نبايد بر اساس ضديت با امپرياليسم يا استعمار ستيزي نيمه رمانتيك در دامن فرهنگگرايي و بزرگ كردن فرهنگ و تفاوتهاي فرهنگي افتاد. اينجاست كه رئاليسم سياسي به ما اجازه ميدهد كه از يك حقايق كلي كه ارزشي جهانشمول دارند، دفاع بكنيم زيرا اگر اين كار را نكنيم، دنيا پر از داعش و بوكوحرام خواهد شد
گزارش سخنراني مراد فرهادپور با عنوان اشميت و نوموس زمين |
|
محسن آزموده/ جهان در حال دگرگوني است، تغييري كه از قضا سمت و سويش چندان روشن نيست و سرنوشتي خوشايند را براي بشريت به تصوير نميكشد. آشوب خاورميانه به عنوان منطقهيي هميشه پر جنگ و جدال امروز بيش از هر زماني اشارتي به دوران نابساماني است كه پيش رو قرار دارد، وضعيتي كه نميتوان آن را منحصر به اين منطقه دانست و بيترديد نشانههاي ظهور و بروزش در ديگر جاهاي دنيا سر بر آوردهاند، از قدرت گرفتن اقتصاد چين و شرق آسيا تا درگيريهاي منطقه بالكان تا قدرت گرفتن راستهاي افراطي در اروپا و هند تا درگيريهاي امريكاي لاتين حتي در هنگام برگزاري جام جهاني تا قدرت گرفتن تروريستهاي افراطي چون بوكوحرام در آفريقا. به نظر ميرسد نظم نوين جهاني كه انديشه نوليبرال وعدهاش را ميداد و فوكوياما از آن با ايده پايان تاريخ ياد ميكرد، چندان هم موفق نبوده است. بحران مالي 2008 به تعبير نظريهپردازاني چون والرشتاين تنها يكي از نشانههاي تغيير نظام جهاني است اما تعبيرهاي جديد از اين وضعيت چيست، اگر تبيين نوليبرالي از توضيح روندها ناكام است؟ مراد فرهادپور در آخرين سخنراني خود رو به سوي كارل اشميت آورده است، حقوقدان، فيلسوف كاتوليك، نظريهپرداز سياسي و استاد حقوق آلماني كه نقدهاي جدي بر دموكراسي ليبرال دارد و برخي آثارش چون مقاله مفهوم امر سياسي (با ترجمه صالح نجفي) به فارسي منتشر شده است. البته فرهادپور از سويههاي محافظهكارانه و فاشيستي اشميت نيز غافل نيست و معتقد است كه با اين شرط است كه ميتوان از رئاليسم سياسي اشميت براي فهم موقعيت كنوني بهره گرفت. آنچه در ادامه ميآيد روايتي از سخنراني اين پژوهشگر و مترجم با عنوان اشميت و نوموس زمين است كه عصر پنجشنبه پنجم تيرماه در موسسه پرسش ارائه كرد. قصد دارم به بهانه بحث از كتاب نوموس زمين (1950) واپسين كتاب كارل اشميت و نظرياتش برخي نكات را مطرح كنم كه بيشتر جنبه تاريخي، سياسي و عملي دارند تا مفهومي، فلسفي و نظري. اشميت متفكري واقعبين بود و ايدههايش معطوف به مسائل روز. نكته اصلي درباره اشميت كه درباره استثنا صحبت ميكند، اين است كه خودش هم يك استثناست، يعني يك دست راستي متفكر است كه در عين حال باهوش است و ايدههاي خلاقانه دارد. براي ارتباط دادن آنچه اشميت در كتاب نوموس زمين نوشته با رخدادهايي كه در روزگار ما در خاورميانه و در كشورهايي مثل سوريه و عراق رخ ميدهد، بايد 30سال به عقبتر از زمان نگارش كتاب بازگرديم. در آن زمان كارهاي اصلي اشميت مثل الهيات سياسي و رساله مفهوم امر سياسي (ترجمه صالح نجفي) نوشته شده است. اشميت اهل نظريهبافي نيست و با جملات كوتاه و متون فشرده، ايدههاي درخشاني را مطرح ميكند. اگر اين سخن هايدگر را بپذيريم كه هر متفكري يك ايده اصلي دارد، در مورد اشميت اين ايده اصلي استقلال و خودآييني سياست است، يعني اينكه سياست را نميتوان به اقتصاد و اخلاق، زندگي خصوصي، عرصه عمومي، دين، فرهنگ و... فروكاست. به زعم اشميت، سياست كه نام ديگرش حاكميت است، مستقل و خودآيين است. از قضا آنچه سياست را ويژه ميكند و اين ويژگي خودآييني را به آن ميبخشد، خصلت استثنايي آن است، امري كه سياست را همراه با يك مازاد همراه ميكند و به صورت امري فشرده در قالب وضعيت استثنايي خود را نشان ميدهد. يعني سياست امري هر روزه نيست. به همين علت هم همراه با نوعي جديت است. وقتي اشميت از اين سياست حرف ميزند، آن را روي ديگر حاكميت ميداند، اين همان جنبه محافظهكار و كاتوليك و اقتدارگرايي اشميت است كه تمركز و شخصي بودن حاكميت را ميخواهد و به همين خاطر تا حد زيادي رنگ و بوي سلطنتطلبانه دارد. چنان كه آگامبن گفته اشميت استثنا را در خدمت قاعده ميداند، يعني سياست را در خدمت حاكميت قرار ميدهد و تمام حالت استثنايي و جديت سياست و از خودگذشتگي آن را معطوف به حاكميت ميكند. اشميت بر اساس اين ديدگاه و اصل استقلال سياست و استثنايي بودن آن ايدئولوژي و جهانبيني حاكم بر قرن 19(ليبراليسم) و قرن 20(نوليبراليسم) را نقد ميكند و هردوي اينها را تحت عنوان سياستزدايي و خنثي كردن نگاه ميكند. از اين منظر اشميت نهادهايي را كه ايدئولوژي ليبرال ساخته مثل پارلمان را نقد ميكند و فضاي امن و امان همراه با وفور اقتصادي بدون خطر جنگ و همراه با رشد فزاينده اقتصاد بعد از جنگ جهاني دوم در اروپا را به نقد ميكشد. فضايي كه در پايان قرن بيستم فوكوياما آن وضعيت يعني دموكراسي ليبرال را پايان تاريخ خواند و چنان تبليغ ميشد كه بقيه نقاط جهان نيز بايد به همين فضاي بازار آزاد برسند. همه اينها از جمله تاكيد بر اهميت اقتصاد به جاي سياست از ديد اشميت و تاكيد او بر سياست زير سوال ميرود، حتي اشميت معتقد است كه دليل اهميت اقتصاد اين است كه اقتصاد نيز سياسي شده است. در وهله نخست ربط اشميت و انتقادات او از نوليبراليسم و سياستزدايي يا خنثي كردن سياست، با وضعيت امروز ما عجيب است، با توجه به اينكه او متفكري محافظهكار و كاتوليك و اقتدارگراست و در حزب نازي نيز عضو است. ضمن آنكه به نظر ميرسد اشميت به نقادي از دستاوردهايي چون حكومت قانون و حقوق فردي و حقوق بشر و گذر از جنگ به فضاي صلحآميز كه در دو قرن اخير ايجاد شده، ميپردازد يعني به نظر ميرسد رجوع به اشميت و حمله به اين دستاوردها نوعي ارتجاع است كه با تاكيد بر وضعيت استثنايي به آرمانگرايي تخيلي ميانجامد و آب به آسياب ارتجاع ميريزد اما دقيقا همينجاست كه بايد مساله را تغيير داد يعني صورت مساله غلط است. به اين معني كه اتفاقا اين دستاوردهايي كه از آن ياد كرديم، دستاورد ليبراليسم نيست بلكه دستاورد امري است كه اشميت از آن با عنوان سياست ياد ميكند، هرچند خودش آنها را قرباني حاكميت ميسازد. هيچ كدام از اين دستاوردها ناشي از خيرخواهي انساندوستانه افرادي كه نسبت به سرشت بشر خوشبين بودند، نيستند بلكه اين امور از مبارزه آدمهايي مثل مارتين لوتر كينگ و ماندلا ناشي شده كه زندگي روزمرهشان را فداي حالت استثنايي يا آرمانها كردهاند. مهمتر از آن ميتوان نشان داد كه تحريف اين حقوق نيز باز با ايدئولوژي حاكم صورت ميگيرد يعني اگرچه تخطي از اين حقوق و قوانين خارج از جزيره امن و رفاه امريكا و اروپا صورت ميگيرد، در خود اين جزيره نيز قدرت و سرمايه است كه محتواي حقوق بشر را تعيين و خود دولت امريكاست كه حتي اتباع خودش را جاسوسي ميكند و حقوق فردي و عرصه شخصي شان را زير سوال ميبرد تا قدرت خودش را حفظ كند يعني اين حقوق محتوايش تحريف و همه جا به منافع سرمايه و دولت تبديل شده است. حتي در اين كشورها نيز بحث از حقوق بشر و حقوق فردي، حرفهايي تو خالي است و محتوايش از سوي قدرت و سرمايه داده ميشود. اتفاقا براي اينكه اين محتوا با فرمش منطبق شود، يعني واقعا اموري مثل حقوق فردي، حقوق بشر و صلح جدي گرفته شود، نه اينكه تصميمگيري براي صلح جهاني را به پنج كشوري كه بزرگترين توليدكنندههاي اسلحه هستند، سپرده شود. اين مساله باز به استثناي سياسي كه اشميت برايمان روشن كرده باز ميگردد. اصل استقلال سياست و تاكيد بر استثنايي و معجزه گون بودن آن دستاورد كتابهاي اوليه اشميت است، به شرط آنكه آن سويه كاتوليك و محافظهكارانه او را نيز ناديده نگرفت و با شهامت و رك گويي خود اشميت با آن نيز مواجه شد. از طريق واقعبيني و بدبيني اشميتي ميتوان تمام نقابهاي بافته شده حول اصول مقدس دموكراسي ليبرال را كنار زد و به روشني ديد كه اين دستاوردها از كجا به دست آمده و چه كساني آنها را تصاحب و از محتوا خالي كردهاند و محتواي ديگري در آن گنجاندهاند. همين نگرش را درباره كتاب نوموس و زمين در ارتباط با مفاهيمي چون نظم نوين جهاني و جهاني شدن و موج سوم و دهكده جهاني و... ميتوان به كار بست؛ مفاهيمي كه اقتصاد را برجسته ميكنند و ميگويند با جهاني شدن اقتصاد مشكلات همه حل ميشود و جهاني يك دست و بري از جنگ به دست ميآيد. با تكيه بر اشميت ميتوان نظريههاي سخيف كساني چون هانتينگتون و فوكوياما را دريافت. اشميت در اين كتاب تفاوت ميان نظم و قانون يا تفاوت ميان نوموس و گزتس را نشان ميدهد. اصلي كه قبل از آنكه محتوايي در بر داشته باشد، حيطهيي را در اختيار ميگيرد زيرا خودش ميتواند از آن حيطه بيرون بيايد يعني به عنوان حاكم، پايي درون آن حيطه و پايي در بيرون آن دارد. از بنمايههاي اصلي كتاب اشميت خاستگاه و منشا دوران اروپايي و اروپا محور جهان است. او در اين بحث از پايان فئوداليسم تا قرن نوزدهم يعني جايي را كه چند دولت بزرگ مثل اسپانيا، انگلستان، فرانسه و... ساخته شد بررسي ميكند و نشان ميدهد كه چگونه اين دولتها قواعدي بينالمللي براي خودشان ايجاد كردند و جنگ را از دست نيروهاي مذهبي بيرون كشيدند. در حالي كه امروز با وضعيتي مواجهيم كه نشانه افول اهميت اين دولتهاست. امروز نيروهايي در جهان با يكديگر ميجنگند كه هيچ يك دولت نيستند بنابراين ميتوان گفت تمام قواعد بينالمللي و دستاوردي كه اشميت بر آن تاكيد ميكرد، از بين ميرود. از ديگر بنمايههاي كتاب اشميت ميتوان به كشف جهان جديد و چالش امريكايي روياروي نظم اروپايي، جستوجوي يك ناموس جديد براي زمين و نقد برداشت تبعيض آميز از جنگ، نقد كليگرايي و خطر نسبيگرايي اشاره كرد. در كتاب اشاره ميشود كه با كشف امريكا نظامي كه در اروپا ساخته شده بود زير سوال رفت. در واقع كشف امريكا نقطه شروع يك زوال بود، جايي كه اين زوال خودش را نشان داد، جنگ جهاني اول بود. در پايان جنگ جهاني اول عهدنامه ورساي نشان داد كه چگونه اتفاقي كه براي حقوق بشر رخ داد، براي نظم جهاني نيز حادث شد يعني بر اساس منفعت سرمايه و منفعت دولتها نظم را تعريف كردند. سوريه و عراق فعلي محصول اين جنگ بودند كه در پايان جنگ جهاني اول توسط يك قرارداد مخفي بين فرانسه و انگلستان به عنوان نيروهاي پيروزمند كه عثماني را تصرف كردند، ساخته شدند، بر اساس اين اصل كه در هر كدام از اين كشورها ما اقليت ديني را حاكم ميكنيم، در سوريه علويها و در عراق سنيها حاكم ميشوند تا حكومتشان همواره ضعيف باشد و اين قضيه براي دههها تداوم يافت. باز از طريق اشميت ميفهميم كه همين نظم نوين جهاني آقاي بوش كه با جنگ پيشدستانه معرفي ميشود و محتوايش قرار است دموكراسي و حقوق بشر باشد، پشت سرش اهداف امپرياليستي است كه از درونش داعش و بوكوحرام و هزاران هيولاي ديگر سر ميزند. اشميت نشان ميدهد كه حتي با وجود جهانيسازي و گسترش سرمايهداري پسين، هنوز هم دولتها را داريم و اين دولتها حتي اگر تضعيف شده باشند، باز هم تعيينكنندهاند و ميتوانند در سرنوشت سياسي جهان نقش ايفا كنند. اتفاقا ما بر اساس رئاليسم سياسي او ميتوانيم به اين نظم نوين جهاني پوشالين كه نئوكانهاي امريكايي به خورد جهان دادهاند حمله كرد، نظمي كه نتيجهاش در منطقه به صورت القاعده به عنوان يك نهيليسم پست مدرن در آمده است. نكته مهم ديگر آن است كه اشميت در عين حال به ما اجازه ميدهد كه به دام نسبيگرايي تام و تمام نيفتيم. در اين دنياي شديدا آشفته كه همهچيزش ميتواند زير سوال برود و هر لحظه يك هيولاي جديد خلق بشود يا يك بحران اقتصادي جديد ايجاد شود، احتياج به كليگرايي هست. همه قضايا را نميشود فرهنگي كرد و نياز به حقايق كلي هست. دستاوردهاي كليگرايي منحصر به علم و تكنولوژي نيست، حتي اگر اين دستاوردها از دل تمدن غربي سر بر آورده باشند اما در حقيقت كليشان شك و شبههيي نيست و نبايد بر اساس ضديت با امپرياليسم يا استعمار ستيزي نيمه رمانتيك در دامن فرهنگگرايي و بزرگ كردن فرهنگ و تفاوتهاي فرهنگي افتاد. اينجاست كه رئاليسم سياسي به ما اجازه ميدهد كه از يك حقايق كلي كه از دل تمدن غربي بيرون آمدهاند اما ارزشي جهانشمول دارند، دفاع بكنيم زيرا اگر اين كار را نكنيم، دنيا پر از داعش و بوكوحرام خواهد شد. از اين نظر نيز كار اشميت به ويژه كتاب نوموس و زمين حايزاهميت است. |
مرتبط:
» تفکر رهاییبخش «با» و «بدون» مارکس [بيش از 8 سال قبل]
» زوال اسطورهها و تاریخها [بيش از 7 سال قبل]
برچسب ها:
مراد فرهادپور
نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
آخرین اخبار
- نگاهي به تبعيضهاي درماني در کشور / به بهانه کلنگ زني بيمارستان نفت در شيراز
- استقبال از عيد نوروز باستاني در بوشهر
- دنياي معترضان
- چاپ شعري از استاد باباچاهي در امريکا
- آقاي استاندار در مقابل لغو مجوز فستيوال کوچه بوشهر، پاسخگو باشيد
- گردشگران دره ساساني «تنگ جيز» دشت خشت کازرون
- خاطرات خدمت سربازي در سپاه دانش
- مرثيه اي براي موسيقي
- فستيوال کوچه بوشهر در مسير رونمايي از گنج موسيقي نواحي است
- «کوچه بوشهر» مدل جديدي براي آغاز کوچههاي ديگر ايران
- در فستيوال کوچه بوشهر چه گذشت؟
- «کوچه» فستيوالي که واقعا فستيوال است!
- به کوچههاي بوشهر گوش دهيد
- امثال جشنواره کوچه، بهانهاي است براي زيستن
- فستيوال کوچه؛ اميد فرداي فرهنگ و هنر بوشهر
پربیننده ترین
- آگوجيکا يا باغ ملي در بوشهر
- فستيوال کوچه؛ اميد فرداي فرهنگ و هنر بوشهر
- بوشهر؛ پايتخت موسيقي فاخر ايران / دکتر عباس حاتمي
- بازيکني که سوت پايان بازي را دوست نداشت
- ربع قرن انتشار نسیم جنوب؛ عليرغم کارشکني ها و سنگ اندازي ها
- تلخيهايي که بايد از آنها گذشت
- شهروند صياد نمونه بوشهر
- شادياي که در کوچه ماندگار شد
- بوشهر، شهر موسيقي است / اوکلو فرامرزي
- کوچه به انتها نرسيد
- بوشهر؛ از شهر ِ موسيقي ايران تا چشم انداز ِ جهان ِ موسيقي
- چگونه دلیران تنگستان ساخته شد + تصاویر
- تصاوير نكوداشت فرج كمالي شاعر بومي سرا در گناوه
- خرفت خانه یا خانه سالمندان در بوشهر قدیم
- گزارش تصویری افتتاح دانشکده هنر و معماری بوشهر با حضور وزیر راه و شهرسازی