بزرگترين حراج زيرساخت علمي استان بوشهر در تاريخ
آنچه با ميراث دکتر عبدالصاحب امامي در استان بوشهر ميکنند
سيامک برازجاني: در خبرهاي آمده است که رئيس دانشگاه آزاد استان بوشهر اعلام کرده که دانشگاه آزاد اسلامي استان واقع در عاليشهر که در زميني به وسعت 200 هکتار قرار دارد قرار است با تغيير کاربري به مجتمعهاي تجاري و مسکوني تبديل شود و عايدي آن به پرسنل و اساتيد دانشگاه خواهد رسيد.
اين خبر نشان ميدهد که رييس محترم دانشگاه آزاد اسلامي استان بوشهر هيچ برنامهاي براي توليد ثروت از دانش ندارد.
اين حراج در حالي رخ مي دهد که در جهان امروز بيشترين توليد ثروت از علم صورت ميگيرد اما در همه اين سالها دانشگاه آزاد اسلامي استان بوشهر به دليل بيانگيزه بودن مديران آن نتوانسته هيچ ارتباط موثري با صنعت و پزشکي استان برقرار کند و کمتر توليد ثروتي از علم انجام شده است.
به هر حال امروز سايت دانشگاه آزاد عاليشهر که روزي بهترين نقطه براي ايجاد زيرساختهاي توسعه صنعتي استان بود، چنان به حال خود رها شده که مديران آن به جز تاسيس پاساژ و ساخت مجتمع مسکوني هيچ راهي براي بهتر شدن آن در نظر ندارند!/ ليدنيوز
دکتر سيدعبدالصاحب امامي از سال 1370 نزديک به 20 سال رئيس دانشگاه آزاد اسلامي بوشهر بوده و در دوران وي، ضمن گسترش کمّي، گسترش کيفي و نيز گسترش رشتههاي تحصيلي در تمامي مقاطع صورت گرفت.
مردم استان عزيزم بوشهر بينظيرند. مردم سخت ميخندند ولي بايد بدوني چطور بايد آنها را بخنداني. نگاه مردم به شونشيني شبکه استان خيلي خوبه، بي نظيرند و من همشان را دوست دارم بلاخص پيرمردها و پيرزنهايي که هر شب ميگن کي حسن و کوکاش شاهين ميان. مردم عجيب دوستم دارند و من بيشتر... دستانشون را ميبوسم... و امروز نياز جامعه به خنده خيلي زياده چون مردم خيلي تو فکرند و خيلي ها گرفتارند و جامعه نياز به شادي و خنده داره... من طنز را از درون اجتماع پيرامون خودم پيدا ميکنم...
دختران، طلاق و زن زيادي
دکتر سعيد معدني
جلال آل احمد کتابي دارد به نام زن زيادي. اين کتاب شامل مجموعه قصه هاي کوتاهي است که يکي از قصه ها «زن زيادي» است.
آل احمد با همان نگاه تيزبين خود مشکلي را طرح ميکند که دختران ما در جامعه از آن رنج ميکشيدند و رنج ميکشند.
روايت قصه آل احمد سرنوست دختري است آبله رو و کچل که از کلاه گيس استفاده ميکند. مردي که پايش شَل است و ميلنگد و عينک ته استکاني ميزند و با عصا راه ميرود و هزار عيب دارد!، به خواستگاري دختر ميآيد. به او ميگويند که دختر اين عيب را دارد و از کلاهگيس استفاده ميکند. اما مرد اصرار دارد که همه شرايط را ميپذيرد. عروسي سر ميگيرد، دختر نگونبخت به خانه شوهر ميرود. اما مورد بيمهري و آزار مادر شوهر و خواهر شوهر و در پي آن شوهر قرار ميگيرد. سرانجام پس از مدتي طلاق ميگيرد و به خانه پدر ميآيد... .
تلخي قصه همين جاست!
او در خانه پدر ديگر جايگاه ديروزي و قبل ازدواج را ندارد و حالا ديگر همه به او به عنوان يک غريبه و يک «زن زيادي» نگاه ميکنند. به عبارتي دختر تا زماني که خانهي پدر است حتي اگر چهل- پنجاه ساله هم باشد اطاقاش، کمد و وسايلاش و... مشخص است و احترام دارد. اما وقتي پس از ازدواج و مدتي زندگي متاهلي، طلاق ميگيرد و مجددا به خانه پدر برميگردد، انگار يک زن زيادي در خانه قدم ميزند. به خصوص اگر خواهر و برادر ديگري هم داشته باشد نگاهها آزاردهنده و سنگينتر است و رنج زنان مطلقه بيشتر ميشود.
آمارها نشان ميدهد در سالهاي اخير بيشترين طلاق در تاريخ ايران ثبت شده است. در مقابل هر سه ازدواج يک طلاق رخ ميدهد. افزايش اين آمارها نشان ميدهد زنان مطلقه جامعه ما و خانوادههايشان چه رنجهايي ميکشند. البته بيشک اين رنجها براي مردان جدا شده هم هست که مجال ديگري براي پرداختن به آن ميطلبد.
نکتهاي را هم بايد اضافه کنم اين است که؛ امروزه به واسطهي تحولات اجتماعي با پديدهي طلاق به عنوان يک انتخاب، معقولانهتر برخورد ميشود. ولي در گذشته - مثلا زمان جلال آلاحمد- اينگونه نبود. زن بايد با همه رنجها و ناملايمات و تحقيرها و آزارها در خانه شوهر و خانوادهي شوهر ميماند و ميساخت. حتي اگر به قيمت جاناش تمام ميشد.
(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و ششم- شماره 1056)
حسين شادکامي: هنو ترس تو دلوم بود ولي در حياط مدرسه پر از بچههاي قد و نيم قدي که ديدم آروم گرفتم و ديگر خوم تنها نبودم در آن سوي حياط مدرسه بزرگترها با هم گرم گپ گفت بودند و ما بچههاي اوليها يک کناري براي خومون آنها را سيل (تماشا) ميکرديم. چيزي نگذشت که زنگ توسط ناظم آقاي سيفزاده که معلم ما اوليها هم بود، زده شد...
يادي از زنده ياد کامفيروزي که به معناي واقعي معلم بود
شهرام شريف پور
در سال 1343 در آموزش و پرورش بوشهر تحولي بزرگ رخ داد. حدود 70 نفر معلم در رده دبستان، دبيرستان، مديريت از فارس بوشهر فرستاده شدند، سهم مدرسه ما دبستان گلستان چهار نفر بود، با توجه به اينکه آقاي مدير (خليل رهنمايي) بعد از بيش از چهار دهه خدمت از دبستان گلستان در سال 1342 بازنشسته شده بود، آقاي کاظمي معاون و هم معلم ورزش، آقاي استقامت معلم پنجم و آقاي کامفيروزي معلم ششم به دبستان گلستان آمدند، کلا در اين مقطع آموزش پرورش واقعا متحول شد.
کوتاه بگويم وقتي دبستان گلستان را تمام و ميرفتي دبيرستان به طعنه ورود به دانشگاه ميناميدند، چون اکثر دانشآموزاني که موفق ميشدند ششم ابتدايي را قبول شوند و به دبيرستان بروند انگشت شمار بودند و گاها به جاي شش سال، دوره دبستان را دوازده سال طي ميکردند و نادر بودند که در خرداد از ششم قبول شوند.
از سال 43 با آمدن معلمي به نام کامفيروزي که اصالتا از کامفيروز فارس آمده بود و ياد و نامش براي هميشه مانا باد، به تمام معني عشق معلمي داشت و آنچنان در آموزش و حتي پرورش دانشآموزان جدي بود که در دبستان گلستان انقلابي ايجاد کرد و در سال 1344 يعني اولين خروجي دانش آموزان او، رتبه اول امتحانات ششم دبستانهاي بوشهر از دبستان گلستان آقاي رادمنش شد، من در سال بعد وارد کلاس ششم شدم، درس من خوب بود، واقعا احساس ميکردم اين معلم چه قدر عاشق کارش هست، اولين کتابي که به معناي کتاب ايشان براي مطالعه داد (تا آن موقع ما بيشتر کيهان بچهها وکتابهاي قصههاي طلايي را مطالعه ميکرديم) کتاب بابا لنگدراز اثر جيناير بود و اين کتاب آنچنان تاثيري بر بينش و تفکر من از زندگي گذاشت که در حقيقت من را متحول کرد، طوري که چند روز بعدش در بهمن ماه شاه ميخواست بيايد بوشهر و ما دانش آموزان پيش آهنگ جزو کساني بوديم که بايستي به استقبال شاه ميرفتيم، با يکي از ديگر همکلاسي ها صحبت کردم و تصميم گرفتيم در مراسم استقبال شرکت نکنيم، که فرداي آن روز شنبه در يک هواي سرد و در حالي که باد شمال زوزه ميکشيد در سر صف مدير مدرسه ترکشهاي چوبش در جلو همه بچهها آنچنان بر کف دستهاي ما دو نفر ضربه ميزد که کف دست ما چون بادمجان سياه شده بود، و آنجا بيشتر پي برديم که معلم ما چه قدر بزرگ است، من هيچ وقت خدمات و ارزش زندهياد آقاي کامفيروزي را در آگاهي و رشد خود فراموش نميکنم، او انسان بزرگي بود، ياد و نامش براي هميشه مانا و در قلب ماست.
جا دارد از همه معلمان و کادر مديريت که در دهه چهل در دبستان گلستان در حق من معلمي کردند يادي کنم و بگويم زحمات آنان هرگز فراموش نخواهد شد، زندهيادان، خليل رهنمايي، احقاق، مدني، نجفزاده، بازويي، کردستانيان، باقر فرخ، کامفيروزي، و بزرگواران، آقايان استقامت، کاظمي، آبياري، نبوي، و به خصوص زنده ياد ماشاالله بوشهري باباي مدرسه، نام همه اين بزرگان مانا باد.
(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و ششم- شماره 1056)
نگاهي به فيلم «تفريق» ساخته ماني حقيقي: گريه بيوقفه آسمان
مژده غضنفري
«تفريق» ساختهي ماني حقيقي هرچند در ايده نمونههاي خارجي زيادي دارد (فيلمهاي همزاد يا همشکل يا Double) اما در اجرا و کارگرداني با اينکه کار نسبتا دشواري نيز بوده است، قابل قبول است. فيلم جهاني نمايشي خلق ميکند تا کارگردان راههاي تفسير را باز نمايد. دو خانوادهي هم شکل (زن و شوهري مشابه) معرفي ميشوند که در واقع يک خانوادهاند اما از دو طبقهي اجتماعياند، تا فيلمساز اين امکان را داشته باشد که در دل روايتي نمايشي حرفش(مانيفيستاش) را بيان کند.
ماني حقيقي آشکارا نگاه مثبتي به شرايط جامعه و روابط و خانوادههاي امروزي ندارد. جامعهاي که در آن، طرفِ پرخاشگر، متوهم، عصبي، ناراحت، غمگين و افسرده، طرف ديگر که خيرخواه، مصلح، شوخ و شنگ، همراه، شاد و غيرمتوهم است را نابود کرده است، يا حتي به بيان ديگر جنبههاي مثبت آدمها در تاريکي و آتش در حال سوختن است تا آدمها به دليل وضعيت نابسامان جامعه با تمام جنبههاي منفيشان در حال زندگي در کنار همديگر باشند. با اينکه ابري در آسمان نيست اما هميشه باران ميآيد و صداي رعد و برق هم شنيده مي شود. آفتاب از زندگيها رخت بربسته، و وضعيتِ جامعه، زندگي و روابط فِيک و جعلي شده است.
کودکِ فيلم (نماينده نسل جديد) البته کماکان عاشق بازي، فوتبال و شادي است و صد البته متوجهي اين وضعيت نابسامان خانوادگي نيز هست (پسربچه ميداند که زن جديدِ همشکل ِمادرش، مادر واقعياش نيست) پس با همهي سياهي شايد اميدي وجود داشته باشد. سکانس پاياني و سوختن دو طرف مصلح و شاد در آتش و ديالوگي که رد و بدل ميشود کمي لوس به نظر ميرسد، اما اين هم ميتواند نقطهي اميدي براي تماشاگر باشد.
فيلم با اينکه درامي خانوادگي و در عين حال روانشناختي است و تلاش دارد دو طبقهي فرودست و متوسط را در کنار هم به تصوير بکشد اما برخلاف درامهاي خانوادگي اخير سينماي ايران وجهي مستندنما ندارد و فيلمساز کاملا جهاني غيررئال و نمايشي را ميسازد. در عين حال «تفريق» فيلمي به شدت انتقادي است و فاجعهي روابط امروزي را به فاجعهي شرايط سياسي، اجتماعي کشور مرتبط ميداند و تنها اميد باقي مانده اين است که جوانترها آگاهند و طبيعتاً دانستن پيششرطِ اول براي تغيير است.
(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و ششم- شماره 1056)
تصاوير را از نزديک ميديدم، بازيهاي متنوع ناخدا با محل قرارگيري خط افق در بردار تصويري، گوناگونيِ روايتهاي صامت و نقاشانه، واقعگرايي و همزمان پرداختن به موضوعات و داستانهاي غيرواقعي مثل افسانهي بوسلامه، کاربست رنگ در نسبتي خوشايند با معماري و حال و هواي بوشهر، آزاديِ نائيو و همزمان شکلي از وفاداريِ به نحوهي انگاردنِ موضوعات تصوير و زاويه ديدها و لنزهاي متنوع به روشني مشهود بود. در واقع من شيفتهي تمام اين تنوعهايي شدم...
زندگی آگاهانه: افزايش عمر
حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي توسعه فردي
ما انسانها دوست داريم زندگي طولانياي داشته باشيم. ولي تنها ميتوانيم به انتهاي عمرمان اضافه کنيم نه در جاي ديگري از آن. مثلا شما نميتوانيد دهه بيست عمرتان را بيشتر کنيد. بلکه صرفا ميتوانيد به جاي 70 سال 80 يا 90 سال عمر كنيد. يا مثلا با ورزش، تغذيه و سبک زندگي سالم سالهاي بيشتري جوان و سرحال بمانيم. اين تلاشها در جهت افزايش طول زندگي است. ولي هر چه قدر كه عمر طولاني داشته باشيم گذر زمان در طول عمر برايمان يكسان نيست. ما در سنين مختلف تجربههاي متفاوتي از گذر زمان داريم. ابتدا در سنين کودکي زمان برايمان بسيار کند ميگذرد ولي دهههاي بعدي به تدريج سريعتر ميشود. در ميانسالي و پيري اين روند سرعت بيشتري ميگيرد طوري که يک دهه برايمان به اندازه دو سال ميگذرد.
آلن دوباتن در کتاب «ايجاد يک زندگي پرشور و هيجان انگيز» اين موضوع را ناشي از تعداد تجربيات روزانه ما ميداند. يک بچه در يک روز هزاران لحظه و تجربه متفاوت دارد و مرتب دارد از تجربهاي به تجربه ديگر ميرود.
در نتيجه زمان در چشم او گستردهتر شده و کندتر ميگذرد. برعکس آن يک نفر بزرگسال به نسبت تعداد تجربيات بسيار کمتري دارد. به همان نسبت براي يک فرد ميانسال يا پير تعداد اين تجربيات حتي ممکن است انگشت شمار باشد. يعني در طول يک روز به غير از خوردن و خوابيدن حتي با اطرافيان هم گفتگوي چنداني نداشته باشد. در اين حالت چون تعداد تجربيات روزانه کم است زمان در چشم او فشرده شده و سريعتر ميگذرد. دليل تفاوت تعداد تحربيات هم اين است که بچهها در حال شناخت دنيا هستند و همه چيز برايشان تازه و چالش برانگيز است ولي براي بزرگسالان چيز جديدي براي شناخت وجود ندارد و بيشتر کارها تکراري است.
براي حل اين موضوع برخي پيشنهاد ميكنند در بزرگسالي به دنبال تجربههاي جديد باشيد. مثلا سفر به نقاط جديد جهان، آشنايي با آدمهاي جديد يا فرهنگهاي ديگر، تجربه غذاهاي جديد، تفريحات و فعاليتهاي هيجانآور و نو. اين باور در حقيقت غير عملي و پرهزينه است. چون کمتر کسي از ما ميتواند چنين سبک زندگي مارکوپولوواري داشته باشد. از نظر اين باور تازگي ديدن چيزهاي نو است، درحالي که تازگي بايد ديدن چيزهاي آشنا با نگاهي جديد باشد.
به قول سهراب: چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد. اين همان روشي است که هنرمندان با دنياي اطراف خود دارند. مثلا نقل است پل سازان هنرمند فرانسوي طوري به سيبها نگاه ميكرد كه انگار تا حالا سيب نديده است.
ما فکر ميکنيم طبيعت، شهر و آدمهاي دور و برمان را ميشناسيم درحاليکه شناختمان کاملا گذرا و سطحي است. اگر به دنياي اطرفمان مانند يك كودك دوساله نگاه كنيم چيزهاي جديد زيادي در آن ميبينيم. توجه دقيقتر به يک خوشه گندم، گوش دادن موثر به صحبتهاي يک دوست، حضور کامل در يک فعاليت بدني، انجام متفاوت کارهاي روزانه، در آغوش گرفتن عزيزان به روشي جديد، تماشاي ستارگان در شب ... همه ميتواند تجربيات جديد روزانه ما را افزايش داده و در نتيجه گذر زمان را برايمان کند نمايد.
(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و ششم- شماره 1056)
دکتر عباس حاتمي: 1- بحران ناشي از کمبود بودجه:آموزش و پرورش که کمترين رشد را دارد. 2- بحران عدم تربيت و عدم استخدام معلم حرفهاي متناسب با پرستيژ بچه هاي امروزي.لازمست سازمان غير دولتي و منتخب نظام معلمان تشکيل و در خصوص آموزش، صلاحيت و حقوق معلمان فعاليت نمايد. ايدئولوژيک شدن آموزش باعث ايجاد تعارض و تضاد ذهني در دانش آموز ميشود زيرا دانش آموز واقعيات امروزي را متفاوت از ايديولوژي مي بيند!...
آخرین اخبار
- بايد براي تراژدي ورزش بوشهر، سالها گريست
- چرا نفت و گاز، از فعاليتهاي ورزشي استان بوشهر حمايت نميکنند؟
- چهار نکته براي رابطه پايدار والدين با فرزندان نوجوان
- نگاهي به تبعيضهاي درماني در کشور / به بهانه کلنگ زني بيمارستان نفت در شيراز
- استقبال از عيد نوروز باستاني در بوشهر
- دنياي معترضان
- چاپ شعري از استاد باباچاهي در امريکا
- آقاي استاندار در مقابل لغو مجوز فستيوال کوچه بوشهر، پاسخگو باشيد
- گردشگران دره ساساني «تنگ جيز» دشت خشت کازرون
- خاطرات خدمت سربازي در سپاه دانش
- مرثيه اي براي موسيقي
- فستيوال کوچه بوشهر در مسير رونمايي از گنج موسيقي نواحي است
- «کوچه بوشهر» مدل جديدي براي آغاز کوچههاي ديگر ايران
- در فستيوال کوچه بوشهر چه گذشت؟
- «کوچه» فستيوالي که واقعا فستيوال است!
پربیننده ترین
- بايد براي تراژدي ورزش بوشهر، سالها گريست
- گزارش تصویری افتتاح دانشکده هنر و معماری بوشهر با حضور وزیر راه و شهرسازی
- ربع قرن انتشار نسیم جنوب؛ عليرغم کارشکني ها و سنگ اندازي ها
- بازار ماهي فروشان قديم در بندر بوشهر
- چرا نفت و گاز، از فعاليتهاي ورزشي استان بوشهر حمايت نميکنند؟
- هر ایرانی باید خارگ را ببیند
- کتاب مطبوعات و شهروندی
- سالهاي مدرسه و معلمان به ياد ماندني در بوشهر
- در کوچه فستيوال بوشهر چه ميگذرد؟
- نابودي بنيانهاي زيستي شهر خورموج و حومه
- چالشهاي كوتاه مدت / حسين زيرراهي
- جزيره خارگ؛ از منظر موقعيت تاريخي و باستاني يک موزه تاريخ اقوام است
- چگونه دلیران تنگستان ساخته شد + تصاویر
- دوره تصميم هاي هيجاني گذشت
- انگالي، پدر حسابداري استان بوشهر