طراحی سایت
جستجو:

برادر جمپولوي (دوقلو) من (ابراهيم هوشيار) / علاقه و دلبستگي‌اش به بوشهر را حفظ کرده بود (دکتر رسول هاشمي) / براي پرويز هوشيار عزيز ( دکتر رضا معتمد) / اسمي مترادف با فرهيختگيِ يک انسان و خادمِ امور فرهنگي، ادبي و هنري (حسين طالبي) / صحنه گردان جلسات بوشهري‌هاي مقيم مرکز (ابراهيم ميگلي‌نژاد) / و خزاني ديگر در بوستان علم و هنر و انديشه بوشهر (خورشيد فقيه) / پرویز هم پرید (عبدالمجید زنگویی)/ ماجراي آن دوربين هشت ميلي متري (هاشم هاشم‌زاده)، سال‌هاي سخت و سخت‌تر (فريده كاردانى)...

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر نامه ، نظر (0)

خورشید فقیه: خبر کوتاه بود و دردناک: «پرویزهوشیارهم رفت»! هنرمندی سینماگر و عکاس و روانشناسی برجسته و فراتر از آن معلمی آگاه در علوم و دانشی که موظف به انتقال آن ها به فرزندان سرزمینش بود! برایم سخت و ناگوار است از دوستی فراتر از یک دوست و هم‌اندیشه و همراهی صادق، سخن گفتن و نوشتن، همانقدر که با این شرایط نابهنجار جسمی خود بخواهم با پای برهنه قله اِوِرست را درنوردم!...

ارسال شده 3 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

قصه کوتاه

عزّتو

شاهرخ تنگسيري

غنو جُلَتي با زغال رو ديوار خونه ي خداکرم  يه قلب گُتي مي کشيد و با دستخطي  که چپي از  خط  احمدسياه  نبيد يه بُردش مي نوشت عزت يه بُرد ديگه ش مي نوشت غني.  هرروز صبح گه خداکرم قبل از اين که زن هاي همسايه قدم تو کيچه بذارن و قصد دروازه کنن مي اومد و با افتوه و جارو پَنگي  نقاشي  غنو رو  ديوار  ميشست و با خوش ميگفت: لعنت بر شيطون حرومزاده آخرش خين ايي تيله سگ تو گردن مو مي افته، بخدا اگه دسم بيافتي کل کلت ميکنم .

قصه خداکرم و زنش عزتو ديم درازن، عزتو سي ساله دختر آخري و بقولا ته تغاري ابرام قصاب اُبوداني بيد که تو لين هفت احمدآباد زندگي ميکرد، حاصل دو تا ازدواجش يه درزن دختر و يه پسرمعلول بيد که سالم صداش ميزدن.  يازده تا از دختراش فرستاده بيد خونه بخت، دستِ  ايي آخري هم نهاد تو دست  خداکرم  که همسن و سال خودِ ابرام قصاب بيد. عزتو  با دلالي ميشتي زهرا و ننهِ جاسم عربو  با  شپ و کل سوارِ سماچ حاج مالک از اُبودان اوردنش خوردي سيفو.  خداکرم  از چهار تا زن قبليش که دوتاش مرده بيدن و دوتاشون طلاق داده بيد بچه نساخته بيد و بقول ميشتي زهرا : «خداکرم  اجاقش کور بيد». عزتو قشنگ بيد ولي قلدر و با لهجه اُبوداني با همسايه ها حرف ميزد و هميشه موقع عرض اندام تکيه کلامش ميگفت «مو دختر ابرام قصابم»، يعني که حساب دستون بياد با کي طرفين.  غنو مث آدم شوپر زده صورتش قلپيده بيد، قدش کوتاه و تا بگي زورش زياد بيد. پشت سرش ايقد پهن بيد که از بچگي سيش ميگفتن غنو جُلّتي.

هميچي از روزي شروع شد که خداکرم دم دروازه سفارش غنو کرده بيد بياد خونه شون بدنه و کف آب انبار و حوض بشوره تا زمستون اوو بارون ذخيره کنه، عزتو يه مجمعي صبحونه مفصل مياره جلو غنو و يه قيلون برازجوني چاق ميکنه و چندتا فرق قيلون  ميکشه و ديدش هُف ميکنه تو  صورت غنو که چيش تو چيشش نشسته، ني قيلون ميده دس غنو و ميگه بکش که چاقن،  او هم مث خر کيف ميکنه که بالاخره يه نفر حساب آدم اوردش،  حالا  غنو کجا مي بيني، ديگه شاهين تو آسمونم حريف پر و بالش نبيد و يکجا صد دل  عاشق و دلباختهي عزتِ خداکرم ِاز هميچي بي خبر ميشه. عزتو جذابيت خاصي داشت، حرف زدنش تو دل مي نشست و خيليا که دستشون ازش کوتاه بيد ديرا دير هلاکش بيدن.  يه سر شو تا صبح خداکرم  پشت در سرا کمين نشست که مچ غنو بگيره و حسابش بيله کف دسش ولي خبري از  غنو نشد، دم دماي صبح پيرمرد پلک چيشش دوام نيورد و همونجا پشت در  سرا رو  سکوني تنير کنار حبانه ي شکسته خسته و رسه خووش برده بيد. مطابق هر روز رفت در باز کرد، تا چيشش ري ديوار افتاد ديد تا قلب و دستخط غنو رو ديوارن. وا حسينم خداکرم کجا ميبيني،  کاردش ميزدي تُپِ خيني ازش چکه نميکرد، با صداي بلند که همه کيچه و محل بفهمن  داد ميزد: «اگه سر لش بگيرمت  مث مُشک تشت ميزنم که از استخونات  زغال بليط  عمل بياد». ولي خوشم ميفهميد رو در رو حريف  مچ سفت غنو نميشه.

شوي که خداکرم کمين آخر نهاد و عزمش سي خلاص کردن غنو جزم کرد پس در سرا قايم شد وسه تا سر قيلون پشت هم ديد کرد. به محض شنيدن صداي  خش خش زغال رو ديوار دستش دور تنگ قيلون حلقه کرد و در سرا هُمبار باز کرد و از پشت سر  شلال سر غنو  کرد که غرق عشق بازي با اسم عزتو بيد. به گمون خوش ديگه از شر  غنو  خلاص شد.  غنو مشکال خين و مث مرغ سر بريده تو خين خوش مي پلکيد و بوا بوا ميکرد. خداکرم بازداشت کردن. عزتو رفت زندان شهرباني ملاقات خداکرم و سي محض دلداريش با همو لهجه اُبوداني روش کرد طرف خداکرم و گفت : «دوتا قطره اشک نذر خواجه خضر کردم غنو چيش واز کنه و از بيمارستان مرخص بشه رو پاي خودش ويسه». خداکرم (با تشر) گفت: «اگه ده مرتبه ديگه رو پاش ويسه  ده تا تُنگ قيلون ديگه خرجش ميکنم  توهم ايقد از چيشات ولخرجي نکن زن، اشک حرمت داره سي هرچيز و هرکسي نبايد سرازيرش کني».

غنو سه ماه تموم مث ميت  رو تخت بيمارستان بيهوش و حواص افتاده بيد.  تا روزي که با بُنگِ  اذون سحر مسجد فيل چيش واز کرد، غنو هيچ کس و هيچ چيزي يادش نمياومد،  حتي راه خونه خوشونم نميفهميد کجان ولي پاش که از بيمارستان نهاد بيرون يه راست رفت سمت خونه خدا کرم،  تو روز روشن و جلو چيش تموم آدماي کيچه با زغال يه قلب گتي کشيد و وسطش يه تيري رد کرد، زيرش نوشت يا مرگ يا عزتو. غنو با ايي حرکتش سي همه ثابت کرد ديوونهوار دلبسته عزتوون با ايکه ميفهميد شوهرداره.

برخلاف تمام قوانين نوشته شده بشر عنصر عشق بي مرزترين و سقفش لايتناهي ترين عنصر پيدا و پنهان بشرن. کيمياي عشق غالب بر تمام عناصر طبيعتن. در واقع مغز انسانها با پيش فرض عشق قادر به فرمان دادن به  ديگر اندامهاشه. اگر هيچ معجزهاي در دنيا پايه عقلي و علمي نداشته باشه محاله کسي منکر  معجزه عشق بشه چون که همه موجودات زنده عالم شانس يکبار تجربهش دارن. شايد تنها رشته پيوند غنو به دنيا در عالم سکرات عشق و دلباختگي عميق و يک طرفه به عزّتو بيد. 

جنازه غنو سه روز بعد با يه مرگ مشکوک قبل از غروب افتو روبرو تل عاشقون از دل  دريا اومد بالا . رسوايي عشق نافرجام غنو به اينجا ختم شد که خداکرم از دست نيش و کنايه مردم شهر و محل  مجبور به طلاق عزتو  شد. يه روز صبح گه ساک و چمدون عزتو تو دستش گرفت و رفت سمت گاراژ  اتوميهن، عزتو با چيش اشکبار و يه عالمه حرف و حديث ناحقِ ساخته و پرداخته مردم رو صندلي اتوبوس نشست و بال چادرش رو تموم صورتش کشيد و سي هميشه از بوشهر و خداکرم خداحافظي کرد. هميطور که اتوبوس داشت از خيابوناي شهر خارج مي شد عزتو از  پشت شيشه اتوبوس با چشم خوش ميديد که رو تموم ديواراي شهر نقاشي يه قلب تير خورده و اختصار دوتا اسمه که بي صاحب بجا مونده.

(هفته نامه نسیم جنوب سال بیست و ششم، شماره 1068)

ارسال شده 3 ماه پيش در بوشهر 2 ، نظر (0)

 محمد لطفي : نگذاريد تلخيها و نارواييهاي ساليان طولاني عشق ورزيدن به هنر و ديار خود چه سختيها که تحمل نکردهاند به بيمهري، رها شوند. اين شهر خسته را دريابيد، يادتان باشد وقتي در هر جامعه هنرمند خسته باشد، اين خستگي پيکره يک شهر را در برميگيرد، کمي نشاط با چاشني مهر آييني به فرزندان اين شهر اميد را در رگارگ کوچههاي بوشهر رخوت را از در و ديوارش بزداييم..

ارسال شده 5 ماه پيش در اجتماعی ، نظر (0)

محمد لطفي: در انبوه دردهاي پنهان و آشکار، و عبور ثانيه ها، در هجوم انبوه اندوهان روزمرگيها، آرام از کنار مواردي مي گذريم که هر کدام خود از اساسي ترين نيازهاي جامعه شهري است، در مييابي بين ما و حداقل  خواستههاي يک شهروند چقدر فاصله افتاده است، يادمان مي آورد چه آسان به نبودن ها عادت کرده ايم، چه آسان از کنار ابتداييترين نياز ها عبور مي کنيم.

ارسال شده 10 ماه پيش در ادب و هنر ، نظر (0)

حسين نوري فيروزي:  در يکي از زمستانها به چشم ديده بودم که چگونه عبدو با يک دست که چماق خيزراني با آن حمل مي کرد  توانسته بود سه لوک مست با پوزه اي کف آلود که باهم درگير شده بودند را پس از يک ساعت درگيري از هم جدا کند. آن شب عبدوي جت که به او کُل دست هم مي گفتند...

ارسال شده حدود 1 سال پيش در تاریخ ، نظر (0)

محمد لطفی:  تاریخ، جوانان را نماد بالندگی هر قوم و قبیله به حساب می‌آورد، سرخوش و شاداب، همسفر باسیمرغ خیال، تب‌دار بیقرار رویاهای خود، جوان هزاره سوم امروز با در نوردیدن گستره‌ی وسیع مرزهای علم و دانش و تکنولوژی‌های مدرن گاه از سن و سال خود پیشتر است، این که چه قدر مقوله جوانان را جدی گرفته‌ایم سوالی است که ...

ارسال شده بيش از 2 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

سیاوش گرمسیری: قلم را که در دست می گیری و می خواهی از درد کارگران این خطه کشور سخن بگویی نمی دانی از کجایش بگویی، از دردش بگویی یا راه حل های ساده درمانش که به ذهن هر کسی جز مسئولین ذیربط می رسد. اغلب اوقات که به این مسائل فکر ...

ارسال شده بيش از 7 سال پيش در اقتصادی ، نظر (0)

تأمین مالی انتخابات کشورهایی ازجمله ایران، مانند جعبه سیاه است؛ هیچ‌کس دقیقا نمی‌داند چه کسی به چه کاندیدایی از بعد اقتصادی کمک می‌کند. البته این یک استراتژی در نظریه بازی‌هاست؛ این ظن قوی است که افراد سودجو و فرصت‌طلب، از این بزنگاه‌های تاریخی به ‌نفع خود بهره‌ بگیرند و روی هر کاندیدا...

ارسال شده بيش از 7 سال پيش در سیاسی ، نظر (0)

میانگین حقوق فرهنگیان ۲برابر شده است

ارسال شده بيش از 7 سال پيش در گوشه و کنار 2 ، نظر (0)

بوشهر که نام لیان تاریخ کهن و دیرپای این سرزمین را به یاد ما می آورد از مراکز مهم تمدن ایلامی و سپس هخامنشی، سلوکی، اشکانی و ساسانی به شمار می رفت و توانست در همه این ادوار، جایگاه تاریخی خود را حفظ کند. این دروازه بزرگ دریایی ایران به مناسبت موقعیت سیاسی ـ جغرافیایی ویژه و ...

ارسال شده بيش از 7 سال پيش در تاریخ ، نظر (2)

عمارت گلشن بوشهر مربوط به دوره قاجاریه است و در خیابان ساحلی محله بهبهانی در پشت اداره بندر بوشهر واقع شده است فاصله عمارت گلشن تا دريا 10 متر است. این بنا یکی از آثار تاریخی و از نقاط دیدنی شهر بوشهر در جنوب ایران است. این بنا مربوط به شخصی تاجر به نام آقای گلشن بوده و...

ارسال شده بيش از 7 سال پيش در تاریخ ، نظر (0)

مرتضی رضائی :  با کمی دقت می بینیم تمام نوار ساحلی شهر را خیابان ها و بزرگ راه ها به اشغال خود در آورده اند. به عبارت دیگر در سواحل باقی مانده و تحت اختیار شهر، فضای مناسبی برای رشد اماکن تفریحی و توریستی در نظر گرفته نشده و تقریبا در کلیه خیابان سازی هایی که انجام شده، حریمی برای دریا و ساحل آن ...

ارسال شده بيش از 8 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)

 استان‌ بوشهر به‌ علت‌ موقعیت‌ استراتژیكی‌ مناسب‌ برای‌ احداث‌ پایگاه‌ دریایی‌ و بندرگاه‌، مورداستفاده‌ پادشاهان‌ عیلام‌ قرار گرفته‌ بود. در زمان‌ هخامنشیان‌ سرزمین‌ بوشهر جزو ساتراپ‌ پارس‌ بود. خلیج‌فارس و به‌ تبع‌ آن‌ استان‌ بوشهر، به‌ دلیل‌ موقعیت‌ سوق‌ الجیشی‌ و اهمیت‌ اقتصادی‌ و بازرگانی‌...

ارسال شده بيش از 8 سال پيش در بوشهر نامه ، نظر (2)

موضوع  مناسب سازی اماکن  عمومی و محیط شهری به عنوان یک  موضوع مهم باید مد نظر قرار گیرد. خوشبختانه در سالجاری رویکرد  وزارت کشور فعال کردن ظرفیت دستگاه های اجرایی برای خدمات رسانی موثر در امور ایثارگران و معلولین به ویژه مناسب سازی اماکن عمومی است...

ارسال شده بيش از 8 سال پيش در اجتماعی ، نظر (0)
لیلاز آینده اقتصاد ایران را پیش‌بینی می‌کند
آغاز رشد اقتصاد ایران 
مسکن به این زودی‌ها احیا نخواهد شد سقوط قیمت مسکن از سال آینده متوقف خواهد شد

 

 

ارسال شده بيش از 8 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)

قدیمی ترین نشانه های بدست آمده از سکونت در سرزمین بوشهر، به عهد عیلامی و تمدن بین النهرین برمی گردد. در زمان مادها در آغاز سده هشتم قبل از میلاد سرزمین بوشهر جزء یکی از ایالت های...

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در بوشهر نامه ، نظر (0)

به مناسبت۲۹ آبان سالروز درگذشت شاعر بوشهری ایران زمین منوچهر آتشی

ارسال شده بيش از 9 سال پيش در ادب و هنر ، نظر (1)

فاطمه زیرراهیاز شهرهای پر آوازه ای که در روزگار پیش از اسلام و تا سده های نخست گسترش اسلام، در دشتستان  استان بوشهر بسیار پر رونق بوده و جغرافی نویسان ...

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در بوشهر نامه ، نظر (5)

گروه اندیشه شرق: «نگاهی اجمالی به عصر زرین فرهنگ ایران» عنوان آخرین کتاب حسن قاضی‌مرادی است که به‌زودی از سوی انتشارات آمه منتشر می‌شود. این کتاب مصاحبه مفصلی است که پروین قریشی و نسرین تخیری با ایشان انجام داده‌اند. قاضی‌مرادی در این کتاب به دنبال ارایه تحلیلی از فراز و فرود عصر زرین، به دستاوردهای فرهنگی و تمدنی آن عصر می‌‌پردازد. آنچه در ادامه می‌آید، فشرده‌ای از پی‌‌گفتار این کتاب است که به صورت مقاله‌ای تنظیم شده است.

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)

فراز و نشیب های سیاسی در کشورهای ترکیه ، مصر و عربستان سعودی که رقیبان سنتی ایران هستند و هم اکنون هریک دستشان در حنای پر رنگ است، شاید بتواند شانس پیش افتادن ایران بر رقیبان باشد. گمان می رود که غربی ها تا حدودی به این واقعیت نیز پی برده  باشند. ..

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)

خلیل شیخیانیانتظار مردم از سالاری چیزی جز این نیست که به مدیران استانی که لایق مدیرت در چرخه مدیریتی این دولت استانی نگاه شود و از تمام پتانسیل استان استفاده شود . افراد تحصیل کرده موفق و لایق در سراسر استان هستند که در سایه زیاده خواهی های بعضی افراد نادیده گرفته می شوند و این تحول جز از دیدگاه شما نمی تواند صادر شود...

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در سیاسی ، نظر (2)

جهانشير ياراحمدي: او – شاعر – بر شانه ی واژه ها موّاج مي رود...، به خشكي كه مي رسد بر خلاف هميشه اين بار «پا» بر خشكي نمي گذارد. نمي تواند. پلنگ دره ی ديزاشكن از فراز به زادگاه بازنگشته، او اين بار خوابيده - گويا از خستگي مفرط – باز گشته است...

ارسال شده بيش از 10 سال پيش در ادب و هنر ، نظر (1)

در سایه روشن تاریخ منطقه خاورمیانه شاخه هائی نو رسته و پیوند خورده از ریشه و تبارهای این منطقه سر برون آورده، که کهته های سرباز کرده دمل های چرکین روزگار گذشته تاریخی این منطقه هستند. 

ارسال شده بيش از 11 سال پيش در دیدگاه ، نظر (0)
صفحات: 1

آخرین اخبار

پربیننده ترین