طراحی سایت
تاريخ انتشار: 16 مرداد 1400 - 18:59

محمد محبوبی: عدالت از نظر افلاطون چیست؟ عدالت عبارت است از: نوعی استعداد و تمایل درونی در انسان که جلوی احساسات و انگیزه های شدید وی را که طالب منافع خصوصی هستند می گیرد و بشر را از انجام کارهایی که ظاهراً به نفعش تمام می شوند ولی مورد نهی وجدانش هستند باز می دارد. از عقاید بنیانی افلاطون...

دولت - ملت از نظر سقراط - افلاطون و ...

محمد محبوبی

با توجه به تغییر دولت دوازدهم به سیزدهم در کشور و تشکیل کابینه در آینده ای نزدیک، بنابراین؛ شناخت موجزی از دولت و انواع حکومت ها و نقش و وظائف آن ها در برابر ملت از دید و نظر فلاسفه یونان، خالی از لطف و برکت نخواهد بود. در این راستا و براساس پژوهشی کتابخانه ای  گذری سیاسی فلسفی بر موضوع صدرالاشاره به شرح ذیل خواهیم انداخت:

به دنبال پژوهشی کتابخانه ای در راستای اهمیت موضوع و آشنایی با تیتراژ صدرالعنوان، مطالبی تفصیلی تقدیم به علاقه مندان چنین پدیده های ارثی و پایدار بشریت به شرح ذیل خواهم رساند.

تعریف دولت: دولت، یک قلمرو ارضی مشترک المنافع و دارایی یک ملت است. امّا این ملت یا جمعیت، هر مجموعه ای از موجودات بشری نیستند که به نحوی از انحاء دور هم جمع شده باشند، بلکه توده هایی انبوه هستند که به منظور اجرای عدالت درباره همدیگر و تأمین خیر وصلاح عمومی به هم پیوسته اند. علت اصلی به وجود آمدن این گونه اجتماعات ضعف افراد نیست که آنها را به کمک و حمایت همدیگر نیازمند سازد، بلکه  نوعی روحیه اجتماعی است که خود طبیعت در نهاد آفریدگان به ودیعه گذاشته است. زیرا که ایشان، مخلوقی کناره گیر یا غیر اجتماعی نیستند بلکه با طبیعت و سرشتی خلق شده اند که حتی در مسعود ترین و آسوده ترین شرایط زندگی باز هم مایل نخواهند بود که دور، یا جدا از همنوعان خود زندگی کنند. سیسرون، فیلسوف یونانی می گوید: قانون ساخته و پرداخته فکر بشریت نیست و حتی چیزی نیست که ناشی از فکر دسته جمعی مردمان باشد. قانون چیزی ازلی است که به علت آن مصلحت یا حکمتی که در آن امر و نهی آن نهفته است، بر دنیا و مافیها حکومت می کند. از این رو، عادت براین جاری شده است که مردم بگویند که قانون عبارت است از: اندیشه ای ازلی و ابدی خداست و فرمانی است که حکمت الهی از خلال آن با امر کردن به بعضی چیزها و نهی کردن از چیزهای دیگر بر جهان و مردمان جهان حکومت می کند. بنابراین؛ به این دلیل است که، آن قانون که خداوند به نژاد بشر ارزانی داشته است به حق مورد تمجید و ستایش قرار گرافته است. زیرا، عقل و اندیشه یک قانونگذارِ خردمند در ایجاد چنین قانونی که متضمن اوامر و مناهی اوست به کار رفته است.

در ادامه، چون اصلی ترین کار هر دولت، برقراری عدالت در ابعاد گونه گونش در جامعه می باشد، لاجرم به توضیح و تعریفی از عدالت خواهیم پرداخت.

عدالت از نظر افلاطون چیست؟ عدالت عبارت است از: نوعی استعداد و تمایل درونی در انسان که جلوی احساسات و انگیزه های شدید وی را که طالب منافع خصوصی هستند می گیرد و بشر را از انجام کارهایی که ظاهراً به نفعش تمام می شوند ولی مورد نهی وجدانش هستند باز می دارد. از عقاید بنیانی افلاطون این است که عدالت جزئی از فضائل انسانی است. فلذا؛ لازم است، برای تکمیل موضوع، فضیلت از نظر افلاطون را تعریفی به قرار زیر داشته باشیم: فضیلت، خصیصه ای است که انسان خوب در مقایسه با انسان بد ((بدتر)) سهم بیشتری از آن را داراست. به عبارت دیگر؛ عدالت عبارت است از: مطابقه با نظم و هر جامعه ای برای خود نظم و نظامی دارد. از این قرار، خانواده یعنی کوچکترین و نخستین جامعه ای که فرد انسانی به آن تعلق می گیرد، از نظمی برخوردار است که اصول و مقررات آن بر اعضایش تحمیل می شود و اگر اعضای خانواده از آن مقررات سر پیچیند، نظم خانوادگی به کلی گسسته خواهد شد. حال، آن فرد انسانی که وظائف ناشی از این مقررات را می پذیرد و اجرا می کند، بطور نسبی عادل است. یعنی می توان نظر داد که از جنبه رعایت نظم خانوادگی عادل است. بنابراین نظم خانوادگی به نظم جامعه ای بزرگتر یعنی دولت قرار گرفته است. معذالک؛ نظم خانوادگی به نظم دولت بستگی دارد و از آن تبعیت می کند و... حال که برخی از اجزای دولت را شناختیم به این مهم خواهیم پرداخت که منشأ دولت چیست و از کجاست؟

منشأ دولت از نظر سقراط: دولت زاینده احتیاج نوع بشر است، زیرا هیچ کسی به تنهایی قادر نیست که تمام نیازمندیهای خود را تأمین کند، در حالی که ما نیازهای فراوان داریم و این امور را می توان منشأ پدایش دولت پذیرفت. از آن جا که احتیاجات ما فراوان و اشخاص زیادی برای تأمین آن احتیاجات لازمند، به ناچار، هر یک از افراد را به قصد انجام منظورهای گوناگون به کمک می گیریم و زمانی که این هنبازان و دستیاران در سکونت گاهی واحد دور هم جمع شدند، هیأت ساکنان را مِن حیث المجموع، دولت (( شهر یا کشور)) می نامیم. سقراط نیازمندیهای بشر را به گونه ای زیر دسته بندی کرده است:

1 - بزرگترین نیاز بشر، خواربار است. زیرا زندگی و بقای او به خواربار بستگی دارد.

2 - دومین نیاز بشر، داشتن مسکن و اقامتگاه است.

3 - سومین نیاز پوشاک و ... قس علیهذا موارد دیگر...

در  این اثنا؛ دولتی را که در صدرالذکر تا بدین جا به تفسیر و تعریف داشتیم، باید بدانیم که وظائف دولت در برابر ملت چیست و چگونه باید اجرایی گردد.

وظائف دولت: دولت برای این به وجود آمده است که یک زندگی خوب برای شهروندان تأمین کند وگرنه تأمین یک زندگی بی خصلت و خاصیت که از خوبی و فضیلت عاری باشد، هدف نیست. اگر غرض از تأسیس دولت همین بود که شق اخیر را تأمین کند، در آن صورت، بردگان و جانوران هم می توانستند برای خود دولتی تشکیل دهند. ولی؛ این دو دسته از موجودات قادر به ایجاد چنین سازمانی نیستند، چون که؛ هیچ کدام از آن ها در گزینش نحوه زندگی و کیفیت رفاه یا سعادتی که نصیبشان می شود آزاد نیستند.

دولتهای مختلف، همچنان که از نامشان پیداست، دستگاههای اجرایی و نیروهای قضایی مختلف دارند و هیچ دولتی حقیقتاً مراقب این موضوع نیست که آیا شرط انصاف و عدالت در باره اتباع دولت دیگر اجرا می گردد یا نه؟ اصلاً هیچ دولتی نگران این موضوع نیست که آیا اتباع دولتِ هم پیمان نفساً طوری تربیت می شوند که درجریان زندگی مرتکب جرم و خلاف نگردند. هر دولت، فقط به این نکته اهمیت می دهد که اتباع خود ر ا از جور و گزند سایر دولتها محفوظ نگاه دارد . بنابراین؛ این گونه رابطه ها میان دول، به کلی غیر از رابطه ای است که میان یک دولت و اتباع خود آن دولت وجود دارد، زیرا، کسانی که علاقه مند به ایجاد حکومت های خوب هستند همیشه فضایل و معایب شهروندانی را که زیر قدرت آن حکومت زندگی خواهند کرد در نظر دارد. در نهایت، دولت چنان که تعریف کردیم ، عبارت است از: آمیزش و ترکیب خانواده ها به گونه ای که برای تحقق بخشیدن به یک زندگی کامل، حرفه، سعادتمند و کافی به ذات، یک چنین جامعه ای فقط از اختلاط مردمان می تواند به وجود آید که در مکان خاص و مشترکی بسر ببرند و با هم آمیزش و وصلت داشته باشند. در این قسمت از بحث، عندالزوم وارد صحن وسرای آکادمی ارسطو می شویم و از دانش و تجربه این فیلسوف یونانی در حد ُوسع خویش خوشه چینی خواهیم داشت: 

در نظر ارسطو، مهمترین وظیفه دولت، اصلاح عیوب اخلاقی شهروندان و تلفیق فضایل نفسانی به آنهاست. بنابراین؛ هر آن دولتی که از انجام این وظیفه مهم غفلت کرد یا این که اقدامات خود را منحصر به اصلاح عیوب شهروندان ساخت، وظیفه اساسی خود را به عنوان دولت ایفا نکرده است. با این مقدمات و توضیحاتی که داده شد، به مقوله آموزش خواهیم رسید و این آموزش، نام و  واژه ای است که ارسطو و پیش ازآن افلاطون به روشهایی که هدفشان ساختن انسان خوب است اطلاق کرده اند. اکنون لازم است اختلاف اساسی بین افکار ارسطو و جان لاک را در عبارتی کوتاه بیان کرد و گفت: از نظر جان لاک، موضوع تربیت شهروندان و ایجاد فضایل اخلاقی در آنها به هیچ وجه جزء وظائف دولت نیست. لکن، از نظر ارسطو، دادن همین تربیت و ایجاد همین فضایل، مهمترین وظیفه هر دولت به شمار می آید که از هدفها و مسؤلیت خود آگاه است. در نهایت، دولت در افکار ارسطو، نوعی آموزشگاه دائمی است که تعلیم و تربیت شهروندان و ایجاد فضایل اخلاقی در آنها از روزی که به دنیا می آیند تا روزی که از دنیا می روند را عهده دار است. بعد از آن که تعریفی از دولت داشتیم، خواهیم گفت که: دولت یک کل است و مثل هر کل دیگر از اجزاء و قطعات بی شماری تشکیل شده است و این اجزاء نیز شهروندان نیز هستند که هیأت کل شهر یا کشور را تشکیل می دهند. بدیهی است که در این صورت باید بررسی خودر ا با این سؤال آغاز کنیم که شهروند کیست و معنی آن چیست؟ گرچه همگان معنای تحت لفظی از واژه شهروند را به ذهن داریم امّا ... برای روشن شدن مطلب آن را تعریف خواهیم کرد.

تعریف شهروند: هر آن کسی که برایش این امکان و توانایی هست که در مشاغل رایزنی و قضایی دولتش شرکت کند، شهروند دولت خود نامیده می شود و اصطلاح دولت بطور کلی به هیأتی از شهروندان که وجودشان برای ایفای مقاصد زندگی کافی است، اطلاق می شود. در این جا سؤال قابل طرح این است که: آیا فضائل یک انسان خوب و یک شهروند خوب یکسانند؟ یا اینکه  با هم فرق دارند؟ بنابراین؛ ابتدا نوعی تعریف و تصور کلی از فضیلت شهروند را بیان خواهیم کرد. یک شهروند، به مثابه دریانوردی است که عضوی از یک اجتماع است، لذا؛ باید توجه داشت که دریانوردان وظائف مختلفی به عهده دارند، مثلاً: یکی مسؤلیت موتوری ، دیگری ناخدایی و سوّمی دیده بانی و ... گرچه تعریف دقیق فضیلت هر فرد، منحصراً شامل همان فرد می شود، ولی نوعی تعریف مشترک وجود دارد که به همه آن ها اطلاق می گردد. زیرا، همه آن ها در راه هدفی مشترک که عبارت است از حفظ جان کشتی نشینان و به سلامت رسانیدن آنها به ساحل است،کار می کنند. معذالک؛ در مورد شهروندان نیز وضعیتی مشابه وجود دارد، به این معنا که: گرچه وظائف انفرادی آن ها از هم متفاوت است، رستکار ساختن جامعه، هدف مشترک همه شهروندان است. این جامعه، همان سازمان سیاسی شهر یا کشور است. بنابراین؛ فضیلت شهروند باید با سازمان سیاسی کشور، که وی در آن عضو است متناسب باشد، اما، چون حکومتها به اشکال مختلف وجود دارند، بدیهی است که هیچ یک از شهروند خوب، نمی تواند فضیلتی کامل برای تمام حکومت ها به شمار آید و لذا؛ روشن است که شهروند خوب به داشتن فضیلتی که وجودش برای ساختن انسان خوب ضرورت دارد نیازمند نیست. به نهایت، فضیلت شهروند خوب، با انسانِ خوب، نمی تواند یکسان باشد. در مورد این مسئله که آیا فضیلت یک انسان خوب و یک شهروند خوب هر دو یکی است یا نه؛ با توجه به مطالبی که اینجا مورد امعان و بررسی قرار گرفته اند، ثابت شد که در بعضی کشورها انسان خوب و شهروند خوب هر دو یکی هستند و در برخی دیگر متفاوت. حتی در کشورهایی که این دو یکی هستند، باز هر شهروندی را نمی توان انسان خوب شمرد، بلکه فقط یک کشور دارد با هیأتی از این کشورداران که زمام امور کشور را بدست گرفته اند، یا این که در آینده ممکن است بدست بگیرند، شایسته چنین عنوانی هستند.

انواع حکومتها: برای ورود به بحث و تبیین و تفسیر انواع حکومتها، بیان می دارم که در این مقاله فقط به طور اختصار و تعاریفی در حد عناوین نوع حکومتها خواهم پرداخت و انشاءالله در مقالی دیگر به صورتی کامل و تشریحی به حوزه هر یک از آن ها وارد خواهم شد. افلاطون در کتاب جمهور خود به تشریح صور مختلف حکومت هایی که هم در زمان وی وجود داشته اند و هم از آن تاریخ تاکنون بکرات در جوامع بشری تکرار شده اند می پردازد و آن ها را به چهار گروه به عبارت زیر تقسیم می کند :

1 - تیمو کراسی ((حکومت کشورگشایان و شهرت طلبان)).

2 - اولیگاریشی ((حکومت توانگران)).

3 - دموکراسی ((حکومت عوام الناس)).

4 - اسپوتیزم ((حکومت فرمانروای خود کام)).

منابع :

الف : خداوندان اندیشه سیاسی    جلد اول    نوشته : مایکل برسفورد فاستر با ترجمه : جواد شیخ الاسلامی

ب : جمهور افلاطون ترجمه : فولاد روحانی  چاپ هجدهم.

 

(هفته نامه نسیم جنوب - سال بیست و چهارم - شماره 967)

برچسب ها:
نسیم_جنوب

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین