طراحی سایت
جستجو:

ابراهیم بشکانی: چند روزی به اول مهرماه سال ۱۳۳۸ مانده بود که یه روز صبح بعد ازخوردن ناشتا پدرم گفت: لباسات بر کن تا بریم بازار. لباس پوشیدم و با هم از خونه زدیم بیرون و بعد از گذشتن از کلیسا و مغازه های اول بازار قدیم بوشهر، از پله ها بالا رفتیم به طرف راسته آهنگرا، به خیاطی آقای شهرستانی که رسیدیم پدرم سلام و احوالپرسی با اون کرد و رفتیم به طرف لباس فروشی زار محمد که پیرمردی خوشرو و خندان بود و بعد...

ارسال شده بيش از 3 سال پيش در تاریخ ، نظر (0)

سینه که به اوج رسید نوحه خوان اعلام (واحد) می کند و پس از گفتن واحد ریتم نوحه ها عوض شده و بیت تکراری وجود ندارد، سینه زنان با حرکات موزون پا، پای راست را عقب می اندازند در حالی که خم شده اند، دست راست را تا نزدیک زمین می برند، بعد با چرخش دست بلند ...

ارسال شده بيش از 8 سال پيش در اجتماعی ، نظر (1)

حبیب احمدزاده : اگر کسی هستی که گمان داری که در این بازی گرگان، تو نیز برگ برنده ای هستی که خودت را به مقدار فروخته ای، باید بگویم که سخت در اشتباهی. زمانه از این برگ های برنده که از همان بدو روییدن، حتی نزد خریدارانشان  به برگ خزان تبدیل می شوند به خود بسیار دیده. به خود  بمبی می بندی و در میان عزاداران و یا محفل و بازار مردمان فقیر منفجر می کنی و فرض می گیری که...

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در سیاسی ، نظر (3)
صفحات: 1

آخرین اخبار

پربیننده ترین