طراحی سایت
تاريخ انتشار: 22 شهريور 1401 - 17:20

غلامرضا شريفي خواه :  قدمت بازار قديم در شهر بوشهر از تاريخ جديد بوشهر و شکل گيري و حاکميت     خاندان آل مذکور يعني دورة زنديه شروع مي شود و با توجه به مشاغل مختلف از قسمت هايي تشکيل شده بود و در دوره حکومت قاجاريه يکي از مراکز اصلي اقتصاد ايران به شمار مي رفت، گفته اند کل بازار از حدود دويست و چهل باب دکان بوده و اين نوشته درباره قسمتي از اين بازار قديم است.

بازار قديم بوشهر ، قلب تپنده اقتصاد بندر

نسیم جنوب، غلامرضا شريفي خواه :

قدمت بازار قديم در شهر بوشهر از تاريخ جديد بوشهر و شکل گيري و حاکميت   خاندان آل مذکور يعني دورة زنديه شروع مي شود و با توجه به مشاغل مختلف از قسمت هايي تشکيل شده بود و در دوره حکومت قاجاريه يکي از مراکز اصلي اقتصاد ايران به شمار مي رفت، گفته اند کل بازار از حدود دويست و چهل باب دکان بوده و اين نوشته درباره قسمتي از اين بازار قديم است.

در تابستاني اوايل سال دهه چهل خورشيدي در جنوب بازار، ميدان معروف زارعي قرار داشت که در آن جا هر روز صبح محل توقف چهارپايان بارکش (شتران، قاطران، الاغ) بود که حامل بارهايي از صيفي جات و ميوه ها که از باغات بزرگ   در مناطق اطراف شهر به دست مي آمد و به صورت قافله اي مي آوردند و حاصل به دست آمده در زمين هاي حاصلخيز و آبياري سنتي به وسيله (چهاب) که شامل چاه آب فراوان و بکرک (چرخ چاه) و دول آب و گاو و تنه درختان و گارو، طناب هم براي متصل کردن آنها بود و محموله هاي آورده هم چنان بي نظير و خوشمزه بودند و در بازار از عطر و بوي خوشي برخوردار که مشتريان را جذب خريد مي کرد. صاحبان بار خودشان عميل و دکان دار داشتند که به آنان مي فروختند.

در ابتداي بازار سمت راست، قهوه خانه عمو کل نجف خورده بين بود که با برادرش غلامعلي و عمو حسن و پسرش حسين آقا، چهار نفر مشغول به کار بودند که بتوانند جوابگوي همشهريان خود   باشند و و هر کدام با پيش بند و توال (حواله) عرق گير بر روي کول (شانه) خود انداخته و با چهار يا پنج استکان کمر باريک چاي در يک دست ماهرانه از مردم پذيرايي مي کردند و عمو کل نجف هر روز مقداري زاغ (زاج) سفيد که جسم بلور معدني سفيد رنگي براي ضدعفوني در ظروف آب آشاميدني مانند حبانه و خمره   مي ريخت و حل مي کرد تا آب تميز و ضدعفوني شده به مردم بدهد و با قليون تنباکو برازجوني، حتي چاي بر سر دکان ها هم مي بردند و در آخر روز حساب مي شد و روزهاي جمعه قهوه خانه در اختيار بازنشستگان ادارات بود. قهوه خانه ها در قديم محل اجتماع مردم و همه در آنجا با هم صميمي و آشنا مي شدند.

  روبرو   سمت ديگر، جيگر فروشي آقاي حاجي کلانتري معروف به حاجي جيگري داراي دکان دو دهنه اي که به همراه ابراهيم از بستگان خود، جيگر تازه روز و نان گرمه و ديگر مخلفات از مشتريان پذيرايي مي کردند و اين بزرگوار ساليان دراز در قلندر خانه مسجد دهدشتي که خود از همان محل بود، در مراسم عزاداري و اعياد، شربت و چاي خوش طعم منقلي به حاضرين در مسجد مي داد.  

کاسبان هر روز صبح در حين باز کردن قفل دکان با گفتن الهي به اميد تو و صلوات بر ائمه اطهار، دنبال رزق و روزي حلال بودند.

دکان قصاب ها هم در همان حوالي بود که گوشت حيوانات پروار اعلي مي آوردند و بنا به پخت هر نوع غذاي گوشت گوسفندي از مشتري سوال مي کردند. مثلا براي درست کردن غذاي يخني (ديزي) قسمتي از بدنه گوسفند و براي دمپخت (لخ لاخ) قسمت ديگري تقديم خريداران مي شد و در آخر اگر داشتند گورديک يا قلوه گوسفند به طور مفتي (مجاني) هم مي دادند.

  کساني که دکان قصابي داشتند از دو طرف بازار آقاي کل مندني داراي دو دهنه دکان و مشهدي اکبر ياسي پدر حاج حميد قصاب و شاهقلي اگرش و کل ممد قصاب برادر شاهقلي بودند.

در آن زمان ترازوها يا با   دست به صورت سبدي از پيش نخل مي بافتند و بند و چوبي خراطي شده درست مي کردند و يا عده اي ترازوي دو کفه اي فلزي شاهين دار داشتند و سنگ يا وزنه ترازو (قياس، چارک، مَن) بود و بعداً به وزنه کيلو تبديل گرديد.

به سمت بالاتر بازار دکان شيرخان خالوزاده از محل دهدشتي که فروشنده آب ليمو و ميوه هاي مناطق بالاسون بود و در رو به روي آن خرما فروشي مشهور بازار به نام عبدالله سهرابي بود که هر روز صبح دو عدد «بَل» از نوع خرماي تاپو (خرماي درهم و طلايي رنگ) و خرماي کبکاب (کله اي) مي فروخت. «بَل» ظرفي براي بسته بندي خرماي زياد که از پيش نخل درست مي کردند که امروز به صورت بَل تنباکويي در بازار مشاهده مي شود.

من هميشه به نزد پدرم که دکان داشت مي رفتم و شيفته رفت و آمدهاي مردم و يا برخورد دوستانه به يکديگر و خريدشان مي شدم. افراد کسبه انسان هايي که داراي جذبه خاص و اخلاق پسنديده و حبيب الله بودند و ما از آن ها درس ها آموختيم و تنها بازاري بود که مردم از هر نقطه شهر و از جزيره هاي اطراف مي آمدند و خريد روزانه انجام مي دادند، زيرا وسايل خنک کننده و نگهدارنده مواد غذايي وجود نداشت و بعضي از مادران محلات ظلم آباد (صلح آباد) و جبري و عالي آباد و... با زنبيل هاي حصيري که بر سر مي گذاشتند و با پاي پياده به بازار مي آمدند و اجناس لازمه را خريداري و به طور فله اي در زنبيل خود مي ريختند، زيرا پاکتي نبود و به خانه مي بردند. بعضي از ساکنين چهارمحل خريد خود را به بچه حمال هاي عميل خود مي سپردند تا ببرند. در خريد صيفي جات و ميوه، دست چيني نبود و دکانداران با انصاف همه چيز را به طور درهم و سالم به مشتري مي فروختند و در فروش انواع کالاي خود در وزن کردن با ترازو و به حالت چربش به مردم تحويل مي دادند.

دکان ها بعد از عبدالله،   دکان کريم شفيعيان فروشنده ليموترش و ميوه و دکان عبدالنبي نبي پور اهل محله جبري، اين شخصي مومن در وقت صلات ظهر، بر روي چهارپايه اي در وسط بازار مي ايستاد و اذان مي گفت و سپس دکان مشهدي رجب احمدي پور و حسين رازه معروف به حسين قنبر که همگي سبزي و خرما و ريچال که نوعي لُورک بود و چيزهاي ديگري مي فروختند، و دکان کل حبيب رضا که هندوانه خربزه و سبزيجات داشت و ايشان با پيراهن سفيد و بلند و با صورتي مهربان فروشندگي مي کرد، و آقاي نجف نيکوهمت که انواع ميوه ها را مي فروخت و در آخر دکان شاه کوچک موسوي سبزي و ميوه فروش بود. در سر نبش به طرف بازار آهنگري ها، بازاريان ميوه و تره بار از قيمت گذاري حاج يحيي خالوزاده که از معتمد بازار به شمار مي آمد براي خريد و فروش از او پيروي مي کردند. و همچنين کسبه بقال از بنک دارهاي خواربارفروش مانند آقايان قاسمي زاده و نوذري و حاج ابرهيم زاهدي خريداري و بنا به قيمت داده شده از طرف آنان، فروش مي کردند و در سمت چپ قسمت همان بازار آقاي سيد کاظم معروف فروشنده ميوه هايي که از اطراف خاييز و اهرم مثل انار و ليموترش و مدني (ليمو شيرين) بود و دکان سيد عبدالرحيم مهيمني و سيد باقر اشرفي و سيد رضا فرهي دکان بقالي داشتند و آقاي قاسمي ميوه فروشي و ماشاالله مرادي هندوانه و خربزه و ميوه مي فروخت و در آخر دکان کل محمد رضا بقال بود. در اين قسمت از بازار صداي بلند و خوش آهنگي از آقايان حسن شريف زاده که فقط فروشنده سيب زميني و پياز بود و شيرخان خالوزاده و سيد کاظم در بازار طنين انداز بود به طوري که مشتريها را به طرف خود جلب مي کردند و ديگر فروشنده دوره گردها از جمله اُو يخ   فروش ها و دوغ فروش ها با خواندن مَشتن دوغ و با آميخته نعناع سبز و تازه و آقاي علي هاروني که به علي شربتي شهره بازار بود با زدن ليوان به هم در دستش، صدا و آهنگ دلنشيني به وجود مي آورد و يک بادبزن حصيري در زير بغلش داشت و شربت تازه آبليمو و خنک در سطل هاي لعابي که با نوشيدن آن جيگر انسان را جلا مي داد و بچه ها در گوشه اي از بازار مشغول فروش تنگسته (دارت) و فرفروک (فرفره) و چلسمه مانند آدامس و آب نبات بودند.                     

  (هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و پنجم، شماره ۱۰۱۷)


نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: