طراحی سایت
جستجو:

قصه کوتاه

عزّتو

شاهرخ تنگسيري

غنو جُلَتي با زغال رو ديوار خونه ي خداکرم  يه قلب گُتي مي کشيد و با دستخطي  که چپي از  خط  احمدسياه  نبيد يه بُردش مي نوشت عزت يه بُرد ديگه ش مي نوشت غني.  هرروز صبح گه خداکرم قبل از اين که زن هاي همسايه قدم تو کيچه بذارن و قصد دروازه کنن مي اومد و با افتوه و جارو پَنگي  نقاشي  غنو رو  ديوار  ميشست و با خوش ميگفت: لعنت بر شيطون حرومزاده آخرش خين ايي تيله سگ تو گردن مو مي افته، بخدا اگه دسم بيافتي کل کلت ميکنم .

قصه خداکرم و زنش عزتو ديم درازن، عزتو سي ساله دختر آخري و بقولا ته تغاري ابرام قصاب اُبوداني بيد که تو لين هفت احمدآباد زندگي ميکرد، حاصل دو تا ازدواجش يه درزن دختر و يه پسرمعلول بيد که سالم صداش ميزدن.  يازده تا از دختراش فرستاده بيد خونه بخت، دستِ  ايي آخري هم نهاد تو دست  خداکرم  که همسن و سال خودِ ابرام قصاب بيد. عزتو  با دلالي ميشتي زهرا و ننهِ جاسم عربو  با  شپ و کل سوارِ سماچ حاج مالک از اُبودان اوردنش خوردي سيفو.  خداکرم  از چهار تا زن قبليش که دوتاش مرده بيدن و دوتاشون طلاق داده بيد بچه نساخته بيد و بقول ميشتي زهرا : «خداکرم  اجاقش کور بيد». عزتو قشنگ بيد ولي قلدر و با لهجه اُبوداني با همسايه ها حرف ميزد و هميشه موقع عرض اندام تکيه کلامش ميگفت «مو دختر ابرام قصابم»، يعني که حساب دستون بياد با کي طرفين.  غنو مث آدم شوپر زده صورتش قلپيده بيد، قدش کوتاه و تا بگي زورش زياد بيد. پشت سرش ايقد پهن بيد که از بچگي سيش ميگفتن غنو جُلّتي.

هميچي از روزي شروع شد که خداکرم دم دروازه سفارش غنو کرده بيد بياد خونه شون بدنه و کف آب انبار و حوض بشوره تا زمستون اوو بارون ذخيره کنه، عزتو يه مجمعي صبحونه مفصل مياره جلو غنو و يه قيلون برازجوني چاق ميکنه و چندتا فرق قيلون  ميکشه و ديدش هُف ميکنه تو  صورت غنو که چيش تو چيشش نشسته، ني قيلون ميده دس غنو و ميگه بکش که چاقن،  او هم مث خر کيف ميکنه که بالاخره يه نفر حساب آدم اوردش،  حالا  غنو کجا مي بيني، ديگه شاهين تو آسمونم حريف پر و بالش نبيد و يکجا صد دل  عاشق و دلباختهي عزتِ خداکرم ِاز هميچي بي خبر ميشه. عزتو جذابيت خاصي داشت، حرف زدنش تو دل مي نشست و خيليا که دستشون ازش کوتاه بيد ديرا دير هلاکش بيدن.  يه سر شو تا صبح خداکرم  پشت در سرا کمين نشست که مچ غنو بگيره و حسابش بيله کف دسش ولي خبري از  غنو نشد، دم دماي صبح پيرمرد پلک چيشش دوام نيورد و همونجا پشت در  سرا رو  سکوني تنير کنار حبانه ي شکسته خسته و رسه خووش برده بيد. مطابق هر روز رفت در باز کرد، تا چيشش ري ديوار افتاد ديد تا قلب و دستخط غنو رو ديوارن. وا حسينم خداکرم کجا ميبيني،  کاردش ميزدي تُپِ خيني ازش چکه نميکرد، با صداي بلند که همه کيچه و محل بفهمن  داد ميزد: «اگه سر لش بگيرمت  مث مُشک تشت ميزنم که از استخونات  زغال بليط  عمل بياد». ولي خوشم ميفهميد رو در رو حريف  مچ سفت غنو نميشه.

شوي که خداکرم کمين آخر نهاد و عزمش سي خلاص کردن غنو جزم کرد پس در سرا قايم شد وسه تا سر قيلون پشت هم ديد کرد. به محض شنيدن صداي  خش خش زغال رو ديوار دستش دور تنگ قيلون حلقه کرد و در سرا هُمبار باز کرد و از پشت سر  شلال سر غنو  کرد که غرق عشق بازي با اسم عزتو بيد. به گمون خوش ديگه از شر  غنو  خلاص شد.  غنو مشکال خين و مث مرغ سر بريده تو خين خوش مي پلکيد و بوا بوا ميکرد. خداکرم بازداشت کردن. عزتو رفت زندان شهرباني ملاقات خداکرم و سي محض دلداريش با همو لهجه اُبوداني روش کرد طرف خداکرم و گفت : «دوتا قطره اشک نذر خواجه خضر کردم غنو چيش واز کنه و از بيمارستان مرخص بشه رو پاي خودش ويسه». خداکرم (با تشر) گفت: «اگه ده مرتبه ديگه رو پاش ويسه  ده تا تُنگ قيلون ديگه خرجش ميکنم  توهم ايقد از چيشات ولخرجي نکن زن، اشک حرمت داره سي هرچيز و هرکسي نبايد سرازيرش کني».

غنو سه ماه تموم مث ميت  رو تخت بيمارستان بيهوش و حواص افتاده بيد.  تا روزي که با بُنگِ  اذون سحر مسجد فيل چيش واز کرد، غنو هيچ کس و هيچ چيزي يادش نمياومد،  حتي راه خونه خوشونم نميفهميد کجان ولي پاش که از بيمارستان نهاد بيرون يه راست رفت سمت خونه خدا کرم،  تو روز روشن و جلو چيش تموم آدماي کيچه با زغال يه قلب گتي کشيد و وسطش يه تيري رد کرد، زيرش نوشت يا مرگ يا عزتو. غنو با ايي حرکتش سي همه ثابت کرد ديوونهوار دلبسته عزتوون با ايکه ميفهميد شوهرداره.

برخلاف تمام قوانين نوشته شده بشر عنصر عشق بي مرزترين و سقفش لايتناهي ترين عنصر پيدا و پنهان بشرن. کيمياي عشق غالب بر تمام عناصر طبيعتن. در واقع مغز انسانها با پيش فرض عشق قادر به فرمان دادن به  ديگر اندامهاشه. اگر هيچ معجزهاي در دنيا پايه عقلي و علمي نداشته باشه محاله کسي منکر  معجزه عشق بشه چون که همه موجودات زنده عالم شانس يکبار تجربهش دارن. شايد تنها رشته پيوند غنو به دنيا در عالم سکرات عشق و دلباختگي عميق و يک طرفه به عزّتو بيد. 

جنازه غنو سه روز بعد با يه مرگ مشکوک قبل از غروب افتو روبرو تل عاشقون از دل  دريا اومد بالا . رسوايي عشق نافرجام غنو به اينجا ختم شد که خداکرم از دست نيش و کنايه مردم شهر و محل  مجبور به طلاق عزتو  شد. يه روز صبح گه ساک و چمدون عزتو تو دستش گرفت و رفت سمت گاراژ  اتوميهن، عزتو با چيش اشکبار و يه عالمه حرف و حديث ناحقِ ساخته و پرداخته مردم رو صندلي اتوبوس نشست و بال چادرش رو تموم صورتش کشيد و سي هميشه از بوشهر و خداکرم خداحافظي کرد. هميطور که اتوبوس داشت از خيابوناي شهر خارج مي شد عزتو از  پشت شيشه اتوبوس با چشم خوش ميديد که رو تموم ديواراي شهر نقاشي يه قلب تير خورده و اختصار دوتا اسمه که بي صاحب بجا مونده.

(هفته نامه نسیم جنوب سال بیست و ششم، شماره 1068)

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

سرهنگ علي رهبري: بعد از مدتي دادستان کل کشور به بوشهر آمد و دستور داد مرا و هفت افسر شهرباني دستگير کرده به زندان نيروي هوايي منتقل کنند. در آنجا براي سرگرد خلبان محمد حاجي پيام دادم که بيا که دوستت در بند است. او که به خوبي مرا ميشناخت از منزل برايمان غذا و لباس و تلويزيون آورد و در زندان برايمان امکانات فراهم کرد. بعدها سرگرد حاجي در جنگ عراق با ايران به شهادت رسيد...

ارسال شده 7 ماه پيش در بوشهر نامه ، نظر (1)

نجف آهوچهر هم آسماني شد (عبدالمجيد زنگوييکي رفتهاي زدل که تمنا کنم تو را (عبدالحسين کنينگنجينه اي از فرهنگ و ادب (علي دباشبه شاگردان خود آيين مهرورزي آموخت (حسين رنجبربدرود رفیق شفیق ما (خلیل موحدبه ياد دوست که چه با وفا بود (محمدرضا دباش) ، در رثاي استاد نجف آهوچهر؛ عزيز و با يادماندني (اسماعيل منصورنژادمعلم، روزنامه نگار و نويسندهاي با لبخند هميشگي (عالي بازدار)

 

ارسال شده حدود 1 سال پيش در بوشهر نامه ، نظر (1)

سیدقاسم یاحسینی: بدون هیچ تردید منوچهر آتشی از دهه سی تا نیمه اول دهۀ هشتاد قرن چهاردهم شمسی، برجسته¬ترین، معروف¬ترین و مشهورترین روشنفکر و شاعر بوشهری در سطح ایران بود. اگر از من، به¬عنوان یک مورخ و بوشهرشناس پرسیده شود مشهورترین شاعران بوشهری در سطح تاریخ ادبیات معاصر ایران چه کسانی هستند بدون تردید نام سه نفر را خواهم برد: فایزدشتی، منوچهر آتشی و علی باباچاهی...

ارسال شده بيش از 3 سال پيش در ادب و هنر ، نظر (0)
شاه‌حسيني درگذشت: مرگ راوي دست‌‌اول كودتاي ٢٨ مرداد
ارسال شده بيش از 6 سال پيش در گوشه و کنار 2 ، نظر (0)

حافظ موسوي : آتشي در بوشهر محبوب خاص و عام بود. من پيش از آنكه آتشي را ببينم از محبوبيت او در زادگاهش آگاه بودم. سال ٥٤ با دو نفر از دوستانم رفته بوديم بوشهر. پاسي از شب گذشته بود كه به بوشهر رسيديم. از بخت بد ما، از ساعتي پيش باراني سيل آسا باريدن گرفته بود و شهر يكسره تعطيل بود...

ارسال شده بيش از 6 سال پيش در ادب و هنر ، نظر (0)

محمدرضا تاجیک در گفت‌وگو با «آرمان»:

سهم‌خواهی دموکراتیک‌ترین کنش سیاسی است

حمید شجاعی: بسیار آرام و شمرده سخن گفت و از اینکه بسیاری از اصلاح‌طلبان از گفتمان اصلاح‌طلبی فقط نام آن را یدک می‌کشند، ناراحت بود. می‌گفت بخشی از اصلاح‌طلبان بر ساحت اصلاح‌طلبی نشسته و جریان گسترده اصلاح‌طلبی را در بازی قدرت خلاصه کرده‌اند. با مطرح شدن مباحث این‌روزها، از ترکیب «سهم‌خواهی» برآشفته می‌شود و این امر را حق بدیهی هر جریانی می‌داند. در عرصه سیاسی نمی‌توان برخی تنگ‌نظری‌ها را تحمل کرد، به این دلیل روشن که شیرینی پیروزی‌ها را از بین می‌برد. جریان اصلاحات جریان نوپایی نیست که خود را مدیون اشخاص و احزاب بداند. اعتدالیون هم اگر اکنون نام و نشانی دارند از قبل حمایت کل جریان اصلاحات از آنهاست. البته در این راستا تعامل میان دولت و اصلاح‌طلبان ضروری است. هما‌ن‌طور که اصلاح‌طلبان روحانی را از خود می‌دانند و او نیز در مقاطع مختلف بر ارتباط متقابل با اصلاح‌طلبان تاکید داشته است. اما انتظارات برآورده نشد. گرچه این‌روزها موضوع انتخاب شهردار هم بسیار مهم است و باید دید شرایط شورای شهر چگونه رقم خواهد خورد. برای بررسی اوضاع سیاسی کشور، اصلاح‌طلبان، تعامل دولت با اصلاح‌طلبان و شورای شهر، محمدرضا تاجیک، تحلیلگر سیاسی و فعال سیاسی اصلاح‌طلب، با «آرمان» گفت‌وگو کرده است که بخش اول آن را در ادامه را می‌خوانید.

ارسال شده بيش از 7 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)
نقد و بررسي ماجراي نيمروز با حضور هاشم آقاجري و محمد امين قانعي راد و محمدحسين مهدويان
تجربه زيسته يك نسل سوخته
ارسال شده بيش از 7 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)

ناگفته‌های فائزه‌هاشمی پس از رحلت پدر

ارسال شده بيش از 7 سال پيش در گوشه و کنار 2 ، نظر (0)

آفتاب نیمه‌جان زمستانی از لابه‌لای پنجره‌های قدی ورودی ساختمان وارد می‌شود و خود را روی مبل‌های آبی‌رنگ پهن می‌کند. ترکیب رنگ آبی و دیوارهای چوبی قهوه‌ای، منظره ساکت و دلنشینی را ایجاد کرده است. آمدن سیدمصطفی تاج‌زاده، آن سکوت عجیب لابی را در هم می‌شکند. روزه‌های مداوم، او را لاغر و تکیده کرده است. خودش با خنده توضیح می‌دهد که همسایه‌های خوبی دارد و لابی آن ساختمان حالا مثل دفتر کار او شده است. مصاحبه رو به اتمام است که سروکله یکی، دو تا از همان همسایه‌ها پیدا می‌شود. تاج‌زاده به سمت آنها می‌شتابد و بعد از احوالپرسی از عکاس روزنامه می‌خواهد برای یادبود عکسی از آنها بگیرد! بعد هم به من اشاره می‌کند تا با هم عکسی بگیریم و با همان خنده ادامه می‌دهد، اگر نبودیم، آلبومی داشته باشم برای گذران اوقات فراغت! ... 

ارسال شده بيش از 7 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)

سینه که به اوج رسید نوحه خوان اعلام (واحد) می کند و پس از گفتن واحد ریتم نوحه ها عوض شده و بیت تکراری وجود ندارد، سینه زنان با حرکات موزون پا، پای راست را عقب می اندازند در حالی که خم شده اند، دست راست را تا نزدیک زمین می برند، بعد با چرخش دست بلند ...

ارسال شده بيش از 8 سال پيش در اجتماعی ، نظر (1)

مرگ محسن شریف، نویسنده و فعال فرهنگی استان بوشهر، باعث تاسف جامعه هنری و فرهنگی استان بوشهر شد. وی علاوه بر نویسندگی، حضور فعالی در عرصه فرهنگی استان بوشهر داشت و سالها ریاست انجمن اهل قلم را تا قبل از تعطیلی اجباری در سال 1386، بر عهده داشت...

ارسال شده بيش از 8 سال پيش در ادب و هنر ، نظر (1)
گزارشي انتقادي از مجموعه تحليل‌هايي كه در مورد دهه هشتادي‌ها منتشر شده است
دهه هشتادي‌ها، نسل دغدغه يا قهقهه؟
اعتماد - عظيم محمودآبادي دبير گروه سياستنامه
ارسال شده بيش از 8 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)

ابوشهر و تنگستان با رئیس‌علی دلواری گره خورده است. مردی که در زمان حیات‌اش مبارزی جسور بوده و مقطعی از تاریخ این سرزمین را از آن خودش کرده است. اما بوشهر مرد دیگری را در حافظه خود نیز ثبت کرده است. همایون شهنواز کارگردان «دلیران تنگستان» و راوی زندگی رئیس‌علی دلواری ...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در ادب و هنر ، نظر (3)

امیر رفیعی از دیگر همرزمان شهید است و می گوید: از اروند عبور کردیم و بچه‌ها شروع به باز کردن محور کردند. به نزدیکی دیوار پشت میدان موانع رسیدیم که ناگهان درد شدیدی در پای خود احساس کردم. وقتی که یکی سمت راستم گفت که تیر خورده‌ام، از او پرسیدم که نامت چیست و او گفت صمصامی هستم...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

شرق: اول کتاب «گفته‌ها»ی ابراهیم گلستان سه جمله هست، یکی «سخن بیار زبان‌آوری مکن» از سعدی، دومی «بدان چه‌جور ببینی» از لئوناردو و سومی «هیچ باشم اگر نکته‌سنج نباشم» از نمایش‌نامه «اتللو»ی شکسپیر. این سه جمله را بر پیشانی کتاب «گفته‌ها» شاید بتوان عصاره حیات فکری و ادبی و هنری گلستان تا به امروز دانست. این سه جمله، همچنین کلیدی می‌تواند باشد برای ورود همراه با نکته‌سنجی و نگاه انتقادی به نوشته‌ها و آثار سینمایی گلستان تا حتی‌المقدور مصون بمانیم از دوقطبی معروف «لعن» و «ستایش» که غالبا گلستان را از یکی از این‌ دو حد افراطی دیده‌اند و سنجیده‌اند. یا او را ستایش کرده‌اند و از او اسطوره ساخته‌اند و میراث او را به «زبان‌آوری» و «تکنیک» تقلیل داده‌اند و یا او را دشنام داده‌اند صرفا  به این دلیل که به راه‌های متعارف نرفته است. خواندن گلستان با آن عقلانیت انتقادی توأم با نکته‌سنجی که شیوه خود اوست در خواندن دیگران، هنوز آن‌طور که باید آغاز نشده است. خواندن هیچ‌کس شاید هنوز آن‌طور که باید آغاز نشده است و از این‌روست که سنت انتقادی ما هنوز بر مدار «لعن» و «ستایش» می‌گردد و بر مدار تکرار آنچه پیشترها در رد و انکار و یا تأیید کسی گفته‌اند. اینجا مقصود از الگوقراردادن شیوه مواجهه گلستان با اتفاق‌ها و آدم‌ها و آثار هنری، شیوه‌ای مبتنی بر نپذیرفتن آنچه همه می‌گویند و تن‌ندادن به تکرار گفته‌های دیگران، پذیرش بی‌چون‌و‌چرای دیدگاه‌های او نیست. اتفاقا برعکس، گلستان را جا دارد به همان عیاری بسنجیم که او خود دیگران را با آن سنجیده است و او را در قامت «آدم»ی ببینیم در قد‌و‌قامت طبیعی که در یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخ ایران زیسته و کوشیده است به‌جای پاگذاشتن بر راه‌های رفته، راه تازه‌ای بگشاید و با ذخیره‌ای پربار از ادبیات و هنر ایران و جهان، چیزی را ایجاد کند که پیش از آن موجود نبوده است. حاصل کار قطعا می‌تواند مورد ارزیابی انتقادی قرار بگیرد، نه به این معنا که بگوییم عالی است و فقط چندجایش اشکال دارد و یا برعکس، مردود است و فقط چند نکته قابل توجه در اینجا و آنجایش می‌توان یافت، نه، خواندن جدی گلستان مستلزم کشف ایده مرکزی او در آثارش، کشف سبک، نه در معنای زبان‌آوری و اینکه نثرش فلان است و بهمان، و مواجهه‌ای دقیق با این سبک و آن ایده مرکزی است و این همان کاری است که می‌گویم هنوز نه‌فقط درباره گلستان که درباره هیچ نویسنده دیگری آن‌طور که باید انجام نشده است.
چندی پیش نشر کلاغ سه کتاب ابراهیم گلستان را تجدید چاپ کرد. یکی کتاب «گفته‌ها» که مجموعه‌ای است از مقاله‌ها، گفتارهای گلستان بر چند فیلم مستند به کارگردانی خودش، سخنرانی مفصل او در دانشگاه شیراز و گفت‌وگوی بلند قاسم هاشمی‌نژاد با او درباره داستان‌هایش.
دو کتاب دیگری که از گلستان تجدید‌چاپ‌شده ترجمه‌های اوست از «هکلبری فین» مارک تواین و کتاب «کشتی‌شکسته‌ها» که ترجمه‌های گلستان است از چند قصه کوتاه استفن کرین، ویلیام فاکنر، استفن وینسنت بنه، آنتوان چخوف و ارنست همینگوی. گفت‌وگویی که می‌خوانید به‌مناسبت همین تجدیدچاپ‌ها انجام شده است. گلستان کمی پیش از انجام این گفت‌وگو به دعوت آکادمی فرانسه در رم، به این شهر رفته بود تا در نشستی که این آکادمی برای او و آثارش برگزار کرده بود شرکت کند. گفت‌وگوی پیشِ رو، پس از بازگشت گلستان از رم انجام شد. گلستان چنانکه در این گفت‌وگو می‌گوید سالهاست که قصه ننوشته و در عوض دو کتاب چاپ نشده دارد که هر دو نوشته‌هایی مستند هستند از آدم‌هایی که واقعا وجود داشته‌اند و وقایعی که واقعا اتفاق افتاده‌اند و این عجیب نیست وقتی به یاد آوریم که گلستان روزگاری در سینما مستندهایی ساخته است که برخی از آنها هنوز هم جزء بهترین مستندهای تاریخ سینمای ایران به‌حساب می‌آیند. مستندهایی که صرفا نشان‌دادن واقعه نبوده‌اند بلکه «دیدِ» سازنده و «چه‌جوردیدن» در تار و پود آنها تنیده شده و از طریق سبک، خود را به نمایش گذاشته. گلستان در جایی از گفت‌وگوی پیشِ رو می‌گوید: «واقعیت‌هایی که اتفاق افتاده آن‌قدر فوق‌العاده و انترسان است که قصه‌نوشتن ضرورتی ندارد.» گفت‌وگو با ابراهیم گلستان را می‌خوانید. 

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)

صادق چوبک آدم خیلی خوبی بود. خیلی خیلی خوب بود. باز تکرار می‌کنم که خیلی خیلی خوب بود و نگذاشت آن‌جور که اشخاص هدایت را آخر سر خراب کردند، او را هم خراب کنند. خودش را محکم گرفت و نگذاشت کسی به او دست بزند. چوبک خیلی برای من عزیز بود. ..

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در ادب و هنر ، نظر (1)

بابک شاکر: این روزها بوشهر آرام با دریای زیبای خود شاهد تصاویری به همان اندازه مشمئزکننده و عاری از هرگونه لطافت و انسانیت است . بیماران روانی که بر اثر بی تفاوتی وبی مسئولیتی نهادها وسازمانهای مسئول اعم از بهزیستی وشهرداری در سطح شهر با چهره هایی ژولیده و کاملا غیر بهداشتی رها شده اند ، این...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

تشییع جنازه شاعر بومی سرای استان بوشهر، ایرج شمسی زاده در زادگاه وی گناوه برگزار شد. در این مراسم که با حضور جمع زیادی از علاقمندان و ادب دوستان برگزار شد، پیکر این شاعر مردمی در قطعه هنرمندان گناوه به خاک سپرده شد. ایرج شمسی زاده شاعر محلی سرای هم استانی شامگاه جمعه 29 اسفند ماه بر اثر ییماری سرطان، در گناوه درگذشت. تصاویر نسیم جنوب را از این مراسم می بینید.

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در ادب و هنر ، نظر (0)

محمد آقایان حسینی: مرتضی پاشایی را از زمانی بیشتر شناختم که از اجرای کنسرتش در برازجان جلوگیری شد. او را به خواندن موسیقیِ محرک متهم کردند و جوانان دشتستان را به گناه ناکردة ابتذال. دکتر زارع (فرماندار دشتستان) با جدیت از اجرای پاشایی حمایت می کرد، اما گروه های تمامیت خواه معتقد بودند چون همان عده خیلی کمشان موسیقی پاپ را لهو و لعب ....

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در ادب و هنر ، نظر (0)
عبدالحسین احمدی ریشهری : تا چند دهه ی پیش از این، که خانه ی سالمندان در بوشهر وجود نداشت و مردم هنوز در واحدهای آپارتمانی سکونت نگرفته بودند پدر و یا مادر پیر و ناتوان خود را در گوشه ...
ارسال شده بيش از 9 سال پيش در بوشهر نامه ، نظر (3)

پیکر مرحوم حسن زنگنه مترجم ، پژوهشگر و خلیج فارس شناس بنام بوشهری بعد از ظهر یکشنبه از مقابل مجتمع فرهنگی هنری بوشهر تشییع و درقطعه هنرمندان بهشت صادقیه به خاک سپرده شد. عکس های عباس حیدری از این تشییع جنازه را می بینید.

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در تاریخ ، نظر (5)

سیمین بهبهانی شاعر و غزل سرای کشورمان در مقبره خانوادگی خود در بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد. پیکر مرحومه بهبهانی با حضور جمعی از هنرمندان، موسیقیدانان و شعرا ساعت11صبح روز جمعه از مقابل تالار وحدت به سمت بهشت زهرا (س) تهران تشییع شد و در مقبره شماره 72 « عباس خلیلی مدیراقدام» آرام گرفت. تصاویر مراسم تشییع پیکر سیمین بهبهانی را می بینید.

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در ادب و هنر ، نظر (1)

زینب صفری- تاریخ ایرانی: ۳۷ سال پس از درگذشت دکتر علی شریعتی یا به تعبیر خانواده‌اش «شهادت» او، هنوز پیکر این پژوهشگر و جامعه شناس برجسته تاریخ معاصر در زینبیه دمشق است و جسد مومیایی شده‌اش که قرار بود بعد از امانت‌سپاری ۵ ساله به ایران برگردانده شود، منتظر موافقت مسئولان است؛ خانواده شریعتی هم چنانکه تنها پسر او، احسان شریعتی می‌گوید هرگز با شرایط مناسبی برای انتقال پیکر او مواجه نشده‌اند. احسان شریعتی در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی» ابراز امیدواری کرده که با توجه به وقوع جنگ داخلی در سوریه و عدم اطلاع از مقبره شریعتی، مسئولان موافقت کنند که پیکر پدرش به ایران منتقل شود؛ البته منوط به آنکه اجازه داده شود او طبق وصیتش در حسینیه ارشاد دفن شود و دولت امکان برگزاری مراسم تشییع و خاکسپاری در شأن دکتر شریعتی را فراهم کند.

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)

مراسم تشیع جنازه حجت الاسلام سید محسن پور فاطمی با حضور مسئولین و جمع کثیری از مردم بوشهر از بیت سادات (مجلسی سید محسن) تا گلزار شهدای کاکی برگزارشد و آن سید جلیل القدر در جوار پدر گرامیش حاج سید حسین پورفاطمی به خاک سپرده شد. تصاویر این مراسم را می بینید.

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در اخبار ، نظر (18)

* متن حاضر صورت ویراسته سخنرانی استاد مصطفی ملکیان در مراسم افتتاحیه‌ی مجمع عمومی سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم وحدت) در سال 1384 (پنجشنبه 29 دی ) می‌باشد. متن سخنرانی در نسخه سابق سایت نیلوفر و بعدها در شماره سوم ماهنامه آیین انتشار یافت. بهانه‌ی باز نشر و دعوت به بازخوانی این متن، انتشار آن از سوی تعدادی از رسانه‌های کشور (آرمان، انتخاب، فرهنگ امروز و ...) در روزهای گذشته می‌باشد که البته این نشریات اشاره‌ای به تاریخ این سخنرانی نداشتند.

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در دیدگاه ، نظر (1)
صفحات: 1

آخرین اخبار

پربیننده ترین