صدیقه بحرینی : در شهریور ۶۴ به سوی کنگان محل خدمتم حرکت کردم، نقل مکان به دیاری که برایم با خاطرات شیرین و به یادماندنی همراه شد. اول مهر، آماده و آراسته، با شور و شعفی زایدالوصف و با کمی دلهره و با یک سری وسایل کمک آموزشی به سوی مدرسه حرکت کردم می بایست سه خیابان طی ...
معلم را با دانش آموز جدید اشتباه گرفتند
صدیقه بحرینی
به نام خداوندی که عشق را در مقدسترین وادی وجود به ودیعه گذارد. صبر و آرامش، چه زیباست متخلص شدن به این دو صفت ارزنده الهی. دو صفتی که رد پای خدا در زندگی اند و اعتقادی بس شگرف به آن ها دارم چرا که هماره گوی برنده اند و هرگز باختی ندارند.
در شهریور ۶۴ به سوی کنگان محل خدمتم حرکت کردم، نقل مکان به دیاری که برایم با خاطرات شیرین و به یادماندنی همراه شد.
اول مهر، آماده و آراسته، با شور و شعفی زایدالوصف و با کمی دلهره و با یک سری وسایل کمک آموزشی به سوی مدرسه حرکت کردم می بایست سه خیابان طی میکردم تا به مدرسه سمیه که تنها مدرسه راهنمایی دخترانه شهر بود، برسم البته یک شیفت ابتدائی هم در آن مستقر بود.
به مدرسه رسیدم، وارد مدرسه شدم بسیار شادمان بودم و از شدت هیجان گُر گرفته بودم.
حیاطی بسیار بزرگ که سمت چپش نزدیک به درب حیاط درختانی با سایه های دلنشین به چشم میخورد. از انتهای سمت راست تا روبروی درب حیاط کلاس ها به صف بودند و دفتر در میان کلاس ها قرار داشت. تور والیبال در وسط حیاط بود.
هنوز چند قدمی نرفته بودم که تعدادی از بچه ها (شیفت راهنمائی) دوان دوان به سمتم دویدند و با صدای بلند گفتند بچه ها دانش آموز جدید. خیلی خنده ام گرفته بود اما خودم را کنترل کردم و به گرمی با بچه ها روبرو شدم، اسم و کلاس شان را پرسیدم گفتم که معلمشان هستم بچه ها هم خجالت کشیده بودند هم میخندیدند. به هر حال از آن ها جدا شدم و نگران از این که هیچ کس را نمی شناسم به سمت دفتر رفتم. در بدو ورودم، همکاران عزیزم خانم ها: شجاعی(مدیر)، فقیه ( دبیر دینی و عربی)، حق شناس (دبیر علوم اجتماعی) و دبستانی (دبیر حرفه و فن) آن چنان گرم استقبال کردند که تصور چند لحظه قبلم را کاملاً فراموش کردم.
دفتری کوچک با چند میز و صندلی و چند کمد تعدادی برای راهنمائی و تعدادی برای ابتدائی و مکانی برای نگهداری وسایل کمک آموزشی موجود نبود و می بایست هر بار وسایل را به منزل می بردم و روز بعد وسایل مورد نیاز دیگری را میآوردم اما با وجود کمبود امکانات محیطی بس گرم و دلپذیر بود.
لحظه ورود به کلاس (پایه اول راهنمایی)، خانم شجاعی مرا به بچه ها معرفی نمودند، سپس در آغاز کلاس پس از نوشتن به نام خدا به انگلیسی روی تابلو با گچ های رنگی و زیبا که با خود داشتم، اینبار خود را به زبان انگلیسی به بچه ها معرفی کردم و با پرسش از نام آن ها، خواستم به انگلیسی خود را معرفی کنند با این روشِ پرسش و پاسخ و با رویی گشاده که هم اکنون هم آن را احساس می کنم، نحوه برخورد و شیوه آموزشم را برایشان بیان کردم که ابتدا با نگرانی بچه ها و سپس با استقبال گرم آن ها روبرو شدم (به ویژه با استفاده از وسایل کمک آموزشی و همچنین وسایل موجود در کلاس) آن روز در دو پایه دیگر نیز با شیوه های مناسب و مورد نیاز آنها به خوبی سپری گشت.
کلاسها از امکانات بسیار محدودی برخوردار بودند به عنوان نمونه نور مناسبی نداشتند و از وسایل گرمایشی و سرمایشی برخوردار نبودند تنها پنکه ای که بسیار قدیمی بود. آن روز یکی از بهترین روزهای تدریس و زندگیم بود که هرگز آن را فراموش نخواهم کرد. یاد و خاطره اش ماندگار
مرتبط:
» ضرورت بتصویب قوانین رفع تبعیض حاکم بر وضعیت معیشتی معلمان [بيش از 8 سال قبل]
» من عربی نمی دانستم و دانش آموزان فارسی [حدود 1 سال قبل]
» سال ها معلمی و خاطرات تلخ و شیرین [حدود 1 سال قبل]
» تصاویر تجمع اعتراض آمیز معلمان بوشهر [بيش از 8 سال قبل]
» عمری که بر باد نرفت... [بيش از 6 سال قبل]
» گزارش خبری و تصویری از مراسم نکوداشت فرهنگیان بازنشسته بوشهر [بيش از 7 سال قبل]
» صدها تجربه و دهها خاطره در هنرستان حاج جاسم [حدود 1 سال قبل]
» اولین روز معلم بودنم [حدود 1 سال قبل]
برچسب ها:
معلم
نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
آخرین اخبار
- عيد اومد، خيمه زد به صحراي دلوم
- زنان هنرمند سعي دارند به اندازه مردان نقشي محوري در غني سازي هنر داشته باشند اما کمتر ديده شدهاند
- شاهنامه؛ هويتي که در حال فراموشي است
- تلاش هميشگي زنان و دختران براي احقاق حقوق خود
- از نگاه جنسيتي جامعه به زنان بيزاريم
- براستي زن بودن کار مشکلي است
- از سَتّاره فرمانفرمائيان تا مسموم سازي دختران
- حلاليت طلبيدن يا عذرخواهي
- به ياد منصور بهرامي و عشقش به بوشهر/ هنرمندي که خودش بود
- هنرمندان جوان را فراموش نکنيد
- تاثير و جايگاه منوچهر آتشي در فضاي ادبي ايران زمين
- توليد خشم با حذف طبقه متوسط
- عميق مثل اقيانوس
- کتاب مطبوعات و شهروندی
- 32 ساعت شيفت داروخانه طول مي کشيد و از شدت خستگي به گريه مي افتادم
پربیننده ترین
- حلقه سیدزاده و یاحسینی در دانشنامه بوشهر وجود ندارد
- تصاویری دیده نشده از بوشهر قدیم
- به دلیل تنگ نظری، نیروهای توانمند استان را از خدمت به مردم محروم نکنیم + تصاویر معارفه
- باند سرقت منازل مسکونی در بوشهر متلاشی شد
- دکتر سالاری : پروفسورایرج نبی پورموجب مباهات ایران اسلامی است
- دکتر حیدری رفتنی شد/ 3 گزینه ریاست دانشگاه علوم پزشکی بوشهر
- بوشهری ها از انتصاب مدیر غیربومی برای پارس جنوبی نگرانند
- پورفاطمی: فارسی ها در کمین دستیابی به عسلویه هستند
- براستی محمود ابراهیم زاده که بود؟
- دیدار نوروزی اهل فرهنگ با ایرج شمسی زاده + تصاویر
- هفته نامه نسیم جنوب شماره 736
- انگالي، پدر حسابداري استان بوشهر
- حمایت از فعالیتهای فرهنگی، سیاسی دانشجویان در چارچوب قانون
- توانمند سازی بانوان در امور اجتماعی و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی
- گزارش تصویری یادواره شهید چمران در بوشهر