طراحی سایت
تاريخ انتشار: 28 شهريور 1400 - 14:19

یونس قیصی زاده : تا حالا حس کرده اید که بزرگترین لذت زندگی برای یک نفر چه می تواند باشد؟ در فیلم سینمایی «بیدارگری» که بر اساس خاطرات واقعی یک روان پزشک ساخته شده است، آقای لنارد لوو (با بازی درخشان رابرت دنیرو) که در نوجوانی به دلیل یک بیماری، فعالیت عادی زندگی اش متوقف شده و به حالت بی حرکتی رفته بود و اکنون با درمان دکتر مالکوم (با بازی رابین ویلیامز) در میانسالی توانسته است به طور موقت سلامتی خود را به دست آورده و از زندگی مجسمه ای و بدون حرکت خارج شود... 

جور دیگه ای زندگی کن

یونس قیصی زاده - دانش آموخته دکترای روانشناسی

تا حالا حس کرده اید که بزرگترین لذت زندگی برای یک نفر چه می تواند باشد؟

در فیلم سینمایی «بیدارگری» (AWAKENINGS) که بر اساس خاطرات واقعی یک روان پزشک ساخته شده است، آقای لنارد لوو (با بازی درخشان رابرت دنیرو) که در نوجوانی به دلیل یک بیماری، فعالیت عادی زندگی اش متوقف شده و به حالت بی حرکتی رفته بود و اکنون با درمان دکتر مالکوم (با بازی رابین ویلیامز) در میانسالی توانسته است به طور موقت سلامتی خود را به دست آورده و از زندگی مجسمه ای و بدون حرکت خارج شود، بعد از این که شرایط جدیدی که بعد از چندین دهه بستری در یک بیمارستان روانی برایش رخ داده را درک می کند، یک روز به سمت درب خروجی بیمارستان می رود. او در این لحظه از زندگی خود فقط یک چیز می خواهد: قدم زدن در پیاده رو، نگاه کردن به درختان، شنیدن صدای ماشین ها و صحبت عابرین، حس پا گذاشتن بر  سنگفرش های خیابان و... در آن لحظه همان قدم زدن عادی دیگران در طی شبانه روز که به آن بی توجه هستند، بزرگ ترین لذت زندگی او بود. 

اما نگهبان بیمارستان به وی اجازه خروج و قدم زدن در پیاده رو را نمی دهد، چرا که دکتر وی معتقد است که عوارض ناشی از درمان هنوز نامشخص است. رابرت دنیرو در آن فیلم برای یک پیاده روی معمولی، دست به خشونت هم می زند اما بی فایده است و وی را به اتاقش باز می گردانند.

- زمان حال ارزشمند و مهم هست، در زمان حال است که احساسات را تجربه می کنیم، تصمیم ها  را می گیریم و تغییرات امکان پذیر می شوند. اما ما اغلب متوجه این زمان حال نیستیم، هنوز در گذشته زندگی می کنیم و افسوس فرصت های از دست رفته و کارهای نکرده و ناراحتی های قدیمی و رنج های کهنه و اشتباهات گذشته را می خوریم. هنوز اسیر «آن چه گذشت» هستیم و بر اساس آن قضاوت های دردناکی درباره خود و دیگران می کنیم. با نشخوارهای فکری درباره گذشته، جز نگرانی و افسوس چیزی به دست نمی آوریم، آنها تجاربی بودند که باید از آنها عبور کرد و در همان گذشته رهایشان کنیم.

- یا این که در زمان حال زندگی نمی کنیم چون همه فکر و زندگی امان شده است دل نگرانی درباره آن چه در آینده ممکن است رخ دهد، حوادثی که می پنداریم ممکن است فاجعه بار باشند، تصورات تخیل شده از آینده که برایمان اضطراب و نگرانی را به همراه دارند. این مهم هست که بدانیم دوراندیشی برای آینده تنها بخشی از زندگی ما هست و‌ نه همه آن. 

- این قدر در گذشته غرق می شویم یا در بیم و تخیلات آینده فرو می رویم که اغلب زمان حال را درک نمی کنیم، زیبایی هایی که اکنون در زندگی خانوادگی و ارتباط با دوستان یا مراوده با همکاران و دیگران، در اطراف ما وجود دارد، را نمی بینیم.

روزمرگی مانع اصلی تجربه لحظات خوش و دلپذیر در زندگی امان شده است. روزمرگی ما را در خود فرو می برد و مانع از این می شود تا لحظه های ناب زندگی روزانه خود را درک کنیم.

ما در آگاهی این جا و اکنون به سر نمی بریم، ما لحظات گرانبهای زندگی را یکی پس از دیگری از دست می دهیم، فرصت حضور داشتن در محیط مان و جهان را از دست می دهیم، فرصت دیدن شکوه و زیبایی خانواده ای که داریم، دیدن مهربانی دوستانی که در اطراف ما هستند و لذت کار کردن با همکارانی که سال هاست در کنار ما هستند. حس کردن همین لحظات ناب و دلپذیر است که زندگی ما را سرزنده و خوش می کند. می توان به «لحظه حال» برگشت، می توان آگاهانه و هوشیارانه حضور داشتن در زندگی روزانه را تجربه کرد. می توانیم بیشتر به اطرافمان توجه کنیم و نسبت به رفتار، احساس ها و افکارمان درباره خود و دیگران هوشیار باشیم.

- چند ماه بعد بار دیگر عوارض ناشی از بیماری کاتاتونیا برگشت و لنارد لوو به یک جسم نباتی و مجسمه ای تبدیل شد که می بایست بقیه عمر خود را بی حرکت بر تخت خشک بیمارستان سپری کند. در ادامه فیلم ارتباط پزشک و بیمار در سکوت کامل تنها با تلاقی چشمانشان با یکدیگر امکان پذیر بود، گویا پیام چشمانشان حسرت از دست رفتن آن پیاده روی عصرانه را داشت که می توانست به بزرگترین لذت زندگی لنارد لوو تبدیل شود، اما هیچ گاه رخ نداد. 

- در این سالها و ماه ها و روزهایی که کرونا، بیش از هر وقت دیگر، مرگ را به ما و عزیزان و دوستان و ساکنین این کره خاکی نزدیک کرده است، شاید بزرگترین لذت زندگی در درک کردن همین لحظاتی است که داریم می گذرانیم، در بودن با خانواده، وقت گذراندن با دوستان، کار کردن با همکاران و مراوده با دیگران. قبل از این که فرصت مهربانی با دیگران را از دست بدهیم، قدر همین فرصت های کوتاه حضور داشتن دیگران در «زمان حال» را مغتنم بدانیم.

- مارلون براندو  بازیگر معروف سینما  در جایی گفته است: 

«می خوام یه میکروفون ویژه با خودم توی تابوتم ببرم که وقتی اون داخل بیدار شدم، دو متر زیر زمین، میخوام بگم: جور دیگه ای زندگی کن.»

(هفته نامه نسیم جنوب - سال بیست و چهارم- شماره 972)

مرتبط:
برچسب ها:
#یونس_قیصی_زاده

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین