طراحی سایت
تاريخ انتشار: 28 اسفند 1400 - 12:39

نسیم جنوب-  محمد لطفي:  در رئاليسم ? ترين شکل، سالي که گذشت باز هم زمين مانند ديگر سالها بروفق مراد ما نچرخيد و ما مثل گل ابريشم ? هاي بوشهر پيرتر شديم، آيينه ? ها هيچ گاه دروغگوي خوبي نبوده ? اند. سالي که گذشت، بغض ? ها بيشتر خود را تکاندند بر شانه ? هاي زخمي شهر و شناشيرها و مردمان...

 

ما عاشقانه دنبال ترنم نسيم مي ? گرديم ?  

نسیم جنوب- محمد لطفي: در رئاليسم ? ترين شکل، سالي که گذشت باز هم زمين مانند دي گر سالها بروفق مراد ما نچرخيد و ما مثل گل ابريشم ? هاي بوشهر پيرتر شديم، آيينه ? ها هيچ گاه دروغگوي خوبي نبوده ? اند.  

سالي که گذشت، بغض ? ها بيشتر خود را تکاندند بر شانه ? هاي زخمي شهر و شناشيرها و مردمان، پنهان پشت ماسکي بر ماسک تا پديده نوظهور بشر را در آزمايشگاه ي به وسعت استرس و هزار بيماري مزمن در کنار مشکلات و ملال زندگي و فيش آب و   برق و گاز   و انواع و اقسام قسط ? ها براي بيشتر ماندن در چرخه حيات مثل مورچه ? هاي مترلينگ به صف شويم و چونان جنگاوران سامورايي کاتانا را براي مبارزه با کرونا از رو بستيم، اينجا در تب دا رترين جغرافياي اين وطن به جنگ مرگ ? هاي کال رفتيم به پاشويه بر هوت دريا، هم راه شديم تا با خزان نو رس زندگي به مبارزه برخيزيم، گاه بي تابي ? هامان مثل ساري هندوها در اتمسفر نيروانا گره زديم، انگار هي شعله ? ورتر شديم در برهنگي آفتاب در حريق کبوترهايي که پر کشيدن د.

سالي که گذشت عاشق ? ترين آدمها کوچيدند از ميان دستان ما، انسانهايي که به زندگي عاشق ? تربودن تا به مرگ، هنرمنداني که هر کدامشان تا لحظه پر کشيدن ، رياضت ها به جان خريده بودند، افسوس که چه زيبا زندگي مي کند در ما مرگ!

بگذار صاف و صادق ? تر بگويم سالهاست که م انند تمام اين سال سخت گذشته بر ما، و ما مثل بومي با جاشوان خسته در ستيز لهمير جبري ناخواسته هي مورما کرده ايم تا برسيم به تابوک نهگه نجات!

ما هر سال شراع به عشق مي ? افراشيم در نوزايي سال نو تا روياها را در بيداري دنبال کنيم اما نه، زندگي مثل سازي کهنه از ک وک در رفته است خارج است، نت و ملودي و آهنگ از سمفوني زيستن، سالهاست مضراب ? ها با نبض ? هايمان بيگانه ? اند، سالهاست قلب ? ها از ريتم کوبش بي امان تکرار خسته ? اند، ما عاشقانه دنبال ترنم نسيم مي ? گرديم ? ، آن طراوت، آن شورو شوريدگي کجاي زمان محبوس مانده است؟ ما رويداده اي فرهنگي و هنري را نذر مژگان تهمينه ميکرديم تا سهراب ? هاي انديشه، بي خطراز آل بزايند، ما همديگر را بغل ميکرديم تا بوسه ? ها طعم شيريني کبکاب بگيرد به خود، ما هر طلوع، ميترا مي ? نوشيديم، و شبانگاه   ميهمان هزار و يک شب بوديم، ما مدهوش بوي سيب ممنوعه هزاره سوم ش ديم، بيلبوردها، صامتي ما را فرياد ميکنند در جهاني که هيچ وقت از آن ما نبوده است. ما روزي از نرگس زاران زارمردان هليله بغل بغل واژه ناب دسته ميکرديم، به عطر شعرهاي بياباني و آتشي مست مي ? شديم، به کوچ عشاير وقتي صداي زنگوله ? ها از گلوي تنگه تنگک به دره مي ? ريخت پيغام رسيدن بهار مي ? آورد برايمان، آن روزها که ليبل انقضاء بر پيشاني زندگي نزده بودند.

ساعت به وقت دل ، روزهاي پاياني سالي را برايم هجي ميکند که جز اندوهان خاطره ? اي ندارم از آن، از ما بهتران کجا بدانند شرم شرقي چشمان پدري را که براي حداقل ? هاي يک زندگي يعني قرص نان و کفي آب ، چکه چکه آب ميشود در برزخ روزگار. سالهاست تلخ مي ? خنديم به موازي چشمهاي يکديگر و لبخندهاي ماسيده را بهم بخيه مي ? زنيم ، سالهاست سيزيف روزگار خوديم.

خيلي دوست دارم نبرد زندگي و اهريمن اندوهان را زندگي برنده باشد،   در سال نو. و بادا که چنين باد.   باداکه در سال نو قاصد ? ک ? ها عريان برقصند در برهوت اميد، بادا به تمناي کلام الله لب ها از پروردگار بخواهيم تا قنات قنوتها را لبريز از شبنم اجابت نيايش ? ها فرمايد، پروردگارا ما را به زمزم مهر به همنشيني بهاري که رنگ هيچ پاييزي نشناسد، به آيه ? هاي سپيد زي ستني با هم و براي هم ميهمان فرما...... چنين باد.

( هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و چهارم، شماره ۹۹۶)

 

مرتبط:
» کتاب هایی با تاثیر عمیق [بيش از 3 سال قبل]
» پزشک در راس هرم خدمات سلامت [بيش از 10 سال قبل]

نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: