طراحی سایت
تاريخ انتشار: 01 آبان 1393 - 11:38

علی باباچاهی: من آتشی را در شعر امروز ایران زیر عنوان « نوآفرین ها» قرار می دهم و نوآفرینی را صفت شاعرانی می دانم که در حرکتی جمعی، به تفاوت و تشخص فردی شعرشان اهمیت می دهند. از طرفی این شاعران، میانه ی خوبی با آوانگاردها دارند و از تأیید و ستایش آن ها دریغ نمی کنند...

علی باباچاهی 

 

 

من آتشی را در شعر امروز ایران زیر عنوان « نوآفرین ها» قرار می دهم و نوآفرینی را صفت شاعرانی می دانم که در حرکتی جمعی، به تفاوت و تشخص فردی شعرشان اهمیت می دهند. از طرفی این شاعران، میانه ی خوبی با آوانگاردها دارند و از تأیید و ستایش آن ها دریغ نمی کنند، همچنان که آتشی غالباً از وجه جسارت آمیزی شعر نیما دفاع می کند.

نوآفرینی آتشی مؤلفه هایی دارد که به آن می پردازم:

1ـ بومی گرایی یکی از مختصات شعرهای آتشی است. هیچ یک از شاعران جنوب مثل او نتوانسته به طبیعت جنوب این قدر نزدیک شود. از همین منظر شعر آتشی سهم صحرایی منطقه ی جنوب را به تصرف خود در می آورد و با دریا سَر و سر کمتری دارد. شعر آتشی به گل و گیاه و زنبور و پروانه، اسب و بز کوهی و به تمام عناصر طبیعت جنوب ایران عشق می ورزد و می توان  گفت برای دیگر شاعران جنوب از این منظر چیزی باقی نمی گذارد.

 2ـ حماسه های محلی در شعر آتشی با قدرت بیان شگفت انگیزی شکل می گیرد به گونه ای که از یک جط زاده (شتربان) در عصر ضد  قهرمانی ها، قهرمان محبوبی می سازد:  

ـ عبدوی جط  دوباره می آید!

 فضاسازی و لحن بیان آتشی در این شعر ـ ظهور (عبدوی جط) ـ به گونه ای است که گویا با یک نجات دهنده ـ نجات دهنده در گور خفته است (فروغ) ـ رو به روئیم. قدرت و صمیمیت به شکلی است که به رغم تردید خواننده در قهرمان باوری، باز هم قهرمانیِ عبدوی جط متقاعد کننده به نظر می رسد.

 3ـ آتشی شاعری متخیل محسوب می شود. تخیل در شعر آتشی از پهلوی واقعیت حرکت می کند. لینی اینکه او به واقعیت های موجود پر و بال می دهد. به طور مثال گرایش ها و فضا سازی های کافطلایی، بکتی و بورخسی در شعرش جایی ندارند که البته لازم هم نیست. شاعر ما با جابه جا کردنِ واقعیت موجود، شکل هنری واقعیت را نشان می دهد: در نیمروز عاطفه / خورشید در شقیقه ی راستت / و قلب آفتابی در شقیقه ی چپ ات می کوفت.

4ـ آتشی در زبان و بیان و به طور کلی درعرصه نو آوری به افراط کشیده نمی شود. او در همه حال اعتدال را نگه می دارد.

 آتشی به درستی خود را شاگرد خلف نیما می داند، اما این شاگرد خلف معمولاً از جسارت ورزی های پدر در زمینه ی نحو ستیزی و ترکیب سازی پرهیز می کند. شاعر جنوب و خوب ما ترس و تصور به دره افتادن را به خود راه نمی دهند، از این رو در راهی که در پیش گرفته همیشه موفق و سرافرازی است.

5ـ آتشی به تعبیر خودش، نه سیاسیِ سیاسی است و نه عاشقِ عاشق. او در عالم زبان و معنا متعرض چیزی نیست، ستایشگر زیبایی و خوبی است و این در جای خود دارای اهمیت است. آتشی حضو شاعر را اعتراض به بدی می داند به همین دلیل ملزم نیست که خود را همسو با حرکت های معدود شاعرانی بداند که از منظر شعرهای رایج « بحران ساز» نامیده می شوند. آتشی به جای این گونه حرکت های جسارت آمیز که خالی از خطر و خسارت هم نیست، با دل و خاطری شفاف دست به دعا برمی دارد: ای برگ های سبز / دست مرا شفا بدهید / تا بوته های نور و طراوت را /  در غارهای وحشت و خاموشی / به رشد آفتابی خویش یاری کنم.

6ـ یکی دیگر از خصوصیت های هنری آتشی، فاصله گیری از مرحله هایی است که در شعرش پشت سر گذاشته است:

از کتاب های «آهنگ دیگر»، «دیدار در فلق» تا  به بیانی دیگر می توان گفت فاصله گیری از بافت بیان فضاهای روستایی! آتشی بالاخره به این حقیقت دست می یابد که دشتی و دشتستان و عبدوی جط و اسب سفید ـ هر چند شعر برانگیز ـ اما محور جهان جهان نیستند. شهریت هم شعریت هایی دارد. به همین دلیل ـ البته با حساب و کتاب ـ از اسب سفیدش پیاده می شود و با اولین وسیله ی نقلیه ـ که البته سُم دار هم نیست ـ به طرف شهر (شعری از نوعی دیگر) حرکت می کند. در این مهاجرت دلخواسته، حتی هجران ها و عاشقانه سرایی های شاعِر ما با عناصر جهان مدرن بیان می شوند. او برای یکبار هم که شده بر خلاف پدر شعراش ـ نیما ـ که غالباً به نکوهش شهر و شهری ها می پرداخت، به کشف زیبایی در متن شهر بزرگ می پردازد:

 من اما ـ در همین شهر ـ /  از بوستانی گذشتم و عشق را دیدم /  که ناگهان از پسِ نارونی درآمد /  با دامن گلی رنگ و بی عینک آفتابی / و لبخندی به سمت شاعر هفتاد ساله ای /  شلیک کرد /  و هوا ناگهان بارانی شد.

 

منبع: نصیر بوشهر

برچسب ها:
منوچهر آتشی

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین