طراحی سایت
تاريخ انتشار: 17 ارديبهشت 1400 - 12:14

ابراهیم گرمساری : آری تقریبا پنجاه و چند سال قبل  در تهران خیابان پاستور مدت یک هفته ماندیم تا تشریفات استخدام آموزگاری انجام شد و راهی استان لرستان شدم.از آن جا به بخش چگنی معرفی شدم و در مدرسه نوبنیاد در پنج کیلومتری بخش، معرفی شدم. شش کلاس درس با حدود پنجاه شاگرد ومن تنها مدیر معلم...

همین دیروز بود ،  شصت سال قبل...

ابراهیم گرمساری

آری تقریبا پنجاه و چند سال قبل  در تهران خیابان پاستور مدت یک هفته ماندیم تا تشریفات استخدام آموزگاری انجام شد و راهی استان لرستان شدم.از آن جا به بخش چگنی معرفی شدم و در مدرسه نوبنیاد در پنج کیلومتری بخش، معرفی شدم. شش کلاس درس با حدود پنجاه شاگرد ومن تنها مدیر معلم خدمتگزار،  البته از دانش آموزان کلاسهای بالا تر کمک می گرفتم و کلاس ها را اداره می کردم. 

روستایی  کوه نشین و شغل اهالی دامداری بود هیچ کس در روستا سواد نداشت و من برایم سخت بود با احساس مسئولیتی که داشتم به تنهایی از عهده اداره شش کلاس بدون کمکی برآیم. در یک سال تحصیلی هیچ بازدید کننده ای حتما از جانب اولیاء  یا اداره ندیدم و جالب این که مدت سه ماه همراه با اولیا و شاگردان به کوچ زمستانی بالای کبیر کوه رفتم و این تقریبا جنبه اجبار داشت، زیرا دانش آموزان لازم  بود به کمک خانواده  کوچ کنند. باری  من هم آماده کوچ فصلی شدم وخیلی خوش گذشت بالای کوه فقط سر وکارم با کودکان بود و کوهنوردی و من هم تقریبا مانند عشایر زندگی را گذراندم.

روی هم رفته دوران خوبی بود با تجربیات فراوان. سال تحصیلی را گذراندیم و در بهار به دامن روستا برگشتیم. برنامه های درسی که در شرایط خاص تابع زمان نبود و با اوقات بیکار ی بچه ها تنظیم می شد بسیار خوب و رضایت بخش بود. فصل امتحان هم با نظم و قاعده خود کارها انجام گرفت و من با کوله باری از تجربه و خودسازی محل را ترک گفتم. سال بعد به روستای نزدیکتر و بهتری رفتم مدت سه سال در استان ماندم وبه  دیار آشنا، شهر آبادان انتقال یافتم و اکنون ما ماندیم و یک عالمه خاطره تلخ و شیرین. که نامش دوران زندگی  گذاشته ایم. یاد آن دوران به خیر.

برچسب ها:
معلم

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین