طراحی سایت
تاريخ انتشار: 29 شهريور 1400 - 19:44
به مناسبت چهلمین روز درگذشت شادروان داریوش پوربهی

حسین آرامی: شادروان پوربهی به واقع مسئولیت پذیر بود و این ویژگی را در خود نهادینه کرده بود. مسئولیت پذیر در قبال خانواده و خویشان، در قبال دوستان و همکاران، در قبال همشهریان و هم وطنان. هیچ گاه از مسئولیت فرار نمی‌کرد بلکه به استقبال می رفت. نمونه یک شهروند ایده آل، شهروند آرمانی. اما مسئولیت پذیری همراه دیگری دارد: مدارا. نیکویی ورزیدن و مدارا کردن مسئولیت پذیری را تسهیل می کند..

 

به مناسبت چهلمین روز درگذشت شادروان داریوش پوربهی

آموزه هایی از زندگی جوانمردی به نام داریوش پوربهی

حسین آرامی

 

برای نسل جدید، برای جوان های قوم، جوان های علاقمند، پاسخ به این سوال که چرا شادروان داریوش پوربهی چنین جایگاهی یافت؟ چنین شهرت و چنین محبوبیتی پیداکرد؟ و چه آموزه‌هایی از تجربه زیسته او می‌توان داشت، شاید مفید به فایده باشد. در شصت سال گذشته تا کنون در دو مقطع زمانی یکی چند سال دهه چهل تا سال 52، در باغ ملا بندر بوشهر، مصادف دوران نوجوانی داریوش به عنوان هم محلی و دیگری از سال 1368تا اکنون به عنوان خویشاوند، و البته دوست، شاهد رشد و بالندگی و ظهور ویژگی های اخلاقی وی بوده ام. ویژگی هایی که می تواند جنبه الگو داشته باشد و در صورت تاسی، داریوش های دیگری را بازتولید کند. از میان موار متعددی که قابل توجه و اشاره اند، می توان آموزه های زیربه عنوان نمونه را برشمرد:

 





 

1- تمنا و تقلا

معروف است که ما بوشهری ها آدم های قانعی هستیم، سقف آرزوهای مان کوتاه است، شوق بالاتر رفتن نداریم یا کم داریم، دنبال دردسر نیستیم، و این یکی از دلایلی است که در حوزه سیاست آدم ملی و رجل سیاسی نداشته و نداریم. امثال رسول پرویزی و علی دشتی هم از بیرون شبه جزیره بوده اند. اما داریوش از همان نوجوانی می خواست سری توی سرها درآورد، پابلند می‌کرد تا ببیند و دیده شود، شوق پریدن و ذوق فرارفتن داشت، به کم قانع نبود ، ظرفیت و لیاقت خودرا زیاد میدید و نگاهش به افق های دوردست بود ، به بالا، به بالانشینی، تمنای سروری داشت، تمنای برتری داشت، تمنای جایگاه بهتری داشت.

اما فقط تمنا نداشت بلکه برای رسیدن تقلا می‌کرد، تلاش می‌کرد، جان می‌کند. تمنا بدون تقلا رویاپردازی است ولی تمنای به همراه تلاش می‌شود هدفهای بزرگ داشتن.

چه ماهها، چه سالها، چه روزها و چه شب ها که تقلا می‌کرد تا تمنایش را عملی کند. این یک واقعیت است که نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود. شادروان پوربهی این را به خوبی می‌دانست و بدان عمل می‌کرد. در مسیر تمنا، تقلا داشت، بسیار و به تکرار.

 

2- غیرت و غرور 

غیرت، حمیت و تعصب را با تسامح می‌توان از یک خانواده دانست، شاید غیرت همان تعصب مثبت باشد، وجه مثبت و مقبول تعصب، غیرت ورزیدن نسبت به خانواده و ناموس، به قوم و خویش، به دوستان، به شهر و دیار، به سرزمین و کشور است. غیرت شاید با غیور بودن هم خانواده باشد، اصلا شاید غیرت ورزیدن تصویری از شجاعت و غیوری باشد. هرچه هست و هر چه باشد غیرت لازمه قوام و دوام اجتماعی است، لازمه حس زنده بودن انسان است، لازمه حس حضور در صحنه حیات است. شادروان پوربهی این حس را به تمامی در خود داشت، به خانواده و خویشان غیرت داشت، به دوستان و همکاران غیرت داشت، به شهر و همشهری ها غیرت داشت و به ایران و ایرانی غیرت می‌ورزید. غیرت با مردانگی خویشی دارد، و وس یک مرد غیور بود. نسبت به همه آنها. هیچ گاه بی تفاوت نبود، بی تفاوتی خویش نزدیک بی غیرتی است.

اما شادروان پوربهی فقط غیرت نداشت بلکه غرور هم داشت. غیرت داشتن، حمیت ورزیدن وقتی با غرور آمیخته می‌شود زیباست، دلنشین است. اصلا شاید بتوان غرور را غیرت نسبت به اصالت و هویت خود دانست. غرور با عزت و عزت طلبی هم خانواده است و در تعارض با ذلت و ذلت پذیری.

کرامت انسان اقتضا می‌کند انسان غرور داشته باشد  و به اینکه اشرف مخلوقات است، به خود ببالد، خود را گرامی بدارد و از هرچه به هویت و حرمت انسان آسیب می‌زند اجتناب کند و پیش هر قدرتی که خواستی مغایر عزت او داشته باشد سر خم نکند.

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی

ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم

غرور نشان پاسداشت گوهر انسانی خود است، نشان خرامش روح . آن چنان که طاووس می خرامد و به زیباییش می‌بالد، انسان با غرورش می خرامد.

داریوش غرور را به تمامی در خود و با خود داشت. مگر می‌شود غیرت داشت و غرور نداشت؟

غرور تکیه گاه غیرت ورزی و اعتلاست. شاید اگر بگوییم غیرت و غرور شاخص ترین ویژگی داریوش بود بیراه نگفته باشیم. شادروان پوربهی از غرورش انرژی می‌گرفت و با غیرتش به سمت قله ها راه هموار می‌کرد و از سختی‌ها  عبور می‌کرد.

 

3-ادب و اعتماد بنفس

ادب را برخی وجه ممیز انسان و حیوان دانسته اند. ادبیات فرآورده ای انسانی است. محصول اندیشه ورزی و تخیل انسانهاست و ادب ویژگی برجسته انسان و نشان اعتلای روح و تجلی جوهر کریم وی است. ادب ورزیدن نسبت به دیگران هم تکریم ماهیت شریف آنان است و هم تکریم ارجمندی خود انسان. با ادب بودن زینت انسان است و نشان از تجلی ذات شریف آدمی در رفتار و گفتار وی. بی دلیل نیست که گفته اند ادب مرد به ز دولت اوست. چه ثروتی و چه گنجی بالاتر از ادب؟ شادروان پوربهی ثروتمند بود و بر گنج ادب نشسته بود.

با ادب بود و ادب را دوست داشت 

میل سوی آن چه که نیکوست داشت. 

اما داریوش اعتماد به نفس عجیبی هم، متکی به شناخت خود و داشته های خود و اراده به فعلیت درآوردن این قابلیت ها داشت. از همان نوجواني این اعتماد به نفس در او مشهود بود. این اعتماد به نفس بود که در او تمنای فرا رفتن ایجاد کرده بود، این اعتماد به نفس بود که یک دبیر فیزیک را چندین سال مدیر موفق بزرگترین دبیرستان شهر و یکی از مدارس کم نظیر و تاریخی ایران ساخته بود، این اعتماد به نفس بود که یک بار شش سال و یک بار قریب یک سال عضو موثر شورای شهر و  مدتی رئیس شورا کرده بود. اعتماد به نفس گوهر گرانبهایی است که بویژه وقتی با ادب می‌آمیزد چه تصاویر زیبایی را رقم می‌زند، و برعکس اعتماد بنفس بدون ادب به کبر راه می‌برد. داریوش هم اعتماد به نفس در حد اعلی و هم ادب به نهایه داشت. اعتماد به نفس را در خود پرورش دهیم و نسبت به هم و به همه ادب بورزیم ، هرچه بیشتر، بهتر.

 

4- تواضع و تعادل 

مردمی بودن، مردم دوستی و مردم داری یک لازمه مهم دارد: تواضع به دیگران از کوچک و بزرگ، فقیر و غنی، مشهور و گمنام، خواص و عوام احترام گذاشتن، ارتباط داشتن و فروتنی ورزیدن. گمان نکنید صفت کوچکی است ، گمان نکنید امر آسانی است، بسیار دشوار است و این گوهر ناب اخلاقی سخت به دست می‌آید. در مقابل کوچکتر از خود برخاستن، به فرودست بها دادن، به فقیرتر ارج گذاشتن و هر آن چه مصداق تواضع می‌تواند شمرده شود به ظرفیت وجودی ، ممارست و پروردن نفس و توفیق، نیاز دارد و شادروان پوربهی از هر سه بهره داشت و ازین رو تواضع می‌ورزید، رفاقت می‌کرد و با همه قشری نشست و  برخاست داشت، می‌گفت و می شنید. خوش استقبال، خو ش بدرقه، خوش برخورد .

اما تعادل صفت نیکوی دیگر داریوش بود، تعادل در مشی فردی، تعادل در مشی اجتماعی، تعادل در نگاه به دنیا و آخرت، تعادل در نگاه به تعهد و تخصص، تعادل در میانه احساس و عقل. هم درجای خود عاطفی بود و هم در جای خود اهل تعقل و خردورزی. در خود از عقل و احساس تعادلی برقرار کرده بود. هم انجمن خرد را پایه ریزی کرده بود هم خیام دوست و خیام خوان بود، بزم و رزم را در چنبر تدبیر خود داشت. کار را چه در مدرسه و چه شورا، با همه وجود جدی می‌گرفت و هم از سفر و همراهی دوستان غافل نمی‌شد. هم در رمضان سفره افطار می‌گستراند و هم دورهمی دوستانه یا خانوادگی را بنیاد می‌گذاشت. 

اصلا تواضع محصول تعادل‌ نفس است، برقراری تعادل بین خود و دیگران. شادروان پوربهی متواضع  و متعادل بود، که اگر این گونه نبود هیچ گاه چنین توفیقی نمی یافت، توفیق چنین محبوبیتی میان مردم، چنین مقبولیتی میان همکاران، چنین محوریتی میان دوستان و خویشان.

متواضع باشیم، متعادل باشیم تا مثل داریوش محبوب و مقبول باشیم.

 

5- مسئولیت پذیری و مدارا

این جمله از دکتر علی شریعتی است که «وقتی در صحنه نیستی، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی». انسان متعهد و مسئول است، در عالم ذر و میثاق این پیمان از او گرفته شده است. در قبال خود، خدا، خلق و طبیعت مسئول است. از این رو مسئولیت پذیری یک صفت انسانیست، صفت انسان های شایسته. انسان ها مسئولیت پذیر هستند یا حسب تکالیف دینی و آموزه های اخلاقی و یا حسب تکلیف قانونی و قرارداد اجتماعی. جامعه انسانی با مسئولیت پذیری به سامان می‌رسد، قوام می یابد و در مسیر رشد قرار می‌گیرد. حدیث "من اصبح ولم یهتم بامور المسلمین فلیس منا" تاکید موکد بر احساس مسئولیت نسبت به دیگران دارد. شادروان پوربهی به واقع مسئولیت پذیر بود و این ویژگی را در خود نهادینه کرده بود. مسئولیت پذیر در قبال خانواده و خویشان، در قبال دوستان و همکاران، در قبال همشهریان و هم وطنان. هیچ گاه از مسئولیت فرار نمی‌کرد بلکه به استقبال می رفت. نمونه یک شهروند ایده آل، شهروند آرمانی. اما مسئولیت پذیری همراه دیگری دارد: مدارا. نیکویی ورزیدن و مدارا کردن مسئولیت پذیری را تسهیل می کند، موثر می‌کند. اقدام بر پایه مسئولیت پذیری در جامعه با وجود سلائق مختلف بدون مدارا سخت و پرهزینه است، کند پیش می‌رود. مدارا سلاح انسان مسئولیت پذیر است. مدارا با دوست و دشمن. 

شادروان پوربهی مسئولیت پذیر اهل مدارا بود، با کلام نرم، با خوشرویی، با استدلال و البته با عزم و پشتکار.

 

6- عاشق ایران، عاشق بوشهر

عشق به زادگاه، عشق به خاک مادری، عشق به وطن و عشق به گهواره ای که پرورده اوییم از جمله قشنگ ترین و مهمترین وجوه مقوله عشق است و" بی عشق زندگانی هرگز روا نباشد".

انسان به عشق زنده است، عشق مثل هوا برای تنفس و مثل خون برای ضربان قلب لازمه زندگیست.  اگرچه در دنیای امروز افراد به سادگی تغییر تابعیت می‌دهند ولی به سادگی نمی‌توانند تغییر هویت دهند، یک ایرانی تا همیشه ایرانی می‌ماند، حتی اگر سال ها در آمریکا بوده باشد باز حسرت مردن در خاک ایران دارد، حسرت تنفس هوای ایران و یک بوشهری همیشه بوشهری می‌ماند و  برای همیشه دل در گرو وسعت دریا و آبی آب دارد. 

شادروان پوربهی از عمق وجود، هم عاشق ایران بود و هم عاشق بوشهر. به ایران و تاریخ و فرهنگ ایران تسلط داشت و به هرچه بوی ایران می داد عشق می‌ورزید، مثل شاهنامه که کتاب ملی ایرانیان است و انجمن خرد را برای شناخت و ترویج شاهنامه و در اصل ترویج ایران‌شناسی و ایران دوستی بنیاد گذاشته بود. بوشهر را می‌شناخت و دوست داشت و بالاتر از دوستی عاشقش بود به گونه ای که بعد از بازنشستگی‌ علیرغم داشتن امکانات در شیراز حاضر به ترک دیار نشد و خدمت به شهر و همشهریان را تا وقت رفتن برگزید و به عشقش، به زادبوم اجدادیش وفادار ماند. به واقع مصداق این شعر بود که:

من نه، جسم و جان من این جایی اند

هردو طوفان زاده و دریایی اند.

ایران و بوشهر برای پیشرفت پایدار به دوستداران و عاشقانی مثل شادروان پوربهی نیاز دارد. 

 

7- شوق تعلیم، ذوق تعلم

اگرچه داریوش به عنوان یک معلم شناخته شده و به واقع هم معلمی جدی و باانگیزه بود، معلم درس دشواری مثل فیزیک، و دانش آموزانش هنوز از آقای پوربهی دبیر فیزیک شان ذکر خیر فراوان دارند و لذا همیشه او را محترم داشته و دارند، اما داریوش فقط شوق تعلیم نداشت بلکه سرتاپا ذوق تعلیم و یادگیری هم بود. یادگرفتن موتور روح است برای حرکت و رشد و بالندگی. و او هیچ وقت از آموختن باز نایستاد و متوقف نشد، چه از طریق مطالعه، چه مشاهده و چه مصاحبت اهل اندیشه و نظر و چنین بود که در خیلی از موارد هم عمیق بود و هم به روز. کیفیت زندگی به آموخته هاست و لذت زندگی به آموخته ها را به دیگران منتقل کردن یعنی آموزش، چرا که گفته اند: "زکات العلم نشره" و زکات هر چیزی برکت و سبکباری می‌آورد. شادروان داریوش پوربهی عجیب شوق آموختن داشت و عجیب ذوق دیگران را سهیم کردن دریافته ها دارا بود.

 

8- توجه فراگیر به ادبیات ایران

درخت ریشه در  خاک دارد و انسان ریشه در فرهنگ. انسان برای رشد، برای بالندگی و برای مثمر ثمر بودن از فرهنگ تغذیه می‌کند. ادبیات بستر تجلی فرهنگ است، آیینه بازتاب دهنده فرهنگ، و چه پربار است فرهنگ ما و  انسان ایرانی چه ریشه های عمیق و ستبری دارد. فرهنگ ما آمیخته ای است از حماسه و عرفان، تفکر و تغزل، بلندنگری و رواداری، آمیخته ایرانیت و اسلامیت. توجه به ادبیات که محصول و بازنمای فرهنگ ماست، انسان را عمیق می‌کند، عاشق می کند، عارف می‌کند و روبه اعتلا در مسیر رشد قرار می‌دهد. توجه به همه گونه های ادبی، اعم از ادبیات کلاسیک و ادبیات نوین روح را گسترش می‌دهد، به دید و دیدگاه وسعت می‌دهد، گذشته و آینده را ممزوج می‌کند و باعث می‌شود انسان از همه ظرفیت فرهنگی سود جوید و بهره ببرد و شادروان داریوش پوربهی چنین بود،هم اهل سعدی و حافظ و فردوسی و خیام، هم اهل نیما و شاملو و فروغ و سپهری. هم علی معلم و قیصر امین‌پور، هم احسان طبری و سیاوش کسرایی در شاعران ودر نثر هم گلستان سعدی، هم کلیدر محمود دولت آبادی. هم تذکره الاولیاء عطار،هم سووشون سیمین دانشور. پای در همه گذشته داشت و رو به همه افق های آینده.

 

درد را می‌شناخت مرهم بود. 

از تبار و قبیله غم بود

قهرماني زکوه دالاهو

پهلوانی زایل ماتم بود

سینه ای پر زموج دریا داشت 

می خروشید و ننگ پروا داشت

عشق بوشهر در دلش جاری

غرق شیدایی و وفاداری

سایه ای بود و تکیه گاهی بود 

زندگی را چراغ راهی بود

*

آن مردتر از مرد سفر کرد سفر خوش

از پیچ و خم عمر گذر کرد سفر خوش

آن یار وفاپیشه زبدعهدی ایام

دلگیر نشد قصد خطر کرد  سفر خوش

برچسب ها:
#نسیم_جنوب , بوشهر

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین