طراحی سایت
جستجو:

عالي بازدار:   پس از دريافت ديپلم و خدمت سربازي درخواست کار به اداره کل فرهنگ بنادر و جزاير خليج فارس در بوشهر داد تا به کسوت معلمي درآيد. از مدير مدرسه ماندگار سعادت استعلام شد تا نظرش را درباره ايشان اعلام کند. مرحوم سيد ضياء الدين بلادي مدير وقت مدرسه نامه ? اي به اداره کل فرهنگ نوشت و دانش ? آموز ديروزش را مورد تاييد قرار داد و معرف ايشان شد...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

 

شهرت اجتماعي ما  

حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي زندگي

نظر ديگران بصورت تک تک در مورد ما مهم نيست ولي نظر جمع مي ? تواند مهم باشد. حضور طولاني مدت ما در يک اجتماع (محله، محل کار، محيط آموزشي ...) باعث مي ? شود ناخودآگاه جمعي آن جامعه شهرتي براي ما انتخاب کند. ممکن است ما را منفي ? بين، شکاک، مهربان، منظم، پرکار، دقيق، بدقلق، بداخلاق، حسابگر و غيره بنامند. نکته مهم اين است که احتمال دارد همه ما را به اين صفت بشناسند و از آن خبر داشته باشند جز خودمان. دوم اينکه معمولا خرد جمعي کمتر اشتباه مي ? کند و شناختي که از ما به دست مي دهد از شناختي که خود از خود داريم دقيقتر است. به همين دليل اين شهرت يا لقب مي ? تواند عامل تاثيرگذاري در روابط و نهايتا زندگي ما باشد.

اگر شهرت داده شده مثبت يا خنثي باشد خبر خوبي است. چون نشان مي ? دهد پنچري بزرگي که قابل ديدن توسط ديگران باشد نداريم. در اين صورت اگر خودمان هم خبر داشته باشيم کمک مي ? کند در آن زمينه بهتر هم شويم. ولي اگر صفت منفي باشد مي ? تواند عواقبي برايمان داشته باشد. اين صفات در محيط ? هاي کاري و حرفه ? اي در زمان تشويق و ترفيع يا تعديل و اخراج نيرو تاثير گذار است. معمولا تصيمات مديران در مورد کارمندان يکباره و آني نيست. مانند ليواني است که قطره قطره پر مي ? شود. در نتيجه شهرت مثبت فرد، ليوان تصميم ? گيري مدير در زمان ترفيع و تشويق را پرتر مي ? کند و شهرت منفي هم ليوان تصميم ? گيري در زمان اخراج را. اگر واقعا دوست داريم در سازماني بمانيم و رشد کنيم بايد مواظب شهرت جمعي خود باشيم. البته يک استثنا هم وجود دارد. گاهي فرد به چيزي مشهور است که خود به آن واقف است و يا قابل درک براي آن اجتماع نيست. مثلا کسي که به خاطر تمرکز روي اهداف و آرمانهاي خود به عجيب و غريب يا منزوي بودن مشهور است. يا اصلا برايش مهم نيست کل آن جمع در موردش چه فکر مي ? کنند.

چرا ما به مشهورترين ويژگي خود آگاه نيستيم؟ ما بصورت طبيعي تاييدگر رفتار خود هستيم و خيلي مشکلاتمان را نمي ? بينيم. برعکس، ديگران راحت ? تر مي ? توانند عيب ? هاي ما را ببينند. اين موضوع براي همه وجود دارد. ديگر اينکه معمولا مشکل فرد به به او گفته نمي ? شود. افراد ترجيح مي ? دهند عيب شما را پيش ديگران بگويند تا خودتان. چون احتمال مي ? دهند ناراحت شده و قبول نکنيد. سوم اينکه ديگران مسئوليتي در اين موضوع ندارند و اغلب گفتن آن هم تاثيري در اصلاح فرد ندارد.

چطور بفهميم به چه چيزي مشهور هستيم؟ بهترين روش براي آگاهي از شهرت جمعي خود اين است که از اطرافيان خود بپرسيم. کساني که با ما راحت ? اند و چيزي را از ما مخفي نمي ? کنند. ضمن اينکه نزديکان بدخواه ما نيستند و وقتي آنها هم نظر جمع را تاييد کنند نشان ? دهنده اين است که مشکل واقعي است.

روش ديگر توجه به جاهايي است که جمع با ما مخالفت مي ? کند. وقتي نظر ما با جمع متفاوت است بايد به آن توجه کنيم. اگر به اين نتيجه رسيديم که حق با خودمان است و مي ? خواهيم اينطور رفتار کنيم که ديگر مشکلي وجود ندارد. در غير اين صورت بايد ببينيم چه مشکلي در ما وجود دارد که جمع را به اين نتيجه رسانده است.  

 

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

مژده مواجي - آلمان :  حدود ساعت دو بعدازظهر به محل قرارمان روبروي دفتر نشرية «آسفالت»، نشرية بي ? خانمان ? ها در شهر هانوفر، رسيديم. مسئول پروژة گروه کاري ? مان در اداره برنامه ريخته بود که يکي از مسئولان آن ? جا به ? نام پتر گروه ده نفري ما را در شهر بگرداند و از بي ? خانمان ? هاي شهر برايمان صحبت کند.

ارسال شده حدود 1 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

برادر جمپولوي (دوقلو) من (ابراهيم هوشيار) / علاقه و دلبستگي?اش به بوشهر را حفظ کرده بود (دکتر رسول هاشمي) / براي پرويز هوشيار عزيز ( دکتر رضا معتمد) / اسمي مترادف با فرهيختگيِ يک انسان و خادمِ امور فرهنگي، ادبي و هنري (حسين طالبي) / صحنه گردان جلسات بوشهري?هاي مقيم مرکز (ابراهيم ميگلي?نژاد) / و خزاني ديگر در بوستان علم و هنر و انديشه بوشهر (خورشيد فقيه) / پرویز هم پرید (عبدالمجید زنگویی)/ ماجراي آن دوربين هشت ميلي متري (هاشم هاشم?زاده)، سال?هاي سخت و سخت?تر (فريده كاردانى)...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر نامه ، نظر (0)

شهراد ميدري

 

بعد از اين ? ها حق نداري باز در خوابم بيايي

حق نداري بارِ ديگر رويِ اعصابم بيايي

 

دست بردار از سرم، خسته نکن خود را که از نو

مثلِ تصويري سرِ خود گوشه ? يِ قابم بيايي

 

بي ? خودي زحمت نکش، لازم ? نکرده دلبرانه

سويِ تنهاييِ چيني ? وارِ سهرابم بيايي

 

کم بکش محصولِ خود را هي به رخ، اصلن که گفته؟

گونه سيب و چشم زيتون و لب عنابم بيايي

 

سهمِ شب ? هايم پس از اين هرچه تاريکي شود باز

صد شرف دارد به اين ? که جايِ مهتابم بيايي

 

ماه و کوکب هيچ، اصلن شعله ? يِ فانوس هم هيچ

خوش ندارم جايِ حتا کرمِ شب ? تابم بيايي

 

باز هم گفتي دلت کرده هوايم، چه غلط ? ها!

تو غلط کردي بخواهي در تب و تابم بيايي

 

مهر تو خط خورده از دل، پس برو ديگر نبينم

بعد از اين تا نسخه ? يِ خطيِ نايابم بيايي

 

پر بکش مرغابيِ وحشي به هر سويي دلت خواست

نه! نمي ? خواهم به جايِ قو به تالابم بيايي

 

هرچه بود از من گذشت و من گذشتم از خيالت

پس مبادا بعد از اين تا خلوتِ نابم بيايي

 

شاعر اين شعر را ديوانه کردي، دست بردار

گفته باشم حق نداري باز در خوابم بيايي

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

تحمل نه شنيدن

حسين زيرراهي - مدرس توسعه فردي

نقل است آلبرت اليس بنيان ? گذار رويكرد عقلاني هيجاني در روانشناسي در جواني براي اين ? كه تحمل نه شنيدن در شروع ارتباط با خانم ? ها را در خود بالا ببرد چالشي براي خود طرح كرد كه به پارك مركزي نيويورك برود و به صد خانم پيشنهاد بدهد. او اين كار را انجام داد و با اين ? كه هدفش ايجاد ارتباط نبود باز هم هيچ خانمي به او پاسخ مثبت نداد. ولي توانست با اين چالش تحمل نه شنيدن خود در ايجاد ارتباط با جنس ديگر را بالا ببرد.

تحمل نه شنيدن در کليت زندگي ما و جنبه ? هايي مانند كار، روابط، رضايت دروني و دستاوردهاي بيروني مهم است. اگر فقط يك ويژگي باشد كه بقاي ما روي كره زمين را تضمين كند همين تحمل نه شنيدن است. چون باعث مي ? شود هيچ ? وقت گرسنه يا تنگدست نمانيم. هيچ ويژگي ? اي مانند تحمل نه شنيدن ما را رشد نمي ? دهد. با شنيدن هر نه مقداري از کمرويي و ضعف شخصيتي ما کم شده و به سرسختي، روحيه، اميدواري و مصمم ? تر شدن ما اضافه مي ? شود.

نه شنيدن تجربه ? اي ناخوش است و كسي وجود ندارد كه از آن خوشحال شود. همين هم باعث مي ? شود ما كمتر خود را در موقعيتي قرار دهيم كه نه بشنويم. در نتيجه، فرار از نه شنيدن تحمل ? مان را كمتر مي ? کند و در اين چرخه مرتب نزول كنيم. ولي براي كسب دستاوردهاي ارزشمند در زندگي لازم است آن ? قدر نه بشنويم تا به بله برسيم. متاسفانه راه ديگري وجود ندارد.

امروزه مهمترين كاربرد تحمل نه شنيدن در كار فروش است. بازاريابان، ويزيتورها و فروشندگان اگر در صد پيشنهاد يك بله بشنوند فكر مي ? كنند موفق بوده ? اند. توجه داشته باشيد 99 نفر به شما نه بگويند چه حالي خواهيد داشت؟ ولي همين نه شنيدن ? ها فرد را رشد داده و بزرگ مي ? كند. متاسفانه در فرهنگ گذشته ما به اين خصلت پوست ? کلفتي مي ? گفتند که بار منفي داشت. شايد دليل آن اين بود كه اين نه را به خود مي ? گرفتند. در حالي ? كه شما در هر موردي كه نه مي ? شنويد جوابي است براي همان پيشنهاد نه هيچ چيز ديگر در وجود شما. حتي اگر پيشنهاد شما رابطه باشد فرد مقابل فقط به رابطه با شما پاسخ منفي داده است نه شخصيت شما. كسي كه توانايي نه شنيدنش پايين باشد در واقع به نوعي از نازکي رواني دچار است. ريشه آن هم به اين باور برمي ? گردد كه انتظار دارد دنيا در مقابل خواسته ? هاي او بله بگوييد. در حالي ? كه واقعيت دنيا چنين نيست. دنيا هيچ دين يا بدهي به ما ندارد و معمولا هم پاسخش منفي است. ولي اگر اين واقعيت را بپذيرد مي ? تواند آن ? قدر درخواست كند تا تا به پاسخ مثبت برسد. به قول استاد سخن سعدي: بلندي از آن يافت كو پست شد / در نيستي كوفت تا هست شد.

خوشبختانه بالا بردن تحمل نه شنيدن هيچ فرمول يا پيچيدگي خاصي براي يادگيري ندارد. فقط كافي است در زمينه ? اي كه براي ? تان سخت است آن ? قدر پيشنهاد دهيد و نه بشنويد تا تحمل ? تان بالا برود. توصيه من اين است مدتي براي شركتي كار ويزيتوري انجام دهيد. ابتدا با شنيدن هر نه حالتان بد مي ? شود. ولي كم كم ناگيرايي پيدا مي ? كنيد و فكرتان صرفا متمركز بر پيشنهاد بعدي مي ? شود. بعد از آن ديگر از شنيدن هيچ نه ? اي ناراحت نمي ? شويد.

(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و ششم، شماره 1070)

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

دکتر سعيد معدني :  همه ? ي ما به نوعي هر سال و هر ماه و هر روز فقيرتر و فقيرتر مي شويم و برخي از خرج ? کردها را کم مي ? کنيم وبه طبقه ? ي پايين ? تر سقوط مي ? کنيم. براي مثال هر سال مطب ? هاي دندانپزشکي خلوت ? تر و خلوت ? تر مي شوند، چرا که جامعه توان پرداخت هزينه ? هاي اينچنيني را ندارد. دوستي به خاطر هزينه بالا آن ? قدر رفتن به دندان پزشکي را عقب انداخت که ماه پيش...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در سیاسی ، نظر (0)

 دکتر يونس قيصي ? زاده:  سال ? ها پيش براي کوتاه کردن موهايم نزد يکي از پيرايشگران جوان مي ? رفتم که روحيه ?  شاد و دل خوشي داشت و با تعريف خاطرات شيرين، لحظات خوبي را در هنگام کار براي مشتريان، رقم مي ? زد. تا اين ? که يک بار با در بسته محل کارش روبرو شدم و تا چندين ماه هم بر سر کارش حاضر نشد. بعد از مدتي ديدم که برگشته و مشغول به کار است. يک روز در هنگام...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

بيشترکه نگاه مي ? کنم مي ? بينم که مردم اين ديار همچون نياي خويش پاي در رکاب راستي گذاشته ? اند تا به کژي نيارايند. نگاهم را اين بار از هر سو به سمت امواج ناآرام رها مي سازم، نيمه خوانان را مشعوف از دل دريايي ? شان مي بينم که چه زيبا وحزن ? انگيز مي ? خوانند و پاسخ مي ? شنوند «هياما هياما ...»  و اينجا کران تا بيکران    رنج است و اندوهي که بغض نشود ...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در ورزش ، نظر (0)

کتاب " کُنارتخته و ميراث تنگ جيز ساسانيان دشت خشت کازرون "    نوشته ي دکتر محمود دهقاني در گستره ? ي تاريخ معماري    و آثار باستاني به چاپ رسيد. در اين کتاب پيوند روزگار باستان تا زند و قاجار بررسي شده است. از ساختمان هاي آب انبار و کاروانسراهاي کُنارتخته و کمارج دوره صفوي و برجا مانده هاي دوره ساسانيان پرده بر مي دارد. نويسنده با قلمي شيوا و روان درباره استان فارس، شهر بيشاپور با طرح رومي- ايراني ساسانيان، جويبار و پله هاي سنگي تنگ جيز بُورِکي...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در تاریخ ، نظر (0)

  اول مهر به همان مدرسه رفتيم که نامش مهران بود. معلم کلاس دوم مرحوم آقاي گيتي ? زاده بود که مردي بلند قد و خوش تيپ بود. در همان سالها آقاي گيتي ? زاده با خانم محتشمي ازدواج کردند و يادم است که عروسي مفصلي گرفتند. در ميان دانش آموزان دولابي، حميدي ، فروزاني و خودم از بچه هاي زرنگ بوديم و رقابت داشتيم و خيلي درس خوان بوديم به طوري که آقاي گيتي ? زاده در کلاس دوم تعدادي از بچه ? ها را در اختيار ما گذاشته بود...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر نامه ، نظر (0)

 

بي ? خيالي نسبت به دردسرهاي مردم


قاسم محمدي: انسان تعجب مي ? کند از اين همه بي ? خيالي و بي ? توجهي برخي از نهادهاي دولتي در بوشهر، که چگونه مشکلات مردم در اجراي يک طرح عمراني برايشان اهميتي ندارد و طرح عمراني را نيمه کاره رها کرده و به مردم را با مشکلات تنها مي ? گذارند.

نمونه آن سنگ ? فرش گذر محله کوتي است که مدتهاست در حال انجام است و نه تنها به اتمام نمي ? رسد که نيمه کارها رها شده و به زودي همين کف ? سازي هم که انجام گرفته خراب مي ? شود و باز هزينه بايد کنند تا روز از نو و روزي از نو!

سنگ ? فرش کردن مجدد يک گذر کوتاه همانند گذر محله کوتي مگر چه کار شاقي است که اينطور در اجراي آن مانده ? اند؟! بقول قديمي ? ها مگر مي ? خواهند فيل هوا کنند که اينقدر اتمام آن برايشان سخت هست؟!

يعني در مأموريت ? هاي خود به شيراز هم نرفته ? اند که ببينند چگونه طرح ? هاي بزرگ عمراني به سرعت انجام مي ? شود و مردم از مزاياي آن استفاده مي ? کنند.

به عنوان يک شهروند براي صدمين بار درخواست داريم تا هرچه زودتر سنگ ? فرش کردن اين گذر کوتاه را تمام کنند و بيش از اين باعث زحمت ساکنين و سرافکندگي خود نشوند.

(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست و ششم، شماره 1069)

 

 

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

قطب ? نماي زندگي

دکتر يونس قيصي زاده

تا به حال به اين فکر کرده ? ايد که با زندگي خود چه مي ? خواهيد کنيد؟ در زندگي خود پاي چه چيزهايي مي ? ايستيد؟ چه قوانيني در زندگي شما اهميت دارد؟ چه چيزهايي به زندگي شما حس معناداري و هدفمندي مي ? دهد؟ همه اين ? ها به «ارزش» ? هايي برمي ? گردد که در زندگي انتخاب مي ? کنيم، ارزش ? ها همانند قطب ? نمايي در زندگي ما هستند که جهت زندگي را به ما نشان مي ? دهند، اهداف ما را مشخص مي ? کنند و رفتار ما را شکل مي ? دهند.

در مسابقه دو بين «ايوان فرناندز» دونده اسپانيايي و «آبل موتاي» دونده اهل کنيا اتفاق عجيبي افتاد. دونده کنيايي جلو بود و تا خط پايان ده متر فاصله داشت که با خيال اين ? که از خط پايان عبور کرده، ايستاد. «فرناندز» که نفر دوم و پشت سر او بوده متوجه اشتباه او شد، ابتدا به او اشاره کرد که خط پايان آن ? جاست! وقتي ديد که او متوجه زبان او نمي ? شود، حريف را هل داد و پشت سر او دويد. «موتاي» به عنوان نفر اول از خط عبور کرد و «فرناندز» دوم. همه اين ? ها طي چند ثانيه اتفاق افتاد.

بعد از مسابقه خبرنگاري از «فرناندز» پرسيد که " براي چه اين کار را کردي؟ "

پاسخ مي ? دهد: " روياي من اين است که روزي همه ما اين ? چنين زندگي اجتماعي ? اي داشته باشيم. "

خبرنگار قانع نشد: " ولي چرا اجازه دادي دونده کنيايي اول شود؟ "

ايوان گفت: " من که اجازه ندادم! او خودش داشت اول مي ? شد. "

خبرنگار اصرار کرد که: " اما تو مي ? توانستي اول شوي. "

ايوان نگاهي به او انداخت و گفت: " درست. اما حاصل آن پيروزي چه بود؟ آن مدال چه افتخاري براي من داشت؟ مادرم چه فکري در مورد من مي ? کرد؟ "

اين ارزش ? هاي زندگي ما هستند که بردن يا باختن را در زندگي ما معني مي ? دهند، موفقيتي که همراه با نيرنگ، کلاه ? برداري، حق ديگران خوردن و ظلم به ديگران باشد، در زندگي که منصفانه زيستن و احترام به ديگران، ارزش هست، عين باختن است.

نمي ? توانيم خودمان، ارزش ? هاي انساني را زيرپا بگذاريم و انتظار داشته باشيم، همسرمان، فرزندمان، دوست ? مان، همکارمان و... آن ? ها را در برابر ما رعايت کنند!

به ارزش ? هاي زندگي خود فکر کنيم و ببينيم در اين دنيا، چه چيزهايي براي ما ارزش دارند.

(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست و ششم، شماره 1069)

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

 با ورود اين دبيران باسواد به دبيرستان ها موج جديدي از سبک آموزشي جديد و مدرن، روح تازه ? اي درکالبد دبيرستان ? هاي بوشهر دميده شد. دبيران درآن زمان از هر نظر ممتاز و قابل احترام بودند و خود نيز سعي در حفظ جايگاه خود داشتند و جامعه نيز به خوبي پذيراي آن ? ها بود. به عنوان مثال مرحوم دکترفقيهي ? نژاد انساني با شخصيتي علمي، خوش ? مشرب، خوش سيما، فوق ? العاده تميز و بسيار شيک پوش بود...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

دکتر کيوان آقاياني:  در بوشهر ما کم نيستند کساني که در مستندسازي شهرت جهاني دارند و برندگان جوايز بين ? المللي هستند، افرادي چون «رامتين بالف» و «داريوش غريب ? زاده» در کنار ده ? ها چهره بزرگ و هنرمند همچون «رسول و رضا پولادي» مي توانند با ساختن مستندات و قطعه ? هاي موسيقي و ترجمه آن به چند زبان زنده دنيا، تاثير بسزاي در شناساندن بوشهر و مناطق توريست ? خيز آن در سطح کلان کشوري و بين ? المللي داشته باشند...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

مهارت نه گفتن

حسين زيرراهي - مدرس مهارت ? هاي زندگي

به يك بچه پنج ساله كه در حال بازي است بگوييد يك ليوان آب برايتان بياورد. خيلي راحت و بدون هيچ رودربايستي به شما نه مي ? گويد. اين حقيقت نشان مي ? دهد ما در خردسالي مهارت نه گفتن را دارا بوده ? ايم ولي به دلايل مختلف از دستش داده ? ايم ?         . حال در بزرگسالي بايد با تلاش فراواني آن ?         را بدست بياوريم. شخصا معقدم به غير از منابعي چون وقت، انرژي و پولي كه به خاطر عدم توانايي در نه گفتن از دست مي ? دهيم، از همه بدتر حرص و خودخوري ? اي است كه بعد از بله گفتن ? هاي بيجا تجربه مي ? كنيم. به ياد بياوريد زمان ? هايي كه کسي از شما درخواست پول، انجام كار يا قرض دادن وسيله ? اي داشته و شما با وجود عدم ميل باطني به او بله گفته ? ايد و بعد چه حالي داشته ? ايد.

به راستي چرا اين ? قدر نه گفتن براي ما سخت است؟ ما به دلايل گوناگوني نمي ? خواهيم به ديگران نه بگوييم. يك دليل اين است كه نمي ? خواهيم به ديگران توهين كرده باشيم. چون برآورده نكردن خواسته ? هاي ديگران را توهين ? آميز مي ? دانيم. ديگر اين ? كه دوست نداريم خودخواه جلوه كنيم. فكر مي ? كنيم در اولويت قرار دادن خواسته ? هاي خودمان نوعي خودخواهي است. دوست داريم به ديگران كمك كنيم و آن ? ها ما را دوست داشته باشند و باارزش جلوه كنيم. نمي ? خواهيم ديگران را ناراحت كنيم. گاهي هم صرفا گرفتار زورگويي ? هاي عاطفي مي ? شويم. افرادي هستند که ما را در تله احساسي قرار داده يا راه ? هاي نه گفتن را بر روي ما مي ? بندند. البته دليل كلي ناتواني در نه گفتن عزت ? نفس پايين است. وقتي عزت ? نفس ? مان بالا است مي ? دانيم هيچ اشكالي ندارد نه بگوييم. چون حق داريم خواسته خود را در اولويت بگذاريم.

گاهي هم شيوه نه گفتن ? مان كار را خراب مي ? كند. مثلا به دروغ متوسل مي ? شويم ? . يا وقت تلف مي ? كنيم و جواب طرف مقابل را تا مدتي نمي ? دهيم. يا بهانه ? هاي غيرواقعي مي ? آوريم. مثلا به جاي اين ? كه بگوييم من نمي ? خواهم اين كار را انجام بدهم قسم و قرآن مي ? خوريم كه نمي ? توانم يا ندارم. اين ? ها باعث مي ? شود وجهه ما پيش ديگران آسيب ببيند. ضمن اين ? كه كمكي هم به بالا رفتن مهارت نه گفتن ? مان نمي ? كند.

چطور نه بگوييم؟ نخست، نه گفتن بايد محترمانه باشد. اظهار تاسف مي ? كنيم كه نمي ? توانيم پاسخ مثبت بدهيم. دوم، نه گفتن بايد رك باشد. مثلا اين جمله " متاسفانه پاسخم منفي است " . با من ? من كردن و صغرا و كبرا چيدن هيچ كمكي به خود و طرف مقابل نمي ? كنيم. سوم وقت ? كشي نكنيد. هرچه زودتر پاسخ بدهيد تا او بتواند براي مشكلش راه ? حلي پيدا كند. چهارم اگر نه گفتن آني برايتان سخت است، يك وقت مشخص بگيريد و بگوييد بررسي مي ? كنم و تا فلان موقع جواب مي ? دهم. پنجم اگر با اصرار طرف مقابل مواجه شديد به دنبال پيدا كردن دليل و بهانه بيشتر نباشيد. همان جواب اول را تكرار كنيد. ششم اگر مي ? توانيد يك راه ? حل جايگزين به ايشان پيشنهاد دهيد. ممكن است برايش كمك ? كننده باشد. ضمن اين ? که نشان مي ? دهد شما به فكرش هستيد.

(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست و ششم، شماره 1069)

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

دکتر یداله عبدالهی: نسيم جنوب براي فرهنگ بوشهر شايد نقش فراتر از فردوسي براي زبان فارسي داشته است. رسم و رسومات سنتي بوشهر را زنده نگهداشته، فرزندان مستعد و  ? توانمند بوشهر را پشتيباني نموده،    سخنگوي بي ? زبانان، حامي بي ? بضاعتان، زمينه اهل قلم، آشيانه نخبگان، توسعه ? دهنده صنايع استان، زنده نگهداشتن بافت فرهنگي، توسعه دهند فرهنگ سپاس ? گزاري، انتشار مهر والدين و …    بوده است...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

مژده مواجي :  اين روزها فضا تغيير کرده است؛ در واقع از هفتة دوم اکتبر. سوار مترو شدم که به سر کار بروم. به صفحة مانيتور در مترو نگاه مي ? کردم که اخبار و اطلاع ? رساني ? ها پشت سر هم روي آن اعلام مي ? شد. اعلام برنامه ? هاي تئاتر شهر هانوفر، سيرک، تبليغات تجاري شهر، دماي هوا تا به اخبار جهان که رسيد، اخبار جنگ در خاورميانه در صدر خبرها بود. چند سطري خواندم...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در سیاسی ، نظر (0)

هلنا سعادتمند:  اکنون که هفته نامه وزين نسيم جنوب در دل ? هاي مردم استان جايي دارد و چون نگيني بر تارک استان بوشهر مي ? درخشد، باز هم ساز مخالف و تصميم به محو آن به گوش مي ? رسد! ولي مطابق معمول اين مردم آگاه و فهيم هستند که تصميم مي ? گيرند و سره را از ناسره تشخيص مي ? دهند. سالياني ? ست که هفته نامه نسيم جنوب صداي مردم استاني ? ست که کمتر نماينده دلسوزي داشتند تا بتوانند از حقوق ? شان دفاع کنند و به جرات...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

خورشید فقیه:  خبر کوتاه بود و دردناک: «پرویزهوشیارهم رفت»! هنرمندی سینماگر و عکاس و روانشناسی برجسته و فراتر از آن معلمی آگاه در علوم و دانشی که موظف به انتقال آن ها به فرزندان سرزمینش بود! برایم سخت و ناگوار است از دوستی فراتر از یک دوست و هم?اندیشه و همراهی صادق، سخن گفتن و نوشتن، همانقدر که با این شرایط نابهنجار جسمی خود بخواهم با پای برهنه قله اِوِرست را درنوردم!...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

? شادروان پرویز هوشیار قبل از انقلاب، به حرفه عکاسي و فيلمبرداري علاقه داشت و از بنیانگذاران سینمای آزاد در بوشهر بود. نتيجه فعالیت هنری وی در آن سال?ها، ساخت چند فيلم مستند 8 ميليمتري بود.  ? درد و رنج مردم، خصوصا همشهريانش او را عذاب مي ? داد و سعي مي?کرد آن را در قالب فيلم و عکس بيان کند.    از پايه?گذاران انجمن بوشهري?هاي مقيم مرکز بود و سعي زيادي در برپايي جلسات و رفع مشکلات همشهريان خود مي?نمود...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در اجتماعی ، نظر (4)

به همت پژوهشگر جنوبي منتشر شد؛

سرگذشت جزيره مرجاني ايران

«تاريخ جزيرة خارگ؛ فراز و فرود خاندان زعابي، آل ? مذکور و حيات ? داودي» نوشتة سيد حسن رضوي، نويسنده و پژوهشگر جنوبي؛ سرگذشت خاندان ? هاي کهن ? ? زاد ساکن اين جزيرة مرجاني در خليج ? فارس است که به همت انتشارات «هليله» منتشر شده است.

به گزارش خبرگزاري کتاب ايران (ايبنا) در بوشهر، اين کتاب در 736 صفحه مصور با شمارگان 500 نسخه راهي بازار کتاب شده که روايت مفصلي از فراز و فرود خاندان زعابي، آل ? مذکور و حيات ? داودي؛ نخستين خاندان ? هاي ساکن در اين جزيره مرجاني بعد از اخراج پرتقالي ? ها به دست شاه ? عباس صفوي از خليج فارس است.

ناشر کتاب «تاريخ جزيرة خارگ» در پشت جلد اين اثر آورده است: «اين کتاب داستان جزيره ? ? اي است باستاني در شمالي ? ? ترين آب ? هاي خليج فارس که مردم او را «خارگ» خوانند. جزيره ? ? اي آرميده در مسير شاه ? راهي باستاني ميان بنادر بصره بوشهر، مسقط و هندوستان که گذر دريانوردان به ناگزير از اين جزيره بوده است.

چهارصد سال پيش در زمان شاه عباس صفوي وقتي که پرتغالي ? ? هاي شکست ? ? خورده از خليج ? فارس تارانده شدند، قبايل چندي از سواحل عمان و نواحي داخلي ايران به ? ? سمت نوار ساحلي ايران مهاجرت کردند و در پهنه وسيعي از ساحل اسکان يافتند. خاندان زعابي، آل ? مذکور و حيات داودي از جمله اينان بودند که به ترتيب در بندر ريگ بندر بوشهر و بندر گناوه ساکن شدند؛ اين سه خاندان به سرعت قدرت يافته و حدود سيصد سال بر جزيره خارگ و نواحي ساحلي حکم راندند.

اين کتاب حکايت زندگاني و حکمراني اين سه خاندان است که آغاز نوشتنش شايد يک کنجکاوي کودکانه بود از راز مرگ کدخدا عبدالرسول احمدي در هشتاد سال قبل؛ اما رفت تا پنج هزار سال قبل ? ? تر و آن همه تاريخ عجيب و پرماجرا حالا کد ? خدايان اين سه خاندان به هيجده تن رسيده ? ? اند هر کدام با فصلي جدا و روايت ايامي چند که بر آن ? ها و بر جزيره گذشته است.»

در بخشي از «تاريخ جزيرة خارگ» به قلم سيدحسن رضوي مي ? خوانيم: «تاريخ ? نگاران بر اين باورند که پنج هزار سال پيش، جزيره خارگ يکي از پايگاه ? هاي دوردست امپراتوري ايلام بوده است. گيرشمن، باستان ? شناس فرانسوي مي ? نويسد: «جزيره مي ? بايست از سه هزار سال پيش از ميلاد مسيح جزو قلمرو کشور عيلام بوده باشد؛ زيرا با کشتي بادي فقط سه يا چهار ساعت با بوشهر، بندر مهمي که در کرانة ايران است، فاصله دارد و قلمروي عيلام که شوش پايتخت آن بود تا به اين قسمت خليج فارس مي ? رسيد؛ زيرا نيم ? قرن پيش هيئت باستان ? شناسان فرانسوي در بوشهر خشت ? هايي يافتند که بر آن ? ها نوشته ? هايي دربارة پادشاهي عيلام منقوش بود.»

به گزارش ايبنا، پژوهشگر و نويسنده جنوبي متولد سال 1351 است. وي که پيش از اين آثاري چون «چند مي ? گيري تا جزيرة ناخدا» و... را راهي بازار کرده بود.

 

 

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

سخني با فرماندار شهرستان بوشهر

به مشکلات و مسائل اجتماعي مردم بوشهر برسيد

غلامرضا کبابي  ? زاده

برگزاري يادواره شهدا و زنده نگهداشتن ياد وخاطره شهدا بسيار خوب و ارزنده است و اجر آن کمتر از شهادت نيست. اخيرا مطلبي خواندم در مورد برگزاري يادواره شهداي شهرستان بوشهر که متولي اصلي اين يادواره فرمانداري بوشهر بوده و براي برگزاري اين يادواره بيش از 60 جلسه تشکيل داده است.

آقاي فرماندار آيا وظيفه جنابعالي برگزاري يادواره شهداست؟ پس وظيفه بنياد شهيد چيست؟

شما وظيفه حاکميتي و نظارتي داريد و مي بايست به مشکلات و مسائل اجتماعي مردم شهر بوشهر برسيد. شما اگر از پنجره اتاق ? تان به سمت دريا نگاه کنيد محل استقرار قايق ? هاي صيادان جبري که به گل نشسته ? اند را مي ? بينيد که اين کانال نياز مبرم به لايروبي دارد ولي متاسفانه شما آن ? ها را نديديد!

وضعيت گراني و نابساماني در بازار، مردم را آزار داده به حدي که صداي امام جمعه بوشهر را درآورد و در نماز جمعه به متوليان امر تذکر شديد دادند، پس شما آقاي فرماندار کجاييد؟

آقاي فرماندار شما بر اساس وظايفي که بعهده داريد، براي ساماندهي سواحل چه کاري کرديد؟ براي بافت فرسوده چه اقدامي کرديد؟ براي اشتغال جوانان چه تدبيري انديشيديد؟ چگونه بر پروژه ? هاي عمراني نظارت مي ? کنيد؟ چه تسهيلاتي براي مسکن ? دار کردن جوانان فراهم کرديد؟

اين ? ها بخشي از وظايف جنابعالي است که مي ? بايست براي هر کدام از آن ? ها وقت گذاشت و سامان بخشيد، نه اين ? که بيش از   120 ساعت وقت اداري خود را صرف کاري کنيد که جزو وظايف شما نيست! چرا به وظيفه ذاتي خود عمل نمي کنيد؟

اگر بدانيد کساني هستند که بهتر از شما مي ? توانند کار کنند و شما جاي آنان را اشغال کرديد بايد فردا در محضر شهدا پاسخگو باشيد.

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

خاطره ? اي از بازاريِ خوش ? نام بوشهر

سيامک برازجاني : در ايامي که در اتاق اصناف مرکز استان بوشهر در سمت مدير روابط عمومي مشغول به خدمت بودم چندين جلسه خدمت حاج مهدي جلودار رسيدم و با او از تاريخ بازار بوشهر گفتم و ايشان برايم نکته ? هايي ناب گفت.

ايشان از پينه ? دوزي در بازار بوشهر شروع کرده ? بود. يک ? بار به من گفت من تمام ثروت و اعتبارم رو مي ? دوني از کجا آوردم؟ گفتم حتما از کار و تلاش! گفت بله من همه اين ? ها را از اين دستگاهي که الان در ورودي مغازه ? ام گذاشته ? ام به دست آورده ? ام. در جلو   مغازه بسيار بزرگ جلودار يک دستگاه کفش دوزي مربوط به هشتاد نود سال قبل بود. زماني که مهدي جلودار وارد بوشهر شده بود با اين دستگاه کفاشي مي ? کرده. ايشان با افتخار به من مي ? گفت هر روز وقتي وارد مغازه مي ? شوم به آن نگاه مي ? کنم تا بدانم از کجا به اينجا رسيده ? ام.

براي پيشرفت در کار خيلي زحمت کشيد و عرق ريخت تا موفق شود. کسي بود که در دهه بيست و سي خورشيدي پوتين سربازي را به کفش تبديل مي ?? کرد و دستمزد خوبي مي ? گرفت.

يک بار گفتم شما هميشه با روي باز از مردم استقبال مي ? کني. گفت الگوي من شعري از عرفي است. حيرت کردم. پيرمرد خنديد و گفت فکر مي ? کني فقط خودت شعر بلدي؟ گفتم چه شعري الگوي رفتاري شماست؟ اين بيت را خواند:

چنان با نيک و بد عرفي، به سر بر کز پس مردن/ مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند.

حاج مهدي عزيز هم رفت. مردي بزرگوار بود که خود را و نان خود را و پيشرفت خود را مديون لطف و اعتماد مردم بوشهر و تلاش خود مي ? دانست. / ليدنيوز

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

به فکر زيباسازي ساحل بوشهر باشيد

بهناز بيات     

آيا متوجه بيغوله ? اي بنام رستوران ساحلي   يا دکه ? هاي اغذيه ? فروشي   در ساحل درياي زيباي بوشهر شده ? ايد؟

مسئولين زيباسازي شهر آيا تا به حال به اين فکر افتاده ? ايد که از فضاي زيبا و مثال زدني ساحل شهر بوشهر نماي تماشايي و زيبايي در اذهان عمومي بخصوص مسافراني که هر روز وارد مرکز استان مي شوند، باشيد. با اين نوشته نمي خواهم نان اين دکه هايي که منبع درآمد خانواده ها مي باشد را سنگ کنم، مي ? خواهم توجه مسئولين را به اين خرابه هايي که عاري از بهداشت فردي و عمومي مي ? باشد جلب کنم. چرا به فکر سامان دهي و زيباسازي ساحلي ? که مي ? تواند منبع درآمد و جلب توريست   شود، نيستيد؟ شب ? ها که از کنار ساحل عبور مي ? کنيم چراغاني بودن اين منطقه جلب توجه مي ? کند ولي صبح که از اين منطقه عبور مي ? کنيم با بيغوله ? اي بنام رستوران يا دکه اغذيه فروشي   مواجه مي ? شويم، حيف از اين همه پتانسيل جهت کسب درآمد و جلب توريست که اگر همان منطقه را زيباسازي کنيد، مشتريان مي توانند با خيال آسوده ? تري هم از فضا هم از غذا لذت ببرند.

آيا وقت آن نرسيده که مانند استان ? هاي ديگر حداقل هر سال شاهد پيشرفت   و تغيير فضاهايي از سطح شهر باشيم. اگر مسئولين استان ? هاي ديگر   اين ساحل را داشتند چه برنامه ? هايي براي زيباسازي و کسب درآمد مي ? کردند؟ همان طور که در شهرها و استان ? هاي ديگر هر از چند ماهي که وارد مي ? شويم با پل ? ها و زيرسازي ? هايي براي مترو و غيره روبرو مي ? شويم.  

راستي مگر بجز سرمايه ها و منابع ملي که در اين استان مي باشد، ماليات   و عوارض از مردم نمي ? گيريد؟ پس چرا نبايد شاهد تغيير و تحول در بهبودي کوچه و خيابان و ساحل شهر باشيم؟   تا به کي بايد شاهد چشم پوشي بر مشکلات باشيم و کاستي ها را نبينيم ؟ اگر مسئولين خود را خدمتگزار   واقعي مردم مي دانند بايد وظيفه خود را که همانا رفع مشکلات و نواقص شهر و شهروندان مي باشد را به خوبي انجام دهند تا بعد از دوران مسئوليت   با خاطري آسوده ايام را بگذرانند چرا که روزها و سال ? ها مانند باد مي ? گذرند و افسوس فرصت ? هاي   از دست رفته هيچ فايده ? اي نه به حال شما دارد نه به حال مردم.

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

قصه کوتاه

عزّتو

شاهرخ تنگسيري

غنو جُلَتي با زغال رو ديوار خونه ي خداکرم   يه قلب گُتي مي کشيد و با دستخطي   که چپي از   خط   احمدسياه   نبيد يه بُردش مي نوشت عزت يه بُرد ديگه ش مي نوشت غني.   هرروز صبح گه خداکرم قبل از اين که زن هاي همسايه قدم تو کيچه بذارن و قصد دروازه کنن مي اومد و با افتوه و جارو پَنگي   نقاشي   غنو رو   ديوار   مي ? شست و با خوش مي ? گفت: لعنت بر شيطون حرومزاده آخرش خين ايي تيله سگ تو گردن مو مي افته، بخدا اگه دسم بيافتي کل کلت مي ? کنم .

قصه خداکرم و زنش عزتو ديم درازن، عزتو سي ساله دختر آخري و بقولا ته تغاري ابرام قصاب اُبوداني بيد که تو لين هفت احمدآباد زندگي مي ? کرد، حاصل دو تا ازدواجش يه درزن دختر و يه پسرمعلول بيد که سالم صداش ميزدن.   يازده تا از دختراش فرستاده بيد خونه بخت، دستِ   ايي آخري هم نهاد تو دست   خداکرم   که همسن و سال خودِ ابرام قصاب بيد. عزتو   با دلالي ميشتي زهرا و ننهِ جاسم عربو   با   شپ و کل سوارِ سماچ حاج مالک از اُبودان اوردنش خوردي سيفو.   خداکرم   از چهار تا زن قبليش که دوتاش مرده بيدن و دوتاشون طلاق داده بيد بچه نساخته بيد و بقول ميشتي زهرا : «خداکرم   اجاقش کور بيد». عزتو قشنگ بيد ولي قلدر و با لهجه اُبوداني با همسايه ها حرف ميزد و هميشه موقع عرض اندام تکيه کلامش مي ? گفت «مو دختر ابرام قصابم»، يعني که حساب دستون بياد با کي طرفين.   غنو مث آدم شوپر زده صورتش قلپيده بيد، قدش کوتاه و تا بگي زورش زياد بيد. پشت سرش ايقد پهن بيد که از بچگي سيش مي ? گفتن غنو جُلّتي.

هميچي از روزي شروع شد که خداکرم دم دروازه سفارش غنو کرده بيد بياد خونه شون بدنه و کف آب انبار و حوض بشوره تا زمستون اوو بارون ذخيره کنه، عزتو يه مجمعي صبحونه مفصل مياره جلو غنو و يه قيلون برازجوني چاق مي ? کنه و چندتا فرق قيلون   مي ? کشه و ديدش هُف ميکنه تو   صورت غنو که چيش تو چيشش نشسته، ني قيلون ميده دس غنو و ميگه بکش که چاقن،   او هم مث خر کيف مي ? کنه که بالاخره يه نفر حساب آدم اوردش،   حالا   غنو کجا مي بيني، ديگه شاهين تو آسمونم حريف پر و بالش نبيد و يکجا صد دل   عاشق و دلباخته ? ي عزتِ خداکرم ِاز هميچي بي خبر ميشه. عزتو جذابيت خاصي داشت، حرف زدنش تو دل مي نشست و خيليا که دستشون ازش کوتاه بيد ديرا دير هلاکش بيدن.   يه سر شو تا صبح خداکرم   پشت در سرا کمين نشست که مچ غنو بگيره و حسابش بيله کف دسش ولي خبري از   غنو نشد، دم دماي صبح پيرمرد پلک چيشش دوام نيورد و همونجا پشت در   سرا رو   سکوني تنير کنار حبانه ي شکسته خسته و رسه خووش برده بيد. مطابق هر روز رفت در باز کرد، تا چيشش ري ديوار افتاد ديد تا قلب و دستخط غنو رو ديوارن. وا حسينم خداکرم کجا مي ? بيني،   کاردش مي ? زدي تُپِ خيني ازش چکه نمي ? کرد، با صداي بلند که همه کيچه و محل بفهمن   داد مي ? زد: «اگه سر لش بگيرمت   مث مُشک تشت مي ? زنم که از استخونات   زغال بليط   عمل بياد». ولي خوشم مي ? فهميد رو در رو حريف   مچ سفت غنو نمي ? شه.

شوي که خداکرم کمين آخر نهاد و عزمش سي خلاص کردن غنو جزم کرد پس در سرا قايم شد وسه تا سر قيلون پشت هم ديد کرد. به محض شنيدن صداي   خش خش زغال رو ديوار دستش دور تنگ قيلون حلقه کرد و در سرا هُمبار باز کرد و از پشت سر   شلال سر غنو   کرد که غرق عشق بازي با اسم عزتو بيد. به گمون خوش ديگه از شر   غنو   خلاص شد.   غنو مشکال خين و مث مرغ سر بريده تو خين خوش مي پلکيد و بوا بوا مي ? کرد. خداکرم بازداشت کردن. عزتو رفت زندان شهرباني ملاقات خداکرم و سي محض دلداريش با همو لهجه اُبوداني روش کرد طرف خداکرم و گفت : «دوتا قطره اشک نذر خواجه خضر کردم غنو چيش واز کنه و از بيمارستان مرخص بشه رو پاي خودش ويسه». خداکرم (با تشر) گفت: «اگه ده مرتبه ديگه رو پاش ويسه   ده تا تُنگ قيلون ديگه خرجش مي ? کنم   توهم ايقد از چيشات ولخرجي نکن زن، اشک حرمت داره سي هرچيز و هرکسي نبايد سرازيرش کني».

غنو سه ماه تموم مث ميت   رو تخت بيمارستان بي ? هوش و حواص افتاده بيد.   تا روزي که با بُنگِ   اذون سحر مسجد فيل چيش واز کرد، غنو هيچ کس و هيچ چيزي يادش نمي ? اومد،   حتي راه خونه خوشونم نمي ? فهميد کجان ولي پاش که از بيمارستان نهاد بيرون يه راست رفت سمت خونه خدا کرم،   تو روز روشن و جلو چيش تموم آدماي کيچه با زغال يه قلب گتي کشيد و وسطش يه تيري رد کرد، زيرش نوشت يا مرگ يا عزتو. غنو با ايي حرکتش سي همه ثابت کرد ديوونه ? وار دلبسته عزتوون با ايکه مي ? فهميد شوهرداره.

برخلاف تمام قوانين نوشته شده بشر عنصر عشق بي مرزترين و سقفش لايتناهي ترين عنصر پيدا و پنهان بشرن. کيمياي عشق غالب بر تمام عناصر طبيعتن. در واقع مغز انسانها با پيش فرض عشق قادر به فرمان دادن به   ديگر اندامهاشه. اگر هيچ معجزه ? اي در دنيا پايه عقلي و علمي نداشته باشه محاله کسي منکر   معجزه عشق بشه چون که همه موجودات زنده عالم شانس يکبار تجربه ? ش دارن. شايد تنها رشته پيوند غنو به دنيا در عالم سکرات عشق و دلباختگي عميق و يک طرفه به عزّتو بيد.  

جنازه غنو سه روز بعد با يه مرگ مشکوک قبل از غروب افتو روبرو تل عاشقون از دل   دريا اومد بالا . رسوايي عشق نافرجام غنو به اينجا ختم شد که خداکرم از دست نيش و کنايه مردم شهر و محل   مجبور به طلاق عزتو   شد. يه روز صبح گه ساک و چمدون عزتو تو دستش گرفت و رفت سمت گاراژ   اتوميهن، عزتو با چيش اشکبار و يه عالمه حرف و حديث ناحقِ ساخته و پرداخته مردم رو صندلي اتوبوس نشست و بال چادرش رو تموم صورتش کشيد و سي هميشه از بوشهر و خداکرم خداحافظي کرد. هميطور که اتوبوس داشت از خيابوناي شهر خارج مي شد عزتو از   پشت شيشه اتوبوس با چشم خوش ميديد که رو تموم ديواراي شهر نقاشي يه قلب تير خورده و اختصار دوتا اسمه که بي صاحب بجا مونده.

(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و ششم، شماره 1068)

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

- با توجه به معرفي ايران به عنوان يک کشور پرمشکل و افسرده در خارج ايران، اين کنسرت ? ها مي ? تواند صورت ديگري از معرفي ايران در سطح بين ? الملل باشد. قطعا در معرفي بوشهر و تنوع رنگ و قوم و روحيه مردم بوشهر نيز نقش به سزايي دارد و چهره اين ديار را در ذهن مخاطبان خود، خوش ? تر و دلپذيرتر مي ? کند...  اين موسيقي از بطن فرهنگ مردم اين ديار مي ? آيد که شنيدنش مخاطب غير بومي را برمي ? دارد و مي اندازد وسط بوشهر...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)

ترس از موفقيّت

 

حسين زيرراهي - مدرس توسعه فردي

مي ? گويند شاگردي مكتبي بود كه معلم هرچه تلاش مي ? كرد الف را به او ياد دهد ياد نمي ? گرفت و در همين درس اول مانده بود. روزها مي ? گذشت و معلم به روش ? هاي مختلف سعي مي ? كرد ولي وقتي از او مي ? خواستند الف را بخواند يا بنويسد مي ? گفت بلد نيستم. بالاخره معلم به اين صرافت افتاد كه اين عدم يادگيري عمدي است و علت را از او جويا شد. شاگرد جواب داد اگر الف را ياد بگيرم بعد بايد بقيه حروف الفبا و همين ? طور درس ? هاي ديگر را ياد بگيرم. در نتيجه مرتب كارهايم بيشتر مي ? شود. داستان موفقيت هم تقريبا هم چنين مسيري دارد. هرچه جلوتر مي ? روي كارهاي بزرگتري بايد انجام داد.

ديدن نتايج و دستاوردهاي آدم ? هاي موفق از دور زيباست و همگان خواستار آن هستند. كيست كه دوست نداشته باشد آقاي دكتر يا خانم مديركل خطاب شود؛ كتاب ? هايش ده ? ها بار تجديد چاپ شود؛ سوار بر ماشين آخرين مدل به مسافرت ? هاي آن ? چناني برود؟ ولي اين دستاوردها نتيجه كارهايي است كه براي آدم ? هاي عادي ترسناك است.

يكي از ترس ? هاي موفقيت حجم تلاشي است كه فرد بايد انجام دهد. در واقع آدم موفق هم به اندازه يك فرد عادي كار مي ? كند. ولي قبل از اين مرحله تلاش ? هاي زيادي به خرج داده است كه معمولا خيلي به چشم نمي ? آيد. مثلا كسي كه دوست دارد پزشك شود وقتي متوجه مي ? شود چقدر كتاب قبل و بعد از كنكور بايد بخواند ترس بر او مستولي مي ? شود.

شايد بزرگترين ترس در مسير موفقيت خروج از دايره امن باشد. گام گذاشتن در مسير موفقيت متضمن خارج شدن از وضعيت امن فعلي و گام گذاشتن در مسيرهاي ناشناخته و مبهم است كه ممكن است در كوتاه ? مدت نتيجه ? اي هم نداشته باشد. همين باعث مي ? شود خيلي ? ها شهامت حركت در اين مسير را نداشته باشند. خيلي ? ها مي ? ترسند اگر موفق شوند انتظارات از آن ? ها بيشتر شود. مثلا ديگران از آن ? ها درخواست كمك كنند يا حتي دزد اموال ? شان را ببرد. البته اين ? ها احتمالاتي درست است. ولي سوال اين است اگر مال داشته باشيم و بخشي از آن را به ديگران كمك كنيم يا دزد ببرد بهتر است يا اصلا مالي نداشته باشيم؟

ترس ? هاي موفقيت برخي واقعي و برخي هم بخاطر خطاي مغز است. مثلا در مورد تلاش معمولا اين ? طور است كه افراد موفق در دوره ? اي از زندگي تلاش زيادي مي ? كنند ولي بعد ديگر نياز به آن حجم از تلاش نيست. با اين تفاوت كه كسي كه به موفقيت رسيده است هر زمان كه دوست داشت مي ? تواند ديگر كار نكند ولي كارگر ساده تا وقتي زنده است مجبور است هر روز هشت ساعت كار كند. در مورد حجم دغدغه ? هاي فكري هم صرفا تفاوت بين نوع دغدغه ? ها است. مثلا يك كارخانه ? دار به اين فكر مي ? كند كه چطور كارخانه بعدي را راه ? اندازي کند، آدم فقير به اين فكر مي ? كند كه فردا چطور شكمش را سير كند. فقط تفاوت در بزرگي و كوچكي دغدغه ? ها، تصميمات و كارها است.

نكته مهم در مسير موفقيت اين است كه هرچه ما بزرگتر و موفقتر مي ? شويم مغزمان هم به همان اندازه رشد مي ? كند. ولي وقتي با مغز اكنون ? مان به زندگي يك فرد موفق نگاه مي ? كنيم انجام آن همه کار برايمان ترسناك مي ? شود.

(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و ششم، شماره 1068)

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

طلاق عاطفي

دکتر عباس حاتمي

عاطفه به معني حس دوست داشتن ديگران، احساس مهرباني، درک محبت ديگران، توجه محبت ? آميز به ديگران ?? . طلاق عاطفي يا طلاق رواني حالتي است که 2 نفر مثل زن و شوهر يا کارکنان دريک مکان مشخص با اين ? که زيريک سقف هسنند؛ ولي عواطف خود را از هم دريغ کرده و دو انسان بي ? احساس نسبت به هم شده و هرکدام بدون مشارکت ديگري به امور زندگي يا کاري خودمشغول مي شوند، زن و شوهر از با هم بودن وکارکنان از با هم کار کردن لذت نمي برند و هم قفسي جايگزين هم نفسي در زندگي مشترک مي شود. اگرچه آمار دقيقي از ميزان طلاق عاطفي درکشور در دست نيست ولي به گفته آقاي دکتراقليما استادآسيب ? شناسي اجتماعي حدود60 درصد زوجين ايراني دچار طلاق عاطفي شده ? اندکه در قشرتحصيل ? کرده بيشتراست.

علل طلاق عاطفي: 1-کمرنگ شدن عشق و علاقه به مرور زمان. 2- بي ? اعتمادي و بدگماني نسبت به هم. 3-چند پيشگي يا دوري فيزيکي زن ومرد از يکديگر. 4-پرخاشگري و توسل به خشونت براي پيشبرد اهداف. 5-غفلت زن ومرد از يکديگر به دليل توجه بيش از حد به فرزند يا خانواده يادوستان. 6-ازدواج تحميلي و زندگي از روي ناچاري. 7-اختلاف در هوش و استعداد طرفين. 8-مشکلات فرهنگي ناشي از عدم ترويج عشق و محبت.9-ناتواني در مهارت ? هاي زندگي.10- پايين بودن سواد جنسي.

طلاق عاطفي بيشتر در خانواده ? هايي است که به دليل مسائل سنتي و عرفي؛ نگرشهاي منفي جامعه نسبت به زنان مطلقه؛ نگراني از تنهايي؛ ترس ازدست دادن فرزندان يا ناتواني در تامين نيازهاي زندگي تصميم مي ? گيرند به اجبار زير يک سقف زندگي کنند.

اثرات طلاق عاطفي برخانواده ها:

در اين خانواده ? ها تشنج رواني حکمفرماست؛ سکوت و بي تفاوتي فضاي خانه را پر مي ? کند و هم اتاقي جاي همسري را مي گيرد؛ زندگي فاقد شور و لذت است. پدر و مادر نسبت به فرزندان بي محبت مي شوند و فرزندان عقده اي و مستعد به آسيب ? هاي اجتماعي نظير افت تحصيلي يا اعتياد ببار مي آيند.

علائم ظهور طلاق عاطفي: 1-کمبود ارتباط کلامي و غيرکلامي بين زوجين، 2-مشغوليت بيروني يا مجازي، 3-عدم حل تعارضات هر چند کوچک، 4 -بهانه جويي، 5-بي ? اعتنايي، 6-لجبازي، 7-دروغگويي، 8-عدم مشارکت در تصميم گيري ? ها.

️ تدابير براي پيشگيري و درمان طلاق عاطفي:

1-ابراز عشق و علائق هميشگي به همسر و پرهيز از خشونت يا تحقير و طعنه زدن به يکديگر. 2-شناسايي مستمر روحيات و توقعات همسر و رسيدن به توافق در مورد مسائل اخلاقي. 3-گير ندادن به يکديگر و انجام سفرهاي خانوادگي. 4-آموزش و بکارگيري فنون حل تعارض؛ تصور نکنيد زندگي ايده آل يعني اختلاف نداشتن، بلکه زندگي ايده آل يعني هنرحل اختلاف، شاد بودن از داشتن اختلاف سليقه با يکديگر. 6-عادت کردن به عذرخواهي از همسر بخصوص در جمع دوستان و اقوام. 7-چشم پوشي از رنجش ? هاي گذشته، صدا زدن همسر با بهترين الفاظ. 8-حل گسست فرهنگي مابين مادر شوهرها، خواهرها و نسل جديد عروسان، فراهم آوردن مفاهمه بين نسلي از طريق آموزش مهارتهاي زندگي.10-يادگيري سواد جنسي. جهل جنسي عامل مهم طلاق عاطفي است. 11-تسهيل طلاق فيزيکي مانع از بوجودآمدن طلاق عاطفي مزمن مي شود.

(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و ششم، شماره 1068)

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

  رضا سياهوشي:  مي ? پرسيم چرا و واقعا چرا بودجه تيم هاي پايتخت و بخصوص استقلال و پرسپوليس بيش از هزار ميليارد مي باشد اما تيم هاي استاني و ريشه داري مثل شاهين بوشهر، برق شيراز، ابومسلم مشهد، سپيدرود رشت و ... هيچ حمايتي نمي شوند؟!  استان کرمان داراي معدن مس مي باشد و چندين تيم را تحت پوشش قرار داده (مس کرمان، مس رفسنجان، مس شهر بابک) ولي در استان بوشهر که سرشار از منابع و معادن فراوان و بخصوص گاز و نفت مي باشد ، تيم با قدمتي مثل شاهين اين وضعيت دارد!

ارسال شده حدود 1 سال پيش در ورزش ، نظر (0)

 سه مؤلفه مهم تعريف گردشگري عبارتند از : هدف از سفر(تفريح، زيارت، ديدار فاميل و ...)، مدت سفر(کمتر ازيک سال متوالي ) و مکان سفر(مکاني خارج از محيط معمول).  بنا بر اين گردشگري عبارت اند از مجموعه فعاليت ? هاي افرادي که به مکان ? هايي خارج از محل زندگي و کار خود به قصد تفريح، استراحت، زيارت و انجام امور ديگر مسافرت مي کنند وکمتر از يک سال متوالي در آن مکان باشند. در تعريف گردشگري بايد دقت شودکه هردو بعد    تقاضا ( گردشگر) و عرضه ( مقصد و ساکنان) موردتعريف قرار گيرند...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

امير طالبي :  در گذر زمان، با رشد جسمي و سني و تجربيات اندوخته اجتماعي و ورزشي، قدم هاي مؤثري در امر ورزش شهرستان بوشهر برداشت و با مشارکت و همکاري دوستان و بزرگاني همچون علي اکبر کبگاني در قالب مربي و با لقب «ژنرال» که به قولي «مراد دلو» بود در امور ورزشگاه ? ها و باشگاه ? ها منجمله ايرانجوان که تا هم اکنون هم تعصب و عشق زيادي نسبت به آن دارد، اقدامات شاياني کرد 

ارسال شده حدود 1 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

کتاب «گام ? هايي براي بهتر شدن» نوشتة يونس قيصي ? زاده، روزنامه ? نگار و نويسندة جنوبي در حوزه روانشناسي و خودآگاهي به همت انتشارات «شروع» منتشر شد.  به گزارش خبرگزاري کتاب ايران (ايبنا) در بوشهر، در اين کتاب نويسنده در فصل يک به موضوع خودآگاهي و نقش آن در زندگي مي ? پردازد. در فصل دوم به موضوع «خودمشاهده ? گري» پرداخته شده است. فصل سوم به «تيپ ? هاي شخصيتي» و همچنين «تيپ ? هاي کهن الگو» اختصاص يافته است...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

کنسرتي که بوي دريا مي ? داد

بهار بيگدلي - استراليا

 

کنسرت گروه ليان براي من شايد با خيلي ? ها فرق داشت و فقط يک کنسرت پرشور و حال نبود. کنسرت اين شب صرفا يادآور اين نبود که از موسيقي وطني فقط تو غربت ميشه آزادانه لذت برد. کنسرت ليان براي من فقط نيشتر به غم دوري از خانه و يادآور تلخي مهاجرت نمود. کنسرت گروه ليان فقط احساس غرور از داشتن موسيقي فولك و اصيل مردم جنوب نبود، کنسرت و گروه ليان فقط افتخار به وجود دختران جسور و با استعدادي مثل ليانا نبود. يادآور راستي و درستي مردم جنوب بودن و براي من يادآور خوبي ? ها و شيريني ? هاي گذشته.

کنسرت گروه ليان با موسيقي محلي نواي دلچسب ني انبان و حال و هواي جنوب براي من يادآور کودکي و نوجواني بود. يادآور همان خاطراتي که گرد گذر زمان و پستي بلندي ? هاي زندگي رويشان نشسته است. کنسرت ليان براي من يادآور بابا بود بابايي که خيلي وقت نيست، رفته، اما با رفتنش خيلي چيزها رفته، ليان يادآور عطر فلفل و ادويه غذاهاي عمه ماه نسا بود. ليان يادآور طنين صداي مهربون آقاي دهباشي بود. ليان روزاي خوشي که با عديله گذراندم بود و يادآور زير زيرکي خنديدن و ريسه رفتن بود، کنسرت ليان براي من فشرده شدن قلبم از ديدن شکستن آقاي کنين مرد نازنين روزگار از رفتن بابا بود، صداي غرغر مامان از آن ? همه صداي اخبار تو خونه آقاي کنين بود و عطر مرباي بالنگي که از درخت باغچه ? شون چيده شده بود.

اون شب توي سالن بوي جنوب مي ? آمد بوي همان گوش ماهيايي که جمع مي ? کرديم، بوي دريا.

انگار دوباره با بچه ? ها توي قايق نشسته بوديم و باد داشت موهامو مي ? برد. خيس شده بوديم ?   و صداي قهقه ? مون ميومد. همه اون شب همه توي سالن بلند مي ? خنديدن و منو ياد خونه مي ? انداختن، خونه ? اي که دوره و گرماشو هميشه کم دارم.

اون شب وسط اون همه هياهوي سالن رفتم به گذشته و خاطراتي که ديگه خيلي دور به نظر ميان، دلم از نداشتن ? ها و نبودن ? ها گرفت و اشکم سرازير شد، اما با تمام وجود لذت بردم. ممنون از گروه ليان که با وجود کاستي ? هايي که هماهنگ کننده ? هاي ملبورن از پسش بر نيومده بودن، اجراي بسيار زيبا و دلنشيني داشتند.

ممنون از ليانا شريفيان براي به نمايش گذاشتن جسارت و مهارت و تاثير حمايت خانواده، ممنون از محمد بحراني هنرمند که وجودش گرمي کنسرت رو بيشتر کرد و صداش خاطرات نه چندان دور «جناب خان» شخصيت مورد علاقه بابا رو واسم زنده کرد.

ته همه چي ميرسه به ايکاش، ايکاش مي ? شد زمانو برگردوند. ايکاش دوباره مي ? شد دوباره دورهم جمع شد، ايکاش دوباره مي ? شد از ته دل خنديد، اي کاش روزگار خوبي تو راه بود.

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

عمارت ? هاي هميشه در حال ترميم ميراث فرهنگي در بوشهر

 

نسیم جنوب، قاسم محمدي: در بندر بوشهر بعضي از عمارت ? هاي قديمي دهه ? هاست که در حال ترميم و بازسازي هستند به طوري که زمان اين ترميم از زمان ساخت اين عمارت ? ها هم بيشتر شده است، نمونه آن عمارت آذين در محله کوتي هست. چند روز پيش که از آن ? جا مي ? گذشتم ديدم که از دوباره براي بار چندم ديواره بيروني آن را که قبلاً ترميم شده بود خراب کرده و از دوباره در حال ترميم آن هستند!

در کجاي دنيا سراغ داريد که اين ? گونه و با زمان طولاني کار ترميم يک عمارت ادامه پيدا کند به طوري که قبل از به افتتاح رساندن از دوباره ترميم ? هاي قبلي را خراب و از نو باز شروع به ترميم کنند و بدين وسيله کار ترميم چندين دهه به طول بکشد و هزينه ترميم آن بيشتر از ساخت آن شود و تازه باز هم افتتاح نشود؟

آيا سازمان ميراث فرهنگي داراي چنان آشفتگي در برنامه ? ريزي و ترميم عمارت ? هاي قديمي بوشهر هست که از ترميم کامل يک عمارت و افتتاح آن عاجز مانده است؟!

(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست وششم، شماره 1066)

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)
صفحات: 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | ... | 94 | 95 | 96