طراحی سایت
جستجو:

ابراهیم بشکانی: چند روزی به اول مهرماه سال ۱۳۳۸ مانده بود که یه روز صبح بعد ازخوردن ناشتا پدرم گفت: لباسات بر کن تا بریم بازار. لباس پوشیدم و با هم از خونه زدیم بیرون و بعد از گذشتن از کلیسا و مغازه های اول بازار قدیم بوشهر، از پله ها بالا رفتیم به طرف راسته آهنگرا، به خیاطی آقای شهرستانی که رسیدیم پدرم سلام و احوالپرسی با اون کرد و رفتیم به طرف لباس فروشی زار محمد که پیرمردی خوشرو و خندان بود و بعد...

ارسال شده بيش از 2 سال پيش در تاریخ ، نظر (0)

خیلی سخت بود، اصلا فکر نمی‌کردیم ما را آزاد کنند، هر وقت به آنها می‌گفتیم کِی ما را آزاد می‌کنید، می‌گفتند به همین زودی. می‌گفتند یک ماه دیگر. ما روزها را می‌شمردیم، یک ماه که می‌شد، می‌دیدیم خبری نیست. اینطوری خیلی با روان ما بازی می‌کردند. حتی یک بار بعد از ١٠ ماه، ما را از زندان دمام خارج کردند و گفتند...

ارسال شده بيش از 7 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

آنچه که در روستای چرموک نظرمان را خیلی جلب کرد. حضور زنانی با لباس محلی بود که با گازی که تازه برایشان افتتاح شده بود نان محلی پخت می کردند. در کنار این نان «گرده»، شیرینی های بسیار لذیذی هم می پختند. پس از آن به سمت افتتاح روستای چاهه رفتیم. نمی شد خوشحالی کودکان از افتتاح این سالن را وصف...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

درباره خارگ باید دو استراتژی همزمان را پیش برد. اول به دنبال این باشیم که ارتباطات را به هر شکلی رسمی و نیمه رسمی افزایش دهیم و رفت و آمدها را بیشتر کنیم. این خواسته هم در استان هست و هم در مجموعه خارگ. بنابراین باید با سعی در اقناع مخالفان این مسأله کاری کنیم تا اجازه دهند ارتباطات تقویت شود و رفت و آمدها صرفاً رفت و آمد ساکنان وکارکنان ...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در گفتگو ، نظر (0)
صفحات: 1

آخرین اخبار

پربیننده ترین