طراحی سایت
تاريخ انتشار: 06 خرداد 1401 - 17:55

ابراهيم بشکاني:  اواسط مرداد ماه بود، گرما و شرجي در بوشهر بيداد مي کرد؛ ننم يه قَليه تند و تيزِ مَشتي با مُي هَداکي گِرَت دم زردي که مهدي برادر بزرگم با رُخ نون کنار دريا رو سنگ هاي تُل عاشقون    گرفته بود، پخت و آماده کرد.  ظهر که شد تو يه لگني چند تا نون تکه کرد و اُوقليه روش ريخت و تليت خوشمزه اي درست کرد که همراه تُربيزه و پياز تا...

خاطره يک ظهر تابستان در بوشهر

نسیم جنوب - ابراهيم بشکاني

اواسط مرداد ماه بود، گرما و شرجي در بوشهر بيداد مي کرد؛ ننم يه قَليه تند و تيزِ مَشتي با مُي هَداکي گِرَت دم زردي که مهدي برادر بزرگم با رُخ نون کنار دريا رو سنگ هاي تُل عاشقون   گرفته بود، پخت و آماده کرد.

ظهر که شد تو يه لگني چند تا نون تکه کرد و اُوقليه روش ريخت و تليت خوشمزه اي درست کرد که همراه تُربيزه و پياز تا خرخره زديم تو رگ و انگشتامون هم ليسيديم، بعدشم بوام پاشُد رفت خربزه اي که تو کيسه گوني کرده بود و با طناب توي اُو چاه نگه داشته بود تا خنک بشه، درآورد و قاچ شتري کرد و گذاشت جلومون. اونم خورديم و بلند شديم.  

گِرت مُي   چربيه و امگا سه داره و همين چرب بودنش باعث ميشه تا خوردي خُوت بگيره؛ بوام خو چند کله رطب هم با لورَک روش زد و هرچه ننم گفت سردي مي کني محل نذاشت و گفت: «هيچيم نميشه». بعد هم بلند شد و دست و پِلش شست و گوشه اتاق زير پنکه بالشتي نهاد و دراز کشيد. ننم هم سفره رو جمع کرد و رفت مشغول شستن ظرف ها شد.

هوا خيلي گرم بود و شرجي کولاک مي کرد؛ پنکه سقفي ما هم وقتي يواشش مي کردي بادي نداشت؛ تندش مي کردي مثل هليکوپتر قديمي شرکت نفت آن چنان   صدا ميداد وميلرزيد که ميگفتي الان از جا در مياد و سقوط ميکنه و با اون نوک تيزي که داره مثل گوگ بحريني رو زمين ميفته و دور خودش زُر ميخوره. البته بوام مي ? گفت : «رو همو دورِ کِمش که ميزاري صداي تلَق تلقش که مياد آدم خُوش ميگيره».

خلاصه همين طور که مو رو بالش لم داده بيدم، صداي تِنگيدنِ مهدي تو حوض شنيدم که اُوش تازه عوض کرده بيدن؛ مو هم فوري بلند شدم و رفتم دنبالش تو اُو و چقدر اون موقع کيف داشت شنا کردن تو حوض خونه ها که زير سايه بودن و نسبتاً خنک؛ از حوض که بيرون اومديم بعداز چند دقيقه اي که خشک شديم طبق معمولِ اکثر روزا حصير نرمه اي برداشتيم و رفتيم به طرف دريا؛ بعد از طي کردن چند کوچه و پس کوچه   تنگ و باريک و گذر از محله يِهوديا رسيديم به کوچه اداره بندر سابق که کنار دريا بود. ديديم قبل از ما چند نفر توکوچه دراز کشيده بودند يکي دوتا هم خواب بودند، ماهم رفتيم گوشه اي نشستيم؛ کوچه هاي منتهي به دريا سايه خوبي داشت و باد توشون کيچه مي ? کرد و خنک مي شد و اکثرا بعدازظهرها تعداد زيادي از اهالي محل بخاطر فرار از گرما مي آمدن   تو اين کوچه ها استراحت مي کردند؛ تا عصر که تابش خورشيد کم ميشد، بعضي از آنها مي رفتن تو دريا و شنايي مي کردند.

ما هم بعد از اين که به گفته ننم   تِکِ هوا شکست و کمي خنکتر شد رفتيم تو آب؛ تعداد زيادي خانم ها ظرف وظروفشون و يا لباس هاشون آورده بودند تو دريا   مي شستن؛ البته لباس ها روي تخته سنگي مي گذاشتند و با دَکو مي زدند تا خوب تميز بشن بعد هم مي ? بردند توخونه با آب چاه شيرينشون مي کردند. اغلب زنا يه شنايي هم تو آب مي کردند و بعد مي رفتند خونه.   ما بچه ? ها هم ضمن شنا کردن انواع بازي ها تو دريا مي کرديم؛ يادم مياد مواقعي که آب پُر بود (مَد کامل) بزرگترها مي آمدن ما بچه ها را ميگرفتن از همون بالاي کَمه (ديواره دريا) به پايين پرت ميکردن و ما شنا کنان خودمون را بالا مي ? کشيديم؛ بيشتر مواقع هم قبل از اين که اونا به ما برسند از همون بالا شيرجه ميزديم تو آب.

خلاصه تا غروب تو آب بوديم سپس به خونه ميرفتيم و يکي دوتا دولِ آب از چاه مي کشيديم و رو خودمون مي ريختيم و به اصطلاح خودمونو شيرين مي کرديم؛ سپس آماده مي ? شديم تا زود شامي بخوريم و بريم پشت بوم براي خوابيدن؛ البته   زودتر ميرفتيم جامون پهن مي کرديم تا براثر ريختن شرجي روي اونها خنک بشدند.

بواسطه همسطح بودن پشت بام ها اکثر همسايه ها شب که ميشد روي بوم بزم راه مي انداختند؛ و دورهمي داشتند، يکي آواز ميخوند، يکي قصه قديمي ميگفت و يا خانم ها مشغول مي شدند به بازگو کردن اخبار و   مسائل روز، يک چراغ پَمپي (چراغ زنبوري) هم روشنايي محيط کامل ميکرد، بعضي از خونه ها براي پناه کردن و يا فرار از شرجي زياد با پيش نخل و بِليو رو پشت بام اَريش يا کپر مي زدند وزيرش ميخوابيدن.

صبح هم قبل از طلوع آفتاب بزرگترها همه بلند مي ? شدند و ميرفتن به کارهاشون مي رسيدند. ما بچه هاهم مي خوسيديم تا زل   آفتو وگرما بلندمون کنه.

(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و پنجم، شماره ۱۰۰۳)

مرتبط:
» کتل ملو [بيش از 3 سال قبل]
» کتاب هایی با تاثیر عمیق [بيش از 3 سال قبل]
» بوشهريان صميمي و خونگرم [بيش از 3 سال قبل]
برچسب ها:
نسیم_جنوب , بشکانی

نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: