طراحی سایت
تاريخ انتشار: 31 تير 1394 - 10:15

اعتماد: در ميان متفكران معاصر ايراني مصطفي ملكيان جايگاه ويژه‌اي دارد؛ انديشمندي كه در آستانه ٦٠ سالگي (متولد ١٣٣٥، شهرضا) همچنان به نحو موثر در عرصه فكر و فرهنگ ايراني حضور دارد و با وجود قبض و بسط‌هاي متوالي‌اش در اين حضور هر از گاهي در يك سخنراني يا يك گفت‌وگوي مطبوعاتي يا جلسه مناظره ديدگاهي تازه را بيان مي‌كند و به بحث‌ها ميان موافقان و مخالفان نظراتش دامن مي‌زند. از او به تازگي (انتشار ٢٩ تير ١٣٩٤) نيز گفت‌وگويي در سايت نيلوفر با تيتر «تغيير انديشه‌ام از سر حقيقت‌طلبي است نه مد روز» منتشر شده است كه در صدر آن عنوان شده آنچه مي‌خوانيم حاصل «نشستي در اتاق گفت‌وگوي خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)» است و در آن ملكيان «به موضوع آثار و احوال روشنفكران ديني و دليل عدم انتشار نقد كتاب «قبض و بسط تئوريك شريعت» از سوي خود اشاره دارد».

گزارشي از آخرين اظهارات مصطفي ملكيان و مروري بر ادوار فكري‌اش
تغيير انديشه‌ام تبعيت از مد روز نيست
روشنفكر ديني بودم و حالا نيستم

 

نقدي شفاهي كه منتشر نشد

ملكيان در آغاز اين گفت‌وگو در توضيح ماجراي نقدش بر كتاب «قبض و بسط تئوريك شريعت» نوشته عبدالكريم سروش و نگارش يا عدم نگارش آن مي‌گويد: «اين نقد را ننوشته‌‌ام. ماجرا به تابستان سال ١٣٧٠ برمي‌گردد. برخي دوستان پيشنهاد دادند كه در فصل تابستان درسي در دانشگاه تهران برگزار كنم كه بنده هم پذيرفتم و دوستان كتاب «قبض و بسط تئوريك شريعت» دكتر سروش را به بنده پيشنهاد دادند. پس از اتمام دوره، يكي از دوستان نوارهاي آن جلسات را پياده كرد كه حاصل آن يك كتاب قطور ٨٠٠ صفحه‌اي شد و بعد از مدتي هم آن كتاب، خلاصه شد و يك كتابچه‌ ١٥٠ صفحه‌اي از آن در‌آمد كه البته من راضي به چاپ آن‌ نشدم. » وقتي مصاحبه‌كننده از او علت عدم انتشار اين نقد را مي‌پرسد، چنين توضيح مي‌دهد: ‌«مي‌دانستم اگر اين كتاب چاپ شود، خبر انتشار آن به دكتر سروش مي‌رسد. بعدها قراري با دكتر سروش گذاشتيم و آن نقد‌ را به وي سپردم تا آن را مطالعه كند. بعد از دو هفته همديگر را ديديم و دكتر سروش هم از نقد صورت‌گرفته اظهار رضايت كرد و به من گفت كه نقد خوبي است و منتشرش كنيد. به نظرم رسيد كه منتشر نكنم، بهتر است. اما اين كتاب به دست دوستان افتاد و از آن تكثير كردند. بعد از سه سال مجله «المنطلق» به دستم رسيد كه از سوي طيفي از روشنفكران شيعه در بيروت منتشر مي‌شود. در اين مجله كه دو شماره از آن به دستم رسيده بود، نقد من به كتاب دكتر سروش نيز منتشر شده بود، البته با ترجمه به زبان عربي. خانم دلال عباس- كه استاد دانشگاه امريكايي بيروت هستند- نقد بنده را ترجمه كرده و در آن مجله به چاپ رسانده بودند. اما امروز ديگر مايل نيستم منتشرش كنم. آن زمان كه خودم يك روشنفكر ديني بودم فكر مي‌كردم برخي را مي‌رنجاند. حالا هم يك مقداري از آن رويه‌ام فاصله گرفته‌ام. انتشارش درست نيست.»

 

هرمنوتيك مكتب نيست

در ادامه اين گفت‌وگو بحث به مبحث هرمنوتيك و نسبت آن با نظرات محمد مجتهد شبستري ديگر متفكر ديني معاصر كشيده مي‌شود و ملكيان با اشاره به مشكلاتي كه تعبير هرمنوتيك در ايران برانگيخته مي‌گويد: «برخي اهل فن «هرمنوتيك» را يك مكتب مي‌دانند و هر فردي هم كه به «هرمنوتيك» اشاره مي‌كند، مجتهد شبستري را نماينده اين مكتب عنوان مي‌كند، در حالي‌ كه «هرمنوتيك» يك مكتب نيست بلكه دانش تفسير متون است و مانند فيزيك و زيست‌شناسي يك رشته علمي است. اما متاسفانه برخي فكر مي‌كنند «هرمنوتيك» مانند اگزيستانسياليسم و پديدارشناسي يك مكتب فلسفي است و نماينده آن هم آقاي مجتهد شبستري است. آقاي شبستري به دليل اينكه خودشان را نماينده اين مكتب مي‌دانند (كه البته من «مكتب» نمي‌دانم) اين نقد را به خودشان گرفتند.»

 

آشنايي بي‌سابقه با فرهنگ غرب

بعد از اين اشاره بحث در زمينه نحوه آشنايي امروزين ايرانيان با فلسفه و انديشه غرب ادامه پيدا مي‌كند. ملكيان معتقد است كه سال‌هاي پس از انقلاب را مي‌توان «فتح باب آشنايي بي‌سابقه ايرانيان با فرهنگ غرب» به شمار آورد و آن را نه «هدف نظام جمهوري اسلامي» كه «نتيجه»آن مي‌خواند. وي درباره آسيب‌شناسي نحوه اين آشنايي مي‌گويد: «ما براي آشنايي مخاطبان‌مان با فرهنگ غربي عجله كرديم و جاهايي هم دچار اشتباه شديم كه به قول جوانان وارد «گفتمان» ما شد. يكي از آن خطاها همين بود. به‌طور مثال، تعبير «فلسفه مطلق» و «فلسفه مضاف» را كه ما به كار مي‌بريم، نشنيده‌ام احدي در فلسفه غرب به آن اشاره كند. در غرب چه فلسفه و چه هر علمي به علم مرتبه اول و دوم تقسيم مي‌شود. فلسفه مطلق، مفهوم بلامصداق است. هر بخشي از فلسفه درباره امري صحبت مي‌كند؛ فلسفه وجود، فلسفه معرفت، فلسفه دين، فلسفه الهيات، ... ما عجله داشتيم مخاطب‌مان را با فرهنگ غربي آشنا كنيم. من براي اين سرعت، احترام قايلم چون مردم ما نياز دارند به فرهنگ غرب. البته اين به آن معنا نيست كه تمام آن را بپذيريم. آشنايي باعث مي‌شود كه ما دوباره، گاري را اختراع نكنيم. بلكه گاري را بگيريم و آن را كامل كنيم. » ملكيان در پايان اين مبحث در جمع‌بندي كوتاهي نظر خودش درباره تفكر فلسفي در ايران معاصر را چنين جمع‌بندي مي‌كند: «روي‌هم‌رفته معتقدم بعد از انقلاب اسلامي، تفكر فلسفي در ايران قوي شده است. در چهار حوزه جهان اسلام، حوزه‌هاي ترك‌زبان، عرب‌زبان، فارسي‌زبان و انگليسي‌زبان جهان اسلام، فلسفي‌انديشي به قدرت ايران نيست. من با جوانان و آكادميسين‌هاي اين حوزه‌ها سر و كار داشته‌ام. حتي اگر استثناها را هم كنار بگذاريم، در زمينه فلسفه، قوي‌تر از سه حوزه ديگر هستيم. من ناسيوناليست نيستم، اما به جهاتي بعد از پيروزي انقلاب تفكر فلسفي روز به روز در بين ايرانيان رشد كرده است.»

 

روشنفكران شفاهي

ملكيان سپس به پرسشي درباره شفاهي بودن «اغلب» روشنفكران ديني (كه او خود نيز در «برهه‌اي» به ايشان منتسب بوده) ضمن اشاره به تفاوت آكادميسين و روشنفكر از يك سو و تفاوت‌هاي ميان نوشتن و گفتن از سوي ديگر، درباره وضعيت در ايران مي‌گويد: ‌«در كشور ما، روشنفكران خواه‌ناخواه فعاليت سياسي دارند. روشنفكران كشور ما بخواهند يا نخواهند، به طريقي مسائل نظري را به سياست گره مي‌زنند و برداشت مطلوب و دلخواه مي‌كنند. مرحوم مطهري روشن‌انديش بود. روشنفكران در سخنراني به خوبي مي‌توانند افكار را تهييج كنند. آكادميسين‌ها در غرب معمولا دروس دانشگاهي خود را به‌طور نصف مي‌‌نويسند. در يك دانشگاه از سه ساعت وقت در كلاس، يك ساعت از رو مي‌خوانند و بقيه را به پرسش و پاسخ مي‌گذرانند. روشنفكران غربي هم سخنراني مي‌كنند. » او در مورد آثار خودش كه عمدتا بر گرفته از گفتارهايي شفاهي هستند يا در نتيجه گفت‌وگوهايي با رسانه‌ها و مطبوعات پديد آمده‌اند، مي‌گويد: «قصدم اصلا تهييج نيست. سخنران خوبي نيستم. مشكلي ديگري دارم. برخي متفكران خوب مي‌نويسند و خوب هم حرف مي‌زنند. بهترين آنها كه من ديده‌ام، مانند شهيد مرتضي مطهري و مرحوم عبدالحسين زرين‌كوب بودند كه خوب تدريس مي‌كردند و خوب مي‌نوشتند. برخي ديگر، خوب مي‌نويسند اما فن بيان ندارند. بعضي‌ها هم مثل من هستند. سخنانم قابل فهم است اما نوشته‌هايم پيچيده است. ترجيح دادم به سخنراني رو بياورم و بازخورد سال‌ها فعاليتم اين را به خوبي نشان مي‌دهد كه سخنراني‌هايم از اقبال بيشتري برخوردار بودند تا نوشته‌هايم.»

 

از سر حقيقت‌طلبي و نه مد روز

بخش پاياني اين گفت‌وگو به تاثير تحولات متعدد فكري ملكيان اختصاص يافته است. او در پاسخ به اين پرسش كه هر كدام از كتاب‌هايش مربوط به دوره‌اي خاص از انديشه ورزي‌اش بوده و در نتيجه ميان آنها اختلاف نظر موجود است، مي‌گويد: «تغيير انديشه و فكرم حاصل تبعيت از مد روز نبوده است؛ واقعا از سر حقيقت‌طلبي است و از اين موضوع خوشحال هستم. » وقتي پرسشگر از او مي‌پرسد كه «فكر نمي‌كنيد (به دليل تغيير نگرش) آن كتاب‌هاي‌تان مايه گمراهي خوانندگان باشد؟» چنين پاسخ مي‌دهد: «چرا. به همين دليل حرص و ولع آن را دارم كه به نوعي به همه برسانم كه تفكرات آن موقعم غلط بوده است، هرچند در اين موضوع به لحاظ اخلاقي مشكلي ندارم چون فكر مي‌كنم انساني شريف است كه مانند دماسنج عمل مي‌كند. اگر دماسنج يك عدد ثابت را ساعت‌ها نشان دهد بايد به آن دماسنج شك كرد.»

 

روشنفكري ديني يا تعبير پارادوكسيكال

ماجراي نقد ملكيان به مقوله بحث بر‌انگيز «روشنفكري ديني» چنان كه پرسشگر مصاحبه مزبور تاكيد مي‌كند اما به نقد منتشر نشده او بر قبض و بسط خلاصه نمي‌شود و به آن ختم نمي‌شود. آشنايان و پيگيران نظرات او مي‌دانند كه او از سال‌ها پيش و در واقع همزمان با بسط اين مقوله و اطلاق آن بر برخي انديشمندان ايراني كه ديدگاه‌هاي نويي در مطالعات ديني و فلسفه دين بيان كردند، درباره آن اظهارنظر كرده است و ديدگاه‌هاي متفاوتي را در اين زمينه ارايه كرده است. از نخستين و مهم‌ترين اين اظهارنظرها گفت‌وگويي بود كه در سال ١٣٧٧ در نشريه راه نو تحت عنوان «حوزه و دنياي جديد، قداست، عقلانيت، علمانيت» (سال اول، شماره ١٣، تير ١٣٧٧، صفحه ١٨-٢٦) منتشر شد. ملكيان در اين گفت‌وگو كه بعدا در كتاب «مشتاقي و مهجوري» (نگاه معاصر، ١٣٨٥) بازنشر يافت در زمينه بحث از رابطه عقل و دين مي‌گويد: ‌«اگر مراد از « عقلانيت » اين است كه فقط تابع استدلال باشيم، از هر ادعا‌كننده‌اي هر كه باشد، مطالبه دليل كنيم، هيچ كسي را فوق سوال ندانيم، براي سنجشگري و پرسشگري خود حد يقفي قايل نباشيم و امكان بر‌خطا بودن را از هيچ كس نفي نكنيم و اگر مراد از «تدين»، حالتي است كه اگر نگوييم همه، لااقل بخشي از آن، اعتماد به شخص يا اشخاص خاصي، در اين صورت، شك نيست كه عقلانيت چندان وفاقي با دين ندارد و روي خوشي به آن نشان نمي‌دهد و به اين معنا مي‌توان سخن ابوالعلاء معري را تكرار كرد كه: اثنان أهلُ الأرضِ ذو عقلٍ بلادينٍ و آخرُ دينٌ لاعقل لهُ و اگر روشنفكر را كسي تلقي كنيم كه به جميع لوازم عقلانيت نقادي مدرن ملتزم است، در اين صورت، تعبير«روشنفكر ديني » هم تعبيري متنافي‌الاجزا (Paradoxical) خواهد شد. مگر اينكه نه « عقلانيت » را به آن معنا بگيريم و نه «تدين» و «روشنفكر » را. در اين‌گونه موارد، براي اينكه نزاع‌ها لفظي نشوند و هياهوها بر سر هيچ نباشند لازم است كه دقيقا تعيين مراد كنيم و الفاظ داراي معاني مبهم را در همان حال ابهام‌شان داد و ستد نكنيم. » او در همين گفت‌وگو كه نقد و نظرهاي متفاوتي را بر انگيخت، البته تاكيد مي‌كند كه:
« من به هيچ‌وجه، قصد ندارم كه كاركرد اجتماعي و فرهنگي كساني را كه از آنان به « روشنفكران ديني» تعبير مي‌كنيم انكار كنم يا قدر و قيمت آنان را و خدمات‌شان را كم و ناچيز جلوه دهم؛ بلكه اعتقاد راسخ دارم كه اين قشر در اصلاح فرهنگ و انديشه ديني جوامع اسلامي نقش بسيار مهمي ايفا كرده‌اند. همه سخن من فقط درباره خود اصطلاح « روشنفكري ديني» است.» ملكيان سال‌ها بعد نيز در گفت‌وگويي با سايت و مجله فرهنگ امروز با بازگشت به همين نقد درباره روشنفكري ديني گفت: ‌«من بارها گفتم كه روشنفكري ديني را مفهوم پارادوكسيكال مي‌بينم، من معتقدم روشنفكري ديني يك تناقض در درون خود مفهوم دارد. درعين‌حال كه بارها و بارها گفتم اصلا به اين معنا نيست كه خدماتي را كه به‌اصطلاح روشنفكران ديني از صدر مشروطه تا زمان ما در ايران و در ساير كشورهاي جهان اسلام كرده‌اند، منكر باشم، من اصلا منكر خدمات كسي نيستم.»

 

روشنفكر ديني بودم، نيستم

ملكيان همين‌طور درباره نسبت خودش با روشنفكري ديني سال‌ها پيش از اين در گفت‌وگويي در ضميمه روزنامه اعتماد ملي (٢١ دي ١٣٨٧) مي‌گويد: «اگر از روشنفكري ديني چيزي به ذهن شما متبادر شود كه حاصل مواجهه و آشنايي و انس شما با روشنفكران ديني كشور ما باشد، نمي‌توان بنده را روشنفكر ديني دانست. روشنفكر ديني به كساني اطلاق مي‌شود كه مفاهيم و نظريات و آموزه‌هاي دنياي مدرن را از دل كتاب و سنت متون ديني استخراج مي‌كنند.» ملكيان چند سال بعد در گفت‌وگويي با ماهنامه مهرنامه (شماره ٥٢ آذر ٩٢) در تبيين ادوار تفكرش، وقتي به دوره سوم فكري‌اش مي‌پردازد مي‌گويد: ‌« از سال ٦٧ از سنت‌گرايي اسلامي هم بيرون آمدم و به طرف تجددگرايي اسلامي، مدرنيزم اسلامي كشيده شدم... اين دوره‌اي است كه در نظر بعضي من هنوز در اين دوره مانده‌ام چون كه هنوز هم گاهي به من روشنفكر ديني مي‌گويند. در اين دوره بود كه وارد روشنفكري ديني شدم و آهسته آهسته روشنفكر ديني تلقي شدم. اين دوره، دوره اسلام تجددگرايانه، ‌اسلام مدرنيستي است و من در اين دوره واقعا روشنفكر ديني بودم. » ايشان البته بلافاصله مي‌افزايد كه از سال ٧٤ و تا حدي ٧٦ « از روشنفكري ديني هم دست برداشتم.»

 

ادوار پنج گانه تفكر

به‌طور كلي جمع‌بندي ديدگاه‌هاي ملكيان با توجه به تحول ديدگاه‌هاي او كار دشواري است، حتي اطلاق صفاتي چون «روشنفكر ديني»، «نوانديش ديني» و
«دين انديش متجدد» بر او دشوار است. البته در سال‌هاي اخير تلاش‌هايي در زمينه جمع‌بندي ديدگاه‌هاي او صورت گرفته است، يك نمونه آن كاري است كه محمد منصور هاشمي در كتاب «دين‌انديشان متجدد: روشنفكري ديني از شريعتي تا ملكيان» (١٣٨٧، كوير) صورت داد و در آن چنان كه از عنوان و زيرعنوان بر مي‌آيد ملكيان را تحت عنوان روشنفكر ديني ارزيابي كرد، صفتي كه چنان كه ديديم، ملكيان آن را تنها به دوره‌اي از انديشه‌ورزي‌اش اختصاص مي‌دهد. او خود در واقع در گفت‌وگوي مذكور با مهرنامه (شماره ٥٢) ميان ادوار پنج گانه‌اي براي خود بر مي‌شمارد، در دوره اول خود را يك «بنيادگراي اسلامي منهاي خشونتش» مي‌خواند كه «دوران نوجواني» شروع مي‌شود و «تا سال ٦٣ كشيده مي‌شود». ملكيان در اين سال‌ها بعد از رها كردن رشته مهندسي مكانيك در دانشگاه تبريز (آذرآبادگان) به دنبال علاقه اصلي‌اش فلسفه كه پدر روحاني‌اش آن را برانگيخته، به دانشگاه تهران مي‌آيد و در دانشكده الهيات فلسفه مي‌خواند، ‌در اينجاست كه از محضر چهره‌هايي چون مهرداد بهار، عبدالحسين زرين‌كوب، اميرحسين يزدگردي و البته شهيد مرتضي مطهري بهره‌مند مي‌شود. تاثير شهيد مطهري بر او چنان است كه با وجود دوستي‌هايي با محمد مسجد جامعي (برادر احمد) و حسين علايي درس دانشگاه را نيمه‌كاره رها كرده و به حوزه قم مي‌رود و ٢٠ سال در آن جا بيش از همه فلسفه و البته فقه و اصول فقه مي‌خواند، نزد اساتيدي چون آيت‌الله عبدالله جوادي («من بيشتر نزد آيت‌الله جوادي آملي شاگردي كرده‌ام. از نظر تعلم فلسفه اسلامي بيشترين وقت خود را نزد آيت‌الله جوادي آملي بودم. من فلسفه و عرفان را نزد ايشان فراگرفتم».)، آيت‌الله مصباح‌يزدي («من از سال ١٣٥٨ كه وارد حوزه علميه قم شدم به ويژه تا سال ١٣٦٨يعني به مدت ١٠ سال از نزديك با آيت‌الله مصباح‌يزدي همكاري داشتم اما در اين مدت فقط بخشي از «اسفار» صدراي شيرازي يعني «علم‌النفس» صدراي شيرازي را نزد ايشان خواندم.»)، آيت‌الله انصاري شيرازي و آقاي ستوده تلمذ مي‌كند. او در اين سال‌ها ضمن تحصيل، انگليسي و دروس حوزوي را نيز تدريس مي‌كند. بعد از اين دوره نسبتا طولاني ملكيان از سال ١٣٦٣ به سنت‌گرايي علاقه‌مند مي‌شود و آثار سنت‌گرايان اسلامي چون «فريتهوف شوان، رنه گنون، تيتوس بوركهارت، مارتين لينگز و سيد حسين نصر» برايش جذاب مي‌شود. ملكيان از سال ١٣٦٧ از سنت‌گرايي نيز فاصله مي‌گيرد و به طرف «تجدد‌گرايي اسلامي»كشيده مي‌شود، البته اين دوره نيز ديري نمي‌پايد و به اين نتيجه مي‌رسد كه «پروژه روشنفكري ديني ناموفق» است. ملكيان چنان كه اشاره شد از حدود سال‌هاي ٧٦-٧٤ به اگزيستانسياليسم (خصوصا‌گرايش الهي و تئيستي آن) روي مي‌آورد و به «آثار افرادي چون كي ير كه‌گور، داستايوفسكي، اونامونو و گابريل مارسل» علاقه‌مند مي‌شود. او درباره ميزان شيفتگي به انديشه‌هاي اين متفكران مي‌گويد: ‌«وقتي مي‌گويم به اين مكتب يا تفكر علاقه داشتم به اين شكل نبود كه فقط تفريحي به اين مسائل بپردازم بلكه شبانه‌روز روي آنها فكر مي‌كردم». ذهن جست‌وجوگر ملكيان اما بار ديگر راضي نمي‌شود. او خود مي‌گويد: «از سال ٨٠ احساس كردم كه نه، اينها هم سخنان شان براي من قابل دفاع نيست، لااقل به عقل و ذهن من». از اينجاست كه او وارد پنجمين مرحله از ادوار فكري خودش مي‌شود و آن را «برساخته خود»ش مي‌داند و از آن با «عقلانيت و معنويت» تعبير مي‌كند و دست‌كم تا زمان مصاحبه (سال ١٣٩٢) بدان پايبند است.

 

از فلسفه اخلاق تا روانشناسي دين

در اين سال‌ها ملكيان به حوزه‌هاي مطالعاتي گوناگون فلسفه چون فلسفه محض، فلسفه دين، فلسفه اخلاق و... پرداخته است و در زمينه‌هاي ديگري چون روانشناسي دين، ادبيات، كلام و فلسفه اسلامي گفتارها و نوشتارهاي متعددي ارايه كرده است. از او غير از ترجمه آثاري چون «تنوع دين در روزگار ما؛ ديداري دوباره با ويليام جيمز» (نوشته چارلز تيلور، نشر شور)، «گابريل مارسل» (نوشته سم كين، نگاه معاصر، ١٣٨٢)، «نگاهي به فلسفه اخلاق در قرن بيستم» (نوشته استيون داروال، آلن گيبارد و پيتر ريلتن، سهروردي، ١٣٨١) و «لودويگ ويتگنشتاين: ربط فلسفه او به باور ديني» (نوشته ويليام دانالد هادسن، نگاه معاصر) كتاب‌هاي ديگري نيز منتشر شده كه عمدتا حاصل گفتارها و گفت‌وگوهاي او در محافل و مطبوعات است، از آن ميان مي‌توان به «مهر ماندگار: مقالاتي در اخلاق‌شناسي» (نگاه معاصر)، «مشتاقي و مهجوري؛ گفت‌وگو درباب فرهنگ و سياست» (نگاه معاصر)، «حديث آرزومندي: ‌جستارهايي در عقلانيت و معنويت» (نگاه معاصر) و «راهي به رهايي: جستارهايي درباب عقلانيت و معنويت» (نگاه معاصر) اشاره كرد. از او همچنين شمار بسيار زيادي درسگفتار پياده شده و صوتي در زمينه‌هاي روانشناسي دين، سنت و مدرنيته، فلسفه اخلاق و... وجود دارد كه در آنها به بسط ديدگاه‌هايش مي‌پردازد. همين تكثر و تنوع ارايه يك صورت‌بندي منسجم از ديدگاه او را بسيار دشوار مي‌كند، اگرچه خودش در گفت‌وگوها و گفتارهايش پروژه‌اش را به‌طور كلي همان عقلانيت و معنويت مي‌خواند و كارويژه آن را «تقرير حقيقت و تقليل مرارت» براي انسان‌هاي «گوشت و پوست و خون دار» مي‌خواند.

 

حاشيه‌هايي بر متن

ملكيان همچنين شاگردان پر و پاقرص و طرفداران زيادي دارد كه برخي از آنها به گردآوري مجموعه آثار و انديشه‌هاي او اهتمام مي‌ورزند (سايت نيلوفر يكي از اين‌هاست كه البته در آن تاكيد شده « «نيلوفر»، وب سايت رسمي يا غيررسمي هيچ يك از اساتيدو دانشوران داراي اثر در اين سايت نيست و هيچ مسووليتي از ناحيه نوع فعاليت اين سايت متوجه آنان نيست. ») . اين علاقه‌مندان به خوبي مي‌دانند كه به خصوص بعد از دوره فترت‌گون هشت ساله دولت پيشين، حضور ملكيان از سال ١٣٩٢ در حوزه عمومي دو چندان شده است و در اين مدت در قالب‌هاي سخنراني، گفت‌وگو، ميزگرد يا مناظره به طرح ديدگاه‌هايش پرداخته است. اين حضور البته هميشه بدون حاشيه نبوده است، براي مثال اظهارنظر او درباره مقوله ازدواج و اخلاق تا مدت‌ها محل بحث و نظرها در محافل روشنفكري بود. يكي ديگر از آخرين آنها گفت‌وگويي بود كه يكي از روزنامه‌نگاران به نقل از او در سايت شخصي‌اش منتشر كرد و در آن ملكيان ضمن انتقاد از رويكرد يكي از نشريات روشنفكري انتقادهايي را نيز نسبت به برخي چهره‌هاي فكري معاصر مثل سيد جواد طباطبايي بيان كرده بود. انتشار اين گفت‌وگو باعث واكنش آن روزنامه‌نگار و در نهايت پاسخ شفاهي ملكيان شد. او در آن پاسخ ضمن غيراخلاقي خواندن اقدام آن روزنامه‌نگار از ديدگاه‌هاي خودش دفاع كرد. حالا به نظر مي‌رسد با انتشار متن گفت‌وگوي اخير ملكيان در نشست خبرگزاري ايبنا احتمالا شاهد بحث و نظرهاي تازه‌اي خواهيم بود. همان‌طور كه ماجراي حضور او در دانشگاه پلي تكنيك و جلسه سخنراني‌اش در كنار عبدالحسين خسروپناه، رييس انجمن حكمت و فلسفه ايران باعث اظهارنظرهاي متفاوتي شد.

 

به ماقال بنگر و نه من قال

هر چه باشد مصطفي ملكيان بر خلاف بسياري از چهره‌هاي ديگري كه مثل او «دين انديش متجدد» خوانده مي‌شدند، هنوز در حوزه عمومي انديشه ورزي در ايران حضوري پررنگ و جدي دارد، در محافل روشنفكري و نشست‌هاي بزرگداشت روشنفكران و انديشمندان حضور مي‌يابد و از چهره‌هاي شاخصي چون محمد علي موحد و محمد علي اسلامي ندوشن تجليل مي‌كند. ملكيان در سال‌هاي اخير بيشتر درباره خودش و مسير تفكرش صحبت مي‌كند، مسيري كه اظهارنظرهاي متعدد او نشان مي‌دهد هنوز به مقصد نهايي نرسيده و ممكن است با تحولاتي همراه باشد. اين همه البته درباره سير فكري ملكيان به مثابه متفكري با دست كم پنج مرحله فكري متفاوت است وگرنه مخاطبان انديشه به خوبي مي‌دانند كه به جاي «من قال» بايد به «ماقال» بنگرند و بر اساس فهم و درك خود به انتخاب ميان اين انديشه‌هاي گاه متضاد بپردازند. شايد اقبال از آخرين اثر منتشر شده از او يعني «در رهگذار باد و نگهبان لاله» نشاني از همين ادعا باشد، اين كتاب شامل سلسله سخنراني‌هاي ملكيان مربوط به سال‌هاي قبل از ١٣٨٢ است و او خود تاكيد كرده كه ديدگاه‌هايش تغيير كرده، اما مخاطبان انديشه با آگاهي از اين تحول همچنان از آنها استقبال مي‌كنند و آنها را مي‌خوانند، شايد اشارتي به اين معنا كه راه‌هاي رسيدن به حقيقت متكثر است و الزاما همه يك مسير را در جست‌وجوگري خويش طي نمي‌كنند، حتي اگر حقيقتي واحد باشد.

برچسب ها:
مصطفي ملكيان

نظرات کاربران
احمدی بيش از 9 سال قبل گفت:
سیر تحول اندیشه در هر کسی ممکن است اتفاق بیافتد چون در ابتدا تقلیدی فکر می کنی واندیشه های دیگران بیان می کنی وبه مرور زمان به تکامل می رسی که اندیشه ورز و اندیشه مند می شوی وسپس به بیان یافته های خود می پردازی که این هم تحت روی دادها وحوادث وسختیها امکان تغییر وجود دارد
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین