طراحی سایت
تاريخ انتشار: 19 شهريور 1400 - 20:06

دکتر عبدالرحیم  مهرور:در همان زمان در اورژانس چشمم به خانم ٢٩ ساله اى افتاد كه با تنفس هاى تند تند و ناله كنان علائم مرگبار كرونا بر لبانش سايه سيانوزه افكنده بود(كبودى لب يكى از نشانه هاى مرگ زودس است) بطوري كه اكسيژن خونش ٤٥ درصد بود با در جريان گذاشتن همسرش از اين كه كار بنده خطرناك است و آخرين فاز درمان مى باشد سريعا با همكارى پرسنل زحمتكش اورژانس...

از خاكسترهاى جبهه هاى جنگ تا خاكسترهاى جبهه هاى كرونايى

به بهانه نجات خانمى ٢٩ ساله از مرگ حتمى كرونا در بيمارستان قائم

دکتر عبدالرحیم  مهرور 

ضرب المثل معروفى است كه مى گويد كوه به كوه نمي رسد ولى آدم به آدم مي رسد (قانون كارما) همه انسانها به نوعى به همديگر وابسته و پيوسته اند چه خوب است كه هميشه با هم باشيم و با هم زندگى مسالمت آميز داشته تا بتوانيم در تنگناها همديگر را بيشتر همراهى، هميارى و درك كنيم وهـيچ لذتى بالاتر از اين نيست كه جان انسانى را بتوانيم نجات دهيم خواه در جبهه هاى جنگ و خواه در جبهه هاى كرونايى و اينجاست كه مي توان به جرات گفت متخصصين بيهوشى كوله بارى از خاكسترهاى سخت بحرانهاى كرونايى بوده و هستند .بله از كرونايى مي گوييم كه روزى مهمانمان بود ولى اكنون از سوء مديريت ها صاحب خانه مان شده هيولايى كه جهش وار از آلفا تا دلتا و اخيراً هم لامبدا مى تازد و جان درو مي كند.

متخصصين بيهوشى و كرونا گرچه هم ذات پندارى ندارند اما از جهتى در اين مدت در كنار همديگر بودند گاهى بخاطر مردم با كرونا همراه با آوازهاى روحيه بخش رقصيديم و گاهى خاك خورديم و زمانى هم خاكستر شديم اما حاضر نشديم فراموششان كنيم بر اساس تعهد و وجدانمان مانديم و خون دلها خورديم و سپس سوختيم تا عده اى لاف ببافند و با آمارهاى ساختگى ما را پفيوز خطاب كنند مردان و زنان سخت كوشى كه خط مقدم كرونا در سختى ها هستند و تنها گروهى از پزشكان بوده كه در مواردى با بيماران دهان به دهان مى شوند.

در يك روز سياه كرونايى بعد از ظهر جمعه ساعت ٥/٨ ، شماره ناشناسى روى صفحه مانيتور موبايلم حك شد و از آن جايى كه برايم تفاوتى نمى كند طرف آشنا باشد يا غريب بلافاصله جواب دادم خودش را معرفى كرد فرزند ماشاالله هستم پدرم كرونا گرفته و در بيمارستان تامين هستيم ولى تخت خالى براى بسترى نيست بلافاصله با سوپر وايزر تماس گرفتم اما جواب مايوسانه اى گرفتم؛ تخت خالى نيست؛ و ازآن جايى كه زندگيم بعد از خدا مديون ماشالله بوده زيرا اين فرد همان شخصى بود كه مرا ٣٦ سال قبل درحالى كه در عمليات فاو با مجروحيت صد در صد به حالت كما رفته بودم با سينه خيز و چهار دست و پا بر دوش خود حمل مى كرد از محاصره نجاتم داده بود.

سراسيمه با دو بيمارستان كرونايى قائم و شهداى خليج فارس تماس گرفتم متاسفانه اميدهايم بيشتر نااميد مي شد زيرا كرونا وضعيت بيمارستانها را اسف بار كرده بود تا اين كه بعد از ٨ ساعت موفق شدم در نيمه هاى شب با همكارى رئيس بيمارستان قائم آقاى دكتر ادبى به صورت سرپايى ايشان را بسترى، درمان و مرخص كرديم.

از قضا در همان زمان در اورژانس چشمم به خانم ٢٩ ساله اى افتاد كه با تنفس هاى تند تند و ناله كنان علائم مرگبار كرونا بر لبانش سايه سيانوزه افكنده بود(كبودى لب يكى از نشانه هاى مرگ زودس است) بطوري كه اكسيژن خونش ٤٥ درصد بود با در جريان گذاشتن همسرش از اين كه كار بنده خطرناك است و آخرين فاز درمان مى باشد سريعا با همكارى پرسنل زحمتكش اورژانس وسايل اينتوبيشن (گذاشتن لوله در راه هوايى) براى تهويه بهتر راه هوايى آماده كرديم و با داروهاى بيهوشى و در حالت نشسته بربالين بيمار و در حالى كه سرش ميان هر دو زانويم قرار داده ايشان را اينتوبه كردم و بلافاصله ترشحات وسيع كف آلود خونى از ريه ها خارج گرديد (ادم ريه) كه مي تواند ناشى از عوارض تزريق اكتمرا باشد زيرا بيمار همان روز اين دارو گرفته بود و بعد از آن به تدريج حالش به وخامت رفته بود. بعد از ساكشن ترشحات خون آلود درمان ادم ريه شروع كردم و به دستگاه تنفس مصنوعى وصل شد و سريعا به ICU انتقال يافت و به تدريج بعد از يك هفته از دستگاه ونتيلاتور جدا گرديد اكنون هم با وضعيت عالى بعد از ٣٧ روز مرخص گرديد. كه در اين بين جا دارد از تمام كادر درمان به خصوص رياست بيمارستان آقاى دكتر ادبى، و گروه داخلى آقايان دكتر غلاميان، دكتر باقرى، دكتر رامين و دكتر مومن زاده گروه بيهوشى و پرسنل زحمتكش اورژانس كه امنيت شغلى نداشته و پرسنل ICU تشكر ويژه اى كرد كه در درمان اين بيماران نهايت فداكارى و ايثار را در جدال نفس گير كرونا با بيماران به نمايش مى گذارند. 

به طور خلاصه اتفاقات غير قابل پيش بينى در اين ماجرا:

١- بنده به صورت اتفاقى در اورژانس حاضر شده بودم.

٢- بعدا مشخص شد كه بنده و خانواده بيمار كرونايى هر دو در يك محل(جبرى) متولد شديم.

٣- همان جمله اى كه براى نجاتم از ماشاالله طلب كردم تقريبا مشابه آن از طرف همسر ايشان باز گو شد؛ به خاطر دو تا بچه ام همسرم را نجات بده .

٤- ماشالله كسى نبود جز اصغر بهرامن.

٥- نام اين خانم هانيه توفيقيان بود كه توفيقى در نجاتش داشتم .

(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست و چهارم- شماره 971)

مرتبط:
» باباچاهی، شاعر ثانیه ها [بيش از 3 سال قبل]
برچسب ها:
#نسیم_جنوب , بوشهر

نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: