طراحی سایت
جستجو:

شهراد ميدري

 

بعد از اين ? ها حق نداري باز در خوابم بيايي

حق نداري بارِ ديگر رويِ اعصابم بيايي

 

دست بردار از سرم، خسته نکن خود را که از نو

مثلِ تصويري سرِ خود گوشه ? يِ قابم بيايي

 

بي ? خودي زحمت نکش، لازم ? نکرده دلبرانه

سويِ تنهاييِ چيني ? وارِ سهرابم بيايي

 

کم بکش محصولِ خود را هي به رخ، اصلن که گفته؟

گونه سيب و چشم زيتون و لب عنابم بيايي

 

سهمِ شب ? هايم پس از اين هرچه تاريکي شود باز

صد شرف دارد به اين ? که جايِ مهتابم بيايي

 

ماه و کوکب هيچ، اصلن شعله ? يِ فانوس هم هيچ

خوش ندارم جايِ حتا کرمِ شب ? تابم بيايي

 

باز هم گفتي دلت کرده هوايم، چه غلط ? ها!

تو غلط کردي بخواهي در تب و تابم بيايي

 

مهر تو خط خورده از دل، پس برو ديگر نبينم

بعد از اين تا نسخه ? يِ خطيِ نايابم بيايي

 

پر بکش مرغابيِ وحشي به هر سويي دلت خواست

نه! نمي ? خواهم به جايِ قو به تالابم بيايي

 

هرچه بود از من گذشت و من گذشتم از خيالت

پس مبادا بعد از اين تا خلوتِ نابم بيايي

 

شاعر اين شعر را ديوانه کردي، دست بردار

گفته باشم حق نداري باز در خوابم بيايي

ارسال شده حدود 1 سال پيش

نسیم جنوب، شهراد ميدري

 

 

 

ممنون، خدا خيرت دهد، من شر نمي ? خواهم برو

دست از سرم بردار، دردسر نمي ? خواهم برو

 

اي قد و بالا مرمري، اي دلرباتر از پري

بيخود چرا دل مي بري، دلبر نمي ? خواهم برو

 

مشتاقِ من را ديدن از کالسکه ات پايين نيا

من دختري در زيرِ باران تر نمي ? خواهم برو

 

زحمت نکش، عشوه نيا، ابرو برايم کج نکن

چاقويِ دسته دار يا خنجر نمي ? خواهم برو

 

سيب و انار آورده اي، انجير بار آورده اي

ممنون ولي من ميوه يِ نوبر نمي ? خواهم برو

 

گيرم که تو گنجينه ? اي؛ الماسي و زر، خب که چه؟

من بي نيازِ ثروتم، گوهر نمي ? خواهم برو

 

نه تو " ماتيلدا " يي نه من " پابلو نرودا " يِ توام

آغوشِ باز و چشمِ ناز و شر نمي ? خواهم برو

 

کمتر نشان کن در خيالاتت برايِ من نگين

بابا مگر زور است انگشتر نمي ? خواهم برو

 

هرچند داري نقشِ خود را خوب بازي مي ? کني

شرمنده يِ لطفِ تو، بازيگر نمي ? خواهم برو

 

لازم نکرده باز بنويسي : " سلام اي بهترين "

يک واژه هم از تو در اين دفتر نمي ? خواهم برو

 

خنديدي و گفتي بداخلاقي نمي آيد به تو

گفتم قبول اما تو را ديگر نمي ? خواهم برو

ارسال شده حدود 1 سال پيش
صفحات: 1