طراحی سایت
جستجو:

پروفسور دكتر عبدالرسول مهرسای متخصص جراحی کلیه و مجاری ادراری و فلوشیپ پیوند کلیه که بیش از ۱۵۰۰ پیوند جراحی کلیه موفق در کارنامه کاری خود دارد، یکی از جراحان شهیر نام آشنای عصر حاضر بوده که به سال ۱۳۳۰ در خانواده اي مذهبي، در يكي از محلات قديمي بوشهر ديده به جهان گشود و تحت تأثير رفتار و گفتار وفرهنگ مهرورزی والدین خود، نسبت به اطرافیان و آشنایان قرار گرفته بود...

ارسال شده بيش از 3 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

موسیقی بوشهر، موسیقی ای است که از تمام  موسیقی های هند، آفریقا، ترکی، لری، ردپایی وجود دارد و تاثیر خودشان را به واسطه مدت کوتاهی که در بوشهر بوده اند باقی بگذارند و این پتانسیل دست ما را باز گذاشته است که موسیقی بوشهری را جهانی کنیم و خیلی هم جواب داده است موسیقی ایرانی پتانسیلی برای جهانی شدن را دارد ولی باید افرادی باشند و بیایند و این را تجربه کنند و کار کنند...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در گفتگو ، نظر (0)

دوست دارم حضور من و دوربینم در تصویر ثبت شده وجود نداشته باشد و بیننده با سوژه ارتباط برقرار کند در اکثر اوقات موفق بوده ام و این سبک خاصی نیست. اما شاید منحصر به فرد باشد. کماکان به دنبال تصاویر جدید هستم برای رضایت خاطر... زندگی من بدون عکاسی یعنی مردن...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در گفتگو ، نظر (1)

کنشگر مدنی بیش از آنکه در سیطره تاریخی گرایی و تاریخیت زدگی فرو برود، کنشگر مدنی باید به سمتی برود که به جغرافیا و به جهان فضای شهری؛ چیزی که امروز دارد شکل می گیرد و در حال رخ دادن است باید بپردازد به عبارت دیگر "هم-عصرشدن" با این چیزی که الان دارد رخ می دهد...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در سیاسی ، نظر (0)

ابراهیم ثابت : مردم منطقه ما، چه دستگاه ها و افراد نفتی وغیرنفتی  تایید کنند، چه تکذیب، دارند از آلودگی هوا تلف می شوند، لطفا در قبال هر بشکه نفت و میعانات گازی ، یک لیوان شیر به ما بدهید. شیر نمی دهید ندهید، لطفا دستور بدهید دستگاه های هشدار دهنده را اطرافمان نصب و فعال کنند تا لااقل بدانیم...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در سیاسی ، نظر (0)
یادگار امام:
ورودم به سیاست وابسته به شرایط است
مرجان توحیدی

شرق: می‌گوید: «دل‌ودماغی برای مصاحبه ندارم.» اسفندماه برای «سیدحسن خمینی» با خبر مرگ عزیزانش عجین شده؛ یک‌روز پدر، یک‌روزمادربزرگش، همسر امام و حالا درگذشت دایی‌اش صادق طباطبایی. خبر مرگ صادق‌خان که می‌آید، زمان هماهنگ‌شده برای گفت‌وگو جای خود را به مراسم تشییع پیکر دایی‌صادق می‌دهد و حالا باید در دقیقه٩٠ سالنامه «شرق»، راهی قم شوم تا دیدار با یادگار امام میسر شود. گفت‌وگو از اسفند و حادثه فوت پدر آغاز می‌شود و مرور خاطرات پسر. می‌گوید که همزمانی سخنرانی انتقادی و معروف سیداحمد با حادثه ازدست‌دادنش باعث شد تا تحلیل‌های متفاوتی بر این ماجرا برود.  به ماجرای حمله به سخنرانی سیدحسن در حرم امام که می‌رسیم، درباره توضیح نوع واکنش خود با آن حوادث به این نکته بسنده می‌کند که نه آن‌روز و نه حالا در حوادثی اینچنین نمی‌خواهد که بی‌اخلاقی در جامعه رواج یابد. درباره ورودش به سیاست توضیح مقدماتی می‌دهد و با گفتن اینکه در لحظه تصمیم می‌گیرد، می‌گوید: «بسته به اینکه شرایط چه تغییری می‌کند و چه چیزی پیش می‌آید، تصمیم می‌گیرم.» حسن خمینی کمتر عادت به مصاحبه دارد و مجموع گفت‌وگوهای او از دهه٨٠ به این‌سو، شاید به تعداد انگشتان دودست نرسد، آن‌هم درباره موضوعات تخصصی مثل فقه یا دیدگاه‌ها و اندیشه‌های امام. همین موضوع کار را برای من سخت‌تر کرده بود. اینکه باب گفت‌وگو را چگونه باید باز کنم تا از آن کلیشه‌ها فرار کرده باشم. آزادراه تهران- قم را در حالی به‌سرعت پشت‌سر می‌گذاشتم که مسیر سوالات در ذهنم را مدام تغییر می‌دادم.  ١٥کیلومتر مانده به قم، هنوز بنرهای خوشامدگویی به حسن روحانی در جاده خودنمایی می‌کرد. از عوارضی که عبور کردیم، پرسان‌پرسان به خیابان‌های پشت حرم راهنمایی شدم که عبور، تنها برای تاکسی‌ها مجاز است؛ چیزی شبیه به خط‌ویژه. از کوچه‌پس‌کوچه‌های تودرتو که گذشتیم، از رهگذری آدرس را پرسیدم. دو ساختمان روبه‌روی هم را نشان داد که یکی دفتر بود و دیگری منزل. این همان منزل مرحوم سیداحمد خمینی بود که کمی آن‌سو‌تر از آن هم دفتر آیت‌الله نوری‌همدانی، از مراجع تقلید واقع شده بود. به‌سوی منزل و سالنی راهنمایی شدم که تمام دیوارهایش با قفسه‌های قدیمی فلزی پرازکتاب پوشانده شده بود. گاهی روی قفسه‌ای تصویری از امام‌خمینی و سیداحمد در کنار هم دیده می‌شد و پایین یکی از آنها هم تصویر فرزند بزرگ سیدحسن- که به یاد پدر او را احمد نام گذاشته است-وجود داشت.  تا چشم کار می‌کرد، کتاب بود که وسوسه و شوق‌ خواندن به دل می‌انداخت. در کنار مبلمان ساده، مثل همه روحانیون، یک چوب‌رخت بود با چند عبای قهوه‌ای، سورمه‌ای و عمامه مشکی‌رنگی که در راس آن قرار داشت. در آن سالن بزرگ، میزهایی هم به‌تناوب وجود داشت که تمام آنها با کتاب پر شده بود. یک میز مخصوص فلسفه، یک میز مخصوص اصول و...، یک اتاق دیگر هم در گوشه دیگر سالن وجود داشت که آن هم به همین سبک‌وسیاق چیده شده بود. البته تا جایی که در آن زمان کوتاه فرصت دیدن وجود داشت، یک صندلی سبز بود و اطراف آن مثل دانشجویی که امتحان داشته باشد، پر بود از کتاب‌های باز و نیمه‌باز. سیدحسن خمینی پای هرکدام از این میزها مطالعه می‌کند و می‌نویسد و کتاب «فرهنگ جامع فرق اسلامی» خود را هم ظاهرا در همان اتاق کوچک به رشته تحریر درآورده است. وسایل پذیرایی روی میز، حلوا بود و خرما. حسن خمینی با سلام بلندبالایی وارد سالن شد، عبایی را از روی چوب رخت به دوش انداخت و در مقابل من نشست. شلوغی دیدوبازدیدهای ناشی از فوت دایی‌ صادق باعث شد که گفت‌وگو خیلی سریع‌تر از آنچه که فکرش را می‌کردم به پایان برسد.   برای انجام مراحل فنی گفت‌وگو به دفتر، یعنی ساختمان مقابل منزل سیداحمدآقا راهنمایی شدم. رییس دفتر او، آقای احسانی تمام مدت را مشغول برنامه‌ریزی برای مراسم ختمی بود که قرار بود فردای آن‌روز در قم برای یادبود مرحوم صادق طباطبایی برگزار شود. کارت‌های دعوت برای بیوت مراجع در حال ارسال بود؛ یکی برسد به دفتر آقای صافی، یکی برسد به دفتر آقای وحیدخراسانی و... . شلوغی اسفند و شلوغی تدارک مجلس فاتحه در این ساختمان‌ها، به حال‌وهوای عید این خانه انگار غبار غم پاشیده بود. 

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)
صفحات: 1

آخرین اخبار

پربیننده ترین