طراحی سایت
تاريخ انتشار: 19 شهريور 1400 - 21:06
«باباچاهی های» باباچاهی! سخنرانی تحریر شده قاسم یاحسینی به مناسبت نکوداشت علی باباچاهی در شهریور ۱۴۰۰

سید قاسم یاحسینی: نخست علی باباچاهی یک شهروند بوشهری است. این تولد در استان بوشهر فقط یک اتفاق فیزیولوژیکی و جغرافیایی صِرف نبوده است. بوشهر، فضای جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بوشهر، عمیقاً در ساختار افکار، ایماژ ذهنی، ساختار شعری و کنش فرهنگی و روشنفکری باباچاهی تأثیر همه جانبه ای داشته و گذاشته است...

«باباچاهی های» باباچاهی! سخنرانی تحریر شده سید قاسم یاحسینی به مناسبت نکوداشت علی باباچاهی در شهریور ۱۴۰۰

شاعر بوشهر ما ؛ علی باباچاهی

 

مقدمه: عنوان سخنرانی من چنان هم که اعلام شده «باباچاهی های باباچاهی» است. قبل از پرداختن به سخن اصلی باید از مساعی و زحمات خانم مژده مقدم تشکر ویژه کنم. اگر پیگیری مستمر ایشان نبود، فکر نمی کنم این سخنرانی اساساً تنظیم هم می شد. اجرشان مأجور باد.

می دانم عنوان سخنرانی ام، کمی عجیب است. شنونده خواهد پرسید: مگر ما چند باباچاهی داریم؟ یکی داریم که تک هم هست! بله! من هم تصدیق می کنم که یک باباچاهی داریم و تک هم هست، اما با کمی تأمل در احوال و زندگی استاد علی باباچاهی درمی یابیم که کاوشگر و کوشنده در زندگی و احوال ایشان، فقط با یک باباچاهی مواجه نیست، بلکه در درون این مرد بزرگ، چند باباچاهی وجود دارد، هیچ کدام هم خفته نیستند و همه «هشیار و بیدار» هستند! به قول عرفای قدیم خودمان نوعی: «وحدت در کثرت و کثرت در وحدت»!

خوشبختانه استاد باباچاهی در سال 1384 خاطرات شفاهی خود را به همّت آقای عبدالله سادات مدنی توسط انتشارات نشر نگار روز در تهران چاپ و منتشر کرده اند. با آن رِندنویسی، طنزِ محشر و صداقت و صراحت عالی اش! من همان سالی که این کتاب منتشر شد، آن را به دقت خواندم. دو روز اخیر نیز برای تنظیم این سخنرانی/ مقاله مجدداً آن را بازخوانی کردم. راستش چندین بار، از بی مهری هایی که در سالهای اول انقلاب در شهر زادگاهش بوشهر بر این شاعر و روشنفکر بوشهری رفت، متأثر شدم و گریستم. همان سال انتشار این کتاب را دست کم به هفت، هشت نفر از دوستان هم فکر دیگرم هم معرفی و توصیه کردم. شنیدم که دوستان دیگری هم هنگام خواندن این خاطرات جذاب، گریستند. بگذریم... اکنون با تکیه بر همین کتاب و نگاهی تاریخی و تحلیلی به زندگی استاد باباچاهی، میخواهم چند باباچاهی را، که البته در یک تحلیل کلی با هم نسبت و پیوند هم دارند، شناسایی و به شما حضار گرامی/ خوانندگان معرفی کنم. 

به باور من، آقای باباچاهی از تولد (آبان 1321ش.) تا امروز و در طول این هشت دهه، چندین باباچاهی داشته یا تولید کرده است. این «باباچاهی ها» البته به طور کاملاً «مسالمت آمیز» در کنار هم به قول تاجیک های عزیز «بود و باش» داشته و هرگز هم متعرض هم نشده اند! این باباچاهی ها عبارتند از:

1ـ باباچاهی بوشهری

در وهله نخست علی باباچاهی یک شهروند بوشهری است. این تولد در استان بوشهر فقط یک اتفاق فیزیولوژیکی و جغرافیایی صِرف نبوده است. بوشهر، فضای جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بوشهر، عمیقاً در ساختار افکار، ایماژ ذهنی، ساختار شعری و کنش فرهنگی و روشنفکری باباچاهی تأثیر همه جانبه ای داشته و گذاشته است. اگر باباچاهی زادۀ جغرافیا و پرورش یافتۀ اقلیم فرهنگ و اجتماعی دیگری بود، قطعاً ساختار شخصیت، افکار و شعر او گونۀ دیگری بود. باباچاهی چنان که در خاطرات شفاهی اش روایت کرده، زاده و پرویده فرهنگ جنوب ایران (خاک پاک بوشهر) بوده است. این جغرافیا به نحو بسیار عمیق و همه جانبه ای بر او تأثیر گذاشته است. به یک معنا شعر باباچاهی انعکاسی خلاقانه و تودرتویی است از گرما، شرجی، موج، دریا و خارَک و خُرما! اکنون جای پرداختن تفصیلی به گفتمان حاکم بر شعر باباچاهی و آنالیز محتوایی ایماژ و موسیقی آن نیست، اما سربسته بگویم این شاعر بزرگ، به نوعی محصول فرهنگ زادگاهش بوده و هست. از اواخر دهۀ سی تا امروز و تقریباً به مدت شش دهه هست که باباچاهی در شمار مطرح ترین و برجسته ترین شاعران آوانگارد و نوگرای بوشهری بوده و هنوز نیز در دهۀ هشتاد زندگی هست. در فاصله دهۀ سی شمسی قرن گذشته تا انقلاب بهمن 1357، شاید مطرح ترین و مشهورترین شاعران بوشهر عبارت بودند از شادروانان منوچهر آتشی، محمدرضا نعمتی زاده، ابوالقاسم ایرانی، عبدالرسول حامدی، محمد بیابانی و البته علی باباچاهی... همه آن شاعران نامی دیگر در میان ما نیست، مگر  ابوالقاسم ایرانی و استاد علی باباچاهی! عمرشان دراز باد. 

باباچاهی دست کم در مقطعی از این دهه ها، در شمار نماد کامل و تمام عیار روشنفکری بوشهر بوده است. از این منظر، از جایگاه تاریخی خاصی برخوردار می باشد. من به عنوان یک مورخ و محقق و البته شهروند بوشهر و بوشهری، افتخار می کنم که بوشهر باباچاهی دارد، آن هم نه در سطح محلی و لوکال، بلکه در سطح ملی و کشوری! البته می دانم که باباچاهی هم افتخار می کند که بوشهر را دارد! یک رابطه دیالکتیکی!

در حال حاضر و امروزه روز و در شروع نخستین ماهها و فصل های هزاره قرن پانزدهم شمسی، بدون هیچ تردید و شکی، دیرپاترین، مشهورترین، مطرح ترین و در عین حال تأثیرگذارترین شاعر زندۀ بوشهر، استاد علی باباچاهی است. تکرا می-کنم: «تأثیرگذارترین شاعر زندۀ بوشهر». بوشهر در تاریخ ادبیات خود شاعران بزرگی داشته و دارد، اما اکنون و امروز، مشهورترین شاعر زنده در سطح ایران، آقای باباچاهی است. عمرش دراز باد و شادزی.

2ـ باباچاهی معلم

باباچاهی قبل از اشتهار به شاعری یک معلم بود. ایشان عاشق معلمی و تدریس بودند. علاوه بر ادبیات، حتی روانشناسی را هم تدریس می کرد. صدها دانش آموز در استان بوشهر و در مدارس مختلف شاگرد ایشان بوده اند. دهها نفر از آن دانش آموزها خاطرات ریز و درشت و تلخ و شیرین فراوانی از این «معلم شاعرمسلک» خود داشته و دارند. اگر محققی همّت کند، می تواند یک کتاب قطور و پُر و پیمان از خاطرات شفاهی دوران معلمی آقای باباچاهی فراهم کند. کتابی خوب و ارزشمند درباب معلم ـ شاعری شهیر از خاک نمناک بوشهر! 

دریغ و درد که کج سلیقه ها در همان اول انقلاب اسلامی، و تنها پس از حدود هیجده سال معلمی، پِر و بالش را قیچی کرده و به قول خودش «بازنشانده اش» کردند و مجال معلمی را از ایشان سلب کردند و دیگر نگذاشتند معلمی کند... درباره معلمی علی باباچاهی ساعتها می توان سخن گفت، اما وقت آن در این مجالِ تنگ مسیر نیست.

3ـ باباچاهی ژورنالیست 

اگر فردی به دقت خاطرات شفاهی باباچاهی را خوانده باشد، نیک درمی یابد که ایشان از دوران تحصیل در دبیرستان سعادت بوشهر اهل «روزنامه دیواری» بوده است. «روزنامه دیواری» در سالهای دهه سی قرن چهاردهم، و البته پس از آن، تنها ژورنالیسم دانش آموزی نبود، بلکه تمرین نوشتن برای بزرگسالی نیز بود. نام روزنامه دیواری دبیرستان سعادت در دوران محصلی باباچاهی «گلبرگ» بود. علیِ مُحصل نخستین تجربه های ژورنالیسیتی را با «چاپ» و انتشار شعرها و داستانهای کوتاهش، در همین گلبرگ به دست آورد. 

سال 1346 که باباچاهی دبیر دبیرستانهای بوشهر شده بود، به همراه چند دانش آموز خوش ذوق و دبیر دیگر نشریه دانش آموزی «تکاپو» را سردبیری و منتشر کرد. 

«تکاپو» چند سر و گردن بالاتر از یک «نشریه دانش آموزی» و بیشتر یک نشریه آوانگارد روشنفکری بود. اما چون پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا بهمن 1357 به دلیل سلطه و اختناق «شاهنشاهی» اجازه انتشار هیچ گونه نشریه عمومی در بوشهر صادر نمیشد، باباچاهی در پناه «نشریه دانش آموزی» یک نشریه پُر و پیمان روشنفکری را در دبیرستان داریوش کبیر بوشهر تدارک دید و منتشر کرد. اگر خوب یادم مانده باشد از تکاپو، فقط چهار شماره منتشر شد. تکاپو خوش درخشید و مورد توجه محافل روشنفکری وقت در تهران قرار گرفت. اما دولتی مستعجل بود؛ ساواک که همیشه به باباچاهی «علاقمند» بود و مأمورهای بوشهری آن هر چند روز دلشان برای این شاعر عاصی و رام نشدنی «تنگ» میشد، نهال تکاپو را زیر لگد استبداد پژمُردند و داغ انتشار شماره پنجم را برای همیشه بر دلِ خونینِ باباچاهی و تاریخ مطبوعات دانش آموزی و روشنفکری بوشهر گذاشتند.

اگر چه باباچاهی از اواخر دهه سی با برخی از نشریات روشنفکری در تهران همکاری داشت و چیزکی در آنها منتشر می کرد، غالباً هم با نام مستعار، اما در دهۀ شصت و مهاجرت اجباری از بوشهر به کرج/تهران بود که استعداد ژورنالیستی باباچاهی به طور کامل با گرداندن صفحه شعر نشریه «دنیای سخن» و صد البته «آدینه» شکوفا شد. بر این باورم که مورخی ادبی با رویگرد جامعه شناسی جریانهای ادبی و هنری می تواند و باید یک پایان نامه دانشگاهی درباره نقش و جایگاه تاریخی باباچاهی در جریان سازی شعر جوانان در نشریه آدینه انجام داده و منتشر کند. 

خوب به یاد دارم بسیاری از شاعران جوان و جویای نامِ دهه شصت در بوشهر خودمان، از این که شعری به انتخاب باباچاهی از آنان در صفحات شعر آدینه چاپ شده، کلاهشان را تا مریخ بالا می انداختند! (اغراق شاعرانه). باباچاهی همچنین مدت کوتاهی در نشریه «نافه» نیز حضور داشت. البته ایشان قبل و بعد از انقلاب با چندین نشریه تهرانی و شهرستانی نیز همکاری داشت (مثل جُنگ فلک الافلاک) که باید یک محقق باباچاهی شناس! تحقیق و تحلیل کاملی در این باره انجام دهد. اگر بدهد!

به هرحال یکی از «باباچاهی های» باباچاهی، همین «باباچاهی ژورنالیست» می باشد.

4ـ باباچاهی شاعر

می رسیم به «هستۀ سخت» باباچاهی و فربه ترین و قوی ترین باباچاهی موجود میان انبوه این همه باباچاهی! امروزه برای منِ بوشهری باباچاهی بدون شعر، معنا ندارد. پُر رنگ ترین شخصیت و مشخصۀ باباچاهی، جنبه شاعری اوست. علی خانِ قصه ما از نوجوانی و هنگام همکاری با نشریه دیواری گلبرگ در دبیرستان سعادت، شاعر بود، شعر می نوشت و چاپ میکرد تا امروز که پیرمردی است هشتاد ساله! چیزی حدود شصت سال شاعری! (و این «شصت» و «شاعری» چقدر به هم می آیند!) باباچاهی پیش از انتشار اولین دفتر شعرش «در بی تکیه گاهی» در سال 1346، با جیب مبارک و هزینه شخصی، نیز شاعری مشهور بود. بسیاری از اشعارش در نشریات تهران طبع شده بود. وقتی «در بی تکیه گاهی» در آمد، مجموعه شعری که «تکیه» و «تأکید» اصلی شاعر بر فرهنگ و خاطراتی بود که از شهرش، بوشهر، داشت، بلافاصله مورد استقبال شاعران، روشنفکران و اهل ادب و فرهنگ بوشهر و ایران قرار گرفت. برخی از اشعار آن کتاب به حافظۀ جمعی روشنفکران، دانش آموزان و حتی مردم بوشهر، جنوب ایران و در برخی موارد دیگر نقاط ایران درآمد و تبدیل شد. (معیار ماندگاری تصادفی شعر از دیدگاه دکترشفیعی کدکنی را مَد نظر داشته باشید!) 

باباچاهی در این شصت سال شاعری یک منحنی کامل را پیموده است. از شعر اعتراض و رئالیستی تا شعر پُست مدرن. تحلیل شعر و شاعری و روایت کارنامه پُر و پیمان شعر و شاعری علی باباچاهی، کار منِ شعرناشناسی نیست. اما هرچه باشد و هر نظری در موافقت و مخالفت با شعر و سبک شاعری باباچاهی داشته باشیم، جایگاه تاریخی و از همین الان تثبت شده او در شعر نمیایی و پسانیمایی امروز ایران قابل انکار نیست. شعر جدید باباچاهی دیگر صرفا بسان «نم نم باران» نیست، سیل و طوفانی است مهیب و مردافکن! این روزها نام شعر باباچاهی با شعر پُست مدرن گره خورده است. برعکس شادروان منوچهر آتشی که سخت با شعر «پُست مدرن» مخالف بود و چیزهای زیادی هم در مخالفت با چنین شعری، یا به قول آن شادروان «ناشعر»ی، در نشریات و مصاحبه های گوناگون، خصوصاً در نشریه «کارنامه» نوشت. هرچه بود و باشد، آتشی گُل خوشبوی باغ شعر بوشهر و ایران بود و ایضاً باباچاهی! هر کدام از این دو کُل، بوی خاص خودشان را دارند، مهم این است که با وجودشان به گلستان شعر ایران و بوشهر طراوت بخشیده اند/ می بخشند.

در باب شعر و شاعری باباچاهی سخن بسیار است، اما «اهلش» باید بگویند نه «نا ادیبی» چون من!

5ـ باباچاهی منتقد ادبی

بعداز شاعری باباچاهی، باباچاهی منتقد و نقدنویس جای دارد. جریان متفاوت نویسی و بیرون پریدن از صف، با صدها صفحه کاغذی که علی خانِ قصه ما سیاه کرده، به نام نامی ایشان گره خورده و حتی ثبت شده است.

علی خان (ع. جنوبی)، دانشجو بود که برای حال دادن به «پوران خانم»، استاد دانشگاهی که علی را از کلاس بیرون اندخته بود، به طور جدی وارد «نقدنویسی» شد و نقدی جاندار وجانانه ای بر کتاب «سبک شناسی» خانم استاد نوشت و در یکی از نشریات پایتخت طبع کرد. (ای کاش ع. جنوبی مقداری هم درباره «ری اکشن» پوران خانم از خواندن آن نقدر نوشته بود!) نقدنویسی و «نقدگویی» باباچاهی موازی با شاعری او بوده و هست. کافی است اگر حوصله دارید چند جلد کتاب «گزاره های منفرد» و آثاری چون «بیرون پریدن از صف»، «سه دهه شاعران حرفه ای»، «شعر امروز، زن امروز»، «گزاره های پیوست» و ... را همگی به خامه این شاعر بوشهری بخوانید تا بدانید بوشهری ها چه گوهر نازینی در نقد شعر دارند و البته قدر او را هم میدانند! و اما این نگاه نقادانه، کار هم دست «علی خان» داده است. از دلخوری و بگومگو با دکتر رضا براهنی و محمدعلی سپانلو گرفته تا کَل کَل با همشهری شاعرش منوچهر مرحوم! و گاه حاشیه آن نقدها به مراتب از «متن» آن، پُر رنگتر و پُر سر و صداتر بوده است. «بیش از این پرده نمی زنم بالا»! 

6ـ باباچاهی پژوهشگر

باباچاهی یک پژوهشگر شعر و شاعری است. آن هم از نوع حرفه ای آن. کافی است فردی کتاب هایی که ایشان درباره مرحومان فریدون توللی و منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی نوشته و یا تحقیق پُر و پیمانی با عنوان «شروه سرایی در جنوب ایران» را بخواند تا میزان تسلط این بوشهر بر مقولۀ تحقیق و پژوهش را نیک دریابد. و منِ یاحسینی، به سابقه و سلیقۀ به اصطلاح مورخ بودن، چه قدر این باباچاهی پژوهشگر را می پسندم و دوست دارم. همۀ «باباچاهی ها»ی باباچاهی را می شناسم و دوست دارم، اما این یکی را بیشتر! «تنش به ناز طبیبان نیاز مباد»!

7ـ باباچاهی ویراستار

«مِهر مسؤلان خیلی انقلابی بوشهر» در همان اوایل انقلاب، باباچاهی را از معلمی محروم و راهی دیار غربتش کرد... علی چهل و چند ساله در کرج و تهرانِ بزرگ، دربه در به دنبال نان بود! (مادرش در کودکی وقتی می خواست او را نفرین کند، می گفت: «ننه! نان دو و تو هم دنبالش دو»!) حاضر به هر کاری هم بود، هر کاری! حتی کارگری! اما دست سرنوشت، که نمیدانیم چه طور عمل می کند، علیِ بیکار را چرخاند و چرخاند تا به عنوان «ویراستار»، با معرفی زنده یاد محمد مختاری و سفارش آقای محمود دولت آبادی، روی یکی از صندلی های «مرکز نشر دانشگاهی» در تهران جای داد/نشاند. زان پس به مدت درازی، علی باباچاهی «معلم دیروز» به «ویراستار امروز» مبدل کرد. چه «شیمیِ روزگار» عجیبی! این باباچاهی، چندان شناخته شده نیست، اما هست و باید شناخت! درست مثلِ باباچاهی های قصه نویس، کودک نویس، نمایش¬نامه نویسِ رادیو و چند «باباچاهی» دیگر که به خاطر حفظ مقررات و جلوگیری از ترافیک، از ورودشان به خیابان ذهنم جلوگیری کردم!

8ـ باباچاهی روشنفکر

از دوران امیل زولای مرحوم و درگیری او در ماجرای دریفوس گرفته تا نظریات آنینیو گرامشی مارکسیست در زندان فاشیست ها و موسولینی و «دفترهای زندان» آن مرحوم، ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست و نوآم چامسکی نئوآنارشیست درباب روشنفکر و افکار ادوارد سعید، درباب «روشنفکر حرفه ای» و «روشنفکر آماتور» و تا امروز بحث دربارۀ این که «روشنفکری چیست» و «چه کسی روشنفکر» است مطرح بوده و هست. اما با هر تعریف و معیاری که بوده باشد، علی باباچاهی خودمان را باید به ضرب زور هم شده در «صف» روشنفکران ایرانی جای داد و اجاه هم نداد که «از صف بیرون» بپرد! اگر بخواهم ساده سازی کنم، ویژگی روشنفکر پیش از انقلاب چند چیز بود: چپ بودن، به وضع موجود معترض بودن، علاقه به فرهنگ و خصوصاً ادبیات (شعر و رمان) و حضور در عرصه های اجتماعی. (لطفاً نظرتان به نظریات هابرماس جلب نشود!) پس از انقلاب نیز یک ویژگی دیگر به این قانون نانوشتۀ روشنفکری افزوده شد: در مقام مخالف و اپوزیسیون بودن! نمی خواهم الان و اکنون در چنین مقولات و اصولی مته به خشخاش بگذارم، اما در زمینۀ عناصر و اِلمان های روشنفکری، «آن چه خوبان همه دارند» باباچاهی ما یک جا داشته/دارد! 

الحمدالله رب العالین حضرتشان پیش از انقلاب چپ که بوده. مخالف وضع موجود هم بوده. در عرصه عمومی نیز فعّال بوده. ساواکی ها هم که علاقه خاصی به او داشته اند! (چه با کلاس و زیبا!) پس از انقلاب هم به حُکم «انقلابی های محلی» و لطف «دوستان سابق» از معلمی معاف و «بازنشانده» شده و خواسته یا ناخواسته در شمار اپوزیسیون قرار گرفته است یا جایش دادند. این وجود نازنین جای بلندی در گرداندن صفحه شعر نشریات روشنفکری آوانگاردی چون «دنیای سخن» و «آدینه» داشته است! افزون بر همه این ها در شمار امضا کنندگان نامۀ معروف و جنجالی «ما نویسنده هستیم» هم بوده! دیگر چه گُلی مانده که باباچاهی به سر خودش نزده، که در شمار روشنفکران قرار نگیرد؟

9ـ باباچاهی نظریه پرداز

چند کلمه هست که چندین دهه می باشد که با اسم علی باباچاهی گره خورده است، از آن جمله «متفاوت نویسی»، «شعر پُست مدرن» در ایران، «از صف بیرون پریدن» و شاید صید ماهی راشگو توسط «پیکاسو در خلیج فارس»! باباچاهی یک نظریه پرداز و تولید کنندۀ شعر موسم به «پُست مدرن» می باشد. شب و روزش مطالعه، اندیشه و کلنجار رفتن با اشخاص و مقولاتی چون با فروید، لاکان، دریدا، هابرماس، میشل فوکو، مرگ مؤلف (رحمت الله علیه)، درجه صفر نوشتار، ناخودگاه جمعی، آمیزش افق ها، نقد مدرنیته، وضعیت پُست مدرن، انقلاب علیه نحو، مرگ معنا، مفهوم بی معنا شدگی، در هم ریختگی، تفاوت، دیگری و... کثیری از این اشخاص و مقولات می باشد. صلاه صبحش را با فوکو آغاز کرده و نماز شامگاهی را با پل ریکور به انجام می رساند. دائم در حال از جا درفتگی است و در هیچ صفی آرام و قرار ندارد. ضد صف است ظاهراً جایگاه خاصی در نظریه پردازی شعر پُست مدرن در ایران دارد و صد البته مخالفان و موافقان بسیاری داشته/دارد. خوب به یاد دارم مرحوم منوچهر آتشی به نظریات پُست مدرنی همشهری «تهران نشین شده»اش چطور چپ چپ نگاه می کرد، اما صدها عاشق سینه چاک شعر و وضعیت پُست مدرن، باباچاهی را رهبر خود می دانستند/ می دانند و یک صدا با هم چنین می خوانند: «هر کجا هست خدایا به سلامت دارش»!

بیش از این وارد «معقولات» شدن، جاهلی است!

10ـ باباچاهیِ عاشق

از همه خُرد و کلان «باباچاهی ها» گفتیم/ نوشتیم الا یک «باباچاهی دیگر»! سخن گفتن از «عشق زمینی» در فرهنگ سنتی شرق و ایران تا امروز نیز همچنان نوعی «تابو»ست. تقریباً دربارۀ همه چیز علی باباچاهی سخن گفتیم، اما یک وجه بسیار مهم و پُر رنگ زندگی او را نگفتیم و آن نقش و سهم عشق و عاشقی در زندگی خصوصی، شعر و افکار ایشان است. علی خانِ ما به تمام معنا یک «شاعرـ انسانِ عاشق» بوده/هست. «دل میرود زدستم/ صاحبدلان خدا را». به طور مشخص و دقیق نمیتوان گفت که او را باید «شاعرِ عاشق» نامید یا «عاشقِ شاعر»! و مگر برای ایشان فرقی هم می کند! هرچه بوده/ هست عشق در زندگی و احوالات باباچاهی اگر حرف اول را نزند، حتماً حرف دوم خواهد بود! علیِ قصه ما، به گفتۀ خودش در خاطراتش، که البته با اندکی کم رویی، خودسانسور و درزگرفتن «بعضی نفرات» همراه بوده است، از همان دوران نوجوانی در جُفره، عاشق پیشه بوده است. جای پای دختران زیادی را میتوان در زندگی وی یافت. از عشق به آن دختران جُفره ای گرفته تا عاشق یک معلم زن شدن در دوره محصلی در دبیرستان سعادت و باقی قضایا و دیگران. (معلوم است شعلۀ عشق خیلی هم زود در دل این عزیز بوشهری برافروخته شده است!) البته ایشان با رندی، نام تنها دختر/ زنی را که برده، همسرش می¬باشد، (بنازم به اُبهت این زن دلیر بوشهری!) اما البته چنان که «اوفتد و دانی» تنها چنین نبوده و «صورتی در زیر دارد، آن چه در بالاستی»! باباچاهی در اتوبیوگرافیش خودش را با نزار قبانی، شاعرِ زن و عشق اهلِ سوریه، مقایسه کرده است و خودش را نزدیک تر به این شاعر تا محمود درویش، شاعر سیاست و انقلاب، دانسته است. البته نمیدانم سهم و نقشی که قبانی در مبارزه با پندارهای مردسالارانه فرهنگ و عقل عربی ضد زن داشت، علی خان ماهم داشته یا... بماند.

به لحاظ شخصی و فلسفی «مقولۀ عشق» برای باباچاهی هم «اُبژه» است و هم «سوژه». هم «تجربه انضامی» است و هم «تفکر تجریدی». هم عین است و هم ذهن. هم عاقل است و هم معقول! بیش از این فرهنگ تابوشده ایرانی اجازه نمیدهد درباره این «موضوع باریک» سخن بگویم. کنجکاوان را به متن خاطرات شفاهی ایشان حواله می دهم. فقط به اجمال بگویم ابژه عشق در کارهای تحقیقاتی و پژوهشی این روشنفکر بوشهری تبدیل به سوژه شده، که محصول خروجی آن علاوه بر انبوه شعرهای تغزلی چون «به شیوۀ خوشان عاشق می شوند»، آثاری است چون «عاشقانه ترین ها (1380ـ1300)»، «شعر امروز، زن امروز» و ...

به هرحال خلاصه کنم! استاد ارجمند آقای علی باباچاهی روشنفکر، شاعر، منتقد، پژوهشگر و البته عاشق بوشهری است که در آسمان ادب، هنر و فرهنگ بوشهر و ایران از دهه سی تا پایان هزاره چهاردهم شمسی درخشیده و می درخشد. ایشان در حال حاضر مشهورترین روشنفکر ـ شاعر مطرح بوشهری به شمار میروند و خوشا به حال بوشهر با داشتن چنین ستاره درخشانی. 

به احترام علی باباچاهی از جای بلند شده و کلاهم را برمی دارم. (البته اگر کلاهی داشته باشم!) عمرشان دراز و فروغشان همچنان تابنده!

(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست و چهارم- شماره 971)

برچسب ها:
#نسیم_جنوب , بوشهر

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین