترکها ديگر خبري از ايشان نداشتم و اين شخص کسي نبود جز محمد موجي همان برادر ناتني بستگانم که از آن زمان تا کنون 57 سال ميگذرد و مجددا ما را به همديگر وصل کرد.
محمد مردي خوش تيپ، جنتلمن و خوش مشرب با چهرهاي بشاش و دوستداشتني که دريا و دريانوردي در ذاتش لانه کرده بود با امواج دريا مي زيست و تجربه کسب ميکرد و سالها در اکثر مواقع بر اين امواج غالب بود تا اينکه در شبانگاهي چنان امواج اقيانوس توانشان را گرفت که خسته و تنها تاب نياوردند و همراه با 11 نفر ديگر از بوميان بخش ساحلي، در غربت تنهايي و در يک شام غريبان براي هميشه غريبانه به درياي هستي پيوستند.
نتيجهگيري: دنيا چقدر زيبا و غم انگيز است قدر زيباييها را بدانيم و غم ها را… روحشان شاد و يادشان گرامي باد.
* مالابار بندري در هندوستان که مليبار هم ميگويند اما بيشتر در گويش ما مليوار هست.
(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و هفتم، شماره 1080)
نسیم خاطره: شروعي خوب، پاياني بد
نسیم جنوب، فرخ روزبهي: بالاخره شيراز و وضع بي مثالش و تحصيل در رشته کارشناسي بهداشت محيط را رها کردم. عطايش را به لقايش بخشيدم و بال بال زنان خودم را به عشقم بوشهر رساندم تا آموزگار نقاط دور استانم شوم؛ و حالا در روستاي «فقيه احمدان» بودم. در گرگ و ميش هوا، ماشينم را گوشه حياط کدخدا پارک کردم. پياده که شدم کدخدا و عيالش را در مغازله اي دلچسب و چرب و چيلي با قليه ماهي و للک (گمنه) ديدم. سلام کردم، خيلي گرم و از صميم دل خوش آمد گفتند. کدخدا گفت: «بفرما آقاي روزبهي». گفتم: «نوش جانتان، مزاحم نميشم، کلي کار دارم، شما بفرماييد».
از انبار بدون درب بين دو حياط که يک موتور برق و مقداري کاه و خرت و پرتهاي ديگر در آن بود به آن يکي حياط که اطاقم درآن قرار داشت و ماهي دويست تومان اجاره اش کرده بودم، رفتم.
خسته بودم، يکي از نان هاي خشکي را که از اولين نان ماشيني بزرگ باغ زهراگرفته بودم، نم آبي زدم و خوردم. تا موتور برق کدخدا روشن بود، چند ورقي کتاب خواندم و سپس خوابيدم. دو روز بعد دوستم سيدابراهيم هاشمي با وانت بار حسين خولو (تنها ماشين موجود در محل که اهالي را جابجا ميکرد و آن ها مدام مي پرسيدند، ماشين خولو حسين آندسن؟) از راه رسيد از آن پس زندگي و کار در کنار دوستم و صفاي اهالي و همکاران و به خصوص دانشآموزان ساده، صادق و دوستداشتني کلاس سوم ابتدايي که روز اول و طول سال را جذاب کردند، زيباتر شد. اما سال بعد (61) حکايت معلمي من به ناکامي کشيد!؟
(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و هفتم، شماره 1080)
نسیم خاطره: معلمان دلسوز و دانش آموزان کوشا
نسیم جنوب، عبدالرحمن عباسي
سال 1356در روستاي «برمصاد» استان بوشهر، يک سال قبل آن سيد مصطفي حسينيزاده کلاس مکتب گذاشت، تعداد از بچهها که همسن بوديم وارد مکتب شديم مکتب خونه اتاق 3در5بود که از يک طرف بل خرما نهاده بود، از طرف ديگر ما مکتبيها نشسته بوديم. روز اول با خوشحالي تمام وارد مکتب شديم، سيد مصطفي حروفها را شروع کرد از الف تا ب، دوتا حروف. ما چيزي نميدانستيم با ديدن الف روزنه اي در وجود ما پديدار گشت به آن هجيوه مي گفتيم، کم کم سيد مصطفي به بقيه حروف ها را بترتيب درس ميداد تا رسيديم به سرهم بندي آنها، ابجد خوانديم، شروع سورها قل اعوذ، رفته رفته درسها روان مي شد برامان. شاگرد اول مکتب زاير غلامرضا خدادادي بود، بعد اردشير، غلامرضا عباسي و بنده رديف بعدي، حدود چند ماه گذشته که ما چهار نفر به ترتيب قرآن ختم کرديم، بقيه هم به رديف. بعد از قرآن کتاب عاق والدين سپس حافظ خوانديم، ديگه ما سواد داشتيم، خط مي نوشتيم.
سال 56خبر دادن معلم ميخواهد بيايد، ما هر روز منتظر قدوم معلم بوديم تا انتظار به سرا آمد، معلم آدمي قد بلند با ابهت خاص که وارد منزل منصور مستعان شد، فرداي آن روز دنبال جا مي گشتند، خونه محمد حسن حسيني پدر بزرگترين دانش آموز مدرسه موسي حسيني انتخاب گرديد.
نيمکت ما گوني بود، چند روز بعد معلم شروع کرد درس دادن، از خط شروع کرد اما ديد من دارم وسط کتاب ميخوانم. تعجب کرد و گفت چرا تو کتاب مي گردي؟ گفتم آقاي معلم ما داريم ميخوانيم. با تعجب گفت مگه سواد داري؟ يکماه گذشت، با تلاش ايشان و موافت رئيس آموزش و پرورش خورموج، من رفتم کلاس دوم، ديگه براي آقاي معلم راحت بود درس دادن براي ما، سال تحصيلي پشت سر گذاشتيم، معلم ما استاد غلامرضا شريفي خواه بود که از همينجا دست او را ميبوسم.
سال تحصيلي 57 شروع شد، اول آبان اين استاد بزرگوار جايش را داد به معلم ديگر حاج محمد خضري از اهالي رود حله. کلاس سوم ما همزمان شد با پيروزي انقلاب اسلامي که آن سال پشت سر گذاشتيم. سال 58 معلم (شهيد) محمود حيدري پور بود که به تنهايي چهار کلاس اداره مي کرد تا اينکه خبر از آمدن معلم ديگر شد. استاد بزرگوار رضا ريشهري زاده معلمي جوان با اورکت سبز و عينک که نشانه معلمي آن ميداد، اولين روز همه دانش آموزان جذب آن معلم مهربان شدند، من دست اين استاد را مي بوسم. آمدن ايشان همراه شد با سيل 58 که با شهيد محمود حيدري با زحمت زياد رفتند کردوان تا خبر سيل را به فرمانداري دشتي بدهند. خلاصه ما با زحمات معلمين عزيز توانستيم کلاس پنجم را در روستا تمام کنيم و با تلاش استاد ريشهري زاده آمديم مدرسه سعدي بوشهر. جالب اينجا بودکه در مدرسه سعدي معلم کلاس اول ما استاد غلامرضا شريفي خواه بود.
روز معلم بر همه معلمين مبارک باشد درود بر روان پاک همه معلمان شهيد ومتوفي و آرزوي طول عمر براي معلمين عزيز.
(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و هفتم، شماره 1080)
يک کار خير ماندگار
نسیم جنوب، خاتون جمالي
معلم ساده اي بود با باريکه حقوق معلمي که مثل همه، تا آخر ماه نمي کشيد. گويا مدرسه کوچک روستايي را فرسوده يافته بود. مدرسه اي که تلاش دستاندرکاران براي گرفتن بودجه و بازسازي آن به جايي نرسيده بود. وقتي گفت قصد بازسازي مدرسه را دارد، همه تعجب کرديم. يکي گفت: وظيفه ي تو نيست، اين همه پول را دولت چه ميکند؟ خب مقداري را صرف مدرسههاي فرسوده کند.
ديگري گفت: اين مدرسه در روستاي کوچکي قرار دارد و دانشآموز چنداني ندارد، پولت را هدر مي دهي.
سومي خنده اي کرد گفت: اگر پول زيادهات کرده مقداري را به ما بده.
من هم دستش را گرفتم و گفتم: فردا بيا تا تو را جايي ببرم و به تو بفهمانم که اگر قرار هست کار خيري انجام دهيم، کجا آن کار را انجام دهيم.
فرداي آن روز بيمارستان نمازي کاري داشتم، در نتيجه او را هم با خود بردم.
به بيمارستان که رسيديم روبروي تصوير بزرگ دکتر نمازي روي ديوار ايستادم و به او گفتم: اين دکتر محمد نمازيست، جزو خيّرين و نيکوکاران روزگارخودش به شمار مي آيد و منشأ پديد آمدن آثار خيريه و ابنيه عامالمنفعه بسياري هست، از جمله همين بيمارستان نمازي شيراز، بيمارستاني که روزانه هزاران نيازمند از آن بهره ميجويند و دست هاي دعا، همواره برايش به آسمان بلند است.اگر شخصي قصد کمکي دارد بايد اينجا کمک کند... .
همراه با لبخندي، دستي به شانه ام زد و گفت: اين آقاي دکتر نمازي در ابتدا دکتر نمازي خيّر نبوده، او را سيستم آموزشي قدرتمندي تربيت کرده است. سيستمي که همراه با آموزش، انسانيت را هم به او تعليم داده است... اگر در بحث آموزش و پرورش براي دانشآموزان، از هر جنبه اي قوي باشيم، مطمئن باش نمازيهاي زيادي را به جامعه تحويل خواهيم داد.
ميخواستم چيزي بگويم اما پاسخي برايم نگذاشته بود. وقتي خواستم دستش را بگيرم تا از آنجا دور شويم، او را غرق در چشمان دکتر نمازي يافتم که نجواکنان به او ميگفت: دور نيست که از آن مدرسه هم دکتر نمازيها بيرون آيد، ان شالله.
(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و هفتم، شماره 1080)
يادبود رفقاي جان / شهیدان مواجی
نسیم جنوب، مژده مواجي: ده (10 ) ارديبهشت، يادبود رفقاي جان، افسروظيفه محمّدعلي مواجي و درجهدار وظيفه محمّدحسن مواجي که در آزادسازي خرمشهر، سال 1361 جانشان را فداي ميهن کردند. برادرم علي، در سال 1359 شعر بندر را سرود. آنجا که ميگويد«با چشمان نگرانش»، از دغدغه مردم مينويسد. اظطرابِ وقوع جنگ. مردم ايران دهههاي متوالي است که دغدغههاي خيلي زيادي دارند. يکي از آنها دلهره مدام از پيشامد جنگ است. بندر زادگاه من بر کناره دريا بر شن هاي گرم ساحل آرام غنوده است و با چشمان نگرانش به افق مي نگرد محمّدعلي مواجي «جنگ» چه کلمه شوم و نفرتانگيزي. در دروس خشک تاريخ، بيشتر در مورد جنگها تدريس ميشود. آن هم اکثرأ به طور تحريف شده از برد و باختها . علي سرودههاي زيادي از جنگ دارد. آنچه را که او با چشمان خودش شاهدش بوده و با پوست و گوشت خود حس کرده، بهطور ملموسي به نگارش درآورده بود. نوشتههاي او تاريخ واقعي از چهره کريه جنگ و ويرانههاي آن ميباشند. در کتابم، «تاوان عظيم انسانبودن» که در سال 2401 توسط نشر هليله منتشر شد، گذري است به زندگي علي و حسن.
هلدينگ خليج فارس؛ نمادي از نابرابري و تمرکزگرايي
نسیم جنوب، وليد صفري
در دل پيچ و تابهاي اقتصادي استان بوشهر، هلدينگ خليج فارس به عنوان يک بازيگر کليدي در عرصه توسعه منطقهاي نقشآفريني ميکند. اما اين روزها، شاهد خروج سرمايههاي کلان از استان بوشهر به سمت پايتخت هستيم، موضوعي که نه تنها بر اقتصاد استان بلکه بر جايگاه ورزشي آن نيز تأثيرگذار است. هلدينگ خليجفارس، که بايد محرک توسعه و پيشرفت باشد، اکنون به نمادي از نابرابري و تمرکزگرايي تبديل شده است.
خروج سرمايهها از استان بوشهر، نه تنها فرصتهاي شغلي را کاهش ميدهد بلکه بر کيفيت زندگي مردم نيز اثر ميگذارد. اين مهاجرت مالي، نشاندهنده عدم اعتماد به ظرفيتهاي بومي و نيز نشانهاي از بيتوجهي مديران ارشد استان است. مسئولان استاني، که بايد پاسدار منافع مردم و توسعه پايدار باشند، در برابر اين موج خروج سرمايهها سکوت اختيار کردهاند. اين بيتوجهي، نه تنها آينده اقتصادي استان را به خطر مياندازد بلکه بر روحيه و انگيزه جوانان تأثير منفي ميگذارد. ورزش، که ميتواند به عنوان يک ابزار توسعه و همبستگي ملي عمل کند، در اين ميان قرباني شده و از اولويتهاي استان خارج شده است.
هلدينگ خليج فارس و مسئولان استاني بايد به ياد داشته باشند که توسعه پايدار تنها با توجه به تمامي ابعاد اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي ميسر است. خروج سرمايهها و بيتوجهي به ورزش، نه تنها ميراثي نامطلوب براي نسلهاي آينده به جا ميگذارد بلکه بر توانايي استان در جذب سرمايهگذاريهاي جديد نيز تأثير منفي ميگذارد. اکنون زمان آن رسيده است که مسئولان با برنامهريزي دقيق و توجه به نيازهاي واقعي مردم، گامهاي محکمي در جهت اصلاح اين روند بردارند.
ابهام در پاداشها و پرداختيهاي نامتعارف در دانشگاه خليج فارس بوشهر
نسیم جنوب: چند روزي هست که بحث پاداشها و پرداختيهاي نامتعارف و خارج از روال در اواخر سال 1402 در دانشگاه مادر استان بوشهر يعني دانشگاه خليج فارس بر سر زبان ها هست و اسناد آنها در فضاي مجازي منتشر و در بين کارکنان و اعضاي هيات علمي دانشگاه رد و بدل ميگردد. فارغ از قانوني يا غيرقانوني بودن اين پرداختهاي کلان، اين موضوع حداقل به عنوان يک بيعدالتي در پرداخت پاداش در بين مجموعه دانشگاه تلقي ميگردد. دانشگاه همواره به عنوان يک جامعه نخبگاني و روشنفکر در جامعه ديده ميشود که نه تنها خود الگوي مناسب براي اخلاق مداري و پاک دستي هست بلکه ميتواند به اين رويه درست و اخلاقي در جامعه جهت نيز بدهد. از اين رو شايسته هست که مديران دانشگاه خليج فارس به جهت حفظ صيانت از جايگاه علم و مقام و منزلت عالمان در جامعه، نسبت به اين مباحث و اسناد منتشره با واکنش مناسب و بجا، شفافسازي نمايند و اعتماد عمومي جامعه را بيش از پيش نسبت به دانشگاه تقويت نمايند.
نسیم خاطره: يکي از بهترين روزهاي معلمي
نسیم جنوب، کبري گچيزاده - معلم بازنشسته
روز اولي که در دي ماه وارد کلاس پنجم شدم، من سومين معلمي بودم که طي اين چند ماه به کلاس آمده بود و دو معلم قبلي بنا به دلايلي از مدرسه رفته بودند. پس از معرفي من توسط آقاي فتحاله زاده مدير مدرسه، با دانش آموزان سلام عليکي داشتم و زنگ اول با معرفي و آشنايي با آنها گذشت.
زنگ دوم درس تدريس شروع کردم درس فارسي بود. چند نفر هرکدام چند جمله خواندند، وقتي نوبت به عليرضا رسيد، گفتم «پسرم بخوان». همگي يک صدا گفتند «خانم، عليرضا هيچوقت نميخونه، نميتونه بخونه». عليرضاسرش را پايين انداخت. کنارش نشستم، گفتم «اين قسمت براي خودم يواش بخوان، من تو اين کلاس بجاي مادرت هستم.» او لکنت زبان داشت، وقتي برايم جملهاي خواند، با مکث کلمهها را ميخواند و سرش پايين بود. گفتم «شما که خوب ميخوانيد». همانطور که کنارش نشسته بودم گفتم «پسرم حالا براي دوستات بخون». کلاس ساکت شده بود. عليرضا شروع به خواندن کرد. با هر کلمه تشويق همکلاسيهايش بيشتر ميشد. عليرضا دو جمله با مکث خواند و اما با اعتماد به نفس. آنروز يکي از بهترين روزهاي زندگي و کاريم بود. روز ديگر نيز همينطور. در عرض مدت کوتاهي عليرضا خودش پيشقدم بود که بخواند. ديگر ساکت تو نيمکت نبود، بلکه کتاب به دست جلوي کلاس ميايستاد و ميخواند. او دانش آموز ديگري شده بود. ديگر منزوي نبود، با تک تک بچه ها دوست شده بود. تا پايان سال که ايشان به دوره راهنمايي رفت و من ديگر او را نديدم. ولي هنوز چهره معصومش را از ياد نبردهام.
انشاءالله هرکجا هست سالم وموفق باشد.
(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و هفتم، شماره 1080)
نسیم خاطره: لبخند و مهرباني مردم روستا
نسیم جنوب، فريبا درويشي: سال 1367 بود که اولين روز کاري من در مهرماه شروع شد. استرس و نگراني با هم عجين شده بودند و مرا نگران مي کرد. محل کار من روستاي نزديک بوشهر بنام «پهلوان کشي» بود. اين روستا از لحاظ جاده و آب و برق ضعيف بود مردمان مهرباني داشت که به معلم خيلي احترام مي گذاشتند. من هر روز صبح ساعت 7 بايد فلکه امام مي ايستادم تا سرويس مينيبوس بيايد. من نفر آخر بودم، وقتي من سوار ميشدم مينيبوس پر بود، من در کنار همکارم بنام خانم پورصباغ مينشستم، خانم بسيار متين و آرومي بود، منم آروم بودم و توي مينيبوس فقط شنونده بودم. يکي از همکاران بسيار خانم شوخطبع و خوشمشربي، تمام راه شوخي ميکرد و باعث خوشي دوستان ميشد. من يکسال در آن روستا بودم ولي خاطرات زيادي با مردم مهربون اونجا دارم. وقتي تعطيل ميشديم بعضي از خانوادهها من را به ناهار دعوت ميکردند، يا سبزي و چيزهايي ديگر به من تعارف ميکردند، مي خواستند محبت خودشان را به نشان دهند، مشکلات خودشان را با من مطرح مي کردند و من سعي ميکردم به آنها کمک کنم. وقتي از مينيبوس پياده ميشدم، نيم ساعتي ميرفتم تا به کلاس برسم، وارد روستا که ميشدم تا نزديک زانو خاک بود. وقتي توي کلاس بودم حس خوبي داشتم و خوشحال بودم در کنارشان هستم، روستا سرسبز و زيبا بود. بر خلاف استرس و نگراني که روز اول داشتم، لبخند و مهرباني مردم روستا باعث شد من بتونم به راحتي به کارم ادامه بدهم.
(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و هفتم، شماره 1080)
آخرین اخبار
- در آستانه دولت جديد، هزار آرزوي بر زمين مانده داريم
- طارمي ميخواهد دِين خود را به فوتبال بوشهر ادا کند
- دموکراسي در تصدي مسئوليت
- جوانان نگرانند که صدايشان شنيده نشود و مطالباتشان ناديده گرفته شود
- کافه موسي و علم کوتي در بوشهر
- سعيد راد هم رفت
- يافتن آن شصت درصدي که نيامدند
- چالشهاي پيش روي رئيسجمهور پزشکیان
- ضرورتهاي توسعه استان بوشهر در دولت دکتر پزشکيان
- دلنوشته اي براي حسن لاوري؛ فعال سیاسی و روزنامه نگار بوشهری
- پژوهشگر و لغتشناس برجسته جنوبي درگذشت
- ویژه انتخاب دکتر پزشکیان به عنوان رئیس جمهور ایران
- انتخاب پزشکيان؛ فرصتي براي آشتي ملي
- جايگاه معلم در جامعه خدشهدار شده است
- سپاس از کساني که آموختند و آموختن را ياد دادند
پربیننده ترین
- زندگی نامه حسین نوری فیروزی
- مدرسه ای که در و دیوار نداشت
- متولی اصلی بافت تاریخی بوشهر مشخص نیست
- مو اهرم نمی شم، می شم بنه گز
- تبادار از مدیرعاملی فرودگاههای کشور استعفا کرد
- خودرو خارجی را در عروسی دیّر آتش زدند
- فراموشي آفت مردم ما است
- ارز ٣ نرخي شد
- مدیرکل میراث فرهنگی بوشهر: صنایع دستی درحاشیه قرار گرفته است
- پاسخ شورا بعد از ارائه پاسخ کتبی شهردار
- دکتر سالاری: اعتبارات استان بوشهر بر اساس برقراری توازن منطقهای توزیع میشود
- انگالي، پدر حسابداري استان بوشهر
- با وجود تجمع غیرقانونی معترضان، کنسرت «لیان» برگزار شد
- تصاویر امضا تفاهمنامه ایجاد نخستین دهکده گردشگری ساحلی در سواحل خلیج فارس در بوشهر
- لیلاز: مناظره، نمایش ژرفای بیسوادی ٣ کاندیداي اصولگرا بود