طراحی سایت
تاريخ انتشار: 28 اسفند 1400 - 12:39

دکتر جعفر حميدي :  به هستن مي انديشي؟ پس هستي. به بودن مي نگري پس خواهي بود.  به گذران زمان مينديش، که زمان ناپايدا ر است و تو مي خواهي که پايدار ماني. تسلط تو بر جهان است يا تو بر جهان مسلطي؟ عشق را مي شناسي يا نه؟ اگر مي شناسي بر جهاني و اگر نمي شناسي جهان بر تُست، مي داني که بايد هر روز به نوروز بينديشي، نه تنها بر يک روز که يک روز تنها نوروز نيست و همه روز براي انسا نِ فکر انديش نوروز است...

 

هستنِ ناکرانمند  

نوروز چه مي ? گويد  

نسیم جنوب- دکتر جعفر حميدي : به هستن مي انديشي؟ پس هستي. به بودن مي نگري پس خواهي بود.

به گذران زمان مينديش، که زمان ناپايدا ر است و تو مي خواهي که پايدار ماني. تسلط تو بر جهان است يا تو بر جهان مسلطي؟ عشق را مي شناسي يا نه؟ اگر مي شناسي بر جهاني و اگر نمي شناسي جهان بر تُست، مي داني که بايد هر روز به نوروز بينديشي، نه تنها بر يک روز که يک روز تنها نوروز نيست و همه روز براي انسا نِ فکر انديش نوروز است.

سال و هفته و ماه و روز ابزارند، ابزاري که در دست تو و در فکر تو شناورند. همه اين کلمات سازندة زمانند و شناور در زمان. مي خواهي پايدار بماني؟ مي تواني پس بنويس، بخوان، بگذار، بينديش، بکار، بخند و هميشه به بهترين و به بهتر بودن فکر ک ن، به هستن بينديش و بيکران شدن.

نوروز همين را مي گويد و به تو يادآور مي شود که هر روز نو باشي و به سازة نو بينديشي. زنهار که دلت، رنگ سياهي گيرد و رنگ کدورت که دل اگر سياه شد زندگي سياه است چه بخواهي و نخواهي، چه بداني و چه نداني. نوروز به ما چنين مي گويد اگر چه خود متوجه نشويم که چه مي گويد.

هزاران سال است که در شهر خود بوشهر در کنار دريا نشسته ايم، آيا به عظمت دريا فکر کرده ايم؟ آيا اين دريا را شناخته ايم؟ آيا فکر کرده ايم که اگر اين دريا نبود، شهر ما چه قدر زشت بود؟

از نوروز چه مي انديشيم، نو شدن، در ح قايق پديد آمدن، در تفکر زيستن يا در نبودن زيستن، مسلم است که نبودن خواست و شعار انسان نيست. انسان را دانشومند و فرمند هميشه به بودن مي انديشد و به شاد بودن و شاد زيستن.

اگر فکر تو، تو را گمراه سازد از ضعف برخورداري، سعي کن از قوّت برخوردار باشي که اين کما ل آدميت است زيرا انسان براي ساختن ساخته شده است و براي پروراندن و به کمال رساندن، اگر کج بينديشي محکوم به فنايي و اگر راست بينديشي طبعاً جاوداني، نوروز همين را مي گويد زيرا معلم عبرت آموز است و اگر ما از آن عبرت نگيريم محکوميم به زوال. قطعاً انسان زوال   نم ي خواهد و دلش متمايل به بقا است، مي خواهد زندگي کند که زندگي کردن نيز خود نوعي هنر است. آيا مي تواني اين هنر را دريابي و درک کني يا فقط بدان فکر کني که زندگي به دور خود چرخيدن است و احياناً   لذتي کوتاه و زودگذر از آن بردن.

  نوروز، الگو و نمادي است براي ما که خود را دريابيم و از آن چه که در اختيار داريم لذت ببريم.

  نوروز گوشه اي از بهشت است که بايد آن را درک کنيم و خوبي هاي   آن را دريابيم و در پناه اين ادراک به هستنِ ناکرانمند دست يابيم.

( هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و چهارم، شماره ۹۹۶)

 

مرتبط:
» کتاب هایی با تاثیر عمیق [بيش از 3 سال قبل]
» پزشک در راس هرم خدمات سلامت [بيش از 10 سال قبل]

نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: