طراحی سایت
تاريخ انتشار: 10 مرداد 1400 - 13:17

هلنا سعادتمند: حیوان تنومند تکانی به خود داده به زور از باطلاق راهی میجست و خود را بالا می کشید. چشمان درشتش را به اطراف چرخاند، اندام غرق در گل و لای خود را بسوی درختی کشاند. شاخهایش را به تنه درخت سایید و تکیه داد، زبانی به دور دهان خشک و تشنه اش کشید،صدای بلندش در سراسر هور پیچید،گویی شکایت آدمیان را به کائنات می برد...

خیره به هورالعظیم

هلنا سعادتمند

حیوان تنومند تکانی به خود داده به زور از باطلاق راهی میجست و خود را بالا می کشید.

چشمان درشتش را به اطراف چرخاند، اندام غرق در گل و لای خود را بسوی درختی کشاند.

شاخهایش را به تنه درخت سایید و تکیه داد، زبانی به دور دهان خشک و تشنه اش کشید،

صدای بلندش در سراسر هور پیچید،گویی شکایت آدمیان را به کائنات می برد.

حیوان زبان بسته می دانست باردار  است، می خواست به هر شکلی آبی بیابد و سیراب شود. با خستگی کنار باتلاق براه افتاد. یادش افتاد چه روزهای خوشی در همین هور شناکنان به دنبال دوستانش بود و هرگز نمی دانست تشنگی چیست.

اکنون در مسیر می دید دوستانش را که با کامی تشنه در جستجوی آب جان داده اند. حیوان زبان بسته همچنان می رفت و از دور آب خروشان را می دید و با هیجان بیشتری می رفت تا به آب برسد و بعد دوستانش را نیز خبر دهد.

تشنگی امانش را بریده بود، نگاهی به شکم برآمده اش انداخت، با پوزه اش کمی شکمش را خاراند و مجددا برای رسیدن به  آبی که در دور دست می دید به راه افتاد. اما هر چه می رفت آب هم دورتر می شد.

خورشید گویی  تمام  قدرت خود را به رخ می کشید، گاومیش ایستاد چند نعره کشید، صدایش سراسر هور پیچید، زانو زد، سایه چند لاشخور را که بر بالای سر دید فهمید به آخر کار رسیده، زبان خشکش از دهان بیرون افتاد و چشمانش بدون آن که بسته شود به هورالعظیم خیره ماند.

(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و چهارم – شماره 966)

برچسب ها:
نسیم_جنوب

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین