طراحی سایت
تاريخ انتشار: 26 مرداد 1393 - 21:40

واکنش اصولگرایان مورد خطابِ رئیس‌جمهور آن اندازه شگفت‌‌انگیز نبود که بازتاب آن عتاب در میان اصلاح‌طلبان! البته نه همه‌ی اصولگرایان مورد خطاب رئیس‌جمهور بودند و نه همه‌ی اصلاح‌طلبان از عتاب روحانی به حریفان خویش روی در کشیدند. اما واکنش رسانه‌ها و چهره‌های اصلاح‌طلب...

 

بهترین دفاع حمله است

محمدقوچانی


شبانی با پدر گفت ای خردمند

مرا تعلیم ده پیرانه یک پند

بگفتا «نیک مردی» کن نه چندان

که گردد چیره گرگ تیزدندان

واکنش صفحه‌ی اینستوگرام روحانی

به انتقادات از سخنرانی جنجالی‌اش

واکنش اصولگرایان مورد خطابِ رئیس‌جمهور آن اندازه شگفت‌‌انگیز نبود که بازتاب آن عتاب در میان اصلاح‌طلبان! البته نه همه‌ی اصولگرایان مورد خطاب رئیس‌جمهور بودند و نه همه‌ی اصلاح‌طلبان از عتاب روحانی به حریفان خویش روی در کشیدند. اما واکنش رسانه‌ها و چهره‌های اصلاح‌طلب به  حدی بود که تیترهای روزنامه‌های کیهان و وطن‌امروز در محاق قرار گیرد و تندخویی‌های جبهه پایداری به روحانی کمتر دیده شود تا بار دیگر نشان داده شود حسن روحانی متغیری مستقل از دو جناح سنتی راست و چپ ایران است.

واقعیت این است که با وجود حفظ فضای دوقطبی در صحنه‌ی سیاسی کشور پدیده‌هایی مانند محمود احمدی‌نژاد و حسن روحانی در دهه‌ی اخیر در هر دو جناح آن اندازه تحول ایجاد کرده‌اند که به تدریج باید از دو جناح جدید راست و چپ در ایران سخن گفت. در واقع مقام ریاست‌جمهوری به سبب برگزیده شدن در فراگیرترین و ملی‌ترین نهاد انتخابی کشور چنان پویش و انرژی‌ای به صحنه سیاسی ایران می‌دهد که ناخودآگاه شمایل ساز و گفتمان‌آفرین می‌شود و احمدی‌نژاد و روحانی این دو شمایل جدید عصر ما هستند که یکی (احمدی‌نژاد) از منتهی‌الیه چپ جناح راست، آن را رادیکالیزه کرده و دیگری (روحانی) از منتهی الیه‌ راستِ جناح چپ، آن را لیبرالیزه می‌کند. محمود احمدی‌نژاد محافظه‌کاران کهن را به اصولگرایان نوین بدل کرد و حسن روحانی سوسیالیست‌های سابق را به لیبرال‌های جدید بدل خواهد کرد. فارغ از تمایز ایدئولوژیک اما هر دو چهره برخاسته از استان سمنان، ایران را به سوی سیاستی حرفه‌ای پیش خواهند برد و در عمل مقام ریاست‌جمهوری را از جایگاه صدرات عظمایی دور خواهند کرد چه مخالف آنان باشیم چه موافق ایشان. تقریر این بحث از این قرار است:

سیاست داخلی ایران در دهه‌ی ۶۰ و نیمه‌ی اول دهه‌ی ۷۰ براساس «اجماع» اداره می‌شد نه «رقابت». جمهوری اول و حتی دهه اول جمهوری دوم یک «جمهوری اکثریت» بود که در آن قوه عاقله‌ی نظام سیاسی براساس «توافق» در سطوح عالی برای ارکان حاکمیت تصمیم می‌گرفت. در دوم خرداد ۱۳۷۶ این نظم سیاسی تغییر کرد و مفاهیمی چون «رقابت» و «اکثریت  – اقلیت» جدی شد. در «رقابت» به زبان عامیانه «حلوا پخش نمی‌کنند!» نتیجه آنکه رقابت‌های ۷۶، ۸۴، ۸۸ و ۹۲ در ایران جدی بود و به احتمال قوی رقابت ۹۶ نیز جدی‌تر از رقابت ۸۰ خواهد بود. (یعنی دوره‌ی دوم روحانی حتی به آسانی دوره دوم خاتمی نخواهد بود). نهادینه شدن فرهنگ رقابت در عمل کار را از تعارف فراتر خواهد برد و هماوردی‌های سیاسی جدی‌تر خواهد شد. دوگانه «خاتمی  – ناطق» در سال ۷۶ و دوگانه «هاشمی  – احمدی‌نژاد» در سال ۸۴ و دوگانه «روحانی  – قالیباف» در سال ۹۲ دوگانه‌های روشن و صریحی بودند.

در این دوگانه‌ها جای رقابت «موسوی  – احمدی‌نژاد» در سال ۸۸ خالی است. این رقابت از نظر ماهوی با رقابت‌های قبلی فرق می‌کند. در واقع ورود مهندس میرحسین موسوی به صحنه انتخابات بازتولید مناسبات دهه‌ی ۶۰ در آستانه‌ی دهه‌ی ۹۰ بود. موسوی گمان می‌کرد چون با «اجماع نسبی چپ و راست» وارد انتخابات شده و چون اجزای اصلی این «اجماع» بزرگ بر سر دهه‌ی ۶۰ توافق دارند با پرده‌دری و افشاگری از نوع سخنان محمود احمدی‌نژاد در مناظره‌های سال ۸۸ روبه‌رو نخواهد شد. بنابراین از نظر روحی و تاکتیکی آماده برخورد با رئیس سابق دولت نبود و حتی برای لحظاتی «مظلومانه» در چهره محمود احمدی‌نژاد نگریست و ظاهراً از این همه «صراحت»(؟!) رئیس وقت دولت علیه رجال دهه‌ی ۶۰ (به‌خصوص آقایان هاشمی و ناطق) بهت‌زده شده بود و برای دقایقی در لاک دفاعی فرو رفت و حتی ترجیح داد که صراحتا از «هاشمی» به عنوان رمز عبور احمدی‌نژاد از نظام، دفاع نکند و تنها محدوده حلقه اصلی خود را از اتهام‌زنی مبرا دانست. اما احمدی‌نژاد به هدفش رسیده بود و موسوی را به هاشمی تبدیل کرده و دوگانه‌ی سال ۸۴ را بازتولید کرده بود. تا اینجای کار احمدی‌نژاد در مناظره برنده بود، زمانی بازنده شد که افراط پیشه کرد و پرونده زهرا رهنورد را طرح کرد و مهندس موسوی را به واکنش افکند و در نبرد نجابت و صراحت این محمود احمدی‌نژاد بود که از نظر اخلاق سیاسی بازنده شد. اما در عرصه‌ی رفتار سیاسی احمدی‌نژاد برنده بود: او موفق شد این همانی هاشمی و موسوی را ایجاد کند و از نظر جنگ روانی برنده بازی شود.

تکنیک احمدی‌نژاد در مناظره‌ها و رقابت‌های سیاسی تکنیک نسل دوم «راست‌گرایان  – اصولگرایان» است. این جریان پیچیده  – که برای تفکیک آنان از محافظه‌کاران سنتی باید ایشان را بنیادگرا خواند  – در عین نفوذ در حاکمیت منتقد اصلی نظام در دهه‌ی شصت و هفتادند. بنیادگرایان ایرانی که در عصر امام خمینی نوباوگانی بیش نبودند و پیش از انقلاب فرزند جنگ تحمیلی بودند دهه‌های ۶۰ و ۷۰ را عصر هاشمی‌رفسنجانی می‌دانند و به علت نفوذ زیاد او در حاکمیت در واقع اساس نظام سیاسی در این دو دهه را زیر سوال می‌برند. از نظر آنان موسوی، خاتمی و نیز روحانی تداوم راه هاشمی‌اند و از این جهت هردوگانه‌ای را باید به «هاشمی  – احمدی‌نژاد» تبدیل کرد. بنیادگرایان البته در دولت دوم احمدی‌نژاد دچار انشعاب شدند و چند نامزد موازی: مشایی  – لنکرانی  – جلیلی معرفی کردند و نتوانستند در رقابت با جناح مقابل پیروز شوند، اما در انتخابات آینده (و نیز انتخابات‌های آینده) مسلما از همین تکنیک استفاده خواهد شد.

راه مقابله با این روش‌های سیاسی تخریبی چیست؟ یک حزب بنیادگرا تاکنون با استفاده از نفوذ خود در حاکمیت و اقلیت محض مجلس دو میتینگ سیاسی علیه دولت قانونی کشور برگزار می‌کند و ابراز دلواپسی می‌کند و رئیس‌جمهور و وزیر خارجه مورد تایید مردم و رهبری را به انواع اتهامات می‌نوازد، بارها در صحن پارلمان و در کمیسیون‌های مجلس علیه محوری‌ترین برنامه‌ی دولت کارشکنی می‌کند و چون محمود احمدی‌نژاد افشاگری غیراخلاقی می‌کند، نماینده عضو همین حزب بنیادگرا  در نطقی علنی رئیس‌جمهور را به علت تحصیل در بریتانیا به جاسوسی فقهی و علمی متهم می‌کند و رهبر معنوی این جبهه از قم علیه رئیس دولت به هتک و توهین می‌پردازد. نامزد انتخاباتی این حزب در کمال آزادی در سفرهای استانی علیه مذاکرات هسته‌ای سخن می‌گوید و ارگان جبهه‌ی پایداری در همین هفته‌ی منتهی به حمایت صریح مقام رهبری از شخص وزیر امور خارجه دو مقاله‌ی پیاپی علیه محمدجواد ظریف می‌نویسد و او را تا مرز جاسوسی می‌برد. نویسنده این مقاله‌‌ی سراسر اتهام و تهمت نویسنده همان کتاب راز قطعنامه از انتشارات موسسه‌ی کیهان است که با حمایت نهادهای امنیتی در دولت سابق با تیراژ بسیار علیه‌ی مسوولان دهه‌ی ۶۰ (به خصوص هاشمی و روحانی) چاپ شده و اخیرا محسن رضایی از قول مقام رهبری مطالب این کتاب را درباره پایان جنگ خلاف واقع اعلام کرده است. اما هنوز این کتاب با پول بیت‌المال (نه بخش خصوصی) چاپ می‌شود! همچنان که نشریه رمز عبور به آرشیو برخی نهادهای رسمی کشور دست یافته و مطالبی علیه دیپلماسی نظام در ختم جنگ با عراق چاپ می‌کند تا میان مذاکرات صلح در سال ۱۳۶۷ و مذاکرات هسته‌ای در دوران ما همانندی ایجاد کند و هر دو را زیر سوال ببرد.

این جریان سیاسی بنیادگرا به هیچ وجه یک جریان غیرحاکمیتی نیست. نه اینکه در نیروهای اجتماعی محدودی نفوذ ندارد بلکه ریشه اصلی‌اش در باندهای قدرت و حاکمیت است و از اموال و امنیت ملی کشور به نفع خود خرج می‌کند. صدای این اقلیت محض در مجلس بلندتر از قدرت حنجره‌اش است و در نهادهای حکومتی دیگر نیز نفوذ دارد تا جایی که نه‌تنها رسانه، حزب، تریبون و امکانات مالی دارد بلکه در رسانه‌های ملی و نهادهای حاکمیتی نیز کرسی دارد و حتی می‌تواند دلواپسی‌های خود را دلواپسی نظام سیاسی جا بزند. هیچ‌یک از اعضای این جناح در معرض بازداشت و تهدید نیستند اگر در کار بازداشت و تهدید دیگران نباشند! کار به جایی رسیده که به حریم امن رئیس‌جمهور وارد شده و می‌کوشد در آن روزنه‌ای ایجاد کند و با تحلیل‌های انحرافی مانند اینکه توفیق مذاکرات هسته‌ای چه تاثیری بر نهاد ولایت فقیه خواهد گذاشت، بر روابط خوب مقام رهبری و ریاست‌جمهوری اثر بگذارد. تردیدی در این نیست که بدون حمایت رهبری امکان توفیق نسبی در مذاکرات هسته‌ای به دست نمی‌آمد. اما بنیادگرایان که مانند همه افراطیون جلوتر از رهبری حرکت می‌کنند در ماه‌های اخیر هر اندازه که به توفیق مذاکرات هسته‌ای نزدیک می‌شوند احساس خطر بیشتری می‌کنند.

‌استیبضاح وزیر علوم نمود عینی اعمال فشار جبهه پایداری علیه دولت روحانی است. در حالی که رئیس‌ مجلس و حتی رئیس فراکسیون اصولگرایان به تداوم تعامل با دولت روحانی باور دارند، جبهه‌ی پایداری می‌کوشد دولت را وارد بحران کند. وزیر علوم که یکی از متدین‌ترین و متخصص‌ترین مدیران اجرایی کشور است زیر فشار گروه‌هایی قرار دارد که از رانت علمی و تحصیلی برخوردار شده‌اند و به یک انقلاب فرهنگی خاموش در عصر احمدی‌نژاد دست زده‌اند. دولت روحانی با نهاد علم شوخی ندارد. وزیر علوم بارها در جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی گفته است که به هنگام انتخاب روسای دانشگاه‌ها به اصولگرایی یا اصلاح‌طلبی آنها کاری ندارد اما حتی این حد از تغییر و تحول مسلما مورد رضایت جبهه پایداری نیست.

از سوی دیگر جبهه پایداری در نهایت موفق شد علی مطهری را به عنوان یار بیرونی تیم دولت از هیات نظارت بر مطبوعات حذف کند و در تلاش است که یکی از جدی‌ترین منتقدان دولت و مطبوعات را وارد این هیات کند. بدون شک اقدام زنجیره‌ای بعدی جبهه پایداری استیضاح وزیر فرهنگ و سپس وزرای دیگر خواهد بود.

ایران امروز اما رئیس‌جمهوری دارد که چون سیدمحمد خاتمی «تحول‌خواه» و به اندازه محمود احمدی‌نژاد «بی‌پروا» است. روحانی یک سیاستمدار حرفه‌ای است که نه همیشه لبخند می‌زند و نه همواره اخم در چنته دارد. مطمئن باشدی بی‌دلیل عصبانی نمی‌شود و شاید اصولا هیچ عصبانیتی از او بی‌حکمت و خارج از کنترل نباشد. از نظر روحانی رئیس‌جمهور «تدارکاتچی» نیست عالی‌ترین مقام اجرایی کشور و دومین مقام عالی‌رتبه بعد از رهبری است. روحانی به خوبی ضعف‌ها و قوت‌های حاکمیت را می‌شناسد توان کشور و نظام را می‌داند و به اقتدار رئیس‌جمهور واقف است. به قول خودش در مناظره با محمدباقر قالیباف سینه‌اش مملو از اسرار است، نگذارید این سینه گشوده شود و به قول خودش در مناظره با محسن رضایی عصبانی نمی‌شود با صدای رسا سخن می‌گوید.

‌رسیدن به چنین ترکیبی از «تحول‌خواهی» در بینش و «بی‌پروایی» در روش یک اتفاق نادر تاریخ سیاسی معاصر ایران است. از زمان مشروطه تا امروز ما یا «رضاخان» داشته‌ایم یا «محمد مصدق»، یا «محمود احمدی‌نژاد» یا «محمد خاتمی». دولت‌های ایران همواره رهبرانی داشته‌اند که یا از آنها ترسیده‌ایم یا دوستشان داشته‌ایم. اکنون زمان آن است که روسای دولت‌هایی داشته باشیم که مردم دوستشان داشته باشند اما مخالفانشان از ایشان هراسی هم در دل داشته باشند. هراس نه از به بند و زندان کشیده شدن، هراس افشا شدن نزد افکار عمومی و برافتادن پرده‌ها…

برخلاف نقدهای برخی اصلاح‌طلبان و روشنفکران عامه‌ی مردم از صراحت رئیس‌جمهور نه‌تنها ناراحت نیستند بلکه از آن احساس امنیت می‌کنند. آنان رئیس‌جمهوری نمی‌خواهند که همزمان اپوزیسیون هم باشد. رئیس‌جمهوری که با آنان همدلی کند تنها تا جایی که آنان را درک کند پذیرفتنی است اما اگر در ابراز همدلی به حس رقت‌انگیزی از ترحم‌خواهی و مظلوم‌نمایی برسد آزاردهنده است و در نهایت از درجه اعتبار ساقط خواهد شد.

روحانی تاکنون یک بار از حرف خود کوتاه آمده است: آنجا که از نحوه توزیع سبدهای کالا عذرخواهی کرد. پس او در برابر عامه مردم مغرور نیست و فروتن است و اولین رئیس‌جمهوری ایران است که از مردم عذرخواهی کرده است. اما با متکبران از سر استغنا و اقتدار سخن گفتن نه‌تنها کبر نیست که عین فروتنی است که گفته‌اند ترحم بر پلنگ تیز دندان و ستمکاری بود بر شهروندان!

رای‌دهندگان به روحانی رئیس‌جمهوری انتخاب کرده‌اند که مدافع خواست و مطالبه آنها باشد. رئیس‌جمهور قرار نیست که مرثیه‌خوان ماتم‌زده مردمان باشد. ابزار قدرت رئیس‌جمهور کم نیست. سفیری که به تهتران آمده تا سخن رئیس‌جمهور را بشنود نیامده که به چند تئوری درباره‌ی دموکراسی گوش دهد! او آمده است تا ببیند که رئیس قانونی دولت در پشتیبانی از مذاکرات سیاسی و دیپلماسی رسمی کشور تا چه اندازه جدی است و روحانی این جدیت  – را ولو با الفاظی که برخی روشنفکران نمی‌پسندند  – هم به آن سفیر و هم به آن مخالف مذاکرات نشان داد.

یکی از تراژیک‌ترین مباحث علمی در ایران رابطه‌ی میان اخلاق و سیاست است. برخی از ما مردمان ایران به خصوص در لایه‌های روشنفکری خود به بحران اخلاقی عمیقی مبتلا هستیم که ریاکاری یکی از نمادهای آن است. در حوزه خصوصی به صریح‌ترین و حتی رکیک‌ترین صورت‌ها از یکدیگر یاد می‌کنیم و در حوزه عمومی به مداهنه‌‌آمیزترین روش با هم سخن می‌گوییم. میان عینیت و ذهنیت ما نسبتی برقرار نیست. تعارف عادت ناپسند ماست. از سوی دیگر درک درستی از سیاست هم نداریم. با همان اخلاق ریاکارانه می‌گوییم سیاست جز خدمت خلق نیست و سعی می‌کنیم این واقعیت را که سیاست علمِ قدرت را فراموش کنیم. فراموش کنیم که سیاستمدار معلم اخلاق نیست. سیاستمدار اگر بتواند قدرت را مهار کند اخلاقی‌ترین کار را کرده است.

سیاست همواره علم کسب، حفظ و گسترش قدرت بوده است اما در سده‌ی اخیر به علمِ «مهار قدرت» هم تأویل شده است و تنها قدرت است که قدرت را محدود می‌کند. تقویت قوه تقوا کار بسیار خوبی است اما وظیفه سیاستمدار نیست. وظیفه سیاستمدار این است که قدرت را با قدرت محدود کند و فرض کند که در جامعه‌ای مطلقاً بی‌تقوا زندگی می‌کند و او باید مانع از دریدن و پاره کردن انسان به وسیله انسان شود. علمای اخلاق اگر انسان پاک و منزه از دروغ و ریا و حرص و آز ساختند مدینه فاضله هم بسازند. تا آن زمان تنها با قدرت و قانون است که می‌توان قدرت و ظلم را محدود کرد.

رویای «صلح کل»، اسطوره‌ی «گاندی» و پندار نهضت‌های «مخملی» نقش بر آب است. کشتار صدها هزار نفر در جنگ‌های هند و پاکستان، برآمدن بنیادگرایی اسلامی و هندو از این دو سرزمین، سرنوشت تلخ نهضت‌های مخملی اوکراین و گرجستان و مصر و لیبی همه نشان می‌دهد که هنوز رفتار «سیاسی» بر پندارهای شبه‌‌ اخلاقی در دموکراسی‌سازی فضل تقدم دارد.

بدیهی است که قصد مقصود ما اخلاق‌زدایی از سیاست نیست. سیاست باید اخلاقی باشد و اخلاقی هم هست. سیاست اخلاق اختصاصی خویش را دارد و به اخلاق عمومی هم پای‌بند است اما ارزش‌های اخلاقی همان‌گونه که در عرصه‌ی عمومی صدق می‌کنند در عرصه سیاسی صادق نیستند. اگر یک دیپلمات ارشد ایرانی در مذاکرات هسته‌ای صادقانه توان هسته‌ای ایران را کف دست غرب بگذارد و برنامه‌های آینده را افشا کند یا به غربیان اعتماد کند نه‌تنها یک سیاستمدار موفق نیست بلکه انسانی میهن‌دوست و صلح‌دوست هم نیست. اگر یک رئیس‌جمهور با افراط در ساده‌زیستی و خودمانی شدن با دیگران شأن و مقام ریاست‌جمهوری را رعایت نکند و خود را در حد یک شهروند عادی نشان دهد به ملتش خدمتی نکرده است. اگر رئیس‌جمهور به مخالفان تا بن دندان مسلح به سلاح تهمت و تخریب پاسخ محکم ندهد رئیس‌جمهور نیست یک اپوزیسیون مظلوم است.

و سرانجام، رئیس‌جمهور گاه باید در زمین حریف بازی کند. رئیس‌جمهور باید این شجاعت و جرأت را داشته باشد که گاه با ابزار مخالفان با آنان برخورد کند. اگر حسن روحانی در برابر حملات مکرر محمد باقر قالیباف خویشتنداری می‌کرد، هرگز رئیس‌جمهور نمی‌شد حتی اگر آقایان هاشمی و خاتمی از او حمایت می‌کردند. اگر حسن روحانی اصطلاح حمله گاز انبری را فوراً به یاد نمی‌آورد و حمله شهردار تهران را با ضد حمله‌ای مناسب پاسخ نمی‌داد امروز تمام ایران به تفکیک جنسیتی مبتلا شده بود! اگر حسن روحانی ذره‌ای از پاسخ به آقایان سیداحمد خاتمی و علم الهدی در باب راه‌های ورود به بهشت کوتاه آمده بود امروز دلواپسان از هراس سرما ما را به جهنم هدایت کرده بودند. اگر امروز حسن روحانی نتواند جواب دلواپسان را بدهد فردا ممکن است به علت موفقیت در مذاکرات هسته‌ای از سوی جبهه پایداری محاکمه شود! یک لحظه تصور کنید که اگر در سال ۱۳۸۸ حسن روحانی مقابل محمود احمدی‌نژاد قرار گرفته بود چه اتفاقی می‌افتاد:

روحانی و احمدی‌نژاد یک دوگانه کامل بودند. در مبانی فکری هیچ سنخیت و نسبتی نداشتند یکی عاشق ونزوئلا بود و دیگری هیچ از ونزوئلا خوشش نمی‌آمد. اما هر دو رک بودند و روشن. هیچ‌یک فکر نمی‌کردند مقام ریاست‌جمهوری‌شان تضمین شده است و باید برای حفظ حرمت آینده خویش سخن‌های پوشیده بگویند. هر دو با دوربین سخن می‌گفتند نه با یکدیگر. خوب عدد حفظ می‌کردند و طعنه می‌زدند. در دام حریف نمی‌افتادند و حریف را در دام می‌انداختند و هر دو می‌دانستند که «بهترین دفاع، حمله است» نسل سیاستمداران ایرانی عوض شده است. اصولگرایان چه بخواهند و چه نخواهند محمود احمدی‌نژاد شمایل آنان است و اصلاح‌طلبان چه بخواهند و چه نخواهند حسن روحانی شمایل ایشان است. سیاستمدارانی که سیاست؛ حرفه‌ی آنان است نه فراغت آنان.

جای حسن روحانی در انتخابات سال‌های ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸ خالی بود. شاید اگر او ۸ سال زودتر نامزد ریاست‌جمهوری می‌شد تراژدی آن ۸ سال شکل نمی‌گرفت. اما اکنون که همه‌ی راه‌های گذشته را آزموده‌ایم اجازه بدهیم که او به روش خود بازی کند. روحانی نشان داده است سیاستمدار پیچیده‌ای است، پیچیدگی سیاست را باور کنیم.

 

 

منبع: هفته نامه صدا

 

مرتبط:
» ما صاحبخانه‌ايم ، نه مستاجر [بيش از 10 سال قبل]
برچسب ها:
محمد قوچانی

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین