طراحی سایت
تاريخ انتشار: 06 بهمن 1400 - 21:16

دکتر پرستا حیدری: من فکر می?کنم جمع عمر حاصل جمع دو مفهوم است؛ خاطره?ها و آرزوها. در نیمه اول زندگی آرزوها سنگینی می?کنیم. امیدها، رویاهای دور و دراز، تلاش?ها در جهت رسیدن… نیم دیگر هم خاطرات. وقتی تعداد و وزن? خاطره?هایت از آرزوها سبقت می?گیرد، یعنی تو رفته رفته در حال پیر?شدنی… در دنیای ما آرزو?ها ناگزیر به مختصات تاریخ و جغرافیا زنجیر شده?اند...

موضوع انشا: جوانی

دکتر پرستا حیدری

لغت?نامه دهخدا: جوانی. [ج َ] (حامص ) ضد پیری. شباب. حداثت. (دهار) 

هیچ است وجود و زندگانی هم هیچ / وین خانه و فرش باستانی هم هیچ / از نسیه و نقد زندگانی همه را/ سرمایه جوانی است جوانی هم هیچ. (خاقانی)

من فکر می?کنم جمع عمر حاصل جمع دو مفهوم است؛ خاطره?ها و آرزوها. در نیمه اول زندگی آرزوها سنگینی می?کنیم. امیدها، رویاهای دور و دراز، تلاش?ها در جهت رسیدن… نیم دیگر هم خاطرات. وقتی تعداد و وزن? خاطره?هایت از آرزوها سبقت می?گیرد، یعنی تو رفته رفته در حال پیر?شدنی… در دنیای ما آرزو?ها ناگزیر به مختصات تاریخ و جغرافیا زنجیر شده?اند.

درون مایه?ی دغدغه?های یک نسل خواه ناخواه یک پایان مشترک دارد. اما مساله اصلی این است، جوان ایرانی چه چیز می تواند آرزو کند، و چه چیز می تواند از آرزو کردن دورش کند؟ من آرزوهایم چه بود؟ چه چیز مرا به آنها رساند؟ چه چیز مرا دور، منصرف یا دلزده کرد؟

اصلا آرزو چه مفهومی می تواند باشد؟ داشتن شغل خوب، درآمد کافی، سفر، امنیت و آخر هفته?های مفید و ... را می شود آرزو شمرد؟ یا اینها حق شهروندی یک نفر می تواند باشد؟. وقتی حرف از هدف?ها، آرزوها و امیدهای ما می شود، بیشترین چیزهایی که می شنویم چکیده?ی حداقل?های شهروندی? کسی هست که با میزان متوسط تلاش در زندگی?اش مستحق است که بدست بیاورد. 

این یک واقعیت شفاف است. آدمی وقتی می تواند آرزو کند، که دستِ دغدغه?هایش از مسایل روزمره و ابتدایی فراتر برود. وقتی چین و شکنج?های مغز ما دائما در حال پردازش غم نان، ساختن سقف و محکم?تر شدن جای پا باشد، کمتر انتظار می رود که به ساختن دو بال برای پرواز فکر کنیم. 

وقتی هنوز در آستانه??ی میانسال شدن، سقف خیالت درگیر و دار پایه?های زندگی دست و پا می زند، مفهوم دویدن، انتخاب مسیر پرواز کردن به دورها و دورها را سخت متوجه می شوی… 

انگار یک سری مفاهیم انتزاعیِ بدیهی را لابه?لای روزمرگی?های کش آمده جا گذاشته باشی، و هم جایش را فراموش کنی، هم وجودش را…

بله، سهم ما از تمام امیدها و خیال های جوانی، نرسیدن به یک سری بدیهیات بود، جوری که خودت را در یک ساحت دور افتاده و فراموش شده، جا بگذاری…

  (هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و چهارم- شماره987)

مرتبط:
» يک ايده نو بنام «نسيم جنوب» [بيش از 3 سال قبل]
» کتاب هایی با تاثیر عمیق [بيش از 3 سال قبل]
» پزشک در راس هرم خدمات سلامت [بيش از 10 سال قبل]
» اوقات فراغت را جدی بگیریم [بيش از 7 سال قبل]

نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: