طراحی سایت
جستجو:

مژده مواجي : به طرف ايستگاه مترو که راه افتادم، تراکتورها دورتر شده بودند و صداي بوقشان بهطور مبهم شنيده ميشد. سوار مترو شدم و در گرمايِ مطبوع داخلِ آن، جايي براي نشستن پيدا کردم. در اين ساعت زود صبحگاهي اغلب افراد شاغل به سر کار ميروند. خيليها سرشان توي گوشيشان بود. بقيه هم بهندرت صدايي ازشان بيرون ميآمد و مثل من اينوآنور را نگاه ميکردند.

ارسال شده حدود 1 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

برادر جمپولوي (دوقلو) من (ابراهيم هوشيار) / علاقه و دلبستگي‌اش به بوشهر را حفظ کرده بود (دکتر رسول هاشمي) / براي پرويز هوشيار عزيز ( دکتر رضا معتمد) / اسمي مترادف با فرهيختگيِ يک انسان و خادمِ امور فرهنگي، ادبي و هنري (حسين طالبي) / صحنه گردان جلسات بوشهري‌هاي مقيم مرکز (ابراهيم ميگلي‌نژاد) / و خزاني ديگر در بوستان علم و هنر و انديشه بوشهر (خورشيد فقيه) / پرویز هم پرید (عبدالمجید زنگویی)/ ماجراي آن دوربين هشت ميلي متري (هاشم هاشم‌زاده)، سال‌هاي سخت و سخت‌تر (فريده كاردانى)...

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر نامه ، نظر (0)

قصه کوتاه

عزّتو

شاهرخ تنگسيري

غنو جُلَتي با زغال رو ديوار خونه ي خداکرم  يه قلب گُتي مي کشيد و با دستخطي  که چپي از  خط  احمدسياه  نبيد يه بُردش مي نوشت عزت يه بُرد ديگه ش مي نوشت غني.  هرروز صبح گه خداکرم قبل از اين که زن هاي همسايه قدم تو کيچه بذارن و قصد دروازه کنن مي اومد و با افتوه و جارو پَنگي  نقاشي  غنو رو  ديوار  ميشست و با خوش ميگفت: لعنت بر شيطون حرومزاده آخرش خين ايي تيله سگ تو گردن مو مي افته، بخدا اگه دسم بيافتي کل کلت ميکنم .

قصه خداکرم و زنش عزتو ديم درازن، عزتو سي ساله دختر آخري و بقولا ته تغاري ابرام قصاب اُبوداني بيد که تو لين هفت احمدآباد زندگي ميکرد، حاصل دو تا ازدواجش يه درزن دختر و يه پسرمعلول بيد که سالم صداش ميزدن.  يازده تا از دختراش فرستاده بيد خونه بخت، دستِ  ايي آخري هم نهاد تو دست  خداکرم  که همسن و سال خودِ ابرام قصاب بيد. عزتو  با دلالي ميشتي زهرا و ننهِ جاسم عربو  با  شپ و کل سوارِ سماچ حاج مالک از اُبودان اوردنش خوردي سيفو.  خداکرم  از چهار تا زن قبليش که دوتاش مرده بيدن و دوتاشون طلاق داده بيد بچه نساخته بيد و بقول ميشتي زهرا : «خداکرم  اجاقش کور بيد». عزتو قشنگ بيد ولي قلدر و با لهجه اُبوداني با همسايه ها حرف ميزد و هميشه موقع عرض اندام تکيه کلامش ميگفت «مو دختر ابرام قصابم»، يعني که حساب دستون بياد با کي طرفين.  غنو مث آدم شوپر زده صورتش قلپيده بيد، قدش کوتاه و تا بگي زورش زياد بيد. پشت سرش ايقد پهن بيد که از بچگي سيش ميگفتن غنو جُلّتي.

هميچي از روزي شروع شد که خداکرم دم دروازه سفارش غنو کرده بيد بياد خونه شون بدنه و کف آب انبار و حوض بشوره تا زمستون اوو بارون ذخيره کنه، عزتو يه مجمعي صبحونه مفصل مياره جلو غنو و يه قيلون برازجوني چاق ميکنه و چندتا فرق قيلون  ميکشه و ديدش هُف ميکنه تو  صورت غنو که چيش تو چيشش نشسته، ني قيلون ميده دس غنو و ميگه بکش که چاقن،  او هم مث خر کيف ميکنه که بالاخره يه نفر حساب آدم اوردش،  حالا  غنو کجا مي بيني، ديگه شاهين تو آسمونم حريف پر و بالش نبيد و يکجا صد دل  عاشق و دلباختهي عزتِ خداکرم ِاز هميچي بي خبر ميشه. عزتو جذابيت خاصي داشت، حرف زدنش تو دل مي نشست و خيليا که دستشون ازش کوتاه بيد ديرا دير هلاکش بيدن.  يه سر شو تا صبح خداکرم  پشت در سرا کمين نشست که مچ غنو بگيره و حسابش بيله کف دسش ولي خبري از  غنو نشد، دم دماي صبح پيرمرد پلک چيشش دوام نيورد و همونجا پشت در  سرا رو  سکوني تنير کنار حبانه ي شکسته خسته و رسه خووش برده بيد. مطابق هر روز رفت در باز کرد، تا چيشش ري ديوار افتاد ديد تا قلب و دستخط غنو رو ديوارن. وا حسينم خداکرم کجا ميبيني،  کاردش ميزدي تُپِ خيني ازش چکه نميکرد، با صداي بلند که همه کيچه و محل بفهمن  داد ميزد: «اگه سر لش بگيرمت  مث مُشک تشت ميزنم که از استخونات  زغال بليط  عمل بياد». ولي خوشم ميفهميد رو در رو حريف  مچ سفت غنو نميشه.

شوي که خداکرم کمين آخر نهاد و عزمش سي خلاص کردن غنو جزم کرد پس در سرا قايم شد وسه تا سر قيلون پشت هم ديد کرد. به محض شنيدن صداي  خش خش زغال رو ديوار دستش دور تنگ قيلون حلقه کرد و در سرا هُمبار باز کرد و از پشت سر  شلال سر غنو  کرد که غرق عشق بازي با اسم عزتو بيد. به گمون خوش ديگه از شر  غنو  خلاص شد.  غنو مشکال خين و مث مرغ سر بريده تو خين خوش مي پلکيد و بوا بوا ميکرد. خداکرم بازداشت کردن. عزتو رفت زندان شهرباني ملاقات خداکرم و سي محض دلداريش با همو لهجه اُبوداني روش کرد طرف خداکرم و گفت : «دوتا قطره اشک نذر خواجه خضر کردم غنو چيش واز کنه و از بيمارستان مرخص بشه رو پاي خودش ويسه». خداکرم (با تشر) گفت: «اگه ده مرتبه ديگه رو پاش ويسه  ده تا تُنگ قيلون ديگه خرجش ميکنم  توهم ايقد از چيشات ولخرجي نکن زن، اشک حرمت داره سي هرچيز و هرکسي نبايد سرازيرش کني».

غنو سه ماه تموم مث ميت  رو تخت بيمارستان بيهوش و حواص افتاده بيد.  تا روزي که با بُنگِ  اذون سحر مسجد فيل چيش واز کرد، غنو هيچ کس و هيچ چيزي يادش نمياومد،  حتي راه خونه خوشونم نميفهميد کجان ولي پاش که از بيمارستان نهاد بيرون يه راست رفت سمت خونه خدا کرم،  تو روز روشن و جلو چيش تموم آدماي کيچه با زغال يه قلب گتي کشيد و وسطش يه تيري رد کرد، زيرش نوشت يا مرگ يا عزتو. غنو با ايي حرکتش سي همه ثابت کرد ديوونهوار دلبسته عزتوون با ايکه ميفهميد شوهرداره.

برخلاف تمام قوانين نوشته شده بشر عنصر عشق بي مرزترين و سقفش لايتناهي ترين عنصر پيدا و پنهان بشرن. کيمياي عشق غالب بر تمام عناصر طبيعتن. در واقع مغز انسانها با پيش فرض عشق قادر به فرمان دادن به  ديگر اندامهاشه. اگر هيچ معجزهاي در دنيا پايه عقلي و علمي نداشته باشه محاله کسي منکر  معجزه عشق بشه چون که همه موجودات زنده عالم شانس يکبار تجربهش دارن. شايد تنها رشته پيوند غنو به دنيا در عالم سکرات عشق و دلباختگي عميق و يک طرفه به عزّتو بيد. 

جنازه غنو سه روز بعد با يه مرگ مشکوک قبل از غروب افتو روبرو تل عاشقون از دل  دريا اومد بالا . رسوايي عشق نافرجام غنو به اينجا ختم شد که خداکرم از دست نيش و کنايه مردم شهر و محل  مجبور به طلاق عزتو  شد. يه روز صبح گه ساک و چمدون عزتو تو دستش گرفت و رفت سمت گاراژ  اتوميهن، عزتو با چيش اشکبار و يه عالمه حرف و حديث ناحقِ ساخته و پرداخته مردم رو صندلي اتوبوس نشست و بال چادرش رو تموم صورتش کشيد و سي هميشه از بوشهر و خداکرم خداحافظي کرد. هميطور که اتوبوس داشت از خيابوناي شهر خارج مي شد عزتو از  پشت شيشه اتوبوس با چشم خوش ميديد که رو تموم ديواراي شهر نقاشي يه قلب تير خورده و اختصار دوتا اسمه که بي صاحب بجا مونده.

(هفته نامه نسیم جنوب سال بیست و ششم، شماره 1068)

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

غصه از دست دادن تيم بوشهري قهرمان کشور

ارسال شده 10 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

 از ما جوانان قدیم به جوانان امروز و فردا: مطالعه کنید. اگر می خواهید دچار هیچ نوع استبداد، استعمار و استحماری نشوید، بخوانید، بخوانید و بخوانید. امیدوار باشید. امید را در جانتان زنده نگهدارید، امید موتور محرکه روح آدمی است.آرمان‌های بلند داشته باشید. زندگی بدون آرمان لطفی ندارد، لذتی ندارد. ...

ارسال شده بيش از 2 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

همه كتابهايي كه خوانده‌ام به نوعي در زندگاني‌ام اثر گذاشته‌اند. بسياري‌شان را خوانده‌ام كه الان در اين لحظه در يادم نیستند و لكن برخي از آنها در یاد دارم. از يك منظر هر كتابي براي خواننده‌اش اثراتي دارد.كتابها به دنيا مي‌آيند؛ هر کدام از ما به فراخور شرایط خویش، سعادت دستیابی به اندکی‌شان را می‌یابیم؛  با برخی از ایشان دمخور و دوست می شویم … با ما و در ما تا هستیم می مانند و برخی نیز تا ابد در روح و روان و کالبدمان جاویدان می شوند...

ارسال شده بيش از 2 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

یونس قیصی زاده

 

کرونا بی رحمانه می تازد و رنج مریضی را بر تن بسیاری از هموطنان روانه کرده و داغ سنگینی را روزانه بر دل بسیاری می گذارد،  در این میان گرچه واکسیناسیون سرعت گرفته اما تا رسیدن به گروه های سنی میانه و جوان جامعه که عمده جمعیت در آنها قرار دارند، بسیار مانده است. 

بیمارستان ها تکمیل شده اند و کادر درمان شبانه روز دلسوزانه و متعهدانه پای کار نجات مردم، ایستاده اند. علاوه بر کمبود امکانات درمانی در کشور، با کمبود دارو و حتی سُرم نیز مواجه شده ایم و هزینه بالای درمان و داروی بیمارانی که در خانه به مداوا مانده اند، بر سختی های کرونای لعنتی افزوده است. 

در این شرایط وخیم ضمن این که باید افسوس زمان از دست رفته خریدِ واکسن خارجی و واکسیناسیون اکثریت مردم را خورد، اما زمان کنونی وقت هوشیاری و مراقبت و رعایت کردن پروتکل های بهداشتی است. هر خانواده و فردی اکنون خودش را تنها در این کارزار می بیند که ضمن این که باید دامن خود را از آلوده شدن به این ویروس حفظ کند، وظیفه دارد تا با رعایت پروتکل های بهداشتی نیز از آلوده شدن بقیه به این ویروس جلوگیری کند. 

بی تفاوتی نسبت به سلامتی خود و دیگران و عدم رعایت پروتکل های بهداشتی که متاسفانه در این هفته ها عمومیت زیادی پیدا کرده، به جز بی مسئولیتی و سهل انگاری چه می توان نامید؟ 

سهل انگاری ای که ممکن است جان تعدادی از هموطنان مان را بستاند و خانواده های زیادی را به عزا بنشاند. مواظب سلامتی خود و دیگران در این روزها باشیم.

ارسال شده بيش از 3 سال پيش در سلامی و کلامی ، نظر (0)

دکتر عابدين عابدي زاده: قتل بابک، قاتل بابک، باباي بابک، مامان بابک، همه و همه نشان از خشونتي عريان و عميق در همهي ساختارهاي اجتماعي و خانوادهگي اکنون ماست، بايد به لايههاي پنهان و آشکار جامعه رفت تا بناي لرزان آن را ديد، جامعهاي رها شده به حال خود! جامعهي بيقدرت و ساختار آهنين و قدرتمند! جامعه و خانواده نياز به صلح دارد، صلحي عمودي و افقي! از بالا به پايين و ...

ارسال شده بيش از 3 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

همینگوی و سلینجر درس‌های زیادی به من داده‌اند. به خصوص در نوع برخوردشان با زبان. و برخوردشان با تابوهای پیش از خود. بکت هم آن کسی است که می‌تواند دیدگاه ما را از داستان و از زندگی دستخوش تغییر کند. اما هر نویسنده خوبی چیزی برای آموختن دارد. هر اثر خوب می‌تواند یک کلاس درس باشد، اگر ما...

ارسال شده بيش از 8 سال پيش در ادب و هنر ، نظر (0)

مهندس مهدی بازرگان در شماره نوروزی سال ۱۳۷۰ مجله «آدینه»، مقاله‌ای درباره نوروزهای ایران معاصر نوشت؛ از عهد احمدشاه قاجار و دوران نوجوانی‌اش تا عصر انقلاب اسلامی و زمان نخست‌وزیری خود. یادمانده‌هایی ...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در دیدگاه ، نظر (1)
 آرمان- آرش کیانفر: هنگامی که درخواست گفت‌و‌گو را با وی در میان گذاشتم با اندکی تأمل پذیرفت. من را به منزلش دعوت کرد تا در یک فضای صمیمی و به دور از هیاهو و جنجال به گفت‌و‌گو بپردازیم. با ورود به منزلش اولین چیزی که توجهم را جلب کرد، عکس بزرگ زنده‌‌یاد دکتر مصدق بر دیوار منزلش بود. بسیار صمیمی و بی‌پیرایه بود و بیشتر از آنکه از جنس مردان قدرت باشد، از جنس توده‌های مردم به نظر می‌رسید. خودش می‌گفت: «حاضرم برای دفاع از حقوق مردم هر مشقتی را به جان بخرم». پس از اندکی که از گفت‌و‌گو گذشت متوجه شدم تحلیل‌هایی که ارائه می‌کند کم‌نظیر یا بی‌نظیر است. نکته‌ای که از دانش بسیار گسترده‌اش حکایت می‌کرد.دکتر فریبرز رئیس‌دانا، اقتصاددان برجسته و چهره مطرح دانشگاهی کشور در گفت‌وگو با ما از تسامح و مدارا با چالش‌های سیاسی و اقتصادی جامعه خودداری کرد و مانند یک منتقد وظیفه شناس با صراحت به بیان نظریات خود پرداخت. در ادامه متن گفت‌وگوی «آرمان» با دکتر فریبرز رئیس‌دانا، دانش‌آموخته مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه لندن را از نظر می‌گذرانید. 
ارسال شده بيش از 9 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)

سجاد واعظینگاهی به اعمال و حرکت های گروه داعش و القاعده که بدبختانه خود را مدافع واقعی اهل سنت و جماعت می دانند و کشتار و از بین بردن شیعیان را نیز از اولویت های اصلی رفتاری خود دانسته اند، همه ما را موظف می کند که حساب اینان را از برادران اهل سنت جدا بدانیم و ضمن تحکیم وحدت و همدلی با هم کیشان مسلمان خود، به گفت و گو و مدارا و همزیستی مسالمت آمیز با همه مردم دنیا روی ...

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در دیدگاه ، نظر (3)

محمدحیاتی: اگر قبل از بازگشائی مدارس این شیشه ی لعنتی که احتمالا شرکت سازنده ی شیشه و یا احتمالا نصاب شیشه مقصر خواهد شد توسط کارکنان مدرسه و در رأس آن مدیر دبیرستان یک نیم نگاهی می شد و احیانا اگر ترکی و شکستگی داشت برای تعویض آن...

ارسال شده بيش از 11 سال پيش در اخبار ، نظر (6)

اتفاق در فرودگاه در هنگام استقبال از رییس‌جمهوری، یادآور اتفاقات دوران اصلاحات بود. جماعتی اندک اما خشمگین به فرودگاه مهرآباد رفتند و با کفش و سنگ از رییس‌جمهوری استقبال کردند. جماعت اندکی که در هشت سال دولت اصلاحات نیز در تمامی مراسم‌ها...

ارسال شده بيش از 11 سال پيش در سیاسی ، نظر (0)
صفحات: 1

آخرین اخبار

پربیننده ترین